ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات

شماره جدید

 بایگانی

ملا حسنی

مسئله ملی  و فدرالیسم

شماره جدید   

دانشجو

حقوق بشر

 

بختيار:

اسطوره و واقعيت و سوزاندن فرصتی تاريخی

(قسمت دوم(                              محمود دلخواسته

۶. ميزان شناخت بختيار از روحانيت

برخی مرتب اين نظر را مطرح می کنند که آقای بختيار از معدود رهبران سياسی در ايران بود که ماهيت روحانيت و به خصوص خمينی را بسيار زود شناخته بود و فريبشان را نخورد وسعی کرد که مانع خودکشی ملت ايران شود!

در برابر اين دسته نظريات، اين سؤال مطرح است که چرا آقای بختيار در اوج انقلاب که بنا بر اجماع متخصصان انقلاب يکی از مردمی ترين انقلابات قرن بيستم بود، نه تنها جانب مردم را ترک بلکه جبهه ملی را با اين عمل، به شدت تضعيف کرد؟ همانطور که خواهيم ديد، علت آن نبود که او بيش از هر کس ديگر از ماهيت قدرت طلب و ارتجاعی روحانيت سياسی، به خصوص آقای خمينی مطلع بود، بلکه علت اصلی انديشه راهنمای او بود. بر خلاف مصدق که هميشه از طريق مردم عمل می کرد و صريحاً‌، و نه در تعارف، خود را خدمتگزار مردم می دانست و هيچ حرکتی را بدون موافقت اکثريت مردم انجام نمی داد، آقای بختيار انديشه راهنمايی از همان نوع آقای خمينی و ديگرمستبدان در سر داشت. او نيز قائل به ولايت نخبه ها بود، مردم را صاحب رأی نمی دانست و حاکميت نخبگان را روش مديريت می دانست. تنها فرق او با آقای خمينی، مصداق نخبه بودن بود و بس. آقای خمينی روحانيت را نخبه گان و رهبران جامعه می دانست و بقيه اعضا جامعه راعوام، صغير و يتيم می دانست و آقای بختيار امثال خود را جزو نخبه گان و رهبران سياسی می دانست که حق استفاده ابزاری از مردم را دارا هستند:

«دنيا را هميشه عده معدودی به جلو رانده اند نه توده های وسيع. من هميشه به نخبگان اعتقاد داشته ام و وظيفه آنها را هدايت مردم به سوی هدفی که يافته اند می دانم.» (۳۲)

بنابراين، دعوای آقای بختيار با آقای خمينی نه بر سر استقلال ونه بر سر آزادی و نه بر سر کرامت انسانی و نه بر سر حق تعيين سرنوشت تک تک ايرانيان بود، زيرا همانطور که دربالا نقل شد وی اصلا نسبت به ملت و مردم و اصل بودن نظرات مردمسالارانه اعتقادی نداشت، بلکه بر سر رسيدن به حکومت بود. وقتی کسی مردم را عوام می داند، نمی تواند انديشه و باوری غير از قدرتمداری در پيش رو داشته باشد. به همين دليل است وقتی چنين مردمی در نهايت از اوامر و اميال ايشان سرپيچی می کنند، او برای خود حق سرکوب آنها را قائل می شود. کشتار ميدان ۲۴ اسفند، ميدان انقلاب کنونی، بعد از نپذيرفته شدن وی از طرف آقای خمينی را در اين رابطه است که می توان فهميد، و نيز دفاعشان از کشتار روز بعد در برابر خبرنگاری که پرسيده بود آيا فرمان تيراندازی از طرف وی داده شده است، حاکی از همين نوع نