Previous Next

کنفرانس امنیتی مونیخ بدون حضور روسیه برگزار می‌شود

مهم‌ترین کنفرانس امنیتی جهان امسال بدون نمایندگان روسیه برگزار می‌شود. موضوع اصلی کنفرانس، مناقشه روسیه و اوکراین خواهد بود. وزیر خارجه جمهوری اسلامی نیز برای شرکت در کنفرانس راهی مونیخ شده است.ظهر جمعه، ۱۸ فوریه (۲۹ بهمن) کنفرانس امنیتی مونیخ آغاز می‌شود. مهم‌ترین ویژگی پنجاه‌وهشتمین نشست بین‌المللی مونیخ، عدم حضور روسیه است.

در سال های اخیر سرگئی لاوروف، وزیر امور خارجه روسیه یکی از وفادارترین میهمانان ولفگانگ ایشینگر، رئیس کنفرانس به‌شمار می‌رفت، اما این بار از شرکت در آن خودداری می‌کند.

ماریا زاخارووا، سخنگوی وزارت خارجه روسیه در این باره گفت: «متاسفانه باید بگوییم که کنفرانس در سال‌های اخیر به طور فزاینده‌ای به یک مجمع فرا اطلسی تبدیل شده است.»

به کانال اینستاگرام دویچه وله فارسی بپیوندید

به گفته زاخارووا، دولت روسیه بر این نظر است که این نشست تخصصی “بی‌طرفی خود و علاقه به دیدگاه‌های دیگر” را از دست داده است.

اوکراین، موضوع محوری نشست

مناقشه اوکراین و روسیه موضوع اصلی کنفرانس مونیخ خواهد بود. سرویس خبری شبکه اول تلویزیون آلمان (تاگس‌شاو) در گزارش خود در این باره نوشته است:‌«موضوعات دیگری نیز در مونیخ مورد بحث قرار خواهد گرفت، اما حتی مسائل بسیار بزرگ جهانی، مانند تغییرات آب‌و‌هوایی، گسترش فضای مجازی و رقابت بین دو نظام دموکراسی و استبدادی، به احتمال زیاد با توجه به تهدید شدید صلح در اروپا به پس‌زمینه رانده خواهد شد.»

اوکراین مایل است به ناتو بپیوندد و روسیه قصد دارد به هر قیمتی از پیوستن کشور همسایه خود به این پیمان نظامی غربی جلوگیری کند.

انتقال بخش زیادی از نیروها و تجهیزات نظامی روسیه به مرز اوکراین این نگرانی را برانگیخته که ولادیمیر پوتین، رئیس جمهوری این کشور قصد حمله نظامی به اوکراین را دارد.

سرگئی لاوروف همواره بر تمایل خود برای گفت‌وگو با آمریکا، ناتو و سازمان امنیت و همکاری اروپا (OSCE) در باره همزیستی مسالمت‌آمیز در اروپا تاکید کرده اما تاکنون اقدامی عملی در این زمینه انجام نداده است و تبادل نظر با غرب در این باره را کتبی انجام می‌دهد.

به کانال تلگرام دویچه وله فارسی بپیوندید

در کنفرانس امنیتی مونیخ سران ۳۰ کشور، ۸۰ وزیر از کشورهای گوناگون، دبیرکل ناتو، نمایندگان اتحادیه اروپا و کارشناسان امنیتی شرکت می‌کنند.

حسین امیرعبداللهیان، وزیر خارجه جمهوری اسلامی، ایران را نمایندگی می‌کند.

آنتونی بلینکن، وزیر خارجه ایالات متحده و کاملا هریس، معاون رئیس‌جمهور این کشور نیز در راه مونیخ هستند.

کنفرانس با سخنرانی آنتونیو گوترش، دبیرکل سازمان ملل متحد گشایش می‌یابد و تا شامگاه یکشنبه، ۲۰ فوریه ادامه خواهد داشت.

غرق شدن میراث تاریخی

تایس وست‌استاین

به عنوان تاریخ‌نگاری زاده‌ی آمستردام، در سه دهه‌ی گذشته راهنمای دانشجویان و سایر بازدیدکنندگان در میان کانال‌های هم‌مرکزی بوده‌ام که در کانون تاریخی شهر (متعلق به قرن هفدهم که اینک جزئی از میراث جهانی یونسکو است) قرار دارند. بخشی قدیمی آمستردام، با سقف‌های شیروانی، پل‌های قوسی و بناهای مجلل شهرداری خود بهرغم جنگ‌ها و توسعه‌ی شهری، که بسیاری از شهرهای اروپایی دیگر را تحت تأثیر قرار داده، به شکلی دست‌نخورده باقی مانده است. اما در یک یا دو سال گذشته، متوجه شده‌ام که ارزیابی دانشجویانم از این قدمت نمایان شهر بعد جدیدی یافته است. این مظهر خلاقیت بشر که بر فراز هزاران دیرک چوبی‌ای قرار دارد که در خاک مردابی فرو رفته‌اند، اکنون به نظر می‌رسد بیشتر به گذشته تعلق دارد تا آینده. 

نمای «انحنای طلایی» در کانال هرنخراخت در خلال دوران بازسازی. اثر خِریت برکهد، 1671. موزه‌ی ملی آمستردام.


فونداسیون‌های قدیمی آمستردام به «آفت دیرک» گرفتار شده است که علت آن افت سطح آب‌های زیرزمینی در اثر خشکسالی است. در 2020، مانند بسیاری از دیگر ساکنان شهر برای ماه‌ها مجبور به ترک خانه‌ی خود شدم تا پِی و طبقه‌ی همکف ساختمانم به کمک بتون کاملاً بازسازی شود؛ طولی نخواهد کشید که کلیساهای قرون‌وسطایی و کاخ سلطنتی آمستردام نیز به سرنوشت مشابهی دچار شوند. در حال حاضر، حتی بازدیدکنندگان عادی شهر نیز متوجه پل‌ها و اسکله‌هایی می‌شوند که با داربست موقتی تقویت شده‌ و منتظر تعویض فونداسیون‌های چوبی‌اشان هستند.

در همین حال، از آنجا که شهر در دلتای رودخانه و بر زمینی فروتر از سطح دریا احداث شده است، افزایش سطح آب دریا و رودخانه‌ها تهدیدی برای آن محسوب می‌شود و کانال عظیمِ ای‌مایدن دائماً مشغول تخلیه‌ی آب‌های اضافی از رودخانه‌های آمستردام به داخل دریای شمال است. بنا بر گزارش امسال «هئیت بین‌دولتی تغییر اقلیم»، تا سال 2100 انتظار می‌رود که سطح آب‌های بین‌المللی بین 0.5 تا 1 متر افزایش بیابد و «به سبب ناپایداری شدید در فرآیندهای یخسار» افزایش 2 متری سطح آب در سال 2100 و 5 متری در سال 2150 نیز «محتمل است». در سال 2019، Deltares، کنسرسیومی متشکل از متخصصان در زمینه‌ی سازگاری با تغییرات سطح دریا، تأثیر سناریوهای مختلف را بر ساحل هلند بررسی کردند که از جمله‌ی آنها عقب‌نشینی مدیریت‌شده بود: یعنی، مهاجرت جمعیت به سمت شرق، به سوی سرزمین‌های مرتفع‌تر. در سال 2021، هشدارهای آنها دیگر منسوخ به نظر می‌رسید، زیرا به سبب بارندگی‌های فراوان و طغیان رودخانه‌ها، در گوشه‌ی جنوب‌شرقی کشور سیل عظیمی به راه افتاد. به میراث تاریخی منطقه، از جمله کلیسای قرن سیزدهمیِ سن نیکولاس و باربارا در فالکن‌بورخ، آسیب چشمگیری وارد شد.  

به نظر می‌رسد هلندی‌ها باید با این قضیه کنار بیایند که نه تنها میراث غیرمادی‌شان، مانند اسکیت روی یخ، بلکه بخش عمده‌ی میراث مادی‌شان را نیز از دست خواهند داد. در واقع هلندی‌ها صرفاً پیش از دیگران خطر را احساس کرده‌اند: میراث تاریخی در تمام قاره‌ها به سبب بحران اقلیمی در خطر است. برای این که تأثیر شدیداً عاطفی این موضوع را درک کنید کافی است به یاد آورید که آتش گرفتن کلیسای نوتردام در پاریس در سال 2019 تا چه اندازه باعث تأثر و اندوه مردم جهان شد. بسیاری از ارزش‌ها و احساسات مربوط به هویت و تعلق با میراث تاریخی عجین شده است. با فقدان عظیمی که پیش روی ماست چگونه مواجه خواهیم شد؟

زنگ خطر برای نخستین بار در سال 2005 به صدا درآمد، یعنی زمانی که «کمیته‌ی میراث جهانی یونسکو» به تمام دولت‌های عضو هشدار داد که «تأثیرات بالقوه‌ی تغییرات اقلیمی را جدی بگیرند…و در واکنش به آن به‌سرعت وارد عمل شوند.» سایر نهادها، مانند «شورای بین‌المللی ابنیه و محوطه‌ها»، نیز شرایط اضطراریِ اقلیمی و بوم‌شناختی اعلام کرده‌اند. در سال 2018، نشریه‌ی علمی برجسته‌ی Nature Communications، به بررسی مخاطراتی پرداخت که منطقه‌ی مدیترانه را تا سال 2100 تهدید می‌کند. بنا بر فهرست آنها نخستین شهری که از این مخاطرات متأثر خواهد شد ونیز است زیرا به شکلی فزاینده در معرض وقوع سیل ساحلی قرار دارد. نظام حفاظتی کنونی شهر ــ پروژه‌ی «موسی»، مجموعه‌ای از دریچه‌هایی که در تالاب ونتزیا قرار گرفته‌اند ــ متأسفانه تنها برای افزایش اندکی در سطح آب دریا طراحی شده است. ساحل کرواسی، به‌ویژه شهر قدیمی و اسقف‌نشین پُرچ، و کارتاژ (قرطاج) در تونس نیز با خطر مشابهی مواجه‌اند. روستاهای زیبای خلیج ناپل، شهر صلیبی عکا، معبد افسوس در ترکیه و حتی معماری مدرن تل‌آویو نیز با خطر سیل مواجه‌اند. نه تنها بناها و محوطه‌ها بلکه آثار قابل‌حمل نیز در خطر قرار دارند. امسال، موزه‌ی لوور در پاریس، که به شکل خطرناکی در نزدیکی رودخانه‌ی سن قرار دارد، در حال انتقال دادن ۲۵۰هزار اثر هنری خود به مرکز نگهداری جدیدی در شمال فرانسه است.

