ارتباط با ما

دانشجو لینک ها

درباره آزادگی

شماره جدید آزادگی 

بایگانی


مقالات

سید ابراهیم نبوی

مسئله ملی و فدرالیسم

حقوق بشر و میثاق های آن

ملاحسنی

 

نامه سرگشاده به نخبگان و فرهنگ ورزان جامعه ایران

دکتر گلمراد مرادی       هایدلبرگ آلمان فدرال اول مارس 2005

Dr.GolmoradMoradi@t-online.de

در این نامه، روی سخن بنده با کوشندگان و مبارزان راه آزادی، عدالت اجتماعی، دمکراسی و کسب حقوق انسانی برای مردمان جامعه چندملیتی ایران است، با رهبران سازمانهای سیاسی در اپوزیسیون، صاحبنظران و نویسندگان مردمی سر زمین مان و با آن کسانی است، که چه در گذشته و چه در چند دهه اخیر، بطور خستگی ناپذیری، برای رهائی ایران از چنگال عوام فریبان، نابخردان دیکتاتور و گزمک های حزب الله جمهوری اسلامی، با ابتکارات و قلمهای خویش می رزمیده و می رزمند و به روشنگری می پردازند. نهایتا روی سخنم با آن کسانی است که با حرارت هرچه تمامتر در زمینه (بقول خودشان) اقوام ایرانی نظریه پردازی می کنند.

 در واقع انگیزه اصلیی که مرا به نگارش این نامه موظف نموده است، پیش از همه موقعیت حساس منطقه خاورمیانه وایران ونقش نخبگان جامعه درسرنوشت مردم این سرزمین چند ملیتی است. چه بسا برخی از این فرهنگ ورزان، بنا به افتادگی و بزرگمنشی، بخود کم بهاء بدهند و دردل بگویند:

من و نوشته ام چه تأثیر مثبتی می توانیم بر جامعه داشته باشیم؟

متأسفانه این نوع کم بهاء دادن به خویشتن خواه نا خواه انسان را به یک موجود بی تفاوت و حتا منفی بدل می سازد و بدین وسیله میدان برای عوامفریبان و جاه طلبان خالی می ماند.

برخی نیز به آن اندازه بخود پر بهاء می دهند و مغرورانه دیگران را بیسواد و دهاتی و غیره می پندارند و در زمینه هائی بس اختلاف بر انگیز و یک جانبه قلم می زنند که در خویشتن غرق می شوند و از واقعیت جامعه بکلی فاصله می گیرند. پس به قول یکی از میان خود شما، یعنی از نخبگان جامعه که درسایه حاکمیت جهل و بی خردی مسخش کردند، به اعتراف و نفی خویش واداشتندش و نهایتا اورا به خواری کشتند: "انسان باید واقع بین باشد نه پندار باف".

به دیگر سخن، ندیدن ونشناختن واقعیت در جامعه ایران و یا چشم پوشی بر آن به خاطر منافع ویژه ای، انسان در اقیانوس خطرناک پربهاء دادن و خود بزرگ بینی و یا کم بهاء دادن درپوسته تنگ خود ماندن، مستقیم و غیر مستقیم به عامل دامن زدن به اختلافات، میدان خالی کردن برای عوامفریبان و دشمن تراشی و پندار بافی تبدیل شده و در هوای رسیدن به جاه و مقام، غرق و خفه می شود. بنابراین، بی تفاوت بودن و قدمی بر نداشتن به همان اندازه زیان بار است که پر بهاء دادن و پندار بافی. با این شیوه بر خورد از هر دو طرف، گره کور مسایل بغرنج جامعه را نمی توان باز نمود. امیدوارم این عرایض بنده مورد تأیید بزرگواران دلسوز و با مسئولیت هم وطنم قرارگیرد و آنان را بفکر وا دارد که تنها راه نجات جامعه، قربانی کردن منافع فردی در راه خدمت به کسب منافع اجتماعی است، نه بر عکس! من در اینجا به عنوان یک کرد و ایرانی خادم، به همه آن عزیزان وطن دوست اطمینان می دهم، که با چنین اقدامی، نام نیک تان برای همیشه، درسطوح مختلف جامعه قدر شناس ایران، زنده و جاوید خواهد ماند.

