ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات شماره جدید

 

مسئله ملی  و فدرالیسم

ملا حسنی

بایگانی

 

حقوق بشر

دانشجو

 
 

رژیم از ترس است که می ترساند!!

آرش کمانگر

چنین بنظر میرسد رژیم اسلامی سرمایه ، از ترس عصیان مردم  ، لزومی به آغاز کار رسمی  رئیس جمهور " تیر خلاص زن " نمی بیند . آنها دارند پیشاپیش " گربه را دم حجله می کشند " تا کسی این خیال را به خود راه ندهد که گویا بدنبال یکدست شدن حاکمیت ، میتوانند کار رژیم را یکسره کنند . گماردن " احمدی مقدم " ( جانشین فرمانده بسیج سپاه پاسداران ) به فرماندهی نیروی انتظامی کشور توسط رهبر ، که تشکریست از حضور موثر و رای ساز بسیج در " انتخابات " اخیر ، آشکارا این پیام را رله میکرد که : " ما شمشیر را از رو بسته ایم " و قصد داریم سفره تساهل و تسامع را برچینیم . کاندید شدن پاره ای از جنایتکارترین آدمهای این نظام برای وزارت و ریاست ، بکار فراخواندن تعدادی از عوامل قتلها و ترورهای سیاسی در ایران و خارج  به " کار " ، تشکیل ستادهای استشهادی ( بخوان عملیات تروریستی و انتحاری ) در هر شهر که نشریه " پرتو سخن " ناشر افکار آیت الله مصباح یزدی ، با آب وتاب آنرا تبلیغ نمود ، همه و همه نشان میدهند که رژیم ولایت فقیه ، تکیه بر سرنیزه های عریان را تنها راه نجات سر خود از ضربات جنبشهای اجتماعی در ایران و فشارهای بین المللی می بیند . آنها با حرکت از این راهکار که " بهترین دفاع ، حمله است " ! قصد دارند افت و رکود سنگینی را بر مبارزات مردم و عزم آنها برای دستیابی به آزادی و برابری حاکم گردانند . اما غافل از اینکه بر سرنیزه میتوان تکیه زد ، ولی روی آن نمیتوان نشست !! با این همه رژیم که تمامی راههای حفظ اقتدار خود را مسدود می بیند ، ظاهرا ترساندن مردم را تنها راه پنهان کردن ترس خود می پندارد .

سرکوب خشن دو حرکت حمایتی مردم از گنجی و زندانیان سیاسی در برابر دانشگاه تهران ،  ترور جوان مبارز کرد ( شوانه قادری ) و سپس بستن پیکر نیمه جان او به ماشین و چرخاندن آن در مهاباد ( که منجر شد مردم این شهر و دیگر شهرهای کردستان از روز 19 تیر ماه دست به اعتراض و شورش بزنند )  ، ترور یکی از بستگان مبارزین شناخته شده جنبش در شهریار کرج ،  اعدام دو جوان در مشهد در ملا عام به جرم فساد ( که در موقع ارتکاب " جرم " کمتر از 18 سال سن داشتند ) ، اعزام دو تک تیرانداز ماهر به لندن با هدف فعالیتهای تروریستی ، یورش به خانه آقای عبدالفتاح سلطانی – از اعضای موسس " کانون وکلای مدافع حقوق بشر " و وکیل خانواده زهرا کاظمی و اکبر گنجی برای دستگیری او و سپس اعلام متواری شدن وی ، سرکوب وحشیانه حرکت اعتراضی کارگران کارخانه " پشم بافی آسیا " در کرمان ( که اکثر کارگران آنرا زن تشکیل میدهند و طی آن ماموران انتظامی در روز زن جمهوری اسلامی یک کارگر حامله را وحشیانه به زیر مشت و لگد میگیرند ) ، خودداری مدیر معدن " قلعه زری " بیرجند جهت اعطای یک وام کوچک 50 هزار تومانی به کارگری که برای معالجه همسرش به آن نیاز مبرم داشت که سبب خودسوزی اعتراضی و دلخراش آن کارگر و سپس تبدیل مراسم خاکسپاری او به یک حرکت اعتراضی میشود ، موج دستگیریهای جدید در اهواز و کردستان ، به جریان انداختن مجدد حکم اعدام کبری رحمانپور ، و بالاخره تهیه لیست سیاهی از دانشجویان فعال برای پرونده سازی و دستگیریهای احتمالی در آینده ، همگی جلوه های بارز تشدید سیاست سرکوب در چند هفته اخیر هستند که به مدد آنها رژیم قصد دارد عقربه های ساعت را به عقب برگرداند .

غافل از اینکه مجموعه شرایط داخلی و بین المللی ، امکانات او را برای تحقق کامل این پروژه با موانع عدیده ای روبرو میکند . مهمترین مانع ، سد مردم جان به لب رسیده و مقاومت مدنی آنهاست که رویای خفقان دهه شصت را چون حبابی خواهد ترکاند .

