ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات

شماره جدید

 بایگانی

فدرال و فدرالیسم

ملا حسنی

شماره چدید

حقوق بشر

دانشجو

گفتاری درباره حزب

 منوچهر صالحی

با بررسى تاریخ می‌توان دریافت كه احزاب سیاسى براى نخُستین بار در بطن جوامعى به‌وجود آمدند كه در آنها كم و بیش‏ روابط سیاسى دمُكراتیك وجود داشت. هم در یونان باستان و هم در امپراتورى روم به احزابِ سیاسى، البته نه به مفهوم كنونى آن، برمی‌خوریم كه از منافع و خواست‌هاى بخش‏ مُعینى از جامعه دفاع و براى تحقق آن مُبارزه می‌كردند. همین بررسى در عین حال نشان می‌دهد در كشورهائى كه استبداد وجود داشت، احزاب سیاسى نیز در آنجا وجود نداشتند، زیرا در چُنین جوامعى حاكم مُستبد خود را رهبر و نماینده تمامى جامعه می‌داند و به‌همین دلیل نیز براى فعالیت و عمل‌كرد احزاب سیاسى نمی‌تواند فضائى وجود داشته باشد.

بنابراین می‌توان باین نتیجه رسید كه پیدایش‏ احزاب سیاسى از یك‌سو با مُناسبات دِمُكراتیك در رابطه قرار دارد، یعنى حزب سیاسى نهادى است مُتعلق به جامعه دِمُكراتیك و بدون آن نمی‌تواند وجود داشته باشد و یا ادامه حیات دهد. از سوى دیگر روشن می‌شود كه هیچ حزب سیاسى نمی‌تواند از منافع تمامى جامعه دفاع كُند و بلكه این در خُصوصیت بافت درونى احزاب سیاسى نهفته است كه همیشه از منافع قشر و یا طبقه مُعینى دفاع نمایند و یا آن‌كه براى منافع و خواسته‌هاى یك قشر و طبقه نسبت به منافع و خواسته‌هاى دیگر اقشار و طبقات اجتماعى ارجحیت قائل شوند.

دیگر آن‌كه در جوامع پیشرفته سرمایه‌دارى می‌توان مُشاهده كرد كه هر چقدر مواضع طبقاتى یك حزب شفاف‌تر باشد، به‌همان اندازه آن حزب از استقبال توده‌اى كمترى برخوردار است. به‌همین دلیل در غالب این كشورها احزابى وجود دارند كه می‌كوشند هم‌زمان از خواست‌هاى چند طبقه و یا قشر اجتماعى دفاع كُنند. چنین احزابى در این كشورها «حزب خلقى»  نامیده می‌شوند. به‌طور مثال در آلمان فدرال حزب سوسیال دِمُكرات مسیحى كه حزبى محافظه‌كار است و در حقیقت از منافع سرمایه‌دارى آلمان دفاع می‌كُند، در انتخابات از سوى بیش‏ از 40 درصد رأى دهندان انتخاب می‌شود. روشن است كه در آلمان این تعداد سرمایه‌دار وجود ندارد و بلكه این حزب هم‌زمان توسُط خُرده بورژوازى، دهقانان و نیز بخشى از كارگران انتخاب می‌گردد و در میان این طبقات و اقشار داراى پایگاه اجتماعى است. حزب سوسیال دِمُكرات این كشور نیز كه اینك بیش‏ از 130 سال از تأسیس‏ آن می‌گُذرد، تقریبأ به‌همین سرنوشت دُچار است. این حزب نیز هر چند كه در آغاز پیدایش‏ خویش‏ داراى مواضع طبقاتى شفافى بود و از منافع پرولتاریاى آلمان دفاع می‌كرد، اینك در انتخابات مجلس‏ بوندستاگ Bundestag كمى كمتر از 40 درصد آرأ رأى‌ دهند‌گان را بدست می‌آورد و آن‌هم در حالى كه به‌دلیل توسعه صنعت مُدرن، روز به‌روز از تعداد كارگران و شاغلین كاسته می‌شود. این حزب نیز براى آن‌كه بتواند در انتخابات اكثریت آرأ را به‌دست آورد، مجبور است از سیاستى پیروى كُند كه نه تنها باید از سوى كارگران و مُزدبگیران مورد استقبال قرار گیرد، بلكه باید هم‌زمان منافع و خواست‌هاى اقشار میانى جامعه را نیز مورد توجه قرار دهد. حزب سوسیال دِمُكراسى آلمان بدون به‌دست آوردن پُشتیبانى اقشار میانى جامعه نمی‌تواند به حُكومت دست یابد، مگر آنكه در برنامه‌هاى اقتصادى- سیاسى خویش‏ منافع و خواست‌هاى اقشار میانى جامعه را مورد توجه قرار دهد. تنها در چنین حالتى است كه این حزب نیز می‌تواند با بدست آوردن پُشتیبانى اقشار میانى جامعه از طریق انتخابات آزاد به حُكومت دست یابد. بنابراین می‌توان به‌این نتیجه رسید كه «احزاب خلقى»، احزابى هستند كه در تدوین سیاست خویش‏ براى منافع یك طبقه اولویت قائل می‌شوند و در عین حال می‌كوشند از منافع دیگر طبقات و اقشار اجتماعى نیز به‌طور هم‌زمان دفاع كُنند.