اگر چه اکثریت ما تا کنون در کشور مان به حقوق مسلم خویش دست نیافته ایم، ولی با این وصف مبارزات برحق بسیاری از سلف خود را ارج می نهیم، زیرا آنان، با کوشش خود، بدون اغراق، جاده را برای ادامه مبارزه هموار کرده اند. درواقع یکی از عواملی که تاکنون مانع به ثمر رسیدن مبارزات گذشتگانمان بوده است، بی تردید می توان آن را در مرحله نخست بحساب نا آگاهی توده ها و بعد هم بر تری طلبی، خود بزرگ بینی و ادعای سر کردگی قشر خاصی از روشنفکران جامعه و نبودن اتحاد بین نیروهای مردمی گذاشت. بنا بر این در گذشته، فراوان بوده و متاسفانه هنوز هم هستند، کسانی که فقط منافع و هژمونی طبقه و قشرخود را در نظر داشته و دارند. برای این دسته از انسانها احتمالا مهم هم نبوده و نیست، اگر مردمان ملیتهای تحت ستم سر زمین فلک زده ما هرگز روی آزادی و صلح را نیز به چشم نبینند. برای آنها زیاد هم مهم نبوده و نیست اگر به میلیونها انسان وابسته به طبقات و گروههای معین جامعه و ملیتهای متفاوت ظلم مضاعف رواداشته شود. برای آنها، آن مهم است که سرکردگی خودرا بدست آورند. بهمین دلیل، اگر نمونه وار عرض کنم، مثلا در آنجا که صحبت ازحقوق فرهنگی و سیاسی توده ها به میان آید و تصمیم گیری دراداره امور مملکت طرح شود، اتهام ها آغاز میگردد و برای خوار کردن مخالفان به هر نیرنگی متوصل شدن هم مجاز دانسته می شود. برای نمونه در زمان محمد رضا شاه هر خواستی که از طرف ملیتهای اقلیت مطرح می گردید، بلا فاصله تهمت "تجزیه طلبی و وابسته بودن به بیگانه" سلاح برائی بود که علیه آن ملیتها، بکار گرفته می شد. اکنون هم اگر چنین خواستهائی مطرح شوند، نه اینکه حکومت داران ایران که حالشان معلوم است و باصطلاح خود مدعی "دمکرات ترین سیستم درجهان اند"، بلکه حتا برخی ازنیروهای اپوزیسیون که با بیان واژه ی دمکراسی، قند را در دل انسان آب می کنند، با همان اسلحه فرسوده ضدیت با خلقها وارد میدان شده و در صورت لزوم پرده آهنین به دور همان دمکراسی تا کنون تحقق نیافته هم خواهند کشید. اگر اعتراضی به این شیوه عمل بشود، شمشیر دفاع برای حفظ تمامیت ارضی را از نیام کشیده و دمار از روزگار نفس کش در می آورند.

در اینجا من بدون داشتن قصد و هدف هیچگونه عناد و دشمنی با هیچ یک از هموطنان گرامی، حتا بامخالفان سرسخت جهان بینی و راهی که به آن پای بندم، مسائلی را مطرح می کنم که در بحثهای دو یا چند جانبه مورد تأیید کامل برخی از شخصیتهای هموطنم که درزمینه موضوعات اجتماعی قلم میزنند، نبوده اند. اما من هنوز امید دارم که قانع کنم آنان را.

برای این کار بسیار خوب است، اگر انسان حد اقل نسبت به خودش صادق باشد و حرف دلش را بی پرده بیان کند. اگر واقعا ما به صلح و آزادی و دمکراسی که از آن حرف می زنیم، اعتقاد داریم، پس باید در هر شرایطی که هستیم به آن پای بند بمانیم، اگر به زیان خود ما هم باشد. خوب تجربه و تاریخ به ما خوب آموخته است و اگر ما از آن یاد نگیریم، بدون شک مقصر اصلی خودمان خواهیم بود.

