ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات

شماره جدید

 بایگانی

مسئله ملی و فدرالیسم

ملا حسنی

شماره جدید

حقوق بشر

دانشجو

 

میان خدایان مختلف و ادیان آن‌ها در گرفته‌ در نظر گیریم، کم و بیش می‌فهمیم که تاریخ به چه معناست.در واقع دوره‌هایی تاریخی بوده است که در طی آن، مذهب دستگاه دولت را به دست گرفته و دولتی به وجود آورده که آن را دولت دین‌سالار (تئوکراتیک) نامیده‌اند. بهترین نمونۀ آن را یهودیان توراتی با ایجاد معبد- دولتی بر اساس نوشته‌های خاخام‌ها آفریدند.وارون آن هم می تواند به وجود آید، مانند یونان باستان که در آن کلیسا همچون نهادی دولتی وجود نداشت، اگرچه عبادتگاه‌هایی بودند با پرسنلی دایمی. قدرت مدنی که در یونان باستان همه چیز بود، برگزاری مراسم قربانی، یعنی کاهنی یا واسطه‌گی میان آدمیان و خدایان را به دولت (که همیشه برای مدت‌زمانی معین برگزیده شده بود) واگذار می‌کرد.

البته تأثیرات اجتماعی تئوکراسی، بسیار متفاوت از آن حاصلی است که انسان، انسانی که مثلا در جامعۀ مدنی زندگی می‌کند، به دست می‌آورد. نگاه کنید به تاریخ یونان و تاریخ یهودیان. توضیح این مسئله در انحصارطلبی جامعه‌های دین‌سالار، در برابر چندگانگی و گستردگی هدف‌های یک جامعۀ مدنی نهفته است.

امّا فعلا این نوع مقایسۀ تاریخی را کنار نهیم و بگوییم که به طور کلی آفرینش یک خدا، به آفرینش یک مذهب سازمان‌یافته در کلیسا، کنیسه، مسجد، رهبر مؤمنان، لامای تبّتی‌ها و دیگرها، بستگی دارد. و از این روست که، باز برحسب نیاز (کم و بیش اداری)، پای اقتدارگرایی و جزم‌اندیشی به میان می‌آید. حتا الهیات و، لازم به توضیح نیست که، یک هیئت اجتماعی نیز پدیدار می‌شود که وظیفه‌اش دفاع از این الهیات است. به وجود آمدن هیئتی از کاهنان (کشیش، ملا یا خاخام و...)، خدای آفریده و خدایی را که هم اینان از او دفاع می‌کنند با واقعیت تاریخی، با دگرگونی‌های تاریخی در ارتباط می‌گذارد – ارتباطی همواره متضاد. با وجود این، برخی مواقع جامعه، یا واقعیت تاریخی، به راه خود می‌رود، تغییر می‌پذیرد، امّا دینی که در زمانی معین آفریده شده، چون بر پایۀ حقایقی تغییرناپذیر بنیاد نهاده شده، تحول نمی‌یابد.

به دیگر سخن، تحول تاریخی واقعیت، در نخستین دور این تحول، دین ایجاد شده را سرمدی (غیرمادی) می‌کند. از این پس، کار هیئت کاهنان این می‌شود که آفریده‌ای را که تاریخی بوده، «غیرتاریخی» نگهدارند. از اینجاست چیزی که آن را از خودبیگانگی دینی خوانده اند، به وجود می‌آید. مدافعان دین وظیفۀ خود را با ساختن الهیاتی تغییرناپذیر، فلسفه‌ای جاودانی و حقایقی ابدی به پایان می‌رسانند. آنان به چگونگی تغییرات جهان با عقلانیتی پاسخ می‌دهند که آن‌ها را از عقل‌ورزی بازمی‌دارد. آن‌ها ایمان دارند که خداوند سخن گفته و تردیدی در سخنان او نمی‌توان داشت. به طور کلی، هیچ دینی در طی تاریخ نمی‌تواند در برابر تحولات تاریخی دست نخورده ‌بماند.  با این حال، مذهب سومری‌ها پنج هزار سال دوام آورد، مذهب مصریان اندکی کمتر، یهودیت، دو یا سه هزار سال، مسیحیت، دو هزار سال، هندویسم دو هزار و شاید اندکی بیش، بودا، دو هزار و پانصد سال.

فرض براین است که شتاب گرفتن تاریخ که ما امروز شاهد آنیم، و یا بهتر است بگوییم از آن سود می‌بریم (برای مثال، چندبرابر شدن اطلاعات و دانش علمی)، سقوط ادیان موجود، یا چه بسا باید گفت ادیان بازمانده، را نیز تسریع می‌کند.

