ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات

شماره جدید

 بایگانی

مسئله ملی  و فدرالیسم

ملا حسنی

شماره جدید

حقوق بشر

دانشجو

 

کشاورزی حومه آن شهر می‌زیستند، بنا بر قانون از حق شرکت در تصمیم‌گیری‌های سیاسی، انتخاب کردن و انتخاب شدن برخوردار بودند، یعنی ترکیب حکومت و سیاستی که پیاده می‌شد، بیانی از اراده«شهروندان آزاد» بود.

در یونان باستان زنان و حتی بیگانگان «شهروند» محسوب نمی‌شدند و بردگان نیز بنا به روایت ارسطو شخصیت «انسانی» خود را از دست داده و به «شئی» بدل می‌گشتند.

در روم باستان نیز چنین بود. در آن امپراتوری شهروندان روم که بیش‌ترشان روستائی بودند، هر چند دارای حقوقی نابرابر بودند، اما از حق شرکت در زندگی سیاسی برخوردار بودند. پس از تبدیل روم از جمهوری به امپراتوری سلطنتی فقط کسی که در انتخابات به اکثریت آرأ شهروندان دست می‌یافت، می‌توانست شهردار شهر و روستا شود. هم‌چنین مسئولین برخی دیگر از مقام‌های اداری توسط مردم تعیین می‌شدند.

در سده‌های میانه در اروپا در شهرهائی که در درون سرزمین‌های فئودالی پیدایش یافتند، نخست پیشه‌وران و بازرگانان که به رسته‌های صنفی ویژه خویش تعلق داشتند، «شهروند کامل» محسوب می‌شدند. در مرحله دیگری از تکامل سیاسی، اقشار وابسته به رسته‌های دیگر اجتماعی که در یک شهر می‌زیستند،از حقوق «شهروندی» برخوردار گشتند. اما ویژگی شهرهای فئودالی آن بود که «شهروندان» از حقوقی برابر برخوردار نبودند و برخی از افراد که به رسته‌های روحانی و اشرافی تعلق داشتند، در مقایسه با کسانی که عضو رسته‌های پیشه‌وری و بازرگانی بودند، از حقوق «شهروندی» بیش‌تری برخوردار بودند. با این حال ویژگی «شهروندی» سده‌های میانه نیز آن بود که «شهروند» از حق شرکت در زندگی سیاسی برخوردار بود و به مثابه عضو یک رسته می‌توانست نمایندگان رسته خود را برای عضویت در «شورای شهر» برگزیند و یا آن که خود را برای انتخاب شدن برای چنان مقام‌هائی نامزد کند. البته در سده‌های میانه هم‌چنان زنان، یهودان و تهی‌دستانی که عضو هیچ رسته نبودند، از حقوق «شهروندی» محروم بودند و نمی‌توانستند در زندگی سیاسی نقشی داشته باشند.

اما شهروند مدرن و امروزی پس از انتشار «اعلامیه استقلال آمریکا» و «اعلامیه حقوق بشر» که پیش‌درآمد نخستین قانون اساسی فرانسه انقلابی بود، پا به‌عرصه تاریخ گذاشت.

با این حال در آغاز فقط مردانی که از درآمد سالانه معینی که میزان آن را قانون تعیین می‌کرد، از حق «شهروندی» برخوردار بودند و می‌توانستند در انتخابات نمایندگان مجلس ملی و نمایندگان شوراهای شهر و روستا شرکت کنند. سپس در نتیجۀ رشد جنبش‌های مطالباتی کارگری و تشکیل احزاب سیاسی کارگری به‌تدریج این مانع از میان برداشته شد. از آغاز سده پیش نخست مردان از حق رأی همگانی برخوردار شدند و از 1920 به بعد در نتیجۀ رشد جنبش برابرحقوقی[i] به تدریج زنان نیز در کشورهای مختلف جهان از حق رأی همگانی بهره‌مند گشتند.

به این ترتیب می‌بینیم که از همان آغاز تاریخ نگاشته شده، ویژگی «شهروند» بودن، برخورداری فرد از حق دخالت در زندگی سیاسی شهر و کشور خود بوده است. در نظام‌هائی که افراد از چنین حقوقی محروم بودند، «شهروند» هم وجود نداشت، در آن جوامع مردم «بنده»و «رعیت» شاه و یا امپراتور بودند.