آبگرفتگی میدان سنت مارک واقع در کنار کلیسای جامع سنت مارک در ونیز، 15 نوامبر 2019. عکاس فیلیپو مونته‌فورته/گتی.


 

در آمریکای شمالی، شمالگان و ایالت‌های جنوب‌شرقی ایالات متحده در معرض آسیب قرار دارند. از سال 2007، افزایش دما موجب بروز بی‌ثباتی در سکونتگاه‌های تاریخی شکارچیان نهنگ در جزیره‌ی هِرشِل در کانادا شده است. توفند کاترینا در سال 2005 بخش عمده‌ی مرکز تاریخی نیوارلئان را از میان برد. بنا بر تحلیلی کمّی در نشریه‌ی PlosOne اگر سطح دریا تنها یک متر افزایش بیابد بیش از ۱۳هزار محوطه‌ی میراث فرهنگی در جنوب‌شرق آمریکا ــ از باستان‌شناسی گروه‌های بومیِ متعلق به 7000 سال قبل تا جزیره‌ی جیمزتاون در ویرجینیا ــ در معرض خطر سیل قرار خواهند گرفت. با این حال، اکنون تهدید متفاوتی مشهودتر است: آتش‌سوزی ــ و در 2019، آتش‌سوزی‌ جنگل‌های کالیفرنیا به شکل خطرناکی تا نزدیکی موزه‌ی گِتی در لس‌آنجلس رسید.

در آفریقا، بیابان‌زایی و افزایش بارندگی بناهای خاکی موریتانی و مالی، مانند مسجد سنکوری در تیمبوکتو، را تهدید می‌کند. وزش بادهای شدیدتر، رطوبت و افزایش دما بر معابر باستانی مصر آثار مخربی بر جای گذاشته است و سنگ‌های گرانیت آنها که روزگاری سرخ‌رنگ بودند اینک به رنگ صورتی کم‌رنگ یا طوسی درآمده‌اند. با این حال، بیشترین تأثیر مخرب بر سرزمین‌های پست آسیا وارد شده است. برای مثال، در سال 2011، در تایلند صدها معبد در آیوتایا گرفتار سیل شدند. شهرِ قرن پانزدهمیِ هویی آن در ویتنام، که یونسکو آن را محوطه‌ی میراث جهانی اعلام کرده، از سال 2007 هر سال گرفتار سیل بوده است و طی صد سال آینده زیر آب خواهد رفت.

یکی از معابد آیوتایا، از محوطه‌های میراث جهاین یونسکو، در تایلند که پس از وقوع سیل زیر آب رفته است، 10 اکتبر 2011. عکس از گتی.


 

برخی مکان‌ها در معرض ترکیبی از مخاطرات قرار دارند: موج گرما، باران، سیل، آتش‌سوزی و آلودگی هوا؛ علاوه بر این، عوامل اقلیمی خطراتی را که میراث فرهنگی به طور سنتی با آن مواجه بوده است تشدید می‌کند. مجموعه معابد انگکور وات در کامبوج نمونه‌ی خوبی است، گردشگران به قدری آب‌های زیرزمینی را مصرف کرده‌اند که زمین فرونشسته است و در نتیجه پیِ بناها سست‌شده و بیشتر در معرض سیل قرار گرفته‌اند. اینگونه اثراتِ تشدیدکننده ممکن است به شکلی تصاعدی منجر به ویرانی میراث‌ها شوند. نمی‌توان به‌آسانی نقطه‌ی بازگشت‌ناپذیر را پیش‌بینی کرد یا حدس زد که کدام امکانات فناورانه‌ی جدید خواهند توانست به حفاظت، دگرگونی یا جابجایی اشیاء تاریخی یاری برسانند. اما بی‌شک می‌توان درباره‌ی اثر این تغییرات بر پیش‌فرض‌های ما درباره‌ی میراث تاریخی و آینده‌ی آن اندیشید. 

تاریخ‌نگار هلندی، یوهان هویزینگا (1872-1945)، استدلال می‌کرد که آنچه میراث مادی برای او فراهم می‌آورد «ارتباطی بی‌واسطه با گذشته است، احساسی به ژرفیِ ناب‌ترین لذت هنر، احساس سُکرآورِ از خود به در شدن و جاری شدن در جهانِ بیرون از خود، حسّ بسودن جوهر چیزها و تجربه‌ی حقیقت از راه تاریخ.» او ادعا می‌کرد که برای نخستین بار در سال 1902 در شهر بروخه این حس را تجربه کرده است، هنگام بازدید از نمایشگاه نقاشی‌های رنگ روغنِ هنرمند قرن پانزدهمی هلند، یان وان آیک. تأمل در این آثار بیش از خواندن آثار مکتوب به هویزینگا کمک کرد تا در گذشته غوطه‌ور شود و همین امر الهام‌بخش کتاب او با عنوان خزان قرون وسطی (1919) شد.

هویزینگا در زمره‌ی افراد برجسته‌ای چون ولفگانگ فون گوته، یاکوب بورکهارت و ماریو پراتس است که از حساسیّت بصری زیادی برخوردارند؛ آنها در مواجهه با اسباب خانه، فضای شهری یا اتاقی که برای قرن‌ها دست‌نخورده باقی مانده است این نوع «حس تاریخیِ» فروپاشنده‌ی مرز را تجربه می‌کنند. سایر تاریخ‌نگاران نسبت به امکان اینگونه تجربه‌ی ارتباط غیرنظریه‌پردازانه با تاریخ ابراز شک و تردید کرده‌اند. با این حال، متخصصان میراث تاریخی بر این امر تأکید دارند که تنها از طریق تجربه‌ی دقیق و کنترل‌شده‌ی حسی می‌توان به گذشته دسترسی پیدا کرد.

آنچه اشتیاق هویزینگا را برای تجربه کردن گذشته به صورت عاطفی و «بسودن» آن تقویت می‌کرد درک این امر بود که بین اکنون و گذشته شکافی بنیادین وجود دارد. این باور عمومیت ندارد. پیش از قرن نوزدهم، اروپاییان تصور می‌کردند که با جهان نیاکان خود ارتباطی مستقیم دارند؛ برای مثال، هلندی‌هایی که آمستردام را به وجود آوردند خود را از تبار باتاوی‌ها می‌دانستند، قبیله‌ای باستانی که توصیف‌های تاسیتوس، نویسنده‌ی رومی، از آنها بر جای مانده است. با این حال در ابتدای قرن نوزدهم، شوک سیاسی و علمیِ «انقلاب دوگانه» ــ انقلاب فرانسه و انقلاب صنعتی ــ جهان غرب را چنان دگرگون کرد که اینگونه پیوستگی‌های درازمدت زیر سؤال رفت. در 1830، هگل، فیلسوف آلمانی، هیجان چند دهه پیش را درباره‌ی تغییرات بنیادین به یاد می‌آورد، زمانی که انسان برای نخستین بار به سرور طبیعت مبدل شد: «تا زمانی که خورشید در آسمان است و سیاره‌ها به دورش می‌گردند هنوز انسان بر روی سرش، یعنی همان افکارش، نایستاده و واقعیت را مطابق با آن نساخته است…تنها اکنون است که انسان دریافته اندیشه باید بر واقعیت حاکم باشد؛ این طلوعی خدای‌گونه بود.» اکنون که آسیب آنتروپوسین شناخته شده است، آشکار شده که این «انقلاب دوگانه» تا چه اندازه مخرب بوده است.

انتقاد از این برداشت که تاریخ بی‌وقفه به سوی پیشرفت در حرکت است، جدید نیست. در میان دانشمندان علوم انسانی، این برداشت را نخستین بار کسانی مطرح کردند که دغدغه‌های اقلیمی نداشتند، از جمله‌ فیلسوف پسامدرن، فرانسیس فوکویاما، که لیبرال دموکراسی را اوج تکامل سیاسی و «پایان تاریخ» می‌خواند، و نیز آرتور دانتو، که از سرنوشت «پایان هنر» چندان خشنود نبود. با این حال، بحران اقلیمی برای هنر ــ‌ و تاریخ هنر ــ در حال رقم زدن پایانی عملی و نه نظری است. به‌رغم آنکه متخصصان یونسکو هر سال مکان‌ها و محوطه‌های بیشتری را به جایگاه میراث جهانی ارتقا می‌دهند و از ابزارهای علمی پیچیده‌ای بهره می‌برند اما بحران اقلیمی به اندازه‌ای مخرب است که به نظر می‌رسد خبر از پایان خوش‌بینی می‌دهد و احتمال دارد بناها، شهرهای تاریخی و حتی محوطه‌های فرهنگی به طور کامل به حال خود رها شوند.

در مواجهه با این نابودی باید راه‌های بدیلی برای اندیشیدن درباره‌ی تحولات تاریخی بیابیم. می‌توان سراغ نویسندگانی رفت که به دوران پیش از انقلاب صنعتی تعلق دارند. برای مثال، ایده‌ی اصلی جورجو واساری در زندگانی برجسته‌ترین نقاشان، مجسمه‌سازان و معماران (1550) این بود که هنرها همواره رو به پیشرفت نیستند بلکه گاهی افول پیدا می‌کنند. هنر نقاشی پس از شکوفایی در دوران باستان، افول یافت و سپس در رنسانس فلورانس از نو اوج گرفت. چنین برداشت‌های ادواری‌ای از تاریخ، خود تاریخچه‌ای دارند. رواقیان یونان به اِکپیروسیس، ویرانی ادواری جهان، باور داشتند؛ چینیان باستان به چرخه‌‌ی دودمان‌ها اعتقاد داشتند؛ پژوهشگر قرن چهاردهمیِ تونسی، ابن خلدون، تصور می‌کرد شهرها تنها زمانی توسعه پیدا می‌کنند که گاهی به دست کوچ‌نشینان ویران شوند. برای درک جریان تاریخ در دوران بحران اقلیمی، این الگوی ادواری بیشتر از نظریه‌ی پیشرفت خطی به کار می‌آید. هر چند نمی‌دانیم که آیا به دنبال دوره‌ای از افول ناشی از بحران اقلیمی، دوران شکوفایی دیگری خواهد بود یا خیر.