خدایان متناسب با زمان خودشان هستند؛ متناسب با زمانی که زاده شدند. چرا که موجودیت آنان تابعی از نیازهای موجود در آن زمان بوده است. با وجود این، مذاهب نمی‌توانند در همان زمان آفرینش خدایان‌شان، دست‌نخورده بمانند، آن‌ها باید در برابر تحولات تاریخی دوام بیآورند و باید برای حفظ قدرتی که از دست می‌دهند، همواره بجنگند. قدرتی که از دستشان می‌گریزد، زمان نام دارد. این خطر از سوی نمایندگان ادیان موجود، کاملا از پیش حس شده است و در این رابطه است که بنیادگرایی یا انتگریسم به وجود آمده و در حال گسترش است. بنیادگرایی را می‌شود چنین تعریف کرد: دفاع غیرعقلانی از مذهبی که در برابر فشار تاریخ، قادر به ادامۀ حیات نیست. بنیادگرایی یا انتگریسم در همۀ ادیان وجود دارد، چرا که تمامی ادیان شناخته‌شده در معرض خطرند. خدا می‌تواند با تاریخ خود، با زمانی که در آن آفریده شده، سر کند، امّا دین تراویده از این خدا، با گذر زمان، ناتوان می‌شود. از این‌رو، بنیادگرایی پا به عرصه می‌گذارد و مؤمنان تلاشی فوق انسانی می‌کنند تا بر واقعیت‌های پیرامون، که مزاحم‌شان می‌شود، و نابودشان می‌کند، چیره شوند.اگر مذاهب، جزم‌باور و اقتدارگرا نبودند، اگر الهیات خودشان را تدوین نکرده بودند، زمان، یعنی تاریخ، همواره تا جایی رعایت‌شان می‌کرد. با این حال، آشکار است که یک مذهب، هرچه سامان‌یافته‌تر باشد، در اشکال بیانی‌اش کامل‌تر است و از این‌رو، بیشتر با خطر از میان رفتن روبروست. این دقیقا همان چیزی است که بر سر دایناسورها آمد، که در مسابقه با زمان، از سازگاری با وضع موجود بازماندند.

اما از سوی دیگر، چنان است که هیج مذهبی قادر به ادامۀ حیات نیست، مگر آنکه خود را الهی، کامل و وحیانی قلمداد کند.

امروزه، مذاهب، کلیساها، کنیسه‌ها یا مساجد، دیگر نه برای خدا، بلکه بیشتر برای ادامۀ حیات خودشان است که مبارزه می‌کنند. به همین دلیل است که دعوای الهیاتی در کار نیست، بلکه دعوای قدرت است میان دولت، که بنا به تعریف لائیک است، و کلیسا، که باز بنا به تعریف، دینی است.ادیان موجود که از قدرت خودشان دفاع می‌کنند، دفاع آنان در اساس، بر اخلاق‌ دینی متمرکز است که هر یک از دین‌ها دارند. پرداختن به این اخلاق‌ها، نیازمند نوشتن یک فصل کامل است.  

سومین آزمون عملی گفتگو

- شاید من اشتباه می کنم، امّا این عقیدۀ اندوهبار را دارم که اگر کلیساها برچیده می‌شد، دیگر کسی به خدا ایمان نمی‌داشت.

- به احتمال زیاد. به همین دلیل، کلیساها ضروری اند.

- عجب داستانی! انگار شما باید از ضرورت کشتن کسی دفاع ‌کنید برای اینکه ایدۀ آدمکشی حفظ شود.

- بدون کلیسا، بدون دین، چگونه می‌توان به خدا نزدیک شد؟

- برای من مهم نیست. بدون گرفتن رد طناب، چگونه می‌شود به کسی که حلق‌آویز شده نزدیک شد؟

- شما پرت و پلا می‌گویید.

- من استدلال می‌کنم، بسیار متین. در حقیقت، خدا بدون کلیسایی که از او دفاع کند، آواره می‌شود.

- فکر نکنید که من می‌خواهم از کلیسا دفاع کنم. می‌دانم که نقایص بسیاری دارد.

- ببخشید، اجازه بدهید که من از کلیسا دفاع کنم. از کلیسای شما.

- برای من جای شگفتی است. امّا ... باشد، ادامه دهید.

- خب، ببینید، من فکر می‌کنم که کلیسای شما و سایر نهادهای مشابه، دقیقا کاری را می‌کنند که باید بکنند، طبق ماهیت‌شان. آن‌ها باید از خودشان دفاع کنند، چون میان ایدۀ خدا، یا خدا و انسان‌ها، نقش واسطه را دارند. و اگر انسان‌ها کلیسا را کنار بگذارند، اگر مستقیمآ به خدای خودشان مراجعه کنند، دیگر واسطه‌های روحانی به درد نمی‌خورند. این چیزی است که دارد رخ می‌دهد و به همین دلیل است که کلیسا، کلیسای شما، از هر راهی که بتواند، با تحکیم جزم‌ها، با معرفی خود به عنوان تنها مدافع اخلاق وحیانی، که کمتر کسی هنوز به آن باور دارد، از خودش دفاع می‌کند...

- باید از خودش دفاع کند.

- به همین دلیل که گفتم، آری! هیچ اندامی خودش را نمی‌گذارد بمیرد یا خودکشی نمی‌کند. حتا باسیل‌ها هم تلاش می‌کنند زنده بمانند. بدترین چیزی که می‌تواند بر سر ادیان بیاید این است که اخلاقی که موعظه می‌کنند، بدون‌ توجه به موعظه‌کنندگانش، به عمل درآید.

- پس به نظر شما، اخلاقی که موعظه می‌کنند خوب است.

- بخشی از آن خوب است، برای اینکه منطبق با اخلاق همۀ انسان‌هاست، یعنی منطبق است با اصول مشترک زندگی مدنی و متمدنانه. امّا، خیالاتی نشوید، بخش دیگری هست که باید از میان برود : بخشی که انحصارگرایی را موعظه می‌کند، راسیسم دینی را موعظه می‌کند، آن بخش که می‌خواهد برای وجدان و کردار آدمی حکم صادر کند.

- نکند می‌خواهید وجدان را از کردار جدا کنید؟ این طور نیست؟

 

قبلی

برگشت

بعدی