اما متأسفانه گویا نکته ای در میان ما به بخشی از فرهنگ سیاسی عده ای تبدیل شده است که برخی از "عاقل ترین یا سیاست مدارترین" نیروها، تا آن زمان که در اپوزیسیون و در شرایط ناتوانی و ضعف نسبی به سر می برند، پیغمبر اسلام وار با دیگران رفتار می کنند. ولی هنگامی که بقدرت رسیدند و سوار بر خر مراد شدند، همان بلا را بر سر این دیگران خواهند آورد که آن سرش پیدا نخواهد بود. قصدم ازبیان این مطلب، درنتیجه بحثهای دو یاچند جانبه ایست که اغلب با صاحبنظران هموطنم داشته ام. اگر از استثناها چشم بپوشیم، در واقع اکثر این عزیزان نفی نکرده و نمی کنند که ایران یک کشور با ملیتهای گوناگون است، اما وقتی به مسئله حقوق ملیتها اشاره می شود، بلافاصله در لابلای صحبتها، آن طور قابل درک است که حقی ویژه برای ملت حاکم در نظر دارند و دمکراسی در ایران آینده را هم با شرط و شروطی پیوند می دهند. لذا این احساس به امثال بنده وابسته به یکی از ملیتهای اقلیت دست می دهد که این هموطنان دمکرات، اکنون که در اپوزیسیون اند، حتا همکاری را، با این شرط و شروط می پذیرند، اگر بر مصدر قدرت قرار گیرند، چطور؟!

بهمین دلیل افکار مارا متوجه نیرنگهای متداول در تاریخ می کند. مثال بسیار روشن و زنده در برابر ما است. امیدوارم هموطنان مرکزیت گرا از بنده دل گیر نشوند، اگر مجبور به مقایسه می شوم، که گویند در مثل مناقشه نیست. بهترین نمونه کسب قدرت و تسلط بر مخالفین (به حق یا به نا حق)، تسلط دوران اولیه اسلام سیاسی است. برای نمونه این نوع کردارها درتاریخ، به قرآن مجید رجوع کنید و سوره ها و آیاتی که در مکه نازل شده اند، با آنانی که در مدینه نزول کرده اند، مقایسه بفرمائید. لحن صلح جویانه و مسالمت آمیز بادگر اندیشان درآیات مکی و لحن تند و تهدید به مرگ و از میان برداشتن آنان در آیات مدنی به روشنی دیده می شود. در این رابطه ميرزا فتحعلی آخوند زاده، فيلسوف، اديب، منتقد بزرگ و ازپيش گامان نهضت مشروطيت درايران چنين می نويسد: "مادام که پيغمبر ما درمکه بود و هنوز اعوان و انصار و زور نداشت، خدای ما تنها به نفرين مخالفانش اکتفا کرده است. بعد از آن که پيغمبر ما به مدينه هجرت نمود و اعوان و انصار زياد بر سرش جمع شد و در کارش پيشرفتی پيدا گرديد و خودش قدرت و استطاعت بهم رسانيد، آن وقت خدای ما به حالت خود تغيير داد، عدالت و انصاف را بالمره کنار گذاشت، سفــّاکی و بی رحمی آغاز کرد. آيه ی فاقتلوالمشرکين فرستاد...." (ميرزا فتحعلی آخوند اف، مکتوبات کمال الدوله به همت پروفسور حامد محمود زاده، نشريات علم، باکو 1985، صفحات 102و 103.)