احتمالاً آنچه در آینده رقم خواهد خورد آشفته‌تر از دورنمایی است که الگوهای خطی و ادواری پیش‌بینی می‌کنند. سرعت توالی تحولات اقلیم‌شناختی نسبت به گذشته بیشتر خواهد بود و این امر باعث می‌شود تا در مقیاس خود برای ارزیابی تاریخ بازنگری کنیم. در کنار مقیاس‌های زمانی طولانی از مقیاس‌های کوتاه‌تر نیز استفاده خواهیم کرد. هنگامی که در قرن هجدهم زمین‌شناسان دریافتند که عمر زمین بسیار بیشتر از 6000 سالی است که در کتاب مقدس آمده، صحبت از «زمان ژرف» به میان آمد. کُندی ادراک‌ناپذیر طبیعت اسباب حیرت آنان شده بود. در مقابل، قرن بیست و یکم شتابی بی‌سابقه با خود به همراه آورده است که تصاویر ویدیویی فرو ریختن کوه‌های یخیِ چند هزار ساله در عرض چند ثانیه به‌خوبی آن را نشان می‌دهد. به نظر می‌رسد گذشته و اکنون به طور همزمان در حال وقوع‌اند. دیوید والاس-ولز در کتاب خود با عنوان زمینِ غیرقابل‌سکونت: زندگی پس از گرمایش (2019) می‌کوشد تا به کمک برداشتی از زمان که از بومیان استرالیا وام گرفته است، یعنی «روزگار رؤیا» (dreamtime) یا «همه‌زمانی» (everywhen)، تغییر اقلیم را شرح دهد. این برداشت اشاره به تجربه‌ای نیمه‌اسطوره‌ای دارد که در آن در زمان حاضر با نیاکان خود در گذشته‌های دور و خدایان و پهلوانان نامیرا ملاقات صورت می‌گیرد. با کمک این مفهوم می‌توان برداشت هویزینگا از تاریخ را برای قرن بیست و یکم روزآمد کرد. اکنون میراث تاریخی به اندازه‌ای در معرض خطر است که احساس تاریخی ما را به نگاه به سوی آینده می‌خواند: در لحظه‌ای واحد، اکنون، گذشته و آینده با یکدیگر تلاقی پیدا می‌کنند.

آمستردام. عکاس سرمد الغورانی/EyeEm


 

شکی نیست که میراث تاریخی آمستردام، نیوارلئان و هویی آن (Hoi An) به شکلی بحرانی تحت تأثیر قرار خواهند گرفت اما دانشمندان اقلیم‌شناس اندکی حاضر هستند درباره‌ی زمانبندی وقوع آن بهطور مشخص اظهار نظر کنند. در عوض، آنها دائماً مدل‌های خود را با توجه به داده‌ها و دریافت‌های جدید تغییر می‌دهند و در نتیجه‌ی آن هرگونه اقدام عملی به تأخیر می‌افتد. می‌اِن کریست در بررسی کتاب جِف گودل، با عنوان آب ما را خواهد برد (2017)، به این نکته اشاره می‌کند که ذهن بشر برای تصمیم‌گیری درباره‌ی تهدید‌های تقریباً نامحسوسی که به تدریج و با گذر زمان شتاب می‌گیرند، سیم‌پیچی نشده است. کریست دشواری پذیرش «فقدان مبهم»ی را که تغییر اقلیم رقم خواهد زد با «پنج مرحله‌ی سوگواری» مقایسه می‌کند که روانپزشک سوئیسی، الیزابت کوبلر-راس پیشنهاد کرده است ــ یعنی انکار، خشم، چانه‌زنی، افسردگی و پذیرش: کریست می‌گوید که در رابطه با تغییر اقلیم، بسیاری از مردم هنوز در مرحله‌ی نخست یا دوم هستند. «فقدان مبهم» اصطلاحی است که روانپزشکان برای توصیف سوگواری‌ای به کار می‌برند که فرجامی ندارد. برای مثال، خانواده‌های سربازان مفقودالاثر برای فردی سوگواری می‌کنند که از نظر جسمانی غایب اما از نظر روانشناختی حاضر است. در آلزایمر با عکس این امر مواجه‌ایم، فرد به لحاظ جسمانی حاضر اما به لحاظ روانشناختی غایب است:

[نخستین نوع فقدان مبهم] به فهم سوگواریِ متوقف‌شده کمک می‌کند، تجربه‌ای که آوارگان تغییرات اقلیمی اغلب آن را تجربه می‌کنند. چگونه می‌توان برای خانه‌ای سوگواری کرد که در حال فرو رفتن در دریایی دور است اما از نظر روانشناختی حضور دارد؟ نوع دوم فقدان مبهم با تجربه‌‌ی زیستن در دورانی همخوانی دارد که با خطر افزایش سطح آب دریاها مواجه است. ابژه‌ی وابستگی آن‌جا است اما آن‌جا نیست ــ هنوز حاضر است اما در حال ناپدید شدن است…چگونه می‌توان برای خانه‌ای سوگواری کرد که به شکلی روزافزون در معرض سیل قرار دارد اما هنوز زیر آب نرفته است؟…با توجه به بالا آمدن سطح آب دریاها، معلوم نیست در نهایت باید منتظر چند متر افزایش بود. 1 متر؟ 2.5 متر؟ این عدم‌قطعیت باعث به تعویق افتادن سوگواری می‌شود.

احساس مشابه دیگری که با تغییر اقلیم مرتبط است، در کانون اثر گلن آلبرشت، فیلسوف استرالیایی، قرار دارد. او در کتاب خود، احساسات زمین: واژگان جدید برای جهانی جدید (2019)،  اصطلاح «تسلی‌رنج» (solastalgia) را به کار می‌برد. نوواژه‌ای ترکیبی که از کنار هم قرار گرفتن کلمه‌ی لاتین solacium (تسکین و آرامش) و کلمه‌ی یونانی algos (درد و اندوه) ساخته شده است و به حس غربت در عین در خانه بودن، دلالت دارد. اگر تا کنون ساکن خانه‌ای نبوده‌اید که در معرض خطر افزایش سطح آب دریاها قرار داشته باشد، به این فکر کنید که هنگامی که در طول سفر خود به مقصدی دلپذیر وارد می‌شوید ممکن است در همان بدو ورود نسبت به همان محل احساس دلتنگی کنید زیرا می‌دانید که مدت اقامت شما کوتاه خواهد بود. بنا بر نظر نشریه‌ی پزشکی The Lancet «تسلی‌رنج» مفهومی کاربردی برای ارزیابی تأثیر تغییر اقلیم بر بهداشت روانی است. اما این مفهوم برای تاریخ‌نگاران هنر نیز می‌تواند سودمند باشد. شاید این مفهوم بتواند به من کمک کند که درک کنم دانشجویانم از تجربه‌ی میراث تاریخی آمستردام و در همان حال دانستن اینکه این میراث در آینده‌ای نه چندان دور ناپدید خواهد شد، چه احساسی دارند.

با این همه، ممکن است بحران اقلیمی فرصت‌های جدیدی برای میراث فرهنگی فراهم آورد. باستان‌شناسان از این که خرد شدن و فروریختن صخره‌ها در روستای انگلیسیِ هپیزبورگ باعث آشکار شدن قدیمی‌ترین رد پای انسانیان در خارج از قاره‌ی آفریقا شده بود، بسیار خوشحال شدند. این ردّ پا به خانواده‌ای تعلق داشت که دست‌کم ۸۵۰هزار سال پیش بر روی پل سرزمینی‌ای که بریتانیا را به کشورهای سفلی متصل می‌کرد، راه رفته بودند. به همین نحو، آب شدن یخچال‌های طبیعی در کانادا، نروژ و آرژانتین باعث آشکار شدن محصولات دست‌ساز بشر از دوران پیشاتاریخ شده‌اند. اما آنچه اهمیت کلی‌تری دارد این است که تغییر توجه از طبیعت به انسان می‌تواند منجر به پیدایش اراده‌ی جدیدی برای مقابله با بحران اقلیمی شود. همانطور که والاس-ولز خاطر نشان کرده است، درباره‌ی تأثیر تغییر اقلیم بر طبیعت و حیوانات مطالب بیشتری نوشته شده است تا درباره‌ی تأثیر آن بر انسان: «به نظر می‌رسد برای ما همدلی با مشکلات اقلیمیِ سایر انواع راحت‌تر است تا نوع بشر، شاید به این دلیل که برای ما پذیرش یا فهم مسئولیت خودمان و مشارکتمان در تغییراتی که اینک در حال آشکار شدن است، آسان نیست.»

هنگامی که طالبان بوداهای بامیان را ویران کردند و داعش شهر باستانی پالمیرا (تدمر) را بمباران کرد، فریاد اعتراض بین‌المللی به خاطر از دست رفتن میراث فرهنگی از میزان خشمی که برای رنج‌های فراوان و عمدتاً ناپیدای بشری ابراز می‌شد، بلندتر بود. شاید آگاهی از اینکه اجزای سازنده‌ی تمدن در خطر قرار دارند موجب بسیج شدن گروه‌های جدیدی شود که برای آنها نابود شدن صخره‌های مرجانی موضوعی انتزاعی یا بعید به نظر برسد. دانشمندان علوم رفتاری نشان داده‌اند که مردم هنگام مواجهه با حجم زیاد داده‌های علمی، مانند داده‌هایی که اقلیم‌شناسان مداوماً عرضه می‌کنند، احتمال کمتری دارد که دست به اقدام بزنند (بنگرید به کتاب کاری نورگارد با عنوان زیستن در انکار: تغییر اقلیم، احساسات و زندگی روزمره، 2011). در عوض، باید بر سطح احساسی، روانشناختی و معنوی عمیق‌تری تأثیر گذاشت و این یعنی شاید تجربه‌ی مواجهه با میراث فرهنگی ــ‌ پیوندهای تاریخی، درک زیباشناختی و تسلی‌رنج ــ بتواند مردم را به شیوه‌های جدیدی ترغیب به اقدام کند.

تمرکز بر میراث فرهنگی موجب ظهور نگرش جدیدی نسبت به عاملیت انسان در مواجهه با بحران اقلیمی می‌شود. این میراث با دستان بشر ساخته شده‌ و باید با همین دستان آن را نجات داد. علاوه بر این، هرچند میراث تاریخی از عمر یک یا چند نسل فراتر می‌رود اما درک آن نسبت به فهم «زمان ژرف» که به تکامل و انقراض صخره‌های مرجانی و سایر موجودات در معرض خطر مرتبط است، دشواری کمتری دارد.

از نظر اقدامات عملی، چه گزینه‌هایی داریم؟ بدیهی‌ترین امر این است که بپذیریم میراث تاریخی هیچ‌گاه ثابت نبوده بلکه همواره در حال تغییر و دگرگونی بوده است. این تصور که می‌توان اشیاء، بناها و محیط‌ها را به شکل «دست‌نخورده» حفظ کرد، یک توهم است. در هر صورت، بسیاری از آنچه اکنون باستانی محسوب می‌شوند در واقع محصول بازسازی‌اند: برای مثال، ظاهر قرون‌وسطایی بروخه عمدتاً محصول قرن نوزدهم است. سازگار کردن محیط تاریخی با تغییر اقلیم صرفاً فصلی دیگر در تاریخچه‌ی میراث تاریخی است.