البته این براى نخُستین‌بار نیست كه احزاب پرولترى از یك‌چنین سیاستى تبعیت می‌كُنند. از قضاى روزگار تئورى «حزب خلقى» توسط این احزاب ریخته شُد و به‌تدریج در درون جامعه سرمایه‌دارى نیز بسط و توسعه یافت. در همان دورانى كه هنوز ماركس‏ و انگلس‏ می‌زیستند، هواداران لاسال Lassalle با طرح برنامه «گُتا» Gotha  كوشیدند زمینه را براى جذب طبقات و اقشارى كه رشته حیات‌شان وابسته به خُرده مالكیت خصوصى بر ابزار و وسائل تولیدى است، یعنى پیشه‌وران و خُرده‌بورژوازى به درون حزب سوسیال دِمُكراسى آلمان هموار سازند. لنین نیـز در روسیه از همین سیاست پیروى كرد. او نیز پس‏ از پیروزى انقلاب اُكتُبر حُكومت ائتلافى بلشویك‌ها و سوسیال رولوسیونرها را «دولت كارگران، دهقانان و سربازان» نامید، دولتى كه براى منافع و خواست‌هاى این سه نیروى اجتماعى اُلویت قائل بود و در جهت تحقق خواست‌هاى آنها عمل می‌كرد. به‌همین ترتیب آنها در همان زمان با طرح شُعار «زمین از آنِ كسى است كه بر روى آن كار می‌كُند»، مالكیت خُصوصى بر زمین‌هاى زراعى را لااقل به‌طور تاكتیكى هم شُده، به رسمیت شناختند. البته در جامعه‌اى كه بنا به گُفته تروتسكى در آستانه انقلاب اُكتُبر 75 درصد جمعیت را روستائیان تشكیل می‌دادند، راه دیگرى نیز نمی‌توانست براى تصرُف قُدرت سیاسى وجود داشته باشد. اما در این راه گام نهادن، یعنى با خُرده بورژوازى مُتحد شُدن تا بتوان قُدرت سیاسى را از چنگ زمینداران بُزُرگ و بورژوازى مُدرن بیرون آورد. ولى مابین خُرده‌بورژوازى زراعى و بورژوازى مُدرن تفاوتى اساسى وجود دارد. این یك نگاه به گُذشته تاریخ دارد و آن یك مجبور است براى بدست آوردن سود بیشتر ابزار و وسائل تولید را آن چنان انكشاف دهد كه بتواند اضافه‌ارزش‏ بیشترى تولید كُند. بنابراین حزب كُمونیست روسیه به رهبرى لنین با نیروهاى گُذشته‌گرا مُتحد شُد تا بتواند قُدرت سیاسى را از آنِ خود سازد. روزا لوكزامبورگ در عین دفاع از انقلاب اُكتُبر، همین جنبه از عمل‌كرد بلشویك‌ها را بشدت مورد انتقاد قرار داد و آن را حركتى ضد سوسیالیستى نامید. مائوتسه دونگ نیز در چین از همین سیاست  پیروى كرد. در این كشور كه بیش‏ از 90 درصد جمعیت آن را در آن دوران روستائیان تشكیل می‌دادند، حزب كُمونیست به رهبرى مائو كار دیگى نمی‌توانست انجام دهد. به‌همین دلیل نیز مى‌بینیم كه در چین ارتش‏ انقلابى بطور دربست از دهقانان بى‌زمین و یا كم‌زمین تشكیل گردیده بود و انقلاب این كشور انقلابى دهقانى و سوسیالیسم چینى داراى سرشت «سوسیالیسم دهقانى» بود. هم اینك نیز در چین شاهد آنیم كه چگونه روند انباشت اولیه سرمایه‌دارى و رواج مالكیت خُصوصى در این كشور به مثابه «سوسیالیسم چینى» تبلیغ میگردد.

بنابراین از همان هنگامى كه احزاب سوسیالیستى پیدایش‏ یافتند، با این مسئله روبرو بودند كه چگونه می‌توانند قُدرت سیاسى را صاحب گردند. ماركس‏ و انگلس‏ بر این باور بودند كه با پیدایش‏ سرمایه‌دارى جامعه به دو طبقه سرمایه‌دار و پرولتاریا تقسیم می‌شود. در یك‌سو مالكین بر ابزار و وسائل تولید قرار دارند و در سوى دیگر كسانى كه مجبورند براى امرار معاش‏، نیروى

 

قبلی

برگشت

بعدی