ارتباط با ما

دانشجو لینک ها

درباره آزادگی

شماره جدید آزادگی 

بایگانی


مسئله ملی و فدرالیسم

اطلاعیه و پیام ها

مقالات

سید ابراهیم نبوی

صدا

ملاحسنی

 

نمونه ای از خشونت نسبت زنان و کودکان

 رقابت و موقعيت مادی حرف اول را می زند هر شکستی به تقويت خشونتی ديگر منجر می شود. جامعه ای ايی که در آن شان و ارزش انسان ها وابسته به موقعيت اقتصادی است, به ما می آموزد که همه در مسابقه شرکت کنيم, به همديگر رحم نکنيم و از هم عقب نمانيم. چنين جامعه ای به ما زنان اما درس ديگری برای آموزش دارد:

زنانه رفتار کنيد, و زنانگی يعنی صبر و تحمل و مدارا, يعنی انفعال در برابر خشونت   واقعاً چه کسی مقصر است؟

طیبه شیرزادی  یون 2004

  محبوبه دستی به صورتش کشيد گرمی خون را روی چهره اش, لب هايش و احساسش لمس کرد. اين نخستين بار نبود که احمد دست روی او بلند می کرد. او عروسی بود که تمام بدنش از ضربات شوهرش سياه و کبود بود. او جز آزار چيزی نديده بود اما تنها به يک اميد تحمل می کرد: اميد "روزی" که احمد ديگر نزند. حتی خود احمد هم می دانست آن "روز" دست نايافتنی است: «تو در رويا زندگی می کني! زندگی که عشق نيست. زندگی تمامش سختی است. بی پولی است و بدبختي. من زير فشار هستم, اوضاع مالی خراب است تو هم مرتب به من گير می دهي, من هم قاطی کنم....«چرا چيزی نمی خری؟» احمد به خاطر اين سوال قاطی کرده بود و خون بود بر سر و صورت محبوبه روان. پدر منقلب از وضع محبوبه می گفت: «غلط کرده تورا می زند, پدرش را درمی آورم.» مادر اما او را به مدارا دعوت می کرد! محبوبه دوباره صبر کرد و در صبرش هم بچه دار شد. از داشتن پرنده کوچکش شاد بود و کتک خوردن هم برايش عادی شده بود

عروسی خواهر احمد بود. محبوبه گفت:«يک دسته گل بخر»

-نمی خواهم

- آخر من آبرو دارم

سيلی محکمی در گوش محبوبه نشست خواهر من است تو آبرو داری.

به آشپزخانه رفت تا آبی بنوشد و خون دل را بنشاند صدای فرياد احمد و گريه سيامک به گوشش رسيد. احمد با صورت سرخ و خشمگين با کمربند سيامک را که هنوز يکساله نبود ميزد سيامک با ترس و گريه به پدرش نگاه می کرد اما احمد چشم های عشق و مهربانی را بسته بود. ضربات را بر بدن پسرک فرود می آورد چه کسی می تواند احساس اين پسرک کوچک را هنگام شلاق خوردن درک کند و بگويد به چه فکر می کرده است؟

محبوبه سيامک را به آشپزخانه آورد و دستی به صورت معصوم پسرک کشيد. پسرک تحمل خشونت و خشم پدر را نداشت. ديگر نفس نمی کشيد... (برگرفته از روزنامه ايران- 29 دی ماه )

 جامعه شناسان بيشتر بر شرايط اجتماعی تاکيد می کنند و از ديرباز به ما گفته اند پديده هايی اجتماعی چون خشونت عللی اجتماعی دارند, علت نابسامانی ها را بايد در متن جامعه ببينيم و به ساخت های فشارآور از قبيل فقر, نا برابری و سلب آزادی توجه کنيم. جامعه ايی که در آن رقابت و موقعيت مادی حرف اول را می زند هر شکستی به تقويت خشونتی ديگر منجر می شود. جامعه ای ايی که در آن شان و ارزش انسان ها وابسته به موقعيت اقتصادی است, به ما می آموزد که همه در مسابقه شرکت کنيم, به همديگر رحم نکنيم و از هم عقب نمانيم. چنين جامعه ای به ما زنان اما درس ديگری برای آموزش دارد: زنانه رفتار کنيد, و زنانگی يعنی صبر و تحمل و مدارا, يعنی انفعال در برابر خشونت.

 باز هم خودسوزی

زن 25 ساله ايی روی تخت بيمارستان پيش از مرگ به پليس گفت:

از مدتی قبل درباره داشتن خانه مستقل برای خودمان با شوهرم اختلاف داشتم و او به هيچ عنوان حاضر به پذيرفتن درخواست من نبود روز حادثه پس از يک جروبحث طولانی با تهديد به اينکه خودم را خواهم کشت به اطاق رفتم مقداری نفت روی لباس هايم پاشيدم. می خواستم شوهرم را بترسانم او عصبانی تر شد و گفت :

 تو عرضه اين کار را نداری کبريت را از من گرفت و روشن کرد و روی لباسم انداخت .

يک عکس زيبا از شيرين و دختر زيبای يکساله اش و در مقابل عکس دردناکی از شيرين لحظاتی قبل ازمرگ ديده می شود .