 این تصور که می‌توان اشیاء، بناها و محیط‌ها را به شکل «دست‌نخورده» حفظ کرد، یک توهم است.

نکته‌ی مهم‌تر پذیرش این امر است که تمرکز ما بر مادیّت «چیز واقعی» وسواسی اروپایی است. برای مثال، در بخش‌هایی از شرق آسیا معابد را متناوباً به طور کامل از نو می‌سازند؛ آنچه اهمیت دارد همین فرایند دوره‌ای است و نه آن شکل ثابت اصلی. جوامع ساکن در سواحل و کنار رودخانه‌ها مرتباً میراث تاریخی خود را با تغییرات محیطی سازگار کرده‌اند. برای مثال، در جزیره‌ی ماجولی در رودخانه‌ی براهماپوترا در هند 22 صومعه، مشهور به ساترا، وجود دارد. به سبب وقوع سیل سالانه، کسانی که از این صومعه‌ها استفاده می‌کنند در طول قرن‌ها به فناوری‌هایی دست‌یافته‌اند که به کمک آنها می‌توانند بناهای خود را جابجا کنند یا بر روی پایه‌های چوبی قرار دهند.

آیا غربیان آمادگی دارند تا تغییرات اقلیمی را بپذیرند و از میراث تاریخی خود در این وضعیتِ عدم‌ثبات استفاده کنند؟ می‌توان تصور کرد که سیل‌گرفتگی بخش‌هایی از ونیز، هویی آن یا میامی آنها را تا زمان فرورفتن کامل زیر آب و تبدیل شدن به بهشت غواصان، به مقصد گردشگری مهمی مبدل خواهد کرد (وضعیتی که بروس استرلینگ، آینده‌پژوه، در 2009 آن را «وجد اندوه‌آور» خواند). و شاید از منظر «زمان ژرف» زمین‌های انسان‌ساختِ پست (پُلدِر) از همان ابتدا پروژه‌ی مناسبی نبوده است و آب‌شناسان هلندی عاقبت می‌توانند نفس راحتی بکشند و زمین‌های خود را تسلیم دریا کنند. چنین چشم‌اندازی ضررتاً به آینده‌ای دور تعلق ندارد اکنون حتی امکان این که بتوان میراث تاریخی را به نسل آتی منتقل کرد غیرممکن به نظر می‌رسد. مرمتگران آثار هنری و سایر متخصصان نه تنها باید بپذیرند که بناهای تاریخی و آثار هنری متعددی به سبب تغییر اقلیم نابود شده یا دچار آسیب جدی شده‌اند بلکه در هر سیاستگذاری آینده‌محوری که تدوین می‌کنند باید امکان از دست رفتن میراث تاریخی را لحاظ کنند. آنها باید بر مبنای همان استدلال‌هایی که اکنون برای تخصیص جایگاه میراث جهانی استفاده می‌شوند، ارزش‌های مختلف ــ تاریخی، زیباشناختی، معنوی، کمیابی و سایر موارد ــ این اشیاء و محوطه‌های باقی‌مانده را ارزیابی کنند. و اتخاذ این تصمیم دشوار که از بین آنها کدام‌ها را باید به حال خود رها کرد، بر عهده‌ی آنها است.

رویکرد دیگر، دیجیتال‌سازی است. در حوزه‌ی باستان‌شناسی و سایر رویکردها به محوطه‌ها و اشیای تاریخی، روش‌های مختلف اسکن با کیفیت بالا و مدل‌سازی سه‌بعدی به همراه شرحی درباره‌ی داده‌های فرهنگی و علمیِ مرتبط، به پیشرفت‌های بزرگی دست یافته است. هوش مصنوعی به بازسازی قسمت‌های گمشده کمک کرده و تغییرات مادی آینده را پیش‌بینی می‌کند. گوگل در ابتکاری با عنوان «Heritage on the Edge» پنج محوطه‌‌، از بنگلادش تا جزیره‌ی ایستر، را که در خطر تغییر اقلیم قرار دارند برای ساخت مدل دیجیتال آنلاین برگزیده است. هرچند هدف این اقدامات کمک به تلاش‌هایی است که برای حفظ این آثار باستانی صورت می‌گیرند ‌اما به نظر می‌رسد در راستای هدف دیگری نیز قرار دارد: زمینه‌سنجی برای یک تجربه‌ی سه‌بعدی واقع‌نما.

چنین مدل‌های دیجیتالی باعث طرح دوباره‌ی پرسش والتر بنیامین درباره‌ی اصالت اثر هنری در عصر بازتولید مکانیکی می‌شود. برخی ممکن است تلاش‌های گوگل را جزئی از راهبردی بدانند که به منظور قانع کردن مردم صورت می‌گیرد تا آنها به این نتیجه برسند که جهانِ بیرون از تلفنِ همراه نسبت به واقعیت‌هایی که بر روی صفحه‌ی گوشی خود می‌بینیم از اهمیت و معنای کمتری برخوردار است. به باور والاس-ولز ممکن است اعتیاد ما به صفحات گوشی‌های تلفن در واقع باعث تسهیلِ سازگاری یافتن موفقیت‌آمیز نسل بعد با اقلیمی شود: ما به شکلی فزاینده در قلمرو دیجیتال زندگی خواهیم کرد. به این ترتیب خواهیم توانست با کمک یک هِدسِت وارد «تجربه‌ی مجازی ونیز» شویم و از گرمای طاقت‌فرسای فضای بیرون هم در امان بمانیم.

با این همه، اشیای دیجیتال باثبات‌تر از اشیای فیزیکی نیستند. حفظ و نگهداری آنها پرهزینه و دشوار است. بر خلاف اینکه اشیای متعددی بازتولید می‌شوند، دسترس‌پذیری آنها به علت قوانین حق انحصاری نشر محدود است. پیش‌بینی تغییرات سخت‌افزاری و نرم‌افزاری در طول قرن، یعنی مقیاس زمانی مرتبط با میراث تاریخی، دشوار است. از کار افتادن‌های اتفاقی سِرورها باعث پاک شدن داده‌ها شده و رژیم‌های خودکامه آرشیوهای دیجیتال را از روی هوس نابود کرده‌اند. آب و گرما نیز می‌توانند به سرورها و سایر ابزارهای ذخیره‌‌سازی آسیب برسانند.

گزینه‌ی سوم بنیادی‌تر است: تلاش بسیار برای بازسازی و جابجایی بناها و ساختمان‌های تاریخی به نقاطی امن‌تر. از نظر جوامع محلی، تغییر مکان نامطلوب‌ترین گزینه است. چنین عملیاتی ردپای کربنی عظیمی از خود بر جای خواهد گذاشت اما داستان علمی تخیلی نیست. قدیمی‌ترین بنای آمریکا را در نظر بگیرید: معبد مصری دِندور که در قرن نخست پیش از میلاد احداث شده است. در دهه‌ی 1960، این معبد و 21 بنای دیگر را با توجه به ساخت سد اسوان و خطر فرو رفتن در آب، برچیدند و سپس به آمریکا منتقل کرده و در داخل موزه‌ی متروپولیتن نیویورک از نو ساختند. نمونه‌های اخیرتر، فانوس دریایی کیپ هاتراس در کارولینای شمالی در آمریکا، برج کلاول در دورست در بریتانیا و معبد ژانگ فی در چین هستند که به سبب پیش‌روی خط ساحلی جابجا شدند.

لازم به ذکر است که در میان متخصصان بحث داغی له و علیه بازسازی کامل بناهای تاریخی در جریان است. اما از منظر مقیاس تأثیرات اقلیمی آینده می‌توان به تلاش‌های ورشو و بسیاری از شهرهای آلمان نگاه کرد که در جنگ جهانی دوم با خاک یکسان شده بودند. بازسازی کاخ برلین آخرین نمونه‌ی تلاش‌ها برای بازسازی کامل بناهای تاریخی بر اساس عکس‌ها، نقشه‌ها و آثار هنری بر جای مانده است که از دهه‌ی 1940 آغاز شده. نمونه‌ی دیگر، شهر چینی داتونگ است که در آن دیوارها و برج‌های دیده‌بانی شهر که در اصل به قرن چهاردهم تعلق داشتند، از نو ساخته شدند. در بازسازی آنها از بتن مدرن استفاده شده و از همین روی از نظر برخی شبیه به شهربازی شده است. با این حال، نتیجه‌ی کار از آپارتمان‌های بی‌روح و چندطبقه‌ی اطراف آن جالب‌تر شده است. مانند مرکز شهر ورشو که به طور کامل بازسازی شده، این بناها نیز ممکن است روزی جزئی از میراث جهانی محسوب شوند.   

هرچند بین محوطه‌ای ویران و شهری که قرار است به زیر آب برود شباهت کاملی وجود ندارد اما هلندی‌ها می‌توانند از تجارب داتونگ درس بگیرند. آنها می‌توانند نشان دهند که با کمک خلاقیتی هنری و فنی می‌توان با نبوغ هنرمندان، معماران و شهرنشینان قرن هفدهم مواجه شد. میراث تاریخی آمستردام در مکانی جدید، در محیطی جدید و با درخشش و فروغی جدید می‌تواند برای نسل‌های آتی معناهای غیرقابل‌تصوری داشته باشد.

 

برگردان: هامون نیشابوری


تایس وست‌استاین استاد دانشکده‌ی تاریخ و تاریخ هنر در دانشگاه اوترختِ هلند است. آخرین کتاب او شیاطن خارجی و فلاسفه: رویارویی‌های فرهنگی بین چینی‌ها، هلندی‌ها و دیگر اروپاییان در سال‌های 1800-1590 (2020) است. آنچه خواندید برگردان این نوشته با عنوان اصلیِ زیر است:

Thijs Weststeijn, ‘Heritage at Sea’, Aeon, 28 October 2021.

بحران اوکراین؛ بایدن با متحدانش مشورت می‌کند

جو بایدن، رئیس‌ جمهوری ایالات متحده با سران و دولت‌های کشورهای متحد آمریکا در مورد بحران روسیه و اوکراین در یک جلسه تلفنی رایزنی خواهد کرد. نمایندگان اتحادیه اروپا و ناتو نیز در این نشست شرکت خواهند داشت.تلاش‌های دیپلماتیک در ارتباط با بحران اوکراین همچنان ادامه دارد؛ جو بایدن، رئیس‌جمهور ایالات متحده می‌خواهد امروز در مورد اقدام‌های بیشتر با متحدان این کشور مشورت کند. کاخ سفید اعلام کرد یکی از موضوعات این نشست تلفنی افزایش نیروهای روسیه در مرز اوکراین است.

