ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات  شماره جدید

مسئله ملی  و فدرالیسم

ملا حسنی

بایگانی

 

حقوق بشر

دانشجو

 

دوم اينكه كلمه "مليت" و مفهوم آن نبايد با مفهوم واژه "ملت ــ دولت" (Nation-State) يكي فرض شود زيرا با همديگر تفاوتهاي اساسي دارند. در عصر جديد اكثر ملتهاي جهان ــ مثل "ملت" آمريكا، "ملت" انگلستان، "ملت" هندوستان، "ملت" افغانستان، "ملت" عراق و  همچون "ملت" ايران تك فرهنگي، تك زباني، تك مذهبي، تك مليتي، و تك نژادي و . نيستند، ملت ايران به عنوان يك واقعيت "ملت ــ دولت" (Nation-State) از "مليت ها" و نه "اقوام" متنوع تشكيل يافته و به عنوان يك واحد كشوري " (Nation-State) به مرحله ي امروزي خود رسيده است.

سوم اينكه ايران به عنوان يك واقعيت واحد مليت ــ دولت كشوري (Nation-State) در جهان امروز ــ مثل اكثر مليت ــ دولت هاــ‌ با زبان، دين، مذهب، نژاد و رنگ پوست خاصي تعريف و مشخص نميشود. بلكه در تعريف ايران به عنوان يك واحد ملت ــ دولت كشوري مولفه هاي معين و مشخص تاريخي ــ اشتراكي به كار برده ميشوند كه در طول يك زمان طولاني، بويژه در صد‌سال گذشته، در متن و بطن جامعه رشد يافته اند. اين مولفه ها، و ويژگيهاي تاريخي و اشتراكي به طور قابل ملاحظه اي متنوع و متعدد ميباشند. همانطور كه در بخش "موخره: جمع بندي و نتيجه گيريها" ي اين نوشتار ملاحظه خواهيد فرمود سه مولفه اصلي و تاريخي اين ويژگيهاي تاريخي و اشتراكي مردم ايران در تاريخ معاصر سه اصل خلق ــ استقلال، آزادي و عدالت اجتماعي است.

جمع بندي و نتيجه گيري: مسئله ملي در ايران و امپرياليسم

ايران كشوري است كثيرالملله و مسكن مليتهاي متنوع فارس، ترك، كرد، بلوچ، لر، تركمن، گيلك، آسوري، ارمني و . .. اين مليت ها ضمن داشتن وجوه "اشتراك اتنيكي" متمايز (مانند زبان، فرهنگ، خلقيات و . . .) وجوه "اشتراك كشوري" و دولتي تاريخي را نيز با هم دارا ميباشند كه زندگي مشترك و همبستگي آنها را در طول تاريخ پر از فراز و نشيب و پرتلاطم ايران، ميسر ساخته است. آنها در سرزمين آفتاب زده ايران زيسته و هر يك به نوعي به خاطر كسب استقلال، آزادي و عدالت اجتماعي مبارزه كرده و حق ايراني بودن را كسب كرده اند. اين مليتهاي متنوع (چه از نظر تعداد، چه از نظر سكونت از 2500 سال پيش تا 100 سال اخير) در نتيجه ي جانفشانيها و قربانيها با خون خود درخت كهنسال استقلال كشور ايران را آبياري كرده اند و امروز بايد همه آنها حقوق مساوي بويژه در مسايل ملي و فرهنگي داشته باشند.

يك واقعيت تاريخي اين است كه ستم ملي (مضمون اصلي مسئله ملي) در ايران توسط دولتهاي متمركز و مستبد از ديرباز موجود بوده و در صد سال گذشته با گسترش مناسبات سرمايه داري بويژه در حيطه هاي تبادل كالا و تقسيم كار، به شديدترين وجهي توسط‌ حاكمان، رژيم پهلوي و جمهوري اسلامي، اعمال گشته است.

به موازات ازدياد ستم ملي، بيداري ملي و مبارزه در راه احقاق حقوق فرهنگي و ملي و پيروزي انقلاب اكتبر 1917 در روسيه و به رسميت شناختن "حق ملل در تعيين سرنوشت خويش" زمينه را براي رشد مبارزات مليت هاي متنوع ساكن ايران مهيا ساخت. اين مبارزات به صورت گسترده و توده اي در جنبش هاي آزاديبخش خلقهاي صفحات شمال ايران (گيلان، آذربايجان و خراسان) در سالهاي 1300ــ1296 خورشيدي به نقطه ي اوج خود رسيدند.

بعد از پايان جنگ جهاني دوم مبارزات مليت گرايي در راه رفع ستم ملي و احقاق حقوق ملي توسط سازمانها و احزاب متعلق به مليتهايي تشديد يافت كه تا انقراض سلسله پهلوي در انقلاب بهمن 1357 در گوشه و كنار ايران ادامه داشت.

