ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات

شماره جدید

 بایگانی

مسئله ملی  و فدرالیسم

ملا حسنی

شماره جدید

حقوق بشر

دانشجو

تولیدى سرمایه‌دارى می‌توانند رُشد كُنند، بنابراین هنوز زمینه براى از میان برداشتن مالكیت خُصوصى بر ابزار و وسائل تولید فراهم نگشته است. كائوتسكی یكى از تئوریسین‌هاى برجسته این نظریه است. بنابراین هرگونه كوششى براى از میان برداشتن مالكیت خُصوصى در این ورطه از تاریخ وجهى ضد تاریخى می‌یابد. پس‏ سوسیال دِمُكراسى در اُروپا و به‌ویژه در سوئد و آلمان باین نتیجه می‌رسد كه باید در محدوده مُناسبات تولیدى سرمایه‌دارى در جهت بهبود وضعیت زندگى مُزدبگیران گام برداشت. بنابراین چون این احزاب با مالكیت خُصوصى بر ابزار و وسائل تولید دُشمنى نمی‌ورزند، بهتر می‌توانند از سیاستى پیروى كُنند كه بر اساس‏ آن بتوان از منافع خُرده‌بورژوازى دفاع كرد. با این حال سوسیال دِمُكراسى به‌طور مشروط توانسته است از پُشتیبانى خُرده‌بورژوازى برخوردار گردد، زیرا تحقُق دولت رفاء تنها زمانى مُمكن است كه بخش‏ قابل مُلاحظه‌اى از اضافه‌ارزشى كه توسُط سرمایه كلان و خُرد تولید می‌شود، بصورت مالیات به خزانه دولت و صندوق بیمه‌هاى اجتماعى انتقال یابد تا بتوان به مدد آن مخارج زندگى عُمومى را فراهم ساخت.

اما در ایران استبداد وجه غالب ساختار دولتى را تشكیل می‌داد و به‌همین دلیل احزاب سیاسى در شرایط استبدادى نمی‌توانستند به‌وجود آیند. غالب احزاب و سازمان‌هاى سیاسى كه در ایران پیدایش‏ یافتند و توانستند تا حدى با استقبال توده‌اى روبرو شوند، در دورانى به‌وجود آمدند كه به‌دلیل تحولات ملى و بین‌المللى دولت استبدادى با مُشكلات درونى مواجه بود و به‌همین دلیل در دوران رخوت و ضعف بسر می‌بُرد. در این مراحل سازمان‌هاى سیاسى توانستند با موفقیت پا به عرصه زندگى گُذارند. جبهه ملى و حزب توده به‌مثابه دو نهاد سیاسى توانستند پس‏ از آن كه ایران توسُط نیروهاى مُتفقین اشغال شُد و رضا شاه دیكتاتور مجبور به ترك ایران گشت، بوجود آیند و با توده‌ها رابطه برقرار سازند. پس‏ از كودتاى 28 مُرداد و بازگشت استبداد، رابطه این دو جریان سیاسى با توده‌ها قطع گردید و فعالیت آنها به شدت محدود گشت. حزب توده كه غیرقانونى اعلان گشته بود، مجبور بود در شرایط مخفى و زیرزمینى به فعالیت خود ادامه دهد.

استبداد محمد رضا شاه سبب شُد تا از یك‌سو فعالیت سیاسى به حوزه‌هاى روشنفكرى محدود گردد و از سوى دیگر سازمان‌هاى جدیدى كه باید در شرایط زیرزمینى به موجودیت خود ادامه می‌دادند، به‌سوى رادیكالیسم و مُبارزه مُسلحانه تمایل یابند. تا زمانى كه استبداد پهلوى حاكم بود،حوزه فعالیت این سازمان‌ها بسیار محدود بود و فعالیت در شرایط مخفى نیز عاملى بود كه از به‌وجود آمدن مُراوده دِمُكراتیك در این سازمان‌ها جلوگیرى می‌كرد. بنابراین در سازمان‌هائى چون فدائى، مُجاهد و ... كه در شرایط استبدادى به‌وجود آمده بودند و در شرایط مخفى بسر می‌بُردند، روابط غیردِمُكراتیك حاكم بود، در حالى كه این سازمان‌ها در انتشارات خود خواهان تحقُق روابط دِمُكراتیك در ایران بودند. خُلاصه آن كه استبداد دولتى سبب شُد تا از یك‌سو سازمان‌هاى سیاسى نتوانند در ایران به‌وجود آیند و یا آن كه بتوانند ادامه حیات دهند و دیگر آن كه همین استبداد موجب گشت تا روابط درونى غالب در سازمان‌هاى زیرزمینى روابطى غیردِمُكراتیك و مُتمایل به استبداد باشد. به‌این ترتیب روابط استبدادى درون‌سازمانى این گُروه‌ها به آلترناتیو استبداد پهلوى بدل گردید.