بایدن آخرین سخنرانی خود در این ارتباط درباره خطر حمله قریب‌القوع روسیه هشدار داده بود.

دفتر جاستین ترودو، نخست‌وزیر کانادا هم اعلام کرد علاوه بر ترودو، سیاستمداران سرشناس از آلمان، فرانسه، بریتانیا، ایتالیا، لهستان، رومانی و نمایندگانی از سوی اتحادیه اروپا و ناتو نیز در این مذاکرات شرکت خواهند داشت.

به کانال اینستاگرام دویچه وله فارسی بپیوندید

غرب به شدت نگران استقرار نیروهای روسیه در مرزهای شرقی اوکراین است. استقرار ده‌ها هزار سرباز روس در این منطقه بیم قصد تهاجم به اوکراین از سوی روسیه را افزایش داده است. روسیه می‌گوید چنین قصدی ندارد.

بایدن پیش از این گفته بود که خطر تهاجم قریب‌القوع روسیه به اوکراین را “بسیار شدید” ارزیابی کرده است. به گفته او “هیچ برنامه ‌ی برای تماس با ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه وجود ندارد”.

به کانال دویچه وله فارسی در تلگرام بپیوندید

به گزارش خبرگزاری روسی RIA، کرملین اعلام کرده که هشدار بایدن باعث افزایش تنش‌ها شده است.

سرگئی ورشینین، معاون وزیر امور خارجه روسیه در سخنرانی در شورای امنیت سازمان ملل، بار دیگر نگرانی غرب درباره تهاجم قریب الوقوع را بی‌مورد خواند و گفت: «فکر می‌کنم به اندازه کافی در مورد آن گمانه‌زنی کرده‌ایم. علی‌رغم همه هشدارها هیچ تهاجمی صورت نگرفت.»

بلینکن با لاوروف ملاقات خواهد کرد

آنتونی بلینکن، وزیر امور خارجه ایالات متحده هفته آینده با همتای روس خود سرگئی لاوروف دیدار خواهد کرد. البته این دیدار در صورت شروع حمله روسیه به اوکراین صورت نخواهد گرفت.

سخنگوی وزارت خارجه آمریکا گفت تاریخ پیشنهادی روس‌ها برای پایان هفته آینده، “به شرط عدم تهاجم روسیه به اوکراین” پذیرفته شد.

بلینکن پیش از این به شورای امنیت سازمان ملل هشدار داده بود که روسیه برای حمله در همین چند روز آینده آماده می‌شود و این کشور تنها ایجاد بهانه‌ای برای شروع این حمله است.

به گفته بلینکن، ادعای حمله تروریستی در روسیه، “کشف نمایشی گور دسته‌جمعی” و ادعاهای نسل‌کشی، حمله هواپیماهای بدون‌سرنشین به غیرنظامیان یا حمله شبیه‌سازی‌شده یا واقعی با سلاح‌های شیمیایی همگی گزینه‌های هستند که ممکن است روسیه برای آغاز تهاجم از آن‌ها استفاده کند.

وزیر خارجه آمریکا در عین حال تاکید کرد دیپلماسی همچنان مهمترین راه‌حل بحران است.

شکست مشکات الزهرا صفی با هم‌تیمی آمریکایی در مسابقات برزیل

مشکات الزهرا صفی، تنیس‌باز ۱۷ ساله ایرانی با هم‌تیمی آمریکایی خود، دانیلا آبراهام در تنیس دونفره، در یک‌چهارم نهایی رقابت‌های تور جهانی زیر ۱۸ سال در برزیل متوقف شد.مشکات الزهرا صفی، پدیده روز ورزش ایران، در رقابت‌های تنیس دونفره با هم‌تیمی آمریکایی خود، دانیلا آبراهام، از راه‌یابی به مرحله نیمه‌نهایی مسابقات تنیس تور جهانی زیر ۱۸ سال در برزیل، باز ماند.

این زوج تنیس ایرانی-آمریکایی که پس از پیروزی در دور نخست مقابل یک زوج لهستانی، به جمع چهار زوج برتر رقابت‌‌های جهانی در برزیل راه‌ یافته بود، در دور یک‌چهارم نهایی در یک دیدار حساس در سه ست، با نتیجه ۲ بر یک، شکست خورد.

به کانال دویچه وله فارسی در اینستاگرام بپیوندید

مشکات الزهرا صفی و دانیلا آبراهام رویارویی با حریفان خود از کشور اسلواکی را نخست موفقیت‌آمیز آغاز کردند و ست اول را با نتیجه ۷ بر ۶ به سود خود به پایان بردند.

اما در ادامه، پس از شکست ۶ بر صفر در ست دوم، سرنوشت تعیین نتیجه نهایی این دیدار به ست سوم موکول شد. مشکات الزهرا صفی و دانیلا آبراهام در این ست پایانی سرانجام در یک پیکار پرهیجان با نتیجه ۶ بر ۴ مغلوب شدند و از صعود به نیمه‌نهایی باز ماندند.

مسابقات تور جهانی زیر ۱۸ سال در برزیل برابر از کیفیت بالایی برخوردار و برابر با سطح نخست جهانی است.

مشکات‌الزهرا صفی در حال حاضر در رتبه ۷۸ جدول تنیس‌بازان برتر جوانان جهان قرار دارد. او در نخستین دیدار خود در ماده تنیس انفرادی در این رقابت‌ها، با نتیجه ۶ بر ۲ و ۶ بر ۱ مقابل امیلی سمیکالووا از جمهوری چک شکست خورد و حذف شد.

مشکات الزهرا صفی در نیمه دوم ماه ژانویه سال جاری میلادی، توجه ویژه صحنه ورزش بین‌المللی را به خود جلب کرد. او پس از کسب جواز حضور در رقابت‌‌های گرانداسلم استرالیا، در نخستین دیدار خود در این مسابقات مقابل یک تنیس‌باز از کشور میزبان پیروز و تاریخ‌ساز شد.

به کانال دویچه وله فارسی در تلگرام بپیوندید

مشکات الزهرا صفی اهل شهر کرج است. او ورزش تنیس را از آکادمی آپت در ایران و زیر نظر دو مربی حرفه‌ای، تونی اندروویچ و وردان لوبیچیک آغاز کرد.

این تنیسور جوان بعد از چندین سال فعالیت در رده سنی نوجوانان در عرصه تنیس، در طی فقط یک سال، شش مقام قهرمانی در هفت تورنمنت جهانی را از آن خود کرد.

سورة‌الغراب؛ داستان خوابی که در بیداری اتفاق می‌افتد

“سورة‌الغراب” اثر محمود مسعودی، داستان انقلاب ایران است، داستان مردمی که “تیربار به دوش می‌گیرند”، و “برای رفتن به جبهه با هم سلام و خداحافظی می‌کنند” تا به جنگی بروند که در واقع تشیع‌جنازه است.در آیه ٢٣ قرآن از سوره بقره آمده است؛ “اگر از آنچه بر بنده خویش نازل کردیم، به شک اندرید، سوره‌ای مانند آن بیاورید”. محمود مسعودی با آوردن این آیه، و در اصل، در پاسخ به این دعوت، در نخستین صفحه از رمان “سورة‌الغراب” شک خویش را اعلام می‌دارد و با استفاده از فرم نوشتاری قرآن، رمانی می‌نویسد در ٨١ صفحه، ٨١‌ بند (آیه)، و در هشت بخش (سوره). داستان از بخش هشتم، یعنی پایان آن، آغاز می‌شود و با بخش نخست پایان می‌یابد. بخش دو و سه نیز ندارد. مسعودی از جمله نخستین کسانی‌ست که از فرم داستانی قرآن استفاده ادبی مدرن می‌کند، فرمی که تا کنون کسی به آن نزدیک نشده بود. او در این اثر از صورت‌های گوناگون بیان ادبی سود جسته، شعر و داستان و توصیف و تمثیل را در بنای رمان به خدمت گرفته و در کوششی موفق، یکی از مطرح‌ترین آثار داستانی ایران در تبعید را خلق نموده است.

“سورة‌الغراب” مجموعه‌ای از آیه‌های کوتاه و بلند است، آمیخته به هم، که با توجه به منطق خویش کنار هم قرار گرفته‌اند تا دغدغه انسان را از مرگ و زندگی با درکی امروزین نشان دهند. مسعودی ما را به شهری می‌برد که محل گذر است، خانه‌ای در آن وجود ندارد و برای نسل آینده فقط “شهر کهنه” می‌تواند باشد. “اهالی شهر جدید، تپه حلزون را مثل غده‌ی بی‌مصرفی با خاک اراضی شرقی‌اش یکسان خواهند کرد تا رشد همه‌جانبه‌ی بافت‌های شهر جدیدشان به سهولت بیشتری ادامه یابد؛ در آن وقت، از این عصر سوره کلاغ، احتمالاً فقط اسم آن، و خاطره هیولایی گذشته‌ی نابودشده‌ی آن به جا خواهد ماند”.

به کانال اینستاگرام دویچه وله فارسی بپیوندید

غراب در زبان عبری به معنای سیاه است، پرنده­ای شبیه به کلاغ ولی بزرگ­تر از او که به تنهایی پرواز می­کند. خوراک وی لاشه و اجساد حیوانات مرده است. این مسئله مورد اختلاف است که آیا غرابی را که نوح از کشتی رها کرد، دگربار به کشتی مراجعه نمود یا نه.

در فرهنگ ما کلاغ موجودی موذی، دروغگو، دزد و شوم است. “توی ولایت ما دروغ را می‌گویند غراب”. داستان در شهر کلاغان رخ می‌دهد که می‌تواند به همه مکان‌ها نیز تعمیم داده شود. در زمانی نامعلوم که می‌تواند هم گذشته و هم حال و حتا آینده باشد. داستان گاه از منظر دانای کل و گاه از منظر دوم شخص و گاه سوم شخص، از زبان کلاغی بیان می‌شود که خود را به شکل “وارونه در آینه” پیدا کرده است. “سورة‌الغراب” می‌خواهد ما را به درون خودمان ببرد، نویسنده بی هیچ تصنعی دست خواننده را می‌گیرد تا او را با خود به درون شهر سوره کلاغ بکشاند؛ “بی‌خود خودت را خسته نکن. این در به تو باز می‌شود، نه به بیرون”. و ما قادر نیستیم از درون خویش خارج شویم. “همه کلاغ‌ها را ول کردیم ولی کلاغ‌ها ما را ول نمی‌کردند. به اندازه خود ماها بودند. هر کدامشان مال یکی از ماها”، مایی که حتا به فرزندان خویش رحم نمی‌کردیم؛ “چند وقت پیش اعلامیه‌ای روی دیوار خودمان دیدم که می‌خواست به مردم یاد بدهد، چطور بچه‌های خود را توی قفس بکنند”.