در طول 26 سالي كه از انقلاب بهمن ميگذرد تشكلهاي جديد ملي بروز كرده اند و روز به روز نيز بر تعداد آنها افزوده ميشود. واقعيت ديگر اين است كه در حال حاضر جهان به سوي پذيرش اصل حق تعيين سرنوشت ملي، اصل تنوع و تكثر ملي، مذهبي، نژادي و جنسي پيش رفته و راهبرد يكپارچگي و يكسان سازي دولتي ــ كشوري، با توسل به اهرم سركوب و ستم ملي، كارايي خود را بيش از پيش از دست داده است. امروز تلاش در جهت دستيابي به هويت ملي و فرهنگي و برخورداري از اصل حق تعيين سرنوشت ملي، به خواست اكثر مليتهاي تحت ستم در تمامي كشورهايي نظير ايران كه داراي ساختاري چند فرهنگي و چند مليتي هستند تبديل شده است. به گمان من اتخاذ راه حلهاي مناسب و دمكراتيك در جهت رفع هر نوع ستم ملي و اجراي اصل حق تعيين سرنوشت ملي براي مليتهاي متنوع ساكن ايران از يك سو و حفظ همبستگي كشوري ــ دولتي ايران از طريق ايجاد اتحاد داوطلبانه بين اين مليتها از سوي ديگر، يكي از پيش زمينه هاي اساسي براي ايجاد جامعه اي دمكراتيك، آزاد از نظام جهاني سرمايه و آباد در ايران ميباشد.

بدون ترديد بورژوازي ايران (چه در حاكميت و چه در اپوزيسيون) هم از نظر تاريخي و هم از نظر سياسي و نحله هاي مسلكي و عقيدتي آن، قادر به ايجاد آن پيش زمينه نيست. در نتيجه اين وظيفه ي تاريخي و مبرم به دوش نيروهاي برابري طلب دمكراتيك و استقلال خواه ميافتد كه در رابطه با آينده ايران راه خود را از جناحها و سازمانهايي مثل "محافظه كاران" و "اصلاح طلبان" در قدرت از يكسو و با سلطنت طلبان، جمهوريخواهان، جبهه ملي ها و . . . از سوي ديگر جدا نگهداشته و با مواضع آنها بويژه در برخورد به عملكرد نظام جهاني سرمايه و در راس آن آمريكا در منطقه خاورميانه، مرزبندي شفاف دارند. نيروهاي برابري طلب و در راس آنها ماركسيستها كه خواهان قطع و دفع هر نوع ستم و استثمار طبقاتي و گسست قطعي و نهايي پيوندهاي وابستگي از محور نظام جهاني سرمايه و در راس آن آمريكا در منطقه خاورميانه، مرزبندي شفاف دارند.

نيروهاي برابري طلب و در راس آنها ماركسيست ها كه خواهان قطع و دفع هر نوع ستم و استثمار طبقاتي و گسست قطعي و نهايي پيوندهاي وابستگي از محور نظام جهاني سرمايه هستند، بايد در راه تحقق آزاديها و خواسته هاي مليتهاي متنوع ساكن ايران براساس مشي دمكراتيك ــ مشاركتي و مشورتي، مبارزه كنند. اين نيروها در حين مبارزه براي تحقق آزاديهاي ملي و اصل حق تعيين سرنوشت، بايد ظهور مجدد پديده فلاكت بار شووينيزم را نيز دقيقا به حساب آورند و عليه آن به مبارزه و افشاگري برخيزند زيرا حق تعيين سرنوشت و كسب آزاديهاي فرهنگي و ملي در تعارض آشكار و آشتي ناپذير با پديده و عملكرد شووينيزم كه سالها توسط خود رژيمهاي حاكم در ايران ترويج و تبليغ شده، ميباشد. بويژه اگر توجه كنيم كه بروز پديده شووينيزم ملي رايج در عصر بعد از پايان دوره ي "جنگ سرد" و عروج آمريكا به قله ي "نظام جهاني سرمايه، رابطه ي تنگاتنگ با اهداف نئوكانهاي حاكم بر آمريكا و شيوع تئوريهاي ويرانساز و خانمانسوزي چون "پايان تاريخ" و "برخورد تمدنها" دارد.

رويدادهاي متحول 15 سال گذشته (2004ــ1991) نظير فروپاشي شوروي و تقسيم آن به 15 كشور "مستقل"، پايان "جنگ سرد" و فروپاشي يوگسلاوي و تقسيم آن به 5 كشور "مستقل"، تعرض افسار گسيخته آمريكا به عنوان سركرده نظام جهاني سرمايه در زير لواي "بازار آزاد" نئوليبراليسم، "صدور دمكراسي" و "تغيير دادن رژيمها" ــ كه عملا به رشد اولترا ناسيوناليسم و پان ايسم ويرانساز از يكسو و شيوع بنيادگرايي مذهبي از سوي ديگر در كشورهاي جهان و بويژه در خاورميانه دامن زده است، اهميت برخورد نيروهاي متعهد، برابري طلب و ضد نظام جهاني سرمايه را به پديده ي شووينيزم ملي و انديشه هاي پان ايستي دو چندان ميكند. در سالهاي اخير، بويژه پس از تسخير قدرت توسط نوكانها در آمريكا و گسترش بيش از پيش حضور نظامي و پايگاههاي

 

قبلی

ببرگشت

بعدی