در اینجا توصیه چند نمونه از آیات مذکور، مکی و مدنی را خالی از فایده نمی دانیم:

آياتی که درقرآن دررابطه با مدارای مذهبی هستند. رجوع شود به سوره ی کافرون که خدا درآيه ی 6 آن خطاب به دگرانديشان می گويد: "دين شما برای خودتان، دين من هم برای خودم." در آيه های 45 و 46 سوره ی عنکبوت نيزخدای محمد نسبت به دگرانديشان "اهل کتاب" مهربان و با گذشت است:

"آنگاه که با اهل کتاب بحث می کنی ادب را نگه دار، بحز کسانی در ميان آنان که شرارت می کنند. به آنان بگو ما به آنچه که بر ما نازل شده است باور داريم بهمان گونه که بر آنچه به شما نازل شده نيز معتقد هستيم. چنين می خوانيم. خدای ما يکی است. ما همه تسليم رضای او هستيم." درسوره ی الروم ازمسيحيان چونان متحد مسلمانان سخن رفته است. درسوره های مدنی قرآن تحت مقتضيات زمان بندرت آيات مسالمت جويانه ديده می شود. آیه 14 سوره الحجرات: "ای رسول اعراب (بنی اسد وغیره) که برتو منت گذارده و گفتند ما (بی جنگ و نزاع) ایمان آوردیم بآنها بگو شما که ایمانتان (از زبان) بقلب وارد نشده به حقیقت هنوز ایمان نیاورده اید لیکن بگوئید ما اسلام آوردیم (و از خوف جان به ناچار تسلیم شدیم) و اگر (بعد از این با ایمان حقیقی) خدا و رسول وی را اطاعت کنید او از اعمال شما هیچ نخواهد کاست و از گناه گذشته می گذرد که خدا بسیار آمرزنده و مهربانست". (قرآن، ترجمه قمشه ئی ص 329)

آیات مدنی زیر در قرآن که در رابطه با خشونت و از موضع قدرت هستند:

ـ "بکشيد در راه خدا کسانی که شما را می کشند و ازحد در مگذريد که خدا ازحد در گذرندگان را دوست ندارد. آنان را بکشيد هرجا که بيابيدشان. از آنجا که ترا بيرون کشيدند بيرونشان بکشيد که بت پرستی از سلاخی بدتر است. ليکن در جوار خانه خدا با آنان نجنگيد مگر آنکه به شما حمله ورشوند. چنانچه به شما حمله ور شدند آنان را از دم تيغ بگذرانيد. اين است سزای کافران." (سوره بقره آيات 190 تا 193) 

ـ "چنانچه نه از تو فاصله بگيرند، نه با تو از در آشتی درآيند ونه دشمنی خودرا عليه تو متوقف سازند، در اين صورت بگيريدشان و بکشيدشان هر جا که بيابيدشان. در رابطه با اين قبيل افراد ما به تو اختيار تام اعطا می کنيم." (سوره ی نسا آيه 91)

"آنان که با خدا و رسولش می جنگند و در زمين فساد می کنند مر آنان را پاداشی نيست جز آنکه آنان را بکشيد، بردارشان کشيد، دستها و پاهاشان از خلاف جهت يکديگربريده شوند يا اززمين رانده شوند که مرايشان راست خواری دردنيا و شکنجه ای عظيم درآخرت." (سوره ی المائده آيات 33 به بعد). همه نقل قولها ازسایت خرد ورزان آورده شده.

اینها مثالهائی از تاریخ بسیار دور بود که گویا تاکنون هم تغییر نکرده است. یعنی حدود هزار و چهارصد سال بعد دیدیم که آیت الله خمینی در زمانی که به نیروهای انقلابی نیاز داشت، مانند پیغمبر اسلام مکه ای، ازخود نرمش نشان داد و حتا بنی صدر را فرزند خود خطاب کرد و به اشاره ایشان، بنی صدر توانست کرسی ریاست جمهوری را تصاحب کند. ولی هنگامی که پایه های قدرتش محکم گردید، همانند پیفمبر مدینه ای، همه را از لیبرال تا چپ انقلابی از صحنه سیاست پاک نمود و یا درزندانها قتل عام و نابود کرد و شاگرد و نورچشمش آیت الله منتظری را فقط بخاطر حفظ قدرت و به دلیل اعتراض مؤدبانه ایشان به اعدام غیر قانونی کمونیستها، از ولی امری برکنار نمود و گویا گفته اند: "میدانستم که بعد از من نمی توانید مملکت اسلامی را اداره کنید". متأسفانه گویا تأثیر اسلام بر نیروهای پیشرو و اپوزیسیون ما هم کم نیست!

