ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات

شماره جدید


 

مسئله ملی  و فدرالیسم

ملا حسنی

بایگانی

 

حقوق بشر

دانشجو

 
 

مشخص و يا چيزی که بتواند سرِ نخی را به دست دهد، گزارشی بر اساس مشاهدات عينی و شکل ظاهری حريق تهيه می‌کند. قطعات شکستهء چند بطری در راهرو سينما را تنها اشياء مکشوفه در اين آتش‌سوزی ذکر می‌کند و فاجعه را ناشی از يک حريق گسترده و حساب شده و با برنامهء قبلی [اعلام می‌کند].

او ذکر کرد که ابتدا درهای ورود و خروج سالن که چوبی بوده، به آتش کشيده شده و سپس دامنهء حريق تمام بدنهء سينما را که از داخل با يونوليت پوشيده شده بوده در بر می‌گيرد. در نتيجه تلاش مأموران آتش نشانی و شهربانی نتوانسته در نجات قربانيان مؤثر افتد. سرهنگ نامبرده تحت تأثير ابعاد فاجعه و تلفات انسانی آن چنان گيج و مبهوت می‌شود که بعد از گذشت هشت ماه از اين فاجعه، گيجی و ابهام به وضوح در چهره و بيانش مشهود بود... نامبرده چند ماه بعد از انقلاب خود را در اختيار مسئولان رژيم جديد قرار داده بود

 (مسببين واقعی...).

 ۶ ـ فرج‌اللـه مجتهدی کارمند ساواک. او مدت کمی قبل از آتش‌سوزی به آبادان منتقل شده بود. استدلال دادگاه اين بود که چرا انتقال اين مأمور ساواک به آبادان در روزهای وقوع حادثه صورت گرفته؟ و اين جابجايی با يک نقشهء قبلی و در رابطه با حريق سينما بوده است. او که در جلسات دادگاه بيمار و رنجور بود و بسته‌های قرص و دارو به همراه داشت، خود را يک کارمند معمولی ساواک معرفی کرد و گفت که در طول خدمتش هيچگاه به کسی تعدی نکرده و هيچگاه مرتکب خلافی نشده... او انتقالش به آبادان را در رابطه با جابجايی که در آن ايام در بين مأموران ساواک صورت می‌گرفت می دانست و آنرا يک امر عادی تلقی می‌کرد و سعی داشت به هر وسيلهء ممکن بيگناهی خود را توضيح دهد...

(مسببين واقعی...)

متهمينی که در اين دادگاه به حبسهای از يک تا سه سال محکوم شدند يک سرهنگ شهربانی آبادان، پنج مأمور ادارهء آتش نشانی و سه تن از کارکنان سينما بودند: «...سرهنگ خنافر از ابواب جمعی شهربانی آبادان بود. استشهاد اهالی محل و مغازه‌داران به نفع او، جان او را از مرگ نجات داد. اين افسر روز وقوع آتش‌سوزی در شهربانی آبادان حضور داشته و با سر و صداهای اطراف سينما به اتفاق تعدادی پاسبان به کمک مأموران آتش‌نشانی می‌شتابد. به پاسبانهای همراهش دستور می‌دهد از پله‌هايی که مأموران آتش‌نشانی در اطراف سينما نصب کرده بودند بالا بروند و با پتک و کلنگ و هر وسيلهء ديگر که در دسترس بود اقدام به تخريب ديوار سالن سينما بکنند زيرا از درهای ورودی امکان داخل رفتن نبود.

اين افسر در حالی که دچار احساسات شده بود و به شدت گريه می‌کرد برای نجات جان محاصره‌شدگان در آتش سعی و تلاش می‌کرد. مأموران ديوار ضلع غربی سينما را به دستور اين افسر خراب کردند... دادگاه سرهنگ خنافر را به دو سال حبس محکوم کرد.

http://www.sedaye-ma.org/web/src/didgah/sheydanabavi_06252005_files/image008.jpg
 اتهام مأموران آتش‌نشانی از طرف دادگاه عبارت بود از اهمال‌کاری و بی توجهی به مسئوليت خطيری که به عهده داشتند و مهمتر اينکه رئيس دادگاه (موسوی تبريزی) بدون داشتن دلايل و مدارک کافی سعی بر اين داشت که عدم موفقيت به موقع اطفای حريق را ناشی از نوعی تبانی و مأموريت مرموز کارمندان آتش نشانی، از طرف رژيم به حساب آورد.تلفنچی ادارهء آتش نشانی در روز وقوع حريق از يکسو به محض دريافت خبر به حکم وظيفه خبر حريق را به اطلاع سرپرست عمليات آتش نشانی می‌رساند و از سوی ديگر علاوه بر آنکه ساعت دقيق خبر به وسيلهء کامپيوتر ثبت گرديده بود آنرا در دفتری جداگانه نيز يادداشت می‌نمايد و هر دو دفتر روی ميز رئيس دادگاه قرار داشت.

در ادعانامه و کيفرخواستی که دادستان دادگاه قرائت كرد، مطالبی كلی بيان شده بود (به جز متهم رديف اول) و در مورد اتهام مأموران آتش‌نشانی هيچ چيز را روشن و مبرهن نمی‌ساخت...

در جلسات دادگاه، مأموران آتش نشانی با جزئيات کامل ساعت با خبر شدن حادثه و چگونگی تلاششان را برای اطفای حريق با استناد به شهادت اهل محل و حاضران در هنگام وقوع حريق، بيان کردند.

يکی از شايعاتی که در روزهای وقوع حادثه خيلی دامن زده می‌شد و در دادگاه نيز مطرح گرديد، خالی بودن تانکرهای آب در محل آتش‌سوزی بود.

در صورتی که راننده و ساير کارمندان آتش‌نشانی مطلب را قوياً تکذيب نموده و گواه مدعای خود را مغازه‌داران و شاهدان عينی در صحنه معرفی نمودند که ناظر عمليات اولين تانکر محتوی آب در محل حادثه بودند و تانکر دوم هم كه بعد از لحظاتی به محل حريق رسيد محتوی آب بود.

اما اين دو تانکر نتوانستند حريق را خاموش کنند و در نتيجه مأموران تلاش می‌کنند با استفاده از شيرهای آب اضطراری پياده‌روهای خيابانهای اطراف به اطفای حريق بپردازند که اين کار هم عملی نگرديد لذا آنها از شيرهايی که قابل استفاده بود و در مسافتی دورتر قرار داشت، استفاده کرده و حريق را به کمک مأموران شهربانی و مردم خاموش می‌کنند.

سرپرست مأموران عمليات اطفای حريق در دادگاه مطالب مبسوطی پيرامون حريق و رابطهء آن با زمان (لحظه‌ها و ثانيه‌ها) و روند تصاعدی آن بيان کرد... اما هيچکدام از دلايل مورد پسند قرار نگرفت و رئيس دادگاه بدون اينکه خود، دليل يا مدرکی عليه آنها داشته باشد، به حبس محکومشان کرد.

در حاليکه «شرکای جرم تکبعلی‌زاده يعنی لرقبا و ابولپور را نه به عنوان متهم، که تنها به عنوان شاهد به دادگاه احضار کرد. آنها هم ارتباط خود را با تکبعلی‌زاده و حتی تهيه بنزين را انکار نکردند، با اينحال محاکمه و محکوم نشدند».

(مسببين واقعی...)

«شاهد نزديک»که گزارشش در اينجا مورد استناد ماست در پايان می‌نويسد:

«چون شاهد اين وقايع بوده‌ام و بعضی از افرادی را که نامشان برده شده است می‌شناسم و يا بعضی از آنها را بارها ديده‌ام، مطالب به خاطرم مانده است، لذا با کمک حافظه‌ام اين مطالب را نوشته‌ام، البته به علت عدم دسترسی به منابع کمبودهايی دارد که با دسترسی به روزنامه‌های آن زمان و برگهای بازجويی می‌توان آنرا کامل کرد».

 افشاگری بعد از شانزده سال      

شيخ علی تهرانی، شانزده سال بعد، مرداد ۱۳۷۳، همهء حرفهايی را که آن زمان زده بود عوض می‌کند. او كه شوهر خواهر سيدعلی خامنه‌ای است و سالها بود به دنبال اختلاف با خمينی به عراق پناهنده شده بود، در آغاز انقلاب حاکم شرع مشهد بود. او چند ماه قبل از اينکه به ايران برگردد، در مصاحبه با راديو صدای ايران، در آمريکا، می‌گويد:

«من به اصرار خمينی به آبادان رفتم تا به پروندهء سينما رکس رسيدگی کنم. من کليهء جزئيات پرونده را خواندم و در جريان آن متوجه شدم که در زمان شاه، مدرسين حوزهء علميهء قم تصميم گرفتند برای آنکه آبادان را هم به هيجان بياورند (چون آبادان يکی از شهرهايی بود که هيچ امکان رخنهء انقلابی در آن متصور نبود) آنجا را هم به آتش بکشانند. در جريان مطالعهء پرونده متوجه شدم که سينمايی که قرار بود به آتش کشيده شود، سينما رکس نبود ولی بعد

 

قبلی

برگشت

بعدی