ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات

شماره جدید

 بایگانی

مسئله ملی  و فدرالیسم

ملا حسنی

شماره 222

حقوق بشر

دانشجو

 

دادگاه نظامی دفاع کنيم، دادگاه تجديد نظر هم به اين موضوع توجه نکرد و بدون حضور وکيل آقای طالقانی را به ده سال محکوم کرد ولی بعدا ما سه نفر در شهريور ۵۶ نسبت به اين حکم محکوميت آقای طالقانی دادخواست فرجامی به ديوان کشور داديم. با توجه به اينکه پذيرش فرجام هم در ديوان کشور در ارتباط با محکوميت های دادگاه های نظامی مانند مورد دکتر مصدق و ديگران منوط به موافقت شاه بود مسلم بود که شاه هم موافقت نمی کند. ولی ما وظيفه خودمان را انجام داديم و بهرحال به عنوان وکيل لايحه فرجامی به ديوان عالی کشور داديم و علاوه بر آن در همان سال ۵۶ نمی دانم ماجرای (کارون سرا سنگی) را شنيديد، يک مراسم سخنرانی در کارون سرا سنگی در جاده کرج نيروهای ملی گذاشته بودند و متاسفانه نيروهای کماندو ريختند آنجا و عده ای را به شدت مضروب کردند از جمله داريوش فروهر و شاپور بختيار و عده ديگر و بعدا تمام اينها به من وکالت دادند و من شکايت کردم به دادسرای تهران به وکالت از فروهر، بختيار و تعداد ديگری که در ماجرا زخمی شده بودند.

جناب آقای لاهيچی شما قبل از انقلاب وکيل بوديد و بعد از انقلاب هم وکالت کرديد، چطور مقايسه می کنيد اين دو دوران را با هم و وضعيت حال حاضر همکارانتان را در ايران. فکر می کنيد در زمان شاه آزادی بيشتر بود برای اينکه شما بتوانيد دفاع کنيد عادلانه از موکلانتان يا بعد از انقلاب؟ می توانيد يک مقايسه تطبيقی خيلی کوتاهی بفرماييد.

ببينيد من يک چهره شناخته شده ای در ايران در زمان شاه بودم. در دوران دانشجويی فعاليت های سياسی می کردم و بارها به زندان افتاده بودم. با وجود اين روزی که وکيل دادگستری شدم من می توانستم کارم را بکنم و همان طور که گفتم تا سال۵۶ ما در امور سياسی به آن صورت وکالت نمی کرديم، يک استنثا بود که مربوط به قانون تامين امنيت اجتماعی بود که عده ای را تبعيد می کردند و بعد پرونده هايشان به دادگستری می آمد که من چند مورد اينطوری وکالت کردم. از سال ۵۶ که گفتم تعداد پروند هايی که در دادگستری رسيدگی می شد بيشتر شد و مسلم است که فعاليت های ما هم در ارتباط با پروند های سياسی بيشتر شد البته در هفتم اردبيهشت ماه، شش کماندو ساواک من را شديدا زدند و در دفترم بمب گذاشتند اما اين مسائل دروان انقلاب بود اما آنچه که مسلم بود من تمام آن سالها به عنوان يک عضو اپوزيسيون در ايران زندگی می کردم و وکالت می کردم اما در جمهوری اسلامی بعد از دو سال طوری شد که ادامه زندگی هم برايمان مقدور نبود. الان همکاران ما در ايران، شما ملاحظه می کنيد که خانم نسرين ستوده يا آقای سيف زاده هيچگونه فعاليت سياسی ندارند و حتی فعاليت حقوق بشری به صورتی که من بعد از انقلاب داشتم، ندارند. برای اينکه من رييس يک سازمان حقوق بشری هم بودم. اينها فقط و فقط از زندانيان و متهمان سياسی دفاع می کنند و محکوميت های ۸ ساله، ۶ ساله و ۱۲ ساله می گيرند بنابراين اصلا قابل مقايسه نيست موقيعت وکلای دادگستری در رژيم گذشته با رژيم کنونی. و دوم اينکه کانون وکلا در دوران شاه يک کانون مستقل بود. در انتخابات کانون به هيچ وجه رژيم، يا شاه يا ساواک دخالت نمی کرد. هيات مديره کانون وکلا را خود ما وکلا انتخاب می کرديم و تمام مسائل حرفه ای وکلا دست وکلا بود. اما می دانيد که متاسفانه پيش از ۳۰ سال است که کانون وکلا را به وضعيتی انداختند که امروز از استقلال کانون وکلا و حرفه وکالت در دادگستری ايران هيچ چيز باقی نمانده است.