البته اگر امروزه روشنفکران و قلم به دستان بزرگواری که درپیش به شیوه تفکر آنان اشاره ای شده، مانند آقای دکتر حسین باقرزاده، مبتکر منشور 81، آقای بابک امیر خسروی، سیاست مدار کهنه کار و با تجربه و دبیر اول حزب دمکراتیک مردم ایران، آقای چنگیز عباسی آذربایجانی الاصل، سر دبیر سایت اینترنتی جمهوری خواهان دمکراتیک، آقای فرهاد عرفانی مزدک، نمی دانم چکاره! اما "تئوریسین چپ"، آقای ایرج فرزاد و آقای فاتح شیخ السلامی هر دو کردستانی الاصل و اعضای هیئت سیاسی حزب کمونیست کارگری و نظیر اینان را با دین سالاران و مذهبیون از بنیاد افراطی و تنگ نظر مقایسه کنیم، کمی از انصاف به دور است. از این هموطنان نام می برم چون هنگامی که نوشته های آنان را می خوانیم و وعده و عیدهای کنونی را می شنویم، چاره ای برای جلوگیری از نفوذ چنین افکار و قضاوتی در مغز خودرا نمی بینیم.

آخر مثلی است معروف که گویند: مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید نیز می ترسد. مانیز به آن اندازه کلاه صداقت و پاک دلی به سرمان رفته است که دیگر نمی توانیم بدون چانه زدن های اولیه و بدون گرفتن تضمین برای آینده، همین طور وعده های شفاهی را قبول کنیم، بلکه می خواهیم دوستانه و منطقی با این هم وطنان عزیز درمیان بگذاریم که ماهم حقی داریم و دیگر زمان آن سپری شده است که کسی قصد پایمال نمودن این حق و حقوق را داشته باشد و ما نیز نمی خواهیم حقمان پایمال گردد. پس شما اگر واقعا می خواهید با دنیای مدرن امروزی هم گام شوید، باید واقعیت جامعه ایران را قبول نموده و باید بپذیرید که در سرزمین ایران در کنار فارسهای حاکم، آذربایجانی ها، کردها، بلوچها، ترکمن ها و عربها نیز زندگی می کنند و اینها، اگر ما بخواهیم و نخواهیم، هرکدام خودرا بدرستی ملیتی مستقل می دانند وحقوق مساوی باخلق حاکم را میخواهند، نه بیشتر و نه کمتر. شما عزیزان باید بپذیرید که مثلا من کرد، زبان و فرهنگ و آداب و رسوم و حتا لباس متفاوتی با شما را دارم و می خواهم، با استفاده از دمکراسی مطرح شده ازجانب خود شما، حق و حقوق مساوی را طلب نمایم. یعنی به زبان مادری خودم تعلیم ببینم، این اجازه را قانونا داشته باشم که آداب و رسوم خودم را حفظ کنم و اداره امور داخلی سر زمین محل سکونتم را به دست هم ملیتی های منتخب خودم بسپرم و غیره. آن زمان است که من نیز با شما ازتمامیت ارضی سرزمین مشترک و آباء و اجدادی با تمام وجود دفاع خواهم کرد. اگر شما حق مسلم مرا بخورید، چه انتظاری از من دارید؟

آیا می توان گفت: حق ترا نمی دهم و باید تابع منهم بمانید! آیا اگر شما بجای من نوعی باشید با شنیدن این چنین جمله ای، علم جدائی را بلند نخواهید کرد؟

آیا این چنین خواستها و ادعاهای فوق غیر منطقی است؟!

