ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات

شماره جدید

 بایگانی

مسئله ملی و فدرالیسم

ملا حسنی

شماره جدید

حقوق بشر

دانشجو

 

بني صدر بيك روزنامه نويس فرانسوي ، كه خودش بمن گفت ، گفته بود :  اگر نفس بختيار به خميني ميرسيد امكان داشت كه آقا خيلي از اين شدتي كه داشت كاسته بشود و جا بزند ، و نفع ما در اين نبود.  انقلاب اسلامي بايستي ميشد و لازم بود كه ما اين ملاقات را بهم بزنيم .  

اين آقا براي اينكه رئيس جمهوري بشود آن بدبخت هم براي اينكه ، چه عرض كنم . پس اين سفر پاريس هم باين دليل بود كه عرض كردم . يا موافقت ميكرد و من به پاريس ميآمدم ، كه من برنده بودم ، يا مخالفت ميكرد و من نمي آمدم ، من ميگفتم سعي خودم را كردم او قبول نكرد . در اين صورت من چيزي از دست نمي دادم بهر حال اگر مي آمدم 05  سال هم با او بحث ميكردم او يك چيز مي گفت ، بنده هم يك چيز ديگز ، ولي اقلا ً اين راحتي وجدان براي من بود كه خواستم حداكثر تلاش خودم را براي اينكه اينقدر بدبختي و نكبت به مملكت ما نرسد بكنم  نشد تقصير اوست و وقتي كه وارد ايران شد ، يك جمله اي گفتم كه متأسفانه توي روزنامه ها نديديم ، نه اروپايي ، نه ايراني ، گفتم : شاه كه رفت ، قانون كه اجرا ميشود با نهايت آزادي ،   منبعد اگز يكنفر ايراني كشته شد خون آن يكنفر را من بحساب آقاي خميني مي گذارم ، همانوقتي كه در ايران بود . و آنوقت من خيال ميكردم كه به يك چيز مختصري سروته موضوع تمام ميشود ولي امروز مي بينم كه نه اصلاً برنامه قساوت و آدمكشي از آن مقياسي كه من فكر ميكردم خيلي فراتر رفته است.

مواضع سياسي جبهه ملي

سئوال - آقاي بختيار ، شما طي اين پاسخ آخرتان از چند نفر از جمله آقاي دكتر سنجابي اسم برديد ، ميخواستم بپرسم قبل از سفر آقاي سنجابي به پاريس و سازش با خميني ، مواضع سياسي جبهه ملي و نظر خود آقاي دكتر سنجابي چه بود چون شما با ايشان آشنا بوديد و بالطبع اين موضوع را ميدانيد؟

دكتر بختيار - بعد از فوت مصدق ما واقعاً مردي كه شبيه به او باشد ، يك مردي كه داراي آن اراده باشد نداشتيم .  البته من نمي خواهم راجع به مردي مثل مصدق مبالغه بكنم ، نه ، كج سليقگي هايي هم داشت .  گاهي افراط ميكرد در بعضي چيزهايي كه يك مرد بزرگ سياسي در حد او نبايد بكند .  اين را هم ميگويم براي اينكه هيچوقت نگويند من مداح كسي هستم . ولي اين مرد يك مرد استثنائي بود .

افرادي كه با او كار مي كردند ، اين افراد هيچكدام آن فلز را نداشتند و بدبختي اينجا بود كه كار بدست دو سه نفر افتاد كه درست نقطه مقابل مصدق بودند .  بمعناي واقعي نقطه مقابل بودند .  يعني افكار و عقايد و روش ها و سازشكاريهاي اينها و ضعف اين ها كاملاً نقطه مقابل مصدق بود.  يكي از اينها همين آقاي دكتر سنجابي بود.  آنهائي كه مردند من صحبتشان را نمي كنم ، ولي از زنده ها ميگويم .

آقاي سنجابي بيك دردي مبتلاست كه براي آدمي كه داعيه رهبري دارد خطرناك ترين و بزرگترين درد است.  و آن ضعف است،  با ضعف آدم به دزدي ، به خيانت ،‌ به جنايت ، به همه جا كشيده ميشود.

و اين مرد واقعاً ضعيف النفس است. يعني هميشه همعقيده آخرين فردي است كه از اطاقش بيرون ميرود.

آقاي سنجابي در خرداد سال 6531  با خود بنده آن نامه سرگشاده اي را كه بشاه نوشته بوديم ، (2) امضاء كرد. اين نامه بسيار مودبانه هم بود . حتي عنوان نامه را هم بياد دارم كه نوشته بوديم : به پيشگاه اعليحضرت همايون شاهنشاه ، يعني عنوان شاه را درست مطابق متن قانون اساسي گذاشته بوديم. آريامهر و اينها ابداً نبود. اين نامه را ايشان هم امضاء كرده بود و امضاي اول را داشت .

در نامه صحبت از قانون اساسي بود ، حرمت به قانون بود ، آزادي انتخابات بود و غيره ... حرف اينكه ما جمهوري ميخواهيم ابداً نبود . ما سلطنت مشروطه ميخواستيم بر طبق قانون اساسي و تذكر ميداديم كه آقا ، سلطنت هست ولي قانون اساسي نيست . فصل مربوط به حقوق سلطنت روز بروز قطورتر ميشود و فصل مربوط به حقوق ملت ايران روز بروز نازك تر ميشود .