اما اکنون مسئله این نیست که مردم مقاومت خواهند کرد یا نه؟

(به جامعه بنگرید تا بی معنا بودن این پرسش را دریابید) معضل کلیدی این است که چگونه میتوان این مقاومت را به تعرضی هدفمند و سامان یافته تبدیل کرد ؟

چگونه جنبشهای اجتماعی مردم با تمرکز روی شعار " نان ، آزادی و برابری" میتوانند مانع مقدم جمهوری اسلامی را از پیش رو بردارند ؟

چگونه میتوان سناریوی سیاه رکود سیاسی را به موقعیت انقلابی تبدیل کرد ؟ اینها سئوالات کلیدی هستند که پاسخگویی به آنها بیش از هر کس و هر زمان بر دوش چپ ایران سنگینی میکند .ما در این زمینه باز هم با شما سخن خواهیم گفت ! 

از تسلیم به زور تا تسلیم نشدن به زور

ابوالحسن بنی صدر

    با مشاهده تبدیل شدن « مسئله گنجی » که اگر  استبدادیان  به حق او تن می دادند ، پدید نمی ﺁمد ،به  یک « مسئله جهانی »، چه کسی تردید  می کند استمرار در زورگوئی ، عقلهائی  حاکمان را یکسره ﺁلت زور مداری کرده است؟ عقلهائی تا این اندازه مسئله ساز، عقلهائی تا این اندازه پیچ و خم انداز در مسئله ، عقلهائی تا این اندازه  مسئله بزرگ گردان ، در چه کسی تردید باقی می گذارند که از دانش و توان خالی شده اند ؟

    بنا بر قاعده ای از قاعده های قدرت، دوام سلطه اقلیت حاکم بر مردم  در گرو اینست که دانش و تدبیر حاکمان از متوسط دانش و تدبیر جامعه  برتر باشد . ساختن « مسئله زندانیان سیاسی » و تبدیل ﺁن به « مسئله جهانی » میگوید که یکی از تعادل های ناپایدار و از مهمترین ﺁنها برهم خورده است : فزونی دانش و تدبیر حاکمان بر متوسط دانش و تدبیر مردم جای خود را به فزونی متوسط دانش و تدبیر جامعه بر دانش و تدبیر حاکمان داده است . این عدم تعادل تا بدانجا است که  هر ایرانی از خود می پرسد ﺁیا زورگوئی در طول زمان برای حاکمان عقلی باقی گذاشته است؟

     اما اگر اعتصاب غذا  و کوشش پی گیر  ایرانیان و غیر ایرانیان ﺁزاده نبود،  توجه جهانیان به شدت سرکوب در ایران نیز جلب نمی شد . هدف اعتصاب غذاها ( زرافشان ، گنجی ، محمدی و... ) اینست که یک رابطه تغییر کند . در حقیقت، قاعده دیگری از قواعد قدرت مداری به مردم  راست باوراندن این دروغ است : حاکمان بهیچرو پا پس نمی گذارند . بنا بر این ، مصلحت قربانیان زورگوئیشان در اینست که تسلیم  اوامر و نواهی ﺁنها باشند .  دعوت از گنجی  به پایان دادن به اعتصاب غذا، با غفلت از این واقعیت انجام گرفته است که دست کشیدن از مقاومت  تصدیق ﺁن قاعده است .  امروز که 53 روز از اعتصاب غذای وی می گذرد و ﺁزادگان ایرانی و انیرانی به کوششی چنین گسترده برخاسته اند، تعادل دوم و بسیار مهم دیگری  در حال برهم  خوردن است :

      باور به این دروغ که « قدرت نمی شکند. پس این تو، انسان ، هستی که باید بشکنی » ، دارد جای خود را به ﺁگاهی از این واقعیت می دهد که قدرت فرﺁورده رابطه ای میان اقلیت حاکم و اکثریت بزرگ مردم بیش نیست . 95 درصد  از پی و پایه این رابطه و نیز ذهنیت مردم را، همین باور دروغ،  تشکیل می دهد . ذهنیتی که پایه این رابطه است، همین ترسها هستند  که فرﺁورده  باور دروغ به « قدرت نمی شکند تو باید بشکنی » هستند .  بر گنجی و دیگر زندانیان سیاسی هر چه رود، استقامت ﺁنها  و برخاستن ایرانیان ﺁزاده به کوشش در ایران و انیران، گویای این واقعیت است که ایران دارد از لباس ترسها بیرون می ﺁید . هر اندازه نسل جوان ایران از لباس ترسهائی چنین خفت ﺁور زودتر بدر ﺁید ، استبداد حاکم و با ﺁن، خطرهای بزرگ که برای کشور بوجود ﺁورده است، زودتر از میان بر می خیزد .

     در بهار 1360، خطاب به کودتاچیان گفتم : ما می رویم تا بمانیم و شما می مانید تا بروید . کودتا زور در برابر حق و ﺁزادی بود. لذا، دولت زور محکوم به زوال بود . ولایت مطلقه فقیه ضد دین و ضد حیات مستقل ایران بود و می باید می رفت و محکوم به رفتن است. زمان رفتن  این مرام استبداد فراگیر ضد حیات در برخورداری از ﺁزادی و حقوق و رشد ، را ، زمان دو تغییر بالا معین می کند . بر تمامی ایرانیان است که به استقامت و کوشش برخیزند تا این زمان کوتاه و کوتاه تر شود .

     11 مرداد 1384
 

صفحه قبل

برگشت

صفحه بعدی