بنظرم اگر کسی در پاسخ به این پرسش آری بگوید، متاسفانه باید گفت که یا درک درستی از دمکراسی ندارد و یا آریش با آگاهی کامل از موضع برتری طلبی است. درآنصورت، دامن زدن به درگیری و اختلاف خواهد بود و درنتیجه از آن بوی یک نوع کینه و دشمنی برخواهد خاست که این خواست هیچ کدام از انسانهای با افکار دمکراتیک نیست.

 هموطنان گرامی، نخبگان جامعه ایران، بنده و هزاران نظیر بنده، بعنوان نمایندگان میلیونها کرد و دیگر ملیتهای اقلیت ساکن ایران از موضع ضعف با شما صحبت نمی کنیم و هیچ ترس و واهمه ای هم از ادامه مبارزه تا پای جان، برای کسب حقوق مسلم خویش نداریم، بلکه از موضع کسانی که عمیقا به دمکراسی اعتقاد دارند

و در راه آزادی، عدالت اجتماعی و شناسائی حقوق برابر برای ملیتها گام بر می دارند، حرکت نموده و دست اتحاد به سوی دیگر دمکراتهای ایران دراز می نمائیم. ما نه به ساز بیگانگان می رقصیم و نه (حد اقل نسل من) علاقه ای به جدائی و تجزیه داریم. ما می خواهیم در جامعه ایران یک حکومت مردمی و فدرال بر سر کار آورده شود که اولا الف بای دمکراسی را پیاده کند، یعنی انتخابات آزاد و بدون ترس را تضمین نماید. دوما حقوق سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی ملیتهای سر زمین ایران را بطور برابر رعایت و تضمین نماید و اداره امور مملکت را به دست نمایندگان منتخب ملیتهای گوناگون بسپارد. من بر روی سیستم فدرالیسم تأکید می کنم، زیرا در جامعه چند ملیتی ایران، همان گونه که بارها در مقالات متعدد به آن اشاره نموده ام، دمکراسی بی معنی خواهد بود، اگر خلقها درتعیین سرنوشت و در اداره امور آب و خاک خود سهیم نباشند. اگر در تعلیم و تربیت فرزندان خود آزاد نباشند و غیره.

این نباشندها باعث تفرقه و عامل اصلی ساز تجزیه طلبی است، نه طلب حقوق بر حق خویش. آیا شما هیچ شنیده اید خلقهای آلمانی زبان و فرانسوی زبان و ایتالیائی زبان سویس در هیچ مقطع زمانی قصد تجزیه کشورشان را کرده باشند؟!

پس بیائید باهم این ادعاهای واهی و تهمتها را کنار بگذاریم و واقع بین باشیم. در این باره هفت سازمان سیاسی وابسته به ملیتهای ایران با تصویب یک پلاتفرم هشت ماده ای اولین گام را در راه فدرالیزه نمودن ایران، برداشته اند، بیائید با هم از این پلاتفرم که اصول پایه ای زیر را، اصول مشترک برنامه کار خود برای همکاری و فعالیت قرار داده است، حمایت کنیم:

 

1-      جمهوری اسلامی حکومتی است توتالیتر وضد آزادی و حقوق مردم ایران، لذاسرنگونی آن شرط اولیه استقرار یک حکو مت فدرال و دموکراتیک درایران است.

 2- ما ضمن اعتقاد راسخ به اراده ملت ها در حق تعیین سرنوشت خویش بر مبنای اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاق های بین المللی، خواهان حکومتی فدرال در ایران بر اسا س معیارهای ملی –جغرا فیائی  در چهار چو ب ایرا ن هستیم.

 3- جدائی کامل دین از دولت .

 4- لغو هر گونه تبعیض جنسی، و تامین برابری حقوق زنان با مردان در تمام عرصه های سیاسی، اجتما عی، اقتصادی.

 5- تامین آزادی عقیده و بیان، تشکل های سیا سی و اجتماعی، و تضمین برابری قانونی همه  شهروندان در استفاده قا نو نی  از آنها.