در ایران تا پیش از انقلاب مشروطه حکومت «استبداد آسیائی»[ii] وجود داشت که در آن اراده شاه «قانون» بود و مردم ایران از هر گونه دخالت در زندگی سیاسی محروم بودند. ایران برای نخستین بار پس از انقلاب مشروطه صاحب «قانون اساسی» گشت که در آن حقوق «شهروندی» تدوین و تعریف شدند. بنا بر آن قانون «شهروندان» از حق شرکت در سامان‌دهی زندگی سیاسی و قضائی برخوردار گشتند. اما با به سلطنت رسیدن رضا شاه قانون اساسی مشروطه متروک شد، زیرا پادشاهان آن دودمان به‌جای آن که طبق «قانون اساسی» سلطنت کنند، با از بین بردن حقوق شهروندی به حکومت کردن پرداختند و به جای دفاع از حکومت مشروطه، دیکتاتوری خود را در جامعه مستقر ساختند. به فرمان آن‌ها احزاب ممنوع و هر صدای مخالفی خفه شد. امروز کم‌تر کسی را می‌توان یافت که از مبانی دمکراسی مدرن آگاهی داشته باشد و نپذیرد که دیکتاتوری خاندان پهلوی چون از رشد حقوق «شهروندی» جلوگرفت، سبب تحقق انقلاب اسلامی در ایران گشت که در آن روستائیان به شهرها رانده شده که تحت تأثیر ایدئولوژی دینی قرار داشتند، توانستند با تحقق نخستین انقلاب ضد سکولار تاریخ انسانی، حکومت دینی خود را در سراسر ایران متحقق سازند. اگر پیش از انقلاب مشروطه اراده شاه قانون بود و به فرمان ناصرالدین شاه رگ‌های دو دست امیرکبیر را، آن هم بدون آن که بداند گناهش چیست، در حمام فین کاشان زدند، اینک طبق «قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران» کسی که از سوی «خبرگان رهبری» به مقام «ولی فقیه» برگزیده و از «ولایت مطلقه» برخوردار می‌شود، می‌تواند حقوق «شهروندی» مردم را قیچی کند و با صدور «احکام حکومتی» که در «قانون اساسی جمهوری اسلامی» از آن ردی نمی‌توان یافت، از «مجلس شورای اسلامی» که نمایندگانش توسط مردم برگزیده شده‌اند، حق «اصلاح قانون مطبوعات» را سلب کند و یا آن که نمایندگان همین مجلس را مجبور سازد برخلاف خواست و وجدان خود به کاندیداهائی رأی مثبت دهند که از سوی رئیس «قوه قضائیه» برای عضویت در «شورای نگهبان» پیشنهاد شده‌اند. پس می‌بینیم مردم ایران چه در دوران خاندان پهلوی و چه اینک در جمهوری اسلامی از حقوق «شهروندی» باستانی و مدرن برخوردار نبوده‌اند و نیستند، زیرا از امکان مشارکت در زندگی سیاسی محروم بوده‌اند و هستند. پیدایش جنبش خودجوش «سبز» در سال گذشته در اعتراض به تقلب انتخاباتی و سرکوب وحشیانه آن توسط نهادهای امنیتی رژیم اسلامی خود بیانگر این واقعیت تلخ است. با این حال برخی از روشنفکران ایران در مقام «فیلسوف» و «تاریخ‌پژوه» می‌خواهند به ما بفهمانند که در سیستم‌های  دیکتاتوری نیز می‌توان به «آستانه زندگی شهروندی متمدنانه» رسید و حتی از آن فراتر رفت.

«تمدن» چیست؟

شادروان دهخدا در یاداشت‌های خود برای واژه عربی «تمدن» معادل «شهرنشینی» پارسی را برگزید. «تمدن» اما چیزی بیش‌تر از «شهرنشینی» است، زیرا «تمدن» فقط مردمی را که در شهرها زندگی می‌کنند، در بر نمی‌گیرد و بلکه جامعه‌ای «متمدن» نامیده می‌شود که در آن «اخلاق اهل شهر» به اخلاق عمومی جامعه بدل گشته و هم‌چنین «ظرافت و انس و معرفت» جانشین «خشونت و جهل» شده باشد .[iii]

روشنفکران دوران انقلاب مشروطه واژه «تمدن» را برای واژه اروپائی سیویلیزاسیون[iv] به‌کار گرفتند که خود از ریشه واژه لاتینی «شهروند»[v] مشتق شده است. در این معنی «تمدن» دربرگیرنده جوامعی است که در دوران تاریخی معینی به حوزه‌ فرهنگی مشترکی تعلق دارند.

اما این اصطلاح در فرانسه انقلابی اختراع شد که در حال ساختن دولتی بود که به دوران سرمایه‌داری پا نهاده و توانسته بود بخشی از جهان را که در دوران پیشاسرمایه‌داری به‌سر می‌برد، به مستعمره خود بدل سازد. در آن دوران جهان به دو بخش «متمدن» و «وحشی»[vi] تقسیم می‌شد.

همه ملت‌هائی که در دوران پیشاسرمایه‌داری به‌سر می‌بردند، مردمی «وحشی» و یا «نیمه‌وحشی» نامیده شدند. مارکس و انگلس نیز، همان‌گونه که در رابطه با «مدرنیته» خواهیم دید، در «مانیفست» در همین معنی این واژه‌ها را به‌کار گرفتند. بنا بر باور آن دو جهان سرمایه‌داری، جهان «متمدن» و جهان پیشاسرمایه‌داری جهان «وحشی» و «نیمه وحشی» بود. اما مارکس در رابطه با رخدادهای «کمون پاریس» آشکار ساخت که هرگاه مبارزه طبقاتی منافع بورژوازی را با خطر روبه‌رو سازد، در آن‌صورت «تمدن و عدالت» در «نظم بورژوائی» چهره حقیقی خود را که چیز دیگری جز «توحش عریان و انتقام‌جوئی غیرقانونی» نیست، نمایان خواهد ساخت. «تمدن پر افتخاری که مسئله‌اش آن است که چگونه پس از نبردی که سپری شده است، می‌توان خود را از چنگ تل‌انبار‌های نعش‌ توده‌ای که کشتار گشت، خلاص کرد.»[vii] مارکس هم‌چنین «تمدن» بورژوائی را «تمدنی ننگین» می‌نامد، زیرا که شالوده‌اش بر اسارت کار استوار است.[viii]

 

[i] Gleichberechtigungsbewegung

[ii]  Asiatische Despotie

[iii] بنگرید به «اقرب الموارد» به نقل از «فرهنگ دهخدا».

[iv]  Zivilisation

[v]  Civis

[vi]  Barbarei

[vii] Karl Marx: „Der Bürgerkrieg in Frankreich“, MEW, Band 17, Seiten 355-56

[viii] Ebenda, Seite 357

 

 

قبلی

برگشت

بعدی