ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات

شماره جدید

 بایگانی

مسئله ملی  و فدرالیسم

ملا حسنی

شماره جدید

حقوق بشر

دانشجو

 

می خواستم فریاد بزنم . صدای بغض آلودم از ته گلو بیرون آمد . شرم داشتم در بازداشتگاه به چشمان بابا نگاه کنم.

گفتم : " شما به ملاقات مزدک بروید خودش همه داستان را همان طور که بوده برایتان تعریف می کند. مزدک به شما و همه آن آدم های بیرون می گوید که من نزده ام .."

بابا آه عمیقی کشید و رفت . عمق تلخی نگاهش هنوز جانم را می سوزاند . بعد ازر فتن بابا به اداره آگاهی منتقل شدم و در آن جا آوار نا باوری بر سرم فروریخت .آه ! مزدک مرده بود.

بیچاره بابا این را می دانست به همین خاطر بدون حرفی فقط آه کشید و رفت . رفت و تا بیست روز دیگر هم به ملاقاتم نیامد. با درخواست دیگران هم برای گرفتن وکیل مدافع مخالفت می کرد.

داشتم از درون می سوختم . از همان روز دیگر چشم هایم به جز پنجره های بسته هیچ نمی دید. آرام و قرار نداشتم ،

تبسمی در لحظه های مبهم این کابوس جا نمی گرفت . هنوز هم صدایی نیست ، جز مرگ ، این را می شنوی ؟

من هیچ ضربه ای نزده بودم. اما انگا ر پشت شیشه های قطورترین پنجره زمان ایستاده بودم .

خانواده مزدک خدابیامرز برخوردی انسانی با من داشتند . بابا گفت :" فقط بگو غلط کردم . بگو اشتباه شده . تقاضای عفو و بخشش کن." . این ها آدم های خوبی هستند، داغ دارند اما تورا می بخشند می دانم ."

در دادگاه

بعداز سه جلسه دادگاه قاضی فقط می پرسید:" آیا سه ضربه را قبول داری ؟"

من که فقط روی بدن مزدک خون دیده بودم می گفتم نه ! ضربه ای نزده ام اما یک قسمت خون آلود روی بدنش دیدم .

قاضی می گفت : پس یک ضربه را قبول داری ؟

گیج بودم . اصلا ضربه ای نزده بودم اما باید به کاری انجام نشده اعتراف می کردم.

بارها گفتم اصلا ضربه ای نزده ام و شاید در لحظه ای که اورا هل داده اند بر اثر ازدحام جمعیت او مورد اصابت کارد قرار گرفته است .

پاییز دارد می رود . من هم دارم می روم.

در شعبه تشخیص دیوان عالی ، لایحه دفاعیه وکیل مدافع ام رد شده و در اعاده دادرسی هم به آن توجهی نکردند.

پرونده ام برای تایید نهایی به حوزه ریاست قوه قضاییه رفت .

در آن جا آیت الله شاهروردی دستور دادند :" با توجه به نظریه مشاورین محترم ، پرونده در یکی از هیات های حل اختلاف به صلح و سازش ختم شود."

حالا روزها می گذرند . تا به حال این قدر به مرگ نزدیک نشده بودم ؟

زمان زیادی به اجرای حکم باقی نمانده . هنوز آرزوهایم را درست نقاشی نکرده بودم که توفان زد.

در هجوم وحشیانه این خزان دل کسی به غنچه ها رحم نکرد. میله های زندان را تا بحال دیده ای ؟

تا به امروز درگرداب غوطه خورده ای ؟

نفسم دارد بند می آید . پنج سال است که ثانیه ها را به انتظار رهایی می شمارم .

صدایی در نیمه شب به گوشم می رسد . وقتی لولوهای وحشت می آیند زمزمه ای آرام و نا خودآگاه به قلبم هشدار می دهد که روزی بی گناهی ام به اثبات می رسد . زمان زیادی باقی نمانده . برایم دست به دعا ببر . حالا تمام آروزیم این است که مزدک به خواب مادرش بیاید و برایش از حقیقت آن روز و بی گناهی ام بگوید.

به انتظار زمستان می نشینم .

اگر رها شوم برای پدر و مادر مزدک فرزندی می کنم .

نجات ، نجات ، نجات.... حالا قبل از رفتن پای چوبه دار این واژه را با تمام وجود فریاد می زنم . صدایم را می شنوی ؟

جوانی ام را می بینی ؟

" به خدا من بی گناهم. به جوانی ام رحم کنید . همین ."

گزارشی از دوماه تحصن دو هزار مالباخته در مشهد

مژگان کردقره چلو

شصت و نه روز از تحصن دو هزار نفر از مالکان زمین های حاشیه شمالی نمایشگاه بین المللی مشهد می گذرد.

سند مادر 183 هكتار زمين پلاك 176 اماميه مشهد كه در حال حاضر بيش از 4500 نفر سند رسمي و قريب به 2000 نفر نيز قولنامه ی قسمتی از آن را در اختیار دارند دو سال پیش توسط سپاه پاسداران خریداری شده و ظاهرا در اختیار شهرداری مشهد قرار گرفته.

نزدیک به دو هزار نفر مالباختگان این معامله ی فراقانونی، از نهم فرورین ماه در زمین های منطقه چادر زده اند و تا امروز (87/3/18) همچنان متحصنند.

مالباختگان: با وجود اینکه شهرداری خود را مالک زمین ها و کاربری آن را فضای سبز اعلام می کند، ما اخبار موثقی داریم که قرار است "مجتمع الماس غرب" همانند "مجتمع تجاری الماس شرق" که سهامدار اصلی آن سپاه پاسداران جمهوری اسلامی است در این مکان ساخته شود. هر چند شهرداری سعی کرده منطقه ی الهیه را برای اجرای پروژه الماس غرب معرفی کند اما تحقیقات ما ثابت می کند منطقه ی الهیه مکانی نیست که توجیه اقتصادی برای سرمایه گذاری سپاه را داشته باشد.

http://files.myopera.com/derafshmag/post/namayeshgah01.jpg

رحمانی که دو ماه است در چادر زندگی می کند می گوید: برخی از مالکان زمین های خود را از شرکت تعاونی اتوبوسرانی مشهد خریداری کرده اند و عده ی زیادی از سال ها پیش با وارد آوردن فشار به خانواده های خود برای امروز این زمین سختی های بسیاری را تحمل کرده اند، هر چند مالکیت صد متر از این زمین ها در صورت باز پس گرفتن حقمان تا خانه دارشدن ما فرسنگ ها فاصله دارد.

http://files.myopera.com/derafshmag/post/namayeshgah02.jpg

مسئولین شهرداری مشهد و شورای شهر چندین بار سعی کرده اند با دادن وعده ی تغییر کاربری زمین به مسکونی در صورت برچیدن چادرها تحصن را به پایان برسانند اما دیگر مسئولین نیستند که تصمیم می گیرند. مالباختگان می گویند ما خواهیم ماند تا حقمان را بگیریم.

 

قبلی

برگشت

بعدی