 6- تامین عدالت اقتصادی و اجتماعی و بهبود کیفیت زندگی همه شهروندان.

 7- بر قراری رابطه صلح آمیز با همه کشور ها، بر اساس احترام متقابل، احنرام به میثاق های بین المللی، و حل مناقشات با استفاده از شیوه های مسالمت آمیز، و قوا نین جهانی.

8- مبا رزه با ترو ریسم و سلا حها ی کشتار جمعی در منطقه و همکاری بین المللی علیه آن، و دفاع از حل صلح آ میز منا قشات منطقه ای و بین المللی.

 

در واقع هموطنان مرکزیت گرا باید بدانند که دیگر زمان یک حکومت مقتدر و مرکزی سپری شده است و دیگر نمی توان یک ناجی را علم کرد و در سایه او دست به عوامفریبی زد. امروزه دیگر ضدیت با طرح مسئله ملیتها و مخالفت با اداره مملکت به شکل فدراتیو، نمی تواند موفقیت آمیز باشد. ما در اینجا با این نامه و هشدار، باید حساب آن روشنفکرانی که عمیقا معتقد به آزادی، صلح، عدالت اجتماعی و دمکراسی هستند و زبان وفرهنگ، برای مثال بنده کردرا به رسمیت می شناسند، با آندسته از روشنفکران جویای نام و فرصتی غنیمت شمار را، به طور قاطع از هم جدا نمائیم.  ما، بر عکس عقیده انتقام جویان، نمی گوئیم که مرکزیت گرایان را باید ایزوله نمود و به انزوا کشاند، بلکه دست دوستی به سوی آنان را دراز می کنیم و میدان بحث دوستانه و سازنده را باز می گذاریم. مجددا تأکید می کنم، ما با هیچ فردی از هموطنانمان سر دشمنی و عناد و جنگ و ستیز را نداریم. ما به هیچ وجه نمی خواهیم تحقق بخش به تئوری ارتجاعی "تفرقه بیانداز و حکومت کن" باشیم.

من نوعی چرا اقدام به نوشتن این چنین نامه تقاضا مانندی نموده ام؟

زیرا هم بنده و هم اکثر قلم زنان مردمی و دیگر هم وطنان گرامیم بخوبی می دانیم و آگاهیم که درچندین دهه گذشته به اندازه این یک سال ونیم اخیر، مقاله و گفتار درباره مسایل ملی و فدرالیسم و دفاع از تمامیت ارضی کشور، نگاشته نشده است. چرا؟!

برای اینکه در کشور همسایه ما عراق یک دیکتاتور جانی مانند صدام حسین نیمه دیوانه از اریکه قدرت به پائین کشیده شده، اگر چه با حضور نظامیان آمریکا درمنطقه، هنوز خلقهای عراق روی آرامش را ندیده اند و چه بسا تا زمانی که سربازان آمریکائی در عراق حضور دارند به این وضع اسفبار خاتمه داده نشود، ولی با همه این توصیف آینده درخشانی می تواند در انتظار خلقهای این سر زمین باشد.

یعنی اگر سیستم فدرالیسم بطور قطع پیاده شود و آحاد مردم در سرنوشت خود سهیم باشند، می تواند بهترین مدل نه فقط برای سر زمین ما ایران، بلکه برای کل خاورمیانه بحساب آید. پس بهتر است از تئوری بافی و تعاریف و تفاسیر بکلی نوی از واژه های در ارتباط با موضوعات فوق، یعنی ملت و قوم و فدرالیسم و غیره، که صفحات روزنامه های متفاوت اینترنتی را پر کرده اند، دست برداریم. به نظر من تنها راه معقول و رسیدن به صلح و آزادی همان شناسائی حق و حقوق یکدیگر است. یعنی آنچه که برای خود خوب میدانیم از دیگران دریغ نورزیم و بس.

با آرزوی پیروزی عقل و منطق بر پنداربافی و بر جاه طلبی، 

 

 

برگشت