جناب لاهيجی من مفصل با شما در بخش دوم اين مصاحبه صحبت خواهم کرد ولی به عنوان آخرين سوال برای بخش اول اين مصاحبه می خواهم عرض کنم که شما فکر می کنم بيش از ۴۰ سال در زميته حقوقی در اين مملکت تلاش کرديد و از خيلی ها دفاع کرديد، چه چيزی بوده که شما را در اين سالها بيشتر از همه چيز آزار داده در اين پروسه قضايی در ايران؟ چه چيزی بيشتر برايتان تحملش سخت بوده چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب؟

ببينيد قبل از اينکه صحبت مشروطيت و پارلمان در ايران مطرح شود مسئله تاسيس عدالت خانه بود. يعنی صحبت برای نزديک به صد و ده سال پيش است. مردم دادگستری می خواستند، مردم حکومت قانون می خواستند و من بيشتر از ۵۰ سال از عمرم در حوزه حقوق گذشته است بنابراين من اين را با تاسف می گويم که هنوز در ايران نه قانون اجرا می شود و نه دادگستری مستقل وجود دارد و اين تاثر خاطر من است. همين جا اشاره می کنم که من در سن سيزده سالگی وقتی مصدق در دادگاه نظامی محاکمه می شد، آن زمان تلويزيون نبود، اينترنت نبود و فقط از طريق روزنامه ها و مجلات اخبار را تعقيب می کرديم. من وقتی ديدم که مصدق در دادگاه نظامی محاکمه می شود و چند افسر از جمله شادروان سرهنگ بزرگمهر از او دفاع می کردند، اولين سوالی را که از خودم کردم اين بود که چرا يک نخست وزير را در دادگاه نظامی محاکمه می کنند و ديگر اينکه چرا يک نظامی از او دفاع می کند؟! از همان روز تصميم گرفتم که حقوق بخوانم و وکيل دادگستری شوم. از آن روز ۶۰ سال گذشته است و من هدفم را پيگيری کردم ولی همان طور که گفتم از آن ۶۰ سال متاسفانه من نصفش را در خارج از کشور خودم و به حالت تبعيد گذراندم بنابراين اينها مسائلی است که تا آخرين دم زندگی من، من را ترک نخواهد کرد و اينها متاسفانه حسرت های است که من در ارتباط با وضعيت حقوق در ايران، وضعيت قانون در ايران و وضعيت وکلا در ايران و به طور کلی وضعيت حقوق بشر و دموکراسی در ايران، در خميره و در فطرت من بهرحال جا دارد و هرگز من را ترک نخواهد کرد.

اولين سوال من آقای لاهيجی از شما در اين بخش از مصاحبه اين است که شما از مرحوم احمد صدر حاج سيد جوادی صبحت کرديد که در هفته های اخير فوت شدند و با شما دوست و همکار بودند. چه جور آدمی بود آقای سيد جوادی در کارشان؟ وقتی به ايشان فکر می کنيد چه چيزهای در ذهنتان نقش می بندد؟

آقای سيد جوادی واقعا يک حقوقدانی بود که او هم تمام عمرش را گذاشته بود در مسير اينکه در ايران قانون رعايت شود، در ايران دادگستری مستقل باشد و به خاطر همين هم بعد از مدت زمانی متاسفانه هر چند که يکی از بزرگترين قضات داگدستری ايران بود بالاخره به کارش خاتمه دادند و آمد به کانون وکلا و در حوزه وکالت هم همين طور. واقعا يک عنصری بود که من فکر می کنم در آزادگی، در وطن پرستی و در نگرانی برای حقوق مردم و برای کوشش و تلاش برای احقاق حقوق مظلومان از هيچ چيز فرو گذاری نکرد. می دانيد که عمر درازی هم کرد و به جرات می شود گفت که بيشتر از هفتاد سال عمرش را در مسير همين تلاش ها و کوشش ها گذراند برای اينکه وضعيت مردم ايران و جامعه ايران و به خصوص در آنچه که مربوط به قانون، حقوق و دادگستری است رو به التيام و بهبود باشد ولی متاسفانه او هم اين آرزو را به گور برد و آخرين نامه های که از خودش به جا گذاشته، نشان می دهد که در چه وضعيتی از نظر

 

قبلی

برگشت

بعدی