شيرين به دليل 97 درصد سوختگی جان سپرد . شيرين ليسانس پرستاری و شاغل بود .(برگرفته از ايران- دوشنبه 19 بهمن)

 قتل زن تنها

زن تنهای 46 ساله در خانه اش واقع در غرب تهران به قتل رسيد (19 بهمن ايران). جسد اين زن در حالی که دستانش با پارچه بسته شده بود و ملافه ايی دور گلويش پيچيده خفه شده بود. پليس اظهار نظرکرد قاتل آشنا و با انگيزه ايی غير از سرقت دست به جنايت زده است.

قتل و آزارها درمورد زنان انتهايی ندارد اگر شوهر داشته باشی مجبور به خودسوزی می شوی اگر تنها زندگی کنی به قتل می رسی چه بايد کرد؟

 زنی ديگر بر دار

يک زن به جرم گرداننده گی يک خانه فساد در محمديه قزوين به دار آويخته شد. (ايران 5 بهمن ماه). اين زن با همدستی شوهرش زنان و دختران را فريب می دادند و آنها را به خانه فساد کشانده و از آنها فيلم برداری می کردند.

به گزارش خبرنگار روزنامه ايران زن اعدام می شود اما حکم همسر همدست زن جهت رفع ابهام به دادگاه بدوی ارسال می گردد!

 من يک زندانی با اعمال شاقه هستم

يک زن پس از 63 سال زندگی مشترک در مراجعه به دادگاه خانواده از شوهرش به علت خسيس بودن شکايت کرد . اين زن درحاليکه به عصايش تکيه داده بود گفت:

من يک زندانی با اعمال شاقه هستم شوهرم مرا کتک می زند روی زمين می کشد و می گويد می برمت به ديوانه خانه آخر شما بگوئيد من حالا وقت کتک خوردنم هست؟

دختر بزرگ ما 50 ساله, پسر بزرگ ما 60 ساله است شايد باور نکنيد هرچه می خواهم بهانه می آورد. برای خريد تلويزيون می گويد مگر مادر من تلويزيون می ديده که تو ببينی و هميشه مرا با مادرش مقايسه می کند.(ايران- 5 بهمن)

 حمله عاشقانه!

پسر نوجوانی پس از آشنائی با دختری به او علاقه مند شده بود. او پس ازاينکه فهميد خانواده دختر به اين ازدواج رضايت نمی دهند با دشنه به خانه دختر حمله کرد.

چقدر شبيه است به عاشقی که با صدای گيتار خود به در خانه معشوق می کوبد! (ايران دی ماه))

 وقتی مرد چشم بازکرد ديگر جراتی برای ايستادن در برابر آئينه نبود

مسئولان بخش سوانح و سوختگی بيمارستان در برابر معاينه پيکر سوخته مرد جوان پی بردند سوختگی به خاطر ريخته شدن روغن داغ بوده و پليس را درجريان قرار دادند. ( ايران 22 دی ماه) همسر اين مرد گفت مشکلات خانوادگی داشتيم از نظر روحی تحت فشار بودم به هر کسی حتی به پدر و مادرش گفتم توجهی نکردند و من ناخودآگاه دريک لحظه تصميم به چنين کاری گرفتم.

معلوم نيست در زندگی اين زن چه ناکامی و مشکلاتی وجود داشته که اين چنين دست به خشونت می زند و قابلمه ايی روغن داغ کرده روی همسرش خالی می کند شايد فکر می کرده مرغی سرخ می کند !!!

 مادری دخترش را ربود؟

دادگاه حضانت اين دختر بچه 5 ساله را به عهده پدر گذاشته بود. مادر اين کودک اصرار در رد صلاحيت اخلاقی و اجتماعی پدر داشت ولی دادگاه نپذيرفت تنها راه چاره را در ربودن دختر دانست. ( ايران 1 بهمن ماه)

باز هم اعتياد حادثه آفريد

مرد جوانی همسر و دختر 12 ساله اش را با ضربات چوب به قتل رسانيد. اين مرد معتاد در مورد جزئيات قتل گفت:

من و همسرم از مدتها پيش با يکديگر اختلاف داشتيم و درگيری بسياری بين ما بود روز جنايت به دليل اعتياد حالت عادی نداشتم و کنترل کارهايم را ازدست داده بودم با ضربات چوب آنقدر همسرم را زدم تا بی جان روی زمين افتاد. دخترم با فريادهای مادرش از خواب بيدار شد نمی دانم چرا با چوب به او هم حمله کردم و او را هم روی زمين انداختم. پسرم در خانه بود وقتی اين صحنه ها را ديد خواست بيرون برود و همسايه ها را خبرکند به سمت پسرم هم دويدم و ضربات زيادی به سرو صورتش زدم. آنها روی زمين افتاده بودند لباسهايم را عوض کردم و پا به فرار گذاشتم .

پسر جوان با وجود ضربات زيادی که خورده بود از مرگ نجات يافت و پدر خود را قاتل معرفی کرد. (ايران 1 بهمن ماه)

آينده اين پسر با ديدن جنايت به اين هولناکی مرگ دلخراش مادر خواهر و دستگيری پدر و تنهايی خود به کجا می رسد؟

 

 

برگشت