ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات شماره جدید

مسئله ملی  و فدرالیسم

ملا حسنی

بایگانی

 

حقوق بشر

دانشجو

 

شلاق براي خبرنگار

امیر اسدیان

مسعود باستاني، روزنامه نگار به نوشته خبرگزاري ايسنا از سوي دادسراي ناحيه 9 فرودگاه، اخطار دريافت كرده تا براي اجراي حكم شلاق ظرف سه روز آينده به اين دادسرا مراجعه كند.

همزمان به گزارش ايسنا "راي قطعي پرونده‌ قاچاق هشتاد ميليارد توماني كه چندي پيش جلسه‌ رسيدگي به آن در شعبه‌ 38 دادگاه انقلاب مستقر در مجتمع قضايي امور اقتصادي برگزار شد"، صادر شد. در احكام صادره براي اين متهمان اما هيچ يك به زندان محكوم نشده اند. نام هيچ يك از اين متهمان هم منتشر نشده است.

مسعود باستاني يك روزنامه نگار است.او زماني سردبيري يك هفته نامه شهرستاني با نام"نداي اصلاحات" را در اراك بر عهده داشت. اين هفته نامه سر انجام توقيف و مسعود باستاني به اتهام "نشر اكاذيب و اهانت به شش ماه حبس و شصت ضربه شلاق محكوم شد".

راي صادره بر عليه او زماني به اجرا در آمد كه اين روزنامه نگار در جريان اعتصاب غذاي اكبر گنجي و بستري شدن او در بيمارستان ميلاد در دوم مرداد 84 بار ديگر بازداشت شد.

به دنبال بازداشت مجدد اين روزنامه نگار، اتهاماتي همچون "اغتشاش"، "ارتباط با سايت‌‏هاي خارجي" و "فعاليت خبري غيرقانوني" از سوي بازجوي پرونده به او وارد شد.

مسعود باستاني دو هفته بعد در حالي از بازداشت موقت آزاد شد كه از او خواسته بودند خود را براي گذران محكوميت شش ماهه پيشين به زندان اراك معرفي كند. پنجم مهرماه 84 او به دنبال مراجعه به زندان اراك زنداني شد.

 انجمن دفاع از حقوق زندانيان در نامه اي كه پس از به اجرا در آمدن حكم زندان اين روزنامه نگار، خطاب به رييس قوه قضاييه نوشت تاكيد كرده بود كه "راي صادره عليه وي از نظر ابعاد حقوقي و قضايي داراي ابهامات و اشكالاتي است؛ مطالب مندرج در دادنامه بيشتر در راستاي طرد و محكوميت يك جريان سياسي در جامعه است تا يك فرد و نيز فارغ از اينكه نويسنده مقاله و طراح كاريكاتور مورد شكايت شاكيان تبرئه گرديده‌اند و مدير مسئول نشريه نداي اصلاحات كه قانوناً مسئوليت مستقيم مندرجات نشريه را بر عهده دارد، مورد تخفيف و عفو واقع‌ شده است اما نامبرده كه تنها سمت سردبيري آن نشريه را بر عهده داشته بدون هيچگونه تخفيفي به مجازات شش ماه حبس محكوم گرديده است".

اين روزنامه نگار زنداني كه از فرداي ازدواج خود به زندان منتقل شده بود سر انجام با سپري كردن دوران محكوميت، از زندان اراك آزاد شد. تا اينکه شعبه 1161 دادگاه عمومي تهران در تيرماه گذشته حكم ديگري براي اين روزنامه نگار صادر و او را به پرداخت سه ميليون ريال جزاي نقدي و تحمل 74 ضربه شلاق محكوم كرد. عليرغم ارائه درخواست تجديد نظر، روز گذشته خبرگزاري ايسنا از اخطار دادسراي ناحيه 9 به اين روزنامه نگار خبر داد.

بر اساس اين اخطار مسعود باستاني مي بايست ظرف سه روز خود را براي اجراي حكم 74 ضربه شلاق به اين دادسرا معرفي كند.

آنچه بر اين روزنامه نگار گذشته و مي گذرد تنها مشتي است نمونه خروار. روزي نيست كه خبرگزاري ها از دادگاه، محاكمه و احضار روزنامه نگاران و خبرنگاران خبري منتشر نكنند.

در اين ميان برخي چون اكبر گنجي به سال ها زندان محكوم مي شوند و جان شان در معرض انواع تهديدات قرار مي گيرد، برخي شغل شان را براي هميشه از دست مي دهند و برخي براي مدتي بازداشت مي شوند.

فشار بر روزنامه نگاران در شهرستانها به مراتب بيشتر از پايتخت است. چنانكه آرش سيگارچي روزنامه نگاري در شمال ايران پس از وارد آمدن اتهامات سنگيني بر او ابتدا به 14 سال زندان محكوم شد، اما دادگاه تجديد نظر به سه سال زندان حکم داد/

رژیمی بی پایه و بی اصل

امیر اسدیان

زنا كرده است ؟

قمار كرده است ؟

دزد است ؟

عرق خوار و عربده كش است ؟

لات است ؟

نه

روزنامه نگار است

مسعود براي تحمل 74 ضربه شلاق بايد خودش را آماده كند.به جرمي كه همه اهالي خبره خبر در سراسر جهان صبح تا شب مرتكب آنند . به جرم جسارت .نمي شود اين روزها چهره مضطرب اما هميشه صميمي مسعود را ديد و چيزي ننوشت .

نوشته زير حاصل قلم عليرضا بندري است به جهت تاييد حكم حد براي مسعود باستاني :

مي شود با ميله هاي سلول رفاقت كرد .

مي شود صدا شد و صدا شنيد و به خورشيد روشن صبح فردا فكر كرد .

فراست مي گويد :

" پنجره زندانم بزرگ نيست . ده سانت طول دارد و دوازده يا چهارده سانت عرض اما با اين همه آن قدر بزرگ است كه بتوانم سرتاسر آسمان را ببينم" حق دارد انگار. مگر وسعت آسمان چقدر است . ده سانت طول دارد و دوازده يا چهارده سانت عرض .

چقدر " قلم " به ميله هاي عمودي زندان شباهت دارد . اصلا مي شود يكي از خود ميله ها و مي شود سينه بچسباني به رخنه هاي قفس و قلبت با دورترين ستاره بتپد. اهل قلم را با جماعت خرده دفروش گرد سپيد و سم سياه چه كار كه قلم به دست و نابكاران زنا كار كجا ؟

تخته بند تازيانه ، شرم دارد از روي قلم كه حضرت دوست به آن سوگند خورده و به كلامي كه با آن مي نويسد .

مسعود باستاني را چند گاهي است كه مي شناسم . چقدر اين جوان به گذشته من شبيه است .

شبيه جواني لاغر اندام من كه جان مي داد براي بازي در فيلم هاي بزن بزن و البته در هيات كتك خوري كه شباهنگام ، كوفته و خرد و خمير با جماعت سياهي لشكر به خانه برمي گشت .

مسعود اين روزهاي را به تلخي زيتون هاي رودبار مي گذراند ، نه از هراس فرود آمدن تازيانه كه دردش تا نيمروز از خاطر مي رود كه به خاطر تحقير كه هرگز سزاوارش نبوده و نيست .

مسعود را چهار پاره اش كنيد .

درست مثل ولاديمير بر تيغه تيز اختران بغلتانيد . شك نكنيد كه دست هاي عادلتان را خواهد شست اما قلم را روي زمين نخوابانيد و تازيانه اش نزنيد كه نيمروز سهل اس تا شام آخر اين بغض تلخ در حنجره اش باقي مي ماند.

 

صفحه قبل

برگشت

صفحه بعدی