باين ترتيب خطر در مقابل داريم . يك اعلام خطر بود و بجا بود و در تدوين آن من هم دست داشتم و بايد عرض كنم كه آقاي بازرگان هم دست داشت.  از اشخاصي كه بعد امضاء نكردند يكي ايشان بود . 

حالا آنوقت او متمايل به خميني شده بود يا دلائل ديگري داشت ، من نميتوانم بصورت قاطع چيزي عرض كنم .  اما آقاي سنجابي وقتي كه اين ضعف اراده اش را شما شناختيد ، متوجه تمام معايب و خطراتي كه يك رهبر ضعيف براي يك ملت دارد ميشويد . در گذشته دور هم همين آقاي سنجابي ، با همين آقاي فريور كه بعد از فتنه خميني سفير در سوئيس شد با مرحوم الهيارصالح ، قبل از اينكه من بايران بيآيم ، و قبل از اينكه وارد حزب ايران بشوم ، آن قرارداد همكاري حزب ايران با حزب توده را امضاء كرده بودند.

سئوال - اين چه سالي بود ، آقاي دكتر؟  

دكتر بختيار - اين سال 52  بود . بعد  حزب از آنها بازخواست كرد كه شما چرا رفتيد يك چنين كاري كرديد. حساب فريور جداست. او ميخواهد هميشه سوار باشد . در زمان اميني هم وزير بود ، در زمان خليل خان اسفندياري پدر ملكه ثريا هم باز وابسته مطبوعاتي بود. او هميشه ميخواهد يك كاري داشته باشد و كار كم بكند و  عايديش مرتب باشد .  

ولي آقاي سنجابي شروع كرد به گريه كردن كه مرا ببخشيد حق با شماست و بالاخره او را بخشيدند .  اكثريت بخشيدند و گفتند آقا ، يك غلطي كرديد ولي ديگر از اين كارها نكنيد .  من گمان ميكردم كه براي مابقي عمر، اين براي سنجابي كافي است نه ، در سال 75  آمدن ايشان به اروپا همانطور كه ميدانيد براي چيز ديگري بود . براي رفتن به كانادا و شركت در انترناسيونال سوسياليست بود و حالا اگر اجازه ميدهيد راجع به آن موضوع هم صحبت ميكنم . من ضعف سنجابي را مي شناختم ولي آدم منضبطي بودم و 52  سال تحمل او را كردم . گو اينكه از اين 52  سال ، ساليان دراز هيچ ارتباطي با هم نداشتيم .  او در امريكا بود و من در ايران بودم. ولي مرديست كه تحت تاثير اغلب اشخاص خيلي پيش پا افتاده و بدون فرهنگ و بدون شخصيت قرار ميگيرد . اينجا هم تحت نفوذ فروهر بود.  اصولا ًهميشه تحت نفوذ يك كسي هست . يك روز تحت نفوذ فروهر و يكروز تحت نفوذ يكي ديگر .  و اغلب هم نفوذ خانوادگي كه در ايشان بي اندازه تأثير دارد . 

اين ضعف و اين نفوذ پذيري ايشان را كشاند به آنجا كه بجاي كانادا ، برود پاريس مقيم بشود .                        

در هيأت اجرائي جبهه ملي ايشان دعوت انترناسيونال سوسياليست را مطرح كرد و توافق كرديم كه برود.  نطق فرانسه ايشان را هم كه يك مقداري نوشته بود باقي اش را من نوشتم و تصحيح كردم و بايشان داديم كه ببرد و در كانادا در انترناسيونال  سوسياليست  بخواند  و بگويد كه ما از حقوق  محروميم و بگويد كه  قانون  ما اجرا نميشود و بگويد كه پادشاه ما حرمت به مشروطيت نمي گذارد . تمام اينها بدون تعارف بود ولي محبت از خميني و جمهوري و اسلامي و اينها نبود . در مورد توقف سر راه در پاريس كه مطرح كرد ، باو گفتيم شماميرويد آنجا ، سلام و تعارفي اگر خواستيد بكنيد ، حرفهاي خميني را گوش بدهيد ولي هيچ تعهدي نكنيد .

ايشان كه اينجا آمد مثل همه آدم هاي ضعيف و كوچك در منطقه جاذبه قرار گرفت و كافي بود كه يك حاج مانيان و يك افرادي مثل او به ايشان بگويند تو جاي مصدقي ،  و افرادي مثل او هم خيال ميكنند كه هر كسي كه گفتند تو جاي مصدقي ، مصدق ميشود . 

خلاصه ، پاريس كه آمد وضع عوض شد . رفت به آن ملاقات و آن اعلاميه سه ماده اي را نوشت . اينهم گفتني است كه مضحك ترين كارش بعد از مراجعت رفتن پيش شاه بود.

اعلاميه دكتر سنجابي

سئوال - ببخشيد ممكن است بفرمائيد در چه موقعيتي اين اعلاميه امضاء شد ؟

دكتر بختيار - ايشان بعد از اينكه سه چهار روز پاريس بود تقاضاي شرفيابي به حضور امام كرد . يك مذاكراتي با خميني كرد .  البته هنوز

 

قبلی

برگشت

بعدی