ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات شماره جدید

فدرال و فدرالیسم

ملا حسنی

بایگانی

 

حقوق بشر

دانشجو

 

 

سبب شد که پس از پایان جنگ، موجی از همدردی و همبستگی با یهودیان ( به مثابه یک اقلیت مذهبی تحت ستم در جهان ) وعبری زبانان اسرائیل ( بعنوان یک اقلیت ملی) ایجاد شود . در آنزمان سازمان ملل تصمیم گرفت که موجودیت اسرائیل به مثابه یک کشور مستقل به رسمیت شناسد . حتی شوروی دوره استالین نیز با آن موافق بود . اما برسمیت شناختن این جای پا، چراغ سبزی بود به پیروان ایدئولوژی دینی – شوونیستی" صهیونیسم" که اولین اجلاس خود را در اواسط قرن نوزدهم بر پا کرده بودند ، اما هیچگاه شانس تحقق آنرا پیدا نکرده بودند.

بر مبنای این ایدئو لوژی ، سر زمین " اسرائیل – فلسطین " که قرنهاست اکثریت ساکنان آن را عرب تشکیل میدهند  ، موطن تاریخی و وعده داده شده از سوی پروردگار به قوم " بنی اسرائیل" محسوب می شود . سر زمینی که داوود پیامبر، سلطنت خود را در آن بر پا نموده بود و موسی پیامبر ، در آن ظهور کرده بود .  آنها حتی به آموزه های تورات اشاره می کنند و معتقدند که این سرزمین تماماً متعلق به آنهاست . شاخه های افراطی این ایدئو لوژی، بنای امپراتوری بزرگ از نیل تافرات را نیز جزو وعده های پروردگار می دانند.

بدین خاطر وقتی در سال ١٩٤٧ کشور اسرائیل در زیر نگین استعمار بریتانیا، شکل گرفت، آنها یک قدم خود را به این رویای تاریخی نزدیک دیدند . اگر آنها به همان محدوده جغرافیائی خود قانع می شدند و از سوی دیگر جامعه بین المللی موجودیت کشور مستقل فلسطینی را نیز به رسمیت می شناخت و آنها را به اجبار تحت قیمومت پادشاهی اردن و سلطنت مصر قرار نمی داد ، احتمالاً مشکل و جنگی هم پیش نمی آمد. اما اینکار صورت نگرفت. از یکطرف حق فلسطینی ها برای تعیین سرنوشت ملت خود " خورده" شد و از سوی دیگر اسرائیلی ها شروع کردند به جذب گسترده مهاجرین یهود از کشورهای مختلف و اسکان آنها در اراضی غضبی فلسطینی ها.

 دستجات شبه نظامی اسرائیلی زیر سبیل قوای بریتانیائی شروع به کشتار و آواره نمودن اعراب فلسطینی نمودند بطوریکه  در عرض یکسال ( از١٩٤٧ تا ١٩٤٨ )  حدود یک میلیون فلسطینی از خانه و کاشانه خود آواره شدند . سازمان ملل پس از این " دست گل بزرگ" سعی کرد با صدور قطعنامه ای علیه اسرائیل ، خواستار بازگشت آواره گان فلسطینی شود ، اما این قطعنامه از حد لفاظی و توصیه اخلاقی فراتر نرفت و هیچگونه تضمین عملی برای تحقق آن ، تدارک دیده نشد . اسرائیل در طول بیست سال، جنایت عظیمی مرتکب شد که تنها میشد عملکرد آنها را در قرن بیستم با عملکرد فاشیستها در آلمان و ایتالیا، مقایسه کرد . اما با تشکیل سازمان آزادیبخش فلسطین، سکوت و یاس بیست ساله شکسته شد ومقاومت مسلحانه فلسطینی ها در کنار دیگر اشکال مباررزاتی اوج گرفت. اسرائیل که کشورهای عربی همسایه را مسبب عروج این جنبش می دانست به استقبال جنگ ١٩٦٧ رفت که پس از بمباران همه هواپیماهای جنگی مصر مستقر در یک فرودگاه ، آنرا به تسلیم واداشت و جنگ شش روزه به پایان رسید. در جریان این جنگ، بخشهای باقیمانده خاک فلسطین نظیر : نوار غزه و کرانه غربی رود اردن ، به همراه بخشهایی از خاک مصر ( صحرای سینا ) و سوریه (ارتفاعات جولان) به تصرف ارتش اسرائیل در آمد . آنها در آغاز کار، اشغال این مناطق را موقتی و صرفاً بعنوان یک خفاظ امنیتی وانمود می کردند ، اما دیری نگذشت که شهرک سازیهای گسترده در نوار غزه و کرانه غربی شروع شد و فوج فوج مهاجران یهودی در آنها اسکان داده شدند . سازمان ملل تنها کاری که کرد ، صدور قطعنامه پشت قطعنامه مبنی بر ضرورت بازگشت اسرائیل به پشت مرزهای بین المللی بود. اما دولت اسرائیل که از حمایت امپریالیستها بویژه آمریکا و کمکهای چند میلیارد دلاری سالانه آنها برخوردار بود، نه تنها به این قطعنامه ها وقعی نگذاشت ، بلکه شروع به ساختن بمب اتم نیز نمود و بعلاوه در دهه هشتاد  میلادی، جنوب لبنان را نیز به اشغال خود در آورد.