پیروزى انقلاب بهمن 1357 و «بهار آزادى» سبب شُد تا سازمان‌هائى كه سال‌هاى مُتمادى در شرایط مخفى بسر بُرده بودند، بتوانند با توده‌ها رابطه برقرار سازند. در این دوران نیز بافت تشكیلاتى درون‌سازمانى در غالب این سازمان‌ها هنوز فاقد گوهر دِمُكراتیك بود. عده‌اى كه از گُذشته رهبرى را قبضه كرده بودند، هم‌چنان به‌مثابه رهبران این جریانات به فعالیت خود ادامه می‌دادند، بدون آن‌كه اكثریت عظیمى كه در تب شرایط انقلابى به‌سوى این سازمان‌ها گرویده بود، بتواند درباره رهبران خود از حق تصمیم‌گیرى برخوردار باشد. حتى سازمانى چون جبهه ملى كه داراى خمیرمایه دِمُكراتیك بود، نتوانست در این دوران كُنگره‌اى برگُزار نماید و در نتیجه كسانى كه بطور سُنتى به مثابه رهبران این سازمان شناخته شُده بودند، هم‌چنان در این سمت قرار داشتند.

همان‌طور كه در آغاز این نوشته مطرح شُد، استبداد در ایران سبب شُد تا احزاب سیاسى نتوانند با توده‌ها رابطه برقرار سازند. از یك‌سو برخى از سازمان‌ها و به ویژه گُروه‌هاى چپ خود را هوادار و مُتعلق به طبقه كارگر می‌دانند و به‌همین دلیل رهبرى سیاسى این طبقه‌ را مُلك طلق خویش‏ مى‌پندارند و از سوى دیگر وجود استبداد سبب شُده است تا پایگاه طبقاتى بسیارى از سازمان‌هاى سیاسى هم‌چون سازمان مُجاهدین هنوز مُبهم و ناروشن باقى بماند. صرف‌نظر از جبهه ملى، «حزب خلقى» نیز در ایران تا حد زیادى پدیده‌اى ناآشناست، زیرا دوران فعالیت احزاب سیاسى در ایران آن‌قدر ناپایدار بوده است كه فُرصتى براى آنها فراهم نگشت تا بتوانند در این زمینه فعالیت كُنند.

اما دِمُكراسى در ایران نمی‌تواند بدون احزاب بوجود آید و استمرار یابد. بنابراین كوشش‏ در جهت بوجود آوردن احزابى كه داراى خمیرمایه دِمُكراتیك هستند، یكى از پیش‏شرط‌هاى تحقُق جامعه دِمُكراتیك در ایران است.

به‌همین دلیل نیز سوسیالیست‌هاى چپ ایران باید در این زمینه تلاش‏ كُنند و براى خود روشن سازند در رابطه با نقشى كه براى خود در مُبارزات اجتماعى قائل می‌باشند، به دُنبال تأسیس‏ چگونه سازمانى هستند و به‌عبارت دیگر، كُدام یك از اشكال دوگانه‌اى را كه برشمُردیم، براى آینده ایران مُفید و سودمند می‌دانند. آیا باید سازمانى با مواضع شفاف طبقاتى، اما برخوردار از پایگاه محدود اجتماعى بوجود آورد و یا آن كه ضرورى است سازمانى را پایه‌ریزى كرد كه علاوه بر منافع كارگران و مُزدبگیران، از منافع بخش‏ مُعینى از خُرده‌بورژوازى ایران نیز حمایت می‌كُند؟

بحث در این باره یكى از مسائل گرهى جُنبش‏ سوسیالیستى و كارگرى ایران می‌باشد. آن بخش‏ از كُمونیست‌ها كه دریافته بودند از طریق دِمُكراتیك نمی‌توانند به قُدرت سیاسى دست یابند، كوشیدند با تخطئه دِمُكراسى بورژوائى زمینه را براى دیكتاتورى حزبى خویش‏ فراهم سازند. این نیروها با اتخاذ مواضع به‌اصطلاح شفاف طبقاتى علیه هرگونه «سازش‏ طبقاتى» موضع گرفتند و براى كسب قُدرت سیاسى به دُنبال راه حل‌هاى نظامى و «انقلابى» رفتند، آن هم با این پندار كه اگر آنها اراده كُنند، می‌توان جامعه را به سوى انقلاب سوق داد. «حزب خلقى سوسیالیستی» نیز به‌جاى حركت در جهت محو طبقات، به‌سرمایه‌دارى ثُبات می‌بخشد و جُنبش‏ كارگرى را از اهداف درازمُدت خویش‏ دور می‌سازد. تجربُه جهانى جُنبش‏ كارگرى تا كنون نتوانسته است براى بیرون آمدن از این بُن بست راه سومى را ارائه دهد. پس‏ بحث بر سر ساختار حزب كارگرى، در عین پیچیده‌گى آن، امرى است اجتماعأ بسیار ضرورى.

این مقاله در شماره 2 نشریه «طرحی نو»، فروردین 1376 انتشار یافت

www.manouchehr-salehi.de

قبلی

برگشت

بعدی