ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات

شماره جدید

 بایگانی

مسئله ملی  و فدرالیسم

ملا حسنی

شماره جدید

 حقوق بشر

دانشجو

 

مصدق به دلایلی که بر ما معلوم نیست، نسبت به او چندان اعتمادی نداشت؛ و این را خود سرهنگ جلیل بزرگمهر در کمال وضوح در کتاب »مصدق در محکمه نظامی« اعتراف کرده است. ظاهرا آرام آرام با بردباری، تلاش و یکرنگی اعتماد دکتر مصدق را بخود جلب میکند. بهر روی در تمامی صورت جلسات محکمه نظامی که خود سرهنگ بزرگمهر آن را منتشر کرده است و در دسترس همگان می باشد، نقش بسیار نا چیزی در جلسات محاکمات بازی کرده است. اما یادش را گرامی بداریم و به درستی و یکرنگیش در آن دوران بس خطیر، ستایش فرستیم.

سرهنگ شاهقلی در محکمه نظامی

شگفت انگیز آنکه در محکمه نظامی سرتیپ ریاحی رئیس ستاد ارتش در دوره قبل از 28 مرداد، وکیل مدافعی برای خود انتخاب کرده بود که یکی از افراد مشهور جامعه بهائی ایران و دفاعیات او در دادگاه های نظامی، معروف همگان بود. دفاعیات عالمانه و ماهرانه سرهنگ شاهقلی وکیل سرتیپ ریاحی از دکتر محمد مصدق، یکی از درخشان ترین و بدون اغراق و گرافه گویی مهمترین و دقیق ترین دفاعیات در محکمه نظامی بشمار می رود. سرهنگ جلیل بزرگمهر در مورد سرهنگ شاهقلی می نویسد:

»در جلسه پنجم، سرهنگ دوم شاهقلی وکیل سرتیپ ریاحی به دفاع از موکل خود پرداخت. سرهنگ شاهقلی با احاطه ای که به قوانین جزایی و مخصوصا قانون دادرسی و کیفری ارتش داشت و نیر به علت تجربه و ممارست در امر وکالت در دادگاههای نظامی راجع به عدم صلاحیت [دادگاه] آغاز سخن نمود. و داد سخن می داد. او با قیافه ای شوخ و حق بجانب، با جملات و عباراتی پخته و سنجیده توأم با طنز و با لبخندهای ملیح با نهایت خونسردی و تسلط کامل بر اعصاب، وظیفه وکالتی خود را در حد اعلا انجام می داد. پایۀ اظهارات او دفاع اصولی از نظرات دکتر مصدق بود. بطوری که سرتیپ آزموده در پاسخگویی به سرهنگ دوم شاهقلی او را متهم به دفاع از دکتر مصدق کرد. و همینطور هم بود«.

دکتر مصدق سرهنگ شاهقلی را از قبل می شناخت و به او اعتماد کامل داشت. سرهنگ جلیل بزرگمهر با اندوه و شاید کمی شکوه مینویسد:»در تنفس ها گاهی [دکتر مصدق] سرش را روی شانه سرهنگ 2 آزمین یکی از وکلای سرتیپ ریاحی می گذاشت. چشم می بست و حالت خواب به خود می گرفت. گاهی سرش را روی شانه سرهنگ شاهقلی وکیل دیگر سرتیپ ریاحی میگذاشت. دکتر مصدق با سرهنگ شاهقلی به اعتبار این که در کمیسیونهای اصلاح قوانین دادرسی و کیفر ارتش شرکت و دخالت داشت، انس و الفتی میان این دو وجود داشت. آهسته جملاتی رد و بدل می کردند و تبسم بر لبانشان؛ با من چنین نمی کرد. در دادگاه بدوی مرا وکیل دادگاه می دانست [سرهنگ بزرگمهر وکیل تسخیری دکتر مصدق بود] و قیافه رضایت و تشکر ابراز نمی کرد، تظاهر هم نمی نمود. در دادگاه تجدید نظر که وکیل انتخابی و طبیعی بودم، رسمیت رابطه وکیل و موکل را برای حفظ ظاهر رعایت می نمود.

سرهنگ شاهقلی پس از پایان محکمه نظامی، به پاس دفاع از دکتر محمد مصدق و انتقادات منطقی او به صلاحیت دادگاه نظامی، فورا بدستور شاه باز نشسته شد. و ارتش و دادگستری ایران یکی از افسران و حقوقدانان ایراندوست و خدمتگذار خود را از دست داد.

بازگردیم به ماجرای متهمین قتلهای ابرقو

دادگاه متهمین قتلهای ابرقو در روز ۱۷ اردیبهشت ۱۳۳۱، تقریبا دو ماه قبل از استعفاء دکتر مصدق از نخست وزیری در تاریخ 25/4/1331 تشکیل گردید. دادگاه جنائی شعبه یک مرکز پس از مطالعه پرونده قبل از شروع دادگاه متوجه نقایص پرونده می شود و قرار رفع نقص پرونده را می دهد و از جمله می نویسد که:

1- بالاخره آن سه نفر بهائی اسفند آبادی مجهول الهویه که ادعا شده که قاتلین اصلی هستند کجایند؟ آنها را بیاورید تا آنها را محکوم به اعدام و سایرین را هم بتوانیم به عنوان معاونت در جرم محکوم کنیم.