“سورة‌الغراب” داستان انقلاب ایران است، داستان مردمی که “تیربار به دوش می‌گیرند”، و “برای رفتن به جبهه با هم سلام و خداحافظی می‌کنند” تا به جنگی بروند که در واقع تشیع‌جنازه است، جنگی که در نهایت، “دو دشمن یکدیگر را خوب فرسوده و عاقبت با هم ساختند و حتا با هم درآمیختند”.

“سورة‌الغراب” واقعیتی محال است. خواننده با علم بر آن، آن را واقعی می‌یابد. آدمی کلاغ می‌شود و کلاغ را در خواب می‌بیند. کلاغی آدم می‌شود و آدمی را در خواب می‌بیند. در “سورة‌الغراب” انگار باید منتظر هر حادثه‌ای بود، خوابی‌ست که در واقعیت می‌گذرد و واقعیتی آغشته به خواب. “من خواب می‌بینم شده‌ام کلاغ که خوابیده دارد خواب مرا می‌بیند”، “خواب می‌بینم که سرمان گرم باشد تا خرسک ایران را ببرند”. و جالب این‌که بعداً پی می‌بری، اصلاً خوابی در کار نبوده، خیال می‌کنی که خواب دیده‌ای.

تراب، شخصیت انسان رمان که آیه بر او نازل می‌شود، کارگر چاپخانه است. مردی که خود اصرار ندارد، بگوید؛ عقلم گرد نیست، ولی برای پارسنگ حاضر بودم هم به سوره‌های مکی مشت بکوبم، و هم به سوره‌های مدنی. یعنی دوبار مشت بکوبم”. تراب انسانی شکاک است. شک می‌کند به “آن‌همه داستان و تاریخ و مثل و سوره و آیه و مایه (که)… با هر دانه به حلقمان کرده‌اند”. تراب، این آدم نیمه‌خل، همه گذشته و حالمان را جلویمان می‌ریزد، و ما را به بازنگری می‌خواند، بی‌آن‌که بخواهد در قضاوت‌های خویش حتا اندکی اظهار فضل کند. تراب نقش دیگری است از کلاغ، زیرا خود نیز نمی‌داند که؛ کلاغ خواب دیده است که تراب شده و یا تراب خواب دیده که کلاغ شده. آدم‌های دیگر رمان نیز به شکلی همان تراب هستند در وجه‌های متفاوت و مختلف.

“سورة‌الغراب” سراسر تلنگر است به ذهن خواننده، با زبانی ساده و طنزی تلخ. در بسیاری از لحظات لبها می‌خواهند به خنده باز شوند، اما آنگاه که ذهن فعال شد، خنده بر پهنه صورت می‌ماسد. پنداری ما نیز به همراه سی‌مرغ به جستجوی سیمرغ پرداخته‌ایم و هم‌چون کلاغ، آنگاه که در آینه نگریسته‌ایم، خود را وارونه در آن یافته‌ایم، زخمی و خونین؛ “بی‌ربط می‌گفت که می‌آییم اینجا خودمان را پیدا کنیم. من کجا دارم خودم را پیدا می‌کنم؟ من دارم پُشت و رو شده‌ی خودم را می‌بینم، نه خودم را. من از چشم چپم خون می‌ریزد: من از چشم راستم. من بال راستم شکسته: من بال چپم. من هر چه می‌گویم که نمی‌دانم، که نکردم، که نگفتم: من می‌گویم که همین می‌دانم، که همین من کردم. که همین من گفتم. من از زخمهایم درد می‌کشم: زخمهای من همه‌اش بی‌درد است. داستانم را هم که بگویی، تکذیب می‌کنم که داستان توست…”. همین دنبال خود گشتن است که در نهایت به خودیابی می‌رسد. می توان با هدهد همزبان شد که سیمرغی وجود ندارد، سیمرغ خود مائیم، سی مرغ.

مسعودی با استفاده از تمثیل در وحدت، همه شخصیت‌های داستان را یک تن فرض کرده است، هم‌چون سیمرغ و سی‌مرغ عطار که تکثیر شده‌اند، در خواب و در بیداری. تراب همان کلاغ است، یونس است، ایوب است، شانه‌به‌سر است، چنان‌که هر کدام از همین‌ها می‌تواند آن دیگری باشد. کلاغ نیز هم تراب است، هم یونس و هم ایوب. هم زن است و هم مرد. هم من است و هم تو.

“سورة‌الغراب” اگرچه فرم داستان را از قرآن وام می‌گیرد، اما ریشه در ادبیات کهن فارسی نیز دارد.همین خود در آینه جستن و خودیابی به داستان “سیمرغ” در “منطق‌الطیر” نظر دارد و به شکلی زیبا آن را معاصر کرده، به عرصه رمان کشانده است. شانه‌به‌سر در اجتماع مرغان آنها را دعوت می‌کند تا به قله کوه قاف بروند تا خود را بیابند. اما این‌بار سی‌مرغ عطار، سیمرغ را در خویش نمی‌یابند تا داستان به سر رسد، بلکه کلاغی می‌یابند یک‌چشم و زخمی که من است، ماست، با بالی شکسته، اسیر در دایره زندگی.

رمان در چرخشی مدام است، فصل‌ها خارج از ترتیب روایت می‌شوند و داستان شکل مدور دارد نه خطی. آغاز و پایان آن معلوم نیست. آغاز آن در اصل پایان آن است و پایان آن خود یک آغاز.

بخش پایان داستان به بخش نخست آن پیوند می‌خورد تا دایره بسته شود. و چنین است که زندگی ادامه می‌یابد. از مرگ یک نسل، نسل دیگری متولد می‌شود و از نسل پیشین جز خاطره‌ای به لزوم، برجا نخواهد ماند.

در پایان داستان، با بیدار شدن راوی از خواب که تراب، کارگر کلیشه‌ساز چاپخانه باشد، تازه درمی‌یابیم او همه داستان را خواب دیده است؛ :”کاش می‌شد بگویی همه این‌ها خواب و رؤیا بوده، آن‌هم نه خوابی که خودم دیده باشم. دیدن این چیزها، حتا توی خواب، دل می‌خواهد”.

تراب پس از بیدار شدن، دست و صورت می‌شوید، می‌خواهد خانه را به قصد کار ترک کند. در را که باز می‌کند، تراب را می‌بیند با شمشیری نشسته بر فرق سر و کلاغی در دست، درست به آن شکل که خواب دیده بود. انسانی از خواب بر می‌خیزد و تازه درمی‌یابد که بیداریش هم همان خواب است.

مسعودی با شکستن شالوده تمثیل که سیمرغ باشد، اوضاع اجتماعی ایران پس از انقلاب را شرح می‌دهد و هویت مردم سرمست از باده انقلاب را با هویت عرفانی، روحانی فرهنگ ما مقایسه می‌کند. همه شخصیت‌های “سورة‌الغراب” غیرانسانی شدن را تجربه می‌کنند و به جستجوی چیزی می‌روند که شاید اصلاً وجود نداشته باشد، آنها از خود بی‌خود شده‌اند، شخصیت‌خود را از دست داده‌اند، اما باز از پا نمی‌نشینند و در پی سیمرغ هستند.

“سورة‌الغراب” در اصل نقد انقلاب است، نقد انسان ایرانی که اسیر در دایره‌ای دارد خود را تکرار می‌کند. می‌کوشد خود را بیابد. آیا توان چیره شدن بر این مشکل را کسب خواهد کرد؟

درونی کردن یک واقعیت بیرونی و این‌که، در یک اثر هنری تا چه اندازه امکان درونی کردن واقعیت وجود دارد، یکی از موضوعاتی است که به روانشناسی ادبیات برمی‌گردد. یونگ از سه نوع مختلف از آفرینش‌های هنری نام می‌برد که اساس تقسیم‌بندی اوست در این موضوع.

در گروه نخست بین نویسنده و یا هنرمند و واقعیت بیرونی یک رابطه مستقیم وجود دارد. آنچه تولید می‌شود، بازتابی‌ست از واقعیت بیرونی. در گروه دوم، نویسنده و یا هنرمند با به کارگیری نظام نشانه‌ها به واقعیت بعد گسترده‌تری می‌بخشد. در گروه سوم، نویسنده از دنیای تنگ و تار سنت، از بند غرایز و اخلاق حاکم و همچنین آرزوهای سرکوفته رهاست، و با نگاه به واقعیت‌های بیرون، واقعیت درون خود را کشف می‌کند، خود را می‌شناسد، به فکر می‌نشیند و به رازگشایی رو می‌آورد، ریشه‌ها و بنیان‌های واقعیت بیرونی را می‌کاود و واقعیت تازه‌ای کشف می‌کند، واقعیتی که نه در لایه‌های ظاهر تاریخ، بلکه عمق آن می‌پردازد، در ژرف‌ترین لایه‌های فرهنگ و تاریخ نفوذ می‌کند و از کشف جدید در تبدیل آنها به ساختارهای روایی آفرینش هنری استفاده می‌کند. در این رابطه، آن‌چه خلق می‌شود، منعکس کننده این دو پیوند است. واقعیت بیرون بدینسان درونی می‌شود، در “درون” نگریسته می‌شود. کاری که هدایت در “بوف کور” کرد. او در این اثر نشان داد که ما ایرانی‌ها اگر چه در بیرون متفاوت هستیم، اما هم‌چون آن قصاب و درشکه‌چی و زن لکاته و یا اثیری رفتار درونی واحدی داریم. ما اگر در واقعیت بیرونی با هم اختلاف داشته باشیم و حرف‌های جداگانه‌ای بر زبان رانیم، در واقعیت درونی خود سنت ویژه‌ای را در هستی تکرار می‌کنیم. بعضی از داستان‌ها امکان نگاه کردن ریشه‌ای به ریشه‌های یک واقعیت بیرونی را به خواننده نشان می‌دهند. داستان “خسرو خوبان” رضا دانشور و یا “سورة‌‌الغراب” از این گونه هستند.