مضاف بر این دولت اسرائیل، اقدام به ایجاد یکی از مخوف ترین سازمانهای اطلاعاتی جهان یعنی موساد نمود که نقش زیادی در " پیشرفت " تکنولوژی شکنجه داشته است . به نحوی که علاوه بر کاربرد آن در فلسطین ، به ممالک دیگر نیز  صادر می شد . ساواک دوره پهلوی ، بیش از آنکه توسط سیا تعلیم ببیند توسط مربیان موساد آموزش دید. اسرائیل در سرکوب مقاومت فلسطین در ارتباط با غیر نظامیان بی گناه عرب ( اعم از مسلمان یا مسیحی و...) نیز مرتکب قتل عام های دهشتناک شد . فجایعی چون : دیر یاسین ، کفر قاسم ، تل زغتر، صبرا و شتیلا و... همچون لکه ننگی تا ابد بر دامن رژیم" مدرن و دمکرات" آقای راشدان ، باقی خواهد ماند . جنایاتی که با ترورهای گسترده عوامل موساد در خارج از مرزها و حتی در قلب اروپا نیز امتداد یافت و شاید برای نخستین بار واژه

" تروریسم دولتی" را وارد ادبیات سیاسی جهان نمود . ترورهایی که مداوما توسط دولت اسرائیل تکذیب می شد و همچون همپالگی های خود در جمهوری اسلامی ایران، آنها را محصول نزاع های درونی ساف می پنداشت .  اما اکنون خود با افتخار ، اعتراف می کنند که در این ترورها دست داشتند . دولت اسرائیل همچنین در برخی آدم ربائی ها به دیگر رژیمهای سر کوبگر و شوونیست کمک می کرد که ربودن اوجالان ( رهبر حزب کارگر کردستان ترکیه ) در آفریقا و عودت او به ترکیه، نمونه ای از این نوع همکاریهای مشمئز کننده بوده است .

بنابراین معلوم نیست آقای راشدان از کدام رژیم " متمدن ، آزاد و انسان گرا" صحبت می کند؟! او چون می بیند ، دولت اسرائیل به شهروندان خود، آزادی سیاسی و دمکراسی لیبرالی اعطا کرده است ، میتواند با مقایسه آن با  کشورهای مستبد عربی و یا ایران، جواز حقانیت برای رژیم صهیونیستی صادر کند . اما این یک دمکراتیسم واقعی نیست . آزادیهای موجود برای شهرندان یهودی، از جنس حقوقی است که یک قبیله، قوم یا کاست به افراد واعضای خود میدهد تا آرامش دراندرون برقرار باشد ، تا بتوانند همچون " ید واحده" در برابر قبیله ، قوم و دشمن همسایه بجنگند.  دمکراتی که شهروند خود را سرکوب و شکنجه نمی کند، اما شهروند همسایه را منکوب و قتل عام می کند ، نمی تواند دمکرات باشد . جا دارد جمله مارکس را یکبار دیگر تکرار کنیم : " ملتی که بر ملتهای دیگر ستم روا میدارد خود نمی تواند آزاد باشد".

بنابراین خشم افکار عمومی بین المللی نسبت به سخنان راسیستی و آنتی سمیتیزمی رئیس جمهور اسلامی و دفاع به حق آنها از موجودیت و حیات اسرائیل – و از جمله خشم آقای راشدان – موقعی حقانیت خواهد داشت که اصل برابری انسانها و ملیت ها را محترم شمرد یعنی نه تنها از حق حیات اسرائیل بلکه از حق تعیین سرنوشت مردم فلسطین و بازگشت کامل اسرائیل به پشت مرزهای ١٩٦٧ نیز دفاع کند . اما نیما راشدان که با اصل برابری بیگانه است ، در چنین جایگاهی قرار ندارد، اومواضع شوونیستی امثال احمدی نژاد ها را محکوم می کند . اما در برابر نوع دیگری از راسیسم و شوونیزم یعنی صهیونیسم نه تنها کلامی نمی گوید ، بلکه آنرا مظهر " تمدن ، مدرنیته ، ترقی و دمکراسی" قلمداد می کند و مادام که چنین است، حل مهمترین بحران خاور میانه رویائی بیش نخواهد بود . بشریت مترقی باید بجای انکار حقوق یک ملت، از برابر حوققی همه ملیتهای منطقه دفاع کنند .

در مورد بحران دیرینه "اسرائیل – فلسطین " نیز  ایکاش  میشد تحت یک حکومت سکولار و متکی بر دمکراسی و برابری ، همه ساکنان این سرزمین ، از اعراب مسلمان و مسیحی گرفته تا یهودیان اسرائیلی و یا مهاجر اروپائی و فلاشه های اتیوپی تبار و از جمله انسانهای زیادی که هیچ دین و خرافه ای را به رسمیت نمی شناسند، در یک کشور واحد ( همچون بسیاری از کشورهای چند ملیتی) با صلح و شادی زندگی می کردند، اما زخم های دیرینه چنان عمیق است و آلترناتیو چپ و سکولار در هر دو سو، آنقدر ضعیف است که تحقق چنین آرزویی در چشم انداز نزدیک دور از انتظار می نماید.

از اینرو تشکیل دو دولت و کشور مستقل و عقد قرار داد واقعی صلح ( و نه قرار داد نیم بند اسلو) و ایجاد ارتباطات اقتصادی ، فرهنگی و سیاسی گسترده میان اسرائیلی ها و فلسطینی ها ، تنها راه حل دست به نقد و موثری است که می تواند از ابعاد بحران در منطقه بکاهد . چنین گزینه ای بدون شک مورد حمایت اکثریت مردم منطقه و جهان و حتی اکثریت دولتها خواهد بود . اگر آقای راشدان قرار است از یک اکثریت متمدن و مترقی صحبت کند ، همین اکثریت است ، نه آن اقلیتی که حفظ حیات اسرائیل را به قمیت نفی حقوق مردم فلسطین میخواهد .

 

 

قبلی

برگشت

بعدی