ارتباط با ما

اشتراک لینک ها

درباره آزادگی

بایگانی

 شماره جدید آزادگی 


 

مقالات

 
 

 

سخنرانی مسعود بهنود در مراسم اهدای جايزه جهانی آزادی بيان به هاشم آقاجری

جهان سايه نيست و بيدار است


مسعود بهنود

سازمان بين المللی ايندکس آن سانسورشيپ جايزه جهانی آزادی بيان سال 2003 را به چهار نويسنده ای اهدا کرد که در کشورهای ايران، تونس، برمه و چين در زندانند و از آن ميان برای هاشم آقاجری محقق و استاد دانشگاه که به گناه يک سخنرانی با حکم اعدام در زندان همدان است، سهمی ويژه قائل شدند.

جايزه هاشم آقاجری به امانت به مسعود بهنود روزنامه نگار ايرانی سپرده شد که به گفته رييس هيات داوران خود يکی از قربانيان  آزادی بيان است که به جرم نوشتن و افکار اصلاح طلبی و مسالمت جوئی  ماه ها در زندان بوده است.

متن سخنرانی مسعود بهنود که در مراسم سالانه جايزه آزادی بيان در مدرسه سلطنتی پزشکی لندن در کنار تصويری از دکتر هاشم آقاجری  ايراد شد به اين شرح است:

دو سال پيش در همين روزها وقتی من و شش تن ديگر از روزنامه نگاران، به گناه نوشتن و يا انتشار روزنامه در زندان بوديم دکتر هاشم آقاجری هر جا توانست در دفاع از آزادی بيان و مخالفت با بستن روزنامه ها و دستگيری روزنامه نگاران سخن گفت و اين مقدر بود که من امشب و در جمع کوشندگان برای آزادی بيان از او بگويم، مردی که به گناه يک سخنرانی با حکم اعدامی در زندان است.

آن چه او را در اين لحظات که سال نو در ايران آغاز شده و جنگی مهيب در منطقه برپا گرديده به دردی مضاعف دچار می کند اين است که به نام همان چيزی که عميقا به آن ايمان دارد چنين حکم ناعادلانه ای درباره او صادر شده است. او در هيچ لحظه از زندانی که در آن  است ايمان و باور عميق خود به خداوند و دينش از دست نداده است. درد مضاعف وی اين است که اگر تقاضای عفو کند در حقيقت پذيرفته است که ايمان وی و حکومتی که وی برای پايداريش سلامت خود را از دست داده است مخالف آزادی بوده و تحمل شنيدن  انتقادی را نداشته است. به باور من دکتر آقاجری  اين را نپذيرفته چون با پذيرش آن بايد به آزاد پروری  ايمان و باورهای خود شک می کرد. از نظر وی دينی که بدان ايمان دارد مردم را آزاد می خواهد، خدائی که وی عميقا به او ايمان دارد حاضر به ظلم و بستن دهان ها و خفه کردن صاحبان انديشه نيست.  او نوشته است که  پيش از اين بارها جانش به دليل شرکت در جنگ با ظلم در خطر بوده و برايش زندگی چندان ارزشی ندارد وقتی که در آن ايمان و باوری نباشد.

 دکتر آقاجری اگر  زندانی نبود در اين روزها که مردم جهان به مخالفت با جنگ برخاسته اند، در جمع آنان بود. چنان که در همه عمر بوده است. او بيست سال پيش در راه جنگيدن با ديکتاتور خشن و متجاوز عراق يک پای خود را از دست داد.

مطابق نوشته ها و درس هايش او دنيای مهربانی می خواهد که در آن انسان ها با هم نجنگند، همديگر را تحمل کنند و هم را دوست داشته باشند، سخن هم را بشنوند و برای مخالف خود هم آزادی قائل باشند. در همه اين سال ها در مقالات و درس های دانشگاهی خود همين را تبليغ کرده است.

 دانشجويان دانشگاه های ايران در تظاهراتی که سه ماه پيش در اعتراض به دستگيری وی در سراسر ايران برپا داشتند گل زيبائی  را  خود نقاشی کرده بودند که طناب داری بر گردن او بسته شده. از نگاه آنان اين تصوير سمبل هاشم آقاجری است.

در آغاز بهار  که همه مردم با خانواده و پدر و مادر خود بنا به رسمی باستانی بر سر سفره ای می نشينند و برای صلح جهانی دعا می کنند و از خدا می خواهند که به آن ها بهترين حال ها را  هديه کند، دختر نوجوان وی که جای پدرش را در خانه خالی می ديد  در شعری برای پدرش نوشته است اگر از زندان  به خانه برگردد همه جهان را سيب باران خواهد کرد. نام شعر او اين است «قصه پدری که يک پا نداشت» و در ابتدای آن دختر شانزده ساله نوشته است:

جوانيم موسياه شد
زير آوار نياز
از که بستانم رنگ سياهم گيسوانم را
آيا سايه ها پاسخم می دهند

و شما و همه انسان دوستان و آزادی خواهان در همه جای دنيا که ياد آقاجری  را زنده می داريد در حقيقت به مردم پاسخ می دهيد که آری ما هستيم و سايه ها بيدارند.

من راهی نداشته ام تا از دکتر آقاجری  برای کاری که امشب می کنم اجازه بگيرم ولی مطمئن هستم که او در همان سکوت و بی خبری زندان می داند  که آزادی خواهان جهان سايه نيستند و به او فکر می کنند.

 سه روز پيش در نيمه شب 21 مارس که بهار رسيد در همان زندانی که در همدان شهر دو هزار ساله باستانی در آن است، دکتر آقاجری  به درگاه خدای خود دعا کرد که روزی برسد که جنگ نباشد، هيچ کس برای ابراز نظر خود زير فشار نباشد و هيچ کس به دليل سخن گفتن و نوشتن به زندان نيفتد. در حقيقت شما هم با دادن اين جايزه با دعای او سهيم شده ايد و من هم . آمين

 

 

 

h