به کانال دویچه وله فارسی در تلگرام بپیوندید

در نخستین بخش “فاوست” اثر گوته با انسانی روبرو هستیم که پس از پشت سر گذاشتن دنیای رؤیاهایش، عاشق می‌شود و سرانجام با گذر از این دوران، در پی زندگی معنوی، تحول و دگرگونی در او ایجاد می‌شود. “فاوست” فریاد انسانی تازه را نوید می‌دهد، انسانی که فکر می‌کند؛ چرا آدمیان اجازه می دهند، امور عالم همواره بر همان مداری که بوده و هست، بگردد.

تحول “فاوست”، تحول جامعه مدرن است، که با ویران کردن جامعه ماقبل مدرن، در واقع می‌خواهد، علت وجودی خود را در جهان معاصر بررسد. “فاوست” انسان توسعه‌گراست. او پس از طرد و تبعید نیروهای مزاحم از ذهن خویش به آگاهی دست می‌یابد و افکار و اعمالش از قلب تاریکی، از درون به بیرون آمده، رشد کرده‌اند. اگر چه و در نهایت چیزی جز “لایتناهی ظلمت” انتظارش را نمی‌کشد، ولی او افق دید و گستره اعمال خویش را تا بی‌نهایت گسترده است. خراب می‌کند و بر خرابه‌ها بنای نوینی می‌سازد. او آگاهانه در پایان زندگی تراژیک خود اعلام می‌دارد که؛ سراپا زنده است، اگر چه آماده مردن. با این‌همه همچنان می‌کوشد تا درون خود و جهان خود را تا بی‌نهایت بسازد و توسعه دهد.

نه تنها هر انسان، بل‌که هر دولت مدرنی، باید این استحاله “فاوست” را پشت سر بگذارد تا راه توسعه خویش را بازیابد. “فاوست” مظهر انسان مدرن است، انسان ترقی‌خواه که ناخشنودی ابدی انسان از زندگی را با خود دارد.

«سورة‌الغراب» نیز داستان استحاله انسان ایرانی‌ست، انسانی از خود بی‌خود شده که متأسفانه هم‌چنان به «لایتناهی ظلمت» گرفتار آمده است.

“سورة‌الغراب” برای نخستین بار در سال ۱۹۸۶ در نشریه زمان نو، شماره دوازدهم، و سپس به شکل مستقل توسط نشر باران در سوئد منتشر شد.

مطالب منتشر شده در صفحه “دیدگاه” الزاما بازتاب‌دهنده نظر دویچه‌وله فارسی نیست.

آمریکا: ایران جدیت نشان دهد در چند روز آینده به توافق می‌رسیم

سخنگوی وزارت خارجه ایالات متحده پیشرفت در مذاکرات وین در هفته گذشته را قابل توجه خواند. او در عین حال هشدار داد هرگونه تاخیر احتمال بازگشت به توافق‌‌ را “به طور جدی” به خطر می‌اندازد.پس از ایران، آمریکا هم نسبت به پیشرفت مذاکرات هسته‌ای در وین ابراز خوش‌بینی کرده است.

سخنگوی وزارت خارجه آمریکا روز پنجشنبه ۱۷ فوریه (۲۸ بهمن) ضمن اشاره به”پیشرفت‌های قابل توجه در هفته گذشته” به خبرگزاری فرانسه گفت: «اگر ایران جدیت نشان دهد، می‌توانیم و باید در چند روز آینده به توافق برسیم.»

سخنگوی وزارت امور خارجه آمریکا در عین حال هشدار داد، اگر تأخیر از این چند روز “بسیار فراتر” رود، این مسئله احتمال بازگشت به توافق‌‌ را به طور جدی به خطر می‌اندازد.

به کانال دویچه وله فارسی در تلگرام بپیوندید

گفته‌های سخنگوی وزارت خارجه ایالات متحده به اظهارات ژان ایو لودریان، وزیر امور خارجه فرانسه بسیار نزدیک است.

لودریان روز چهارشنبه ۱۶ فوریه (۲۷ بهمن) در همین ارتباط گفته بود مذاکرات وین به مرحله سرنوشت‌سازی رسیده و ایران در چند روز آینده یا به یک بحران جدی دامن می‌زند یا توافقی را می‌پذیرد که منافع همه طرف‌ها به خصوص ایران را تامین می‌کند.

علی باقری، مذاکره‌کننده ارشد ایران نیز روز چهارشنبه ۲۷ بهمن در توییتر نوشت: «بیش از هر زمان به توافق نزدیک شده‌ایم» او در عین حال تاکید کرد: «اما تا وقتی درباره همه‌ چیز توافق نشده باشد، درباره هیچ چیز توافق نشده است.»

به کانال اینستاگرام دویچه وله فارسی بپیوندید

در حالی که مذاکرات هسته‌ای وین به گفته مقامات ایران و آمریکا وارد مرحله‌ای نهایی شده، حدود ۲۰۰ عضو جمهوری‌خواه مجلس نمایندگان آمریکا با انتشار نامه‌ای به جو بایدن به او هشدار داده‌اند که توافق با جمهوری اسلامی “باید از سوی کنگره ایالات متحده تأیید شود، اگر نه به سرنوشت برجام محکوم است”.

توافق هسته‌ای با جمهوری اسلامی که در سال ۲۰۱۵ در دوران ریاست جمهوری باراک اوباما به امضا رسید، عمر چندانی نداشت.

دونالد ترامپ، رئیس جمهور بعدی که در کارزار انتخاباتی خود از برجام به عنوان “بدترین توافق” یاد کرده بود، پس از پیروزی در انتخابات و در دست گرفتن قدرت، آمریکا را به شکل یکطرفه از توافق هسته‌ای خارج کرد و دستور اعمال تحریم‌هایی جدید علیه جمهوری اسلامی را داد.

یکی از پیش‌شرط‌های ایران برای بازگشت به انجام تعهدات مطابق برجام، دریافت تضمینی از سوی آمریکا مبنی بر عدم خروج دوباره از توافق هسته‌ای است.

آمریکا این درخواست را غیرقابل قبول و غیرعملی عنوان کرده زیرا دولت کنونی ایالات متحده نمی‌تواند از جانب دولت‌های آینده چنین تضمینی ارائه کند.

رانش زمین در برزیل بیش از ۱۰۰ کشته بر جای گذاشت

در پی بارندگی شدید و رانش زمین دست‌کم ۱۱۷ نفر در شهر پتروپلیس در جنوب برزیل جان باختند و صدها نفر به پناهگاه‌های موقت منتقل شدند.مقام‌های دولتی محلی اعلام کردند در پی بارش شدید باران و رانش زمین در پتروپلیس، در ایالت ریودوژانیرو دست‌کم ۱۱۷ نفر جان خود را از دست دادند.

پتروپلیس روز سه‌شنبه ۱۷ فوریه (۲۸ بهمن‌ماه) شاهد بارش بیش از ۲۹ سانتی‌متر باران در طول سه ‌ساعت بود که به ویرانی ۸۰ خانه انجامید و زندگی در این شهر را متوقف کرد. به گزارش مقام‌های محلی بیش از ۱۱۰ نفر در جریان رانش زمین ناپدید شده‌اند.

به کانال اینستاگرام دویچه وله فارسی بپیوندید

پتروپلیس شهری تپه‌ای واقع در شمال شهر ریودوژانیرو است و یک مقصد گردشگری پرطرفدار.

ژائیر بولسونارو، رئیس‌جمهور برزیل که روز دوشنبه ۲۵ بهمن عازم روسیه شده بود، در مسکو به خبرنگاران گفت، دولتش قصد دارد “هر آنچه را می‌تواند به شهردار (پتروپلیس) ارائه دهد.”

او همچنین اعلام کرد برای کمک به بازسازی راه‌ها در منطقه بودجه فدرال در اختیار قرار خواهد داد.

کلادیو کاسترو، فرماندار ریودوژانیرو گفت: «وضعیت تقریباً شبیه جنگ است… اتومبیل‌هایی که از تیرها آویزان شده‌اند، اتومبیل‌های واژگون و مقادیر زیادی گل و آب ناشی از بارش‌هایی که همچنان ادامه دارند.»

به کانال دویچه وله فارسی در تلگرام بپیوندید

شهرداری پتروپلیس برای قربانیان این حادثه سه روز عزای عمومی اعلام کرد. بیش از ۷۰۰ نفر از ساکنین این منطقه مجبور به ترک خانه‌هایشان شده و به مدارس و پناهگاه‌های موقت انتقال یافته‌اند.

نیروهای آتش نشانی و تیم‌های محلی بی‌وقفه در جستجوی بازماندگان در میان گل‌ولای و آوارها هستند. در اولین ساعات پس از فاجعه ۲۴ نفر از زیر آوار نجات یافتند، اما امید برای یافتن افراد زنده دیگر در حال کاهش است.

بارش‌های اخیر شدیدترین بارندگی‌های ثبت‌شده در تاریخ پتروپلیس از سال ۱۹۳۲ بوده‌اند. بر اساس پیش‌بینی‌های هواشناسی در طول شب بارندگی‌ در این منطقه همچنان ادامه خواهد داشت. برق هنوز برقرار نشده است.

پیشرفت پزشکی در پیوند عضو؛ ایجاد گروه خونی خنثی با روش جدید

افراد نیازمند به یکی از اعضای بدن باید مدتی طولانی در انتظار هدیه‌دهنده‌ای باشند که گروه خونی هم‌سازی داشته باشد. در کانادا پژوهشگران با روشی جدید مشکل ناشی از تفاوت گروه‌های خونی در عمل پیوند عضو را حل کرده‌اند.یک گروه پژوهشی در کانادا در فرایندی آزمایشی روشی ارائه داده‌اند که طی آن آنتی‌ژن مربوط به گروه‌های خونی در ارگان‌های اهدایی خنثی می‌شود، به گونه‌ای که گویا ارگان یادشده از یک اهداکننده دارای گروه خونی O برگرفته شده است. ارگان‌های برگرفته از اهداکننده دارای گروه خونی O با دریافت‌کنندگان دارای تمام گروه‌های خونی دیگر هم‌سازی دارد.

در روش محققان کانادایی ارگان هدیه‌شده پس از جدا شدن از بدن هدیه‌کننده در معرض آنزیم‌هایی برگرفته از روده قرار می‌گیرد.

بدین گونه آنتی‌ژن‌های معینی که بر روی گلبول‌های قرمز ارگان نشسته‌اند، از آن‌ها جدا می‌شوند.

افرادی که این آنتی‌ژن‌ها را دارند به گروه‌های خونی A,B و یا AB تعلق دارند و افراد گروه خونی O بدون آنتی‌ژن هستند.

این روش در مورد پیوند یک ریه از گروه A با موفقیت آزمایش شده است.

پژوهشگران می‌گویند در حال تدارک یک پژوهش بزرگ‌تر بالینی هستند.

حمله نیروهای امنیتی به مراسم چهلمین روز درگذشت بکتاش آبتین

مراسم بزرگداشت یاد بکتاش آبتین با خشونت نیروهای امنیتی و بازداشت چند نفر از شرکت‌کنندگان در مراسم همراه شده است. کانون نویسندگان از بازداشت دستکم ۶ نفر خبر داده است.نیروهای امنیتی در ایران مانع برگزاری آرام و بدون اختلال مراسم چهلم بکتاش آبتین شدند. این مراسم قرار بود امروز، پنجشنبه ۲۸ بهمن در محل دفن آبتین در امام‌زاده عبدالله شهر ری برگزار شود، ولی دخالت خشونت‌‌آمیز نیروهای امنیتی و بازداشت چند نفر از شرکت‌کنندگان آن را مختل کرد.

بکتاش شاعر، مستندساز و عضو کانون نویسندگان ایران پیش از مرگ در دی‌ماه امسال بیش از ۱۵ ماه در زندان بود. او مهر سال ۱۳۹۹ در دادگاهی در تهران به اتهام‌های “تبلیغ علیه نظام و اقدام علیه امنیت ملی” محاکمه و به شش سال حبس محکوم شد. بکتاش در دوران حبس دو بار به کووید-۱۹ مبتلا شد.

پس از ابتلای بار دوم، آبتین به گفته بستگانش به سبب کوتاهی مقام‌های زندان در درمان او و انتقال دیرهنگام به بیمارستان وضعیت وخیمی پیدا کرد و نهایتا جان خود را از دست داد. نهادهای مدنی و حقوق بشری در داخل و خارج، از جمله کانون نویسندگان ایران مسئولیت مرگ بکتاش را متوجه حکومت دانسته‌اند.

کانون نویسندگان می‌گوید در مراسم روز پنجشنبه ۲۸ بهمن ماموران پس از تهدید به حاضران حمله کرده و آنها را کتک زده و چند نفر را بازداشت کردند.

در توئیتی که کانون نویسندگان ایران شامگاه روز پنج‌شنبه در این باره منتشر کرد از بازداشت و ضرب‌وجرح شماری از حاضران در مراسم توسط نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی خبر داده شده است. “یاشار تبریزی، تینا یوسف‌تبار، کامبیز نوروززاده، مهریار ظفرمند، لیلا میرغفاری و فردی به نام فریبرز” از جمله کسانی هستند که براساس توئیت کانون نویسندگان بازداشت شده‌اند.

در اطلاعیه‌ای که کانون نویسندگان در کانال تلگرامی خود منتشر کرده نیز آمده است که “مردم چند تن از بازداشت‌شدگان را از چنگ نیروهای امنیتی بیرون کشیدند، اما فشار و خشونت همچنان ادامه یافت. در نهایت نیروهای امنیتی با تهدید و ارعاب و ایجاد درگیری عمدی، مردم را به بیرون گورستان راندند”.

ویدئوهایی که از مراسم روز پنجشنبه در شبکه‌های اجتماعی منتشر شده‌اند از حضور ده‌ها نفر، شامل چهره‌های شاخص فرهنگی و فعالان مدنی در این مراسم حکایت دارند. تعداد بازداشت‌شدگان در این مراسم به گفته برخی از حاضران بسیار بیشتر بوده است.

نیمه شمالی آلمان در چنگ دو طوفان سهمگین پی در پی

طوفان شدید “یلنیا” بخش‌هایی از آلمان را در نوردید و خرابی‌ها و اخاتلال‌های زیادی به بار آورد و طوفان دیگری در راه است. کارشناسان هواشناسی پیش‌بینی می‌کنند توده هوای سنگین و طوفانی “زینپ” نیز ۱۸ فوریه به آلمان می‌رسد.طوفان شدید موسوم به “یلنیا” (Ylenia) روز پنج‌شنبه ۱۷ فوریه در بخش‌های وسیعی از نیمه شمالی آلمان به تاخت و تازه پرداخت، خرابی و خسارت ببار آورد و پرواز برخی هواپیماها و قطارها را متوقف کرد.

مسئولان در برخی ایالت‌های آلمان مدارس و مهدکودک‌ها را تعطیل کرده و به شهروندان توصیه کردند تا حد امکان برای کارهای غیرضروری از خانه خارج نشوند.

پیش‌بینی می‌شد بر اثر بارندگی شدید و طوفان برخی مناطق شمالی آلمان دچار آب‌گرفتگی شدید شود؛ این اتفاق در شهرهایی مانند هامبورگ و کناره‌های دریای شمال رخ داد اما شدت آن چنان که نگرانی ایجاد کرده بود نبوده است.

در مناطقی سرعت باد تا ۱۵۲ کیلومتر در ساعت نیز ثبت شده است. طوفان شدید برخی درختان را ریشه‌کن کرده و به واژگونی چند کامیون منجر شده است.

بر پایه پیش‌بینی کارشناسان هواشناسی قرار است یلنیا روز جمعه جای خود را به طوفان “زینپ” (Zeynep) دهد که شدت آن دست‌کمی از طوفان روز پنج‌شنبه ندارد.

منشاء طوفان؛ تغییرات جوی بین ایسلند و بریتانیا

روزنامه “زود دویچه” به نقل از آندریاس فریدریش، از اداره هواشناسی آلمان نوشت، علت وقوع این دو طوفان اختلاف شدید دما در لایه‌های هوا است اما این اتفاق جای دیگری رخ می‌دهد.

دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید

این کارشناس هواشناسی می‌گوید برخورد لایه‌های هوا با اختلاف دمای شدید بر فراز اقیانوس اطلس شمالی و بین ایسلند و جزایر بریتانیا عامل ایجاد دو طوفان پی در پی بوده که به آلمان رسیده و می‌رسد.

به گفته آندریاس فریدریش توده‌های عظیم هوا برای متعادل کردن اختلاف شدید دما به حرکت در می‌ایند که نتیجه آن وزش باد شدید و انرژی آزاد شده‌ای است که به شکل‌گیری طوفان منجر می‌شود.

کارگاه تولید توفان بر فراز اقیانوس اطلس شمالی

وقوع چنین طوفان‌هایی در زمستان غیرمعمول نیست زیرا اقیانوس اطلس شمالی به طور منظم مشغول تولید چنین جریان‌هایی است.

در عین حال جریان بادهای شدید که بر فراز اقیانوس اطلس شمالی شکل می‌گیرند اغلب از فراز اسکاتلند و اسکاندیناوی به سمت شرق حرکت می‌کنند.

این مناطق در روزهای گذشته نیز شاهد توفان‌های شدیدی مانند یلنیا و زنیپ بوده‌اند. فریدریش می‌گوید این بدشانسی آلمان است که تقابل جبهه‌های هوا با دماهای متفاوت اکنون به سمت جنوب تغییر جهت داده است.

بر این اساس جریان‌های جوی طوفان‌زا اکنون در مسیری پیش می‌روند که از فراز دانمارک، شمال آلمان و لهستان می‌گذرد. به گفته فریدریش این تغییر جهت حاصل عملکرد یک جریان قوی باد در ارتفاع ده کیلومتری از سطح زمین است که مسیر باد در لایه‌های پائین‌تر را تعیین می‌کند.

گرچه سرعت طوفان یلنیا حتی در مناطق مسطح تا ۱۳۰ کیلومتر در ساعت هم رسیده، اداره هواشناسی آلمان آن را به طور نسبی یک “طوفان معمولی زمستانه” ارزیابی می‌کند.

دو طوفان شدیدتر در دهه‌های اخیر

شدیدترین طوفان‌هایی که در دهه‌های اخیر آلمان را در نوردیدند در سال‌های ۱۹۹۶ و ۲۰۰۷ رخ دادند که سرعت آنها بیش از ۱۵۰ کیلومتر در ساعت بوده و خسارت‌های به مراتب عظیم‌تری به بار آوردند.

در جریان این دو طوفان سرعت باد در مناطق مرتفع و کوهستانی تا ۲۰۰ کیلومتر در ساعت نیز ثبت شده است. با این حال اداره هواشناسی آلمان هشدار می‌دهد که قدرت تخریب یلنیا را هم، به خصوص با توجه به غافلگیرکننده بودن آن نباید دست‌کم گرفت.

یکی از جنبه‌های غیرمعمول وضعیت اخیر آب و هوایی در آلمان طولانی بودن دوره وزش بادهای شدید و طوفانی است که پیش‌بینی می‌شود در روزهای آینده ادامه خواهد داشت.

کارشناسان هواشناسی هشدار می‌دهند طوفان زینپ که از روز جمعه به آلمان می‌رسد تا آخر هفته ادامه دارد و بسیار چالش‌برانگیز ارزیابی می‌شود.

طوفان زینپ تخت تاثیر جریان‌های جوی در ارتفاع بالا به سرعت حرکت می‌کند و تغییر جهت می‌دهند و به همین دلیل پیش‌بینی دقیق این پدیده کار ساده‌ای نیست.

دشواری پیش‌بینی دقیق، خطر بارندگی شدید

به گفته کارشناسان تا زمانی که این توفان بر فراز اقیانوس اطلس شمالی در حرکت است داده‌های مربوط به آن، از جمله داده‌های ماهواره‌ای برای پیش‌بینی دقیق وضعیت آن مانند دادهای ایستگاه‌های هواشناسی در سطح زمین قابل اتکا نیستند.

به کانال دویچه وله فارسی در تلگرام بپیوندید

کارشناسان هواشناسی معتقدند به همین دلیل پیش‌بینی دقیق مسیر حرکت طوفان زینپ و “فشار هسته مرکزی آن” فقط در زمان کوتاهی قبل از وقوع آن ممکن است اما این اطمینان وجود دارد که این طوفان به زودی به آلمان می‌رسد.

به نوشته “زوددویچه” در کنار خود طوفان، بارندگی شدیدی که همراه آن رخ می‌دهد نیز می‌تواند در مناطقی از آلمان مشکل‌آفرین شود.

پیش‌بینی می‌شود تا اول هفته آینده در نیمه شمالی آلمان میزان بارندگی بین ۴۰ تا ۸۰ لیتر در هر متر مربع باشد. این میزان می‌تواند در مناطق کوهستانی تا ۱۰۰ لیتر در متر مربع هم برسد که در این صورت خطر جاری شدن سیل و طغیان رودخانه‌ها نیز وجود خواهد داشت.

https://www.sueddeutsche.de/wissen/sturm-deutschland-orkan-ylenia-zeynep-1.5530837