2- راجع به فعالیت عباسعلی پورمهدی در ابرقو، کوچکترین دلیلی در پرونده نیست. یک فکری برای این کار بکنید و بگویید چه اقدامی در این قتل کرده است؟

3- آخر این استوار خاکپور که می گوئید اثاثیه مقتول را محمد حسین برادر محمد شیروانی به ده بید نزد احمد نکوئی برده، منبع این اطلاع کجاست؟ چگونه محمد حسین، شبانه بال در آورده و پس از کشتن صغری به «دهبید» رسیده و صبح در ابرقو بوده است؟

با این حال در همین قرار هم بسیاری موارد نادیده گرفته شد. از جمله ارتکاب قتل به علت اختلافات مذهبی و همچنین اقدام بازپرس در رها کردن بدون قید و شرط متهمین درجه اول یعنی مهمانان صغری و نقش اسفندیار خان سالاری و عزل ناگهانی فرماندار حق گوی یزد و عزل بی دلیل فرمانده ژاندارمری ابرقو استوار حسین صدری پور و..

به هر تقدیر«اسدالله زمانیان» مامور تکمیل پرونده می شود. او به یزد می رود و با هجوم به منزل بهائیان و حظیره القدس بهائیان یزد، مقادیر زیادی از دفاتر و اوراق و آثار و کتب بهائی و اوراق تجارت خانه جلال بینش و حتا اسناد و عکسهای شخصی و خانوادگی و کتب خطی نفیس و خلاصه مدارکی که هیچ ارتباطی با پرونده ابرقو نداشته را ضبط کرده و به عنوان دلایل قاطع جرم به تهران می فرستد. آنگاه به اسفند آباد میرود و از استوار خاکپور به اصطلاح بازجویی می کند. اما پاسخهای نهایی وی به سوالات مرکز برای رفع نقص پرونده بسیار جالب است. دقت کنید:

در مورد سه نفرزارع بهائی اسفند آبادی تبرئه شده، که حتا «صادقی» بازپرس یزد هم چاره ای جز آزاد کردن آنها نداشت، مجددا آنها را احضار کرده و این بار با مهربانی و خدعه آنها را فریب داده و ورقه ای را جلوی آن بیچارگان بیسواد می گذارد تا ذیل آن را انگشت بزنند و بلافاصله این سه تن یعنی محمد رفاهی، حسن همتی و حسین کرم بخش را بازداشت و به تهران می فرستد به این ترتیب درس جدیدی از خیانت و فریب کاری به خاکپور و استادش صادقی می اموزد. در باره عباسعلی پورمهدی و ارتباط او با محمد شیروانی، هرچه کردند نتوانستند کوچکترین دلیلی بیابند اما بالاخره دو نفر را در ابرقو یافتند که اظهار می کردند ما سه روز بعد از واقعه قتل صغری، عباسعلی را در ابرقو دیدیم که اوقاتش تلخ بود و می گفت می خواهم به یزد بروم و این هم مدرک محکمی برای ارتباط او با این قتل شد. و در مورد بال در اوردن محمد حسین و سیر سریع شبانه او نیز بسیار جالب است که خاکپور در جواب گفته است که: «یادم نیست از چه کسی شنیدم اما اقای بازپرس شما الحمد لله عقل کل هستید چطور باور نمی کنید که محمد حسین، صغری را کشته و شبانه بیست و پنج فرسنگ به دهبید رفته و صبح در ابرقو حاضر بوده باشد؟» و به این ترتیب این ابهام هم به نیکو ترین شکل حل شد. و مدارک کافی! برای تشکیل دادگاه فراهم آمد و این دادگاه در روز ۱۷اردیبهشت ۱۳۳۱ تشکیل گردید.

نقش مرجعیت و دستگاه روحانیت در قتلهای ابرقو

نکته بسیار مهم اینکه در جریان این واقعه، تحریک مردم و ایجاد بلوای عمومی توسط مرجعیت و دستگاه روحانیت بسبب دشمنی و کینه علیه بهائیان، و به منظور ارعاب دست اندر کاران امور قضایی و جبران کاستیهای پرونده انجام می گرفت.

در سطور گذشته شرح مجملی از تحولات سیاسی – مذهبی ایران پس از خاتمه جنگ جهانی دوم و تأثیر »جنگ سرد« در روند این تحولات را دادم. تردید نباید کرد که اسفندیار خان سالاری برای اینکه خود را از معرکه رهایی بخشد گناه را به گردن بهائیان انداخت. اما این نقشه بدون همکاری و همدستی ملایان امکان پذیر نمی بود. او بسبب اینکه نوه دختری آخوند حاج شیخ احمد امام جمعه آباده بود و بی تردید اینگونه توطئه ها را در مکتب حاجی آموخته بود. برای شخص متول و پر نفوذی چون او و روابط تنگاتنگی که با ملایان داشت امکان آن می رود که وسیله آیت الله آقا سید نورالدین شیرازی که از دشمنان قسم خورده بهائیان بشمار می رفت و در استان فارس

 

قبلی

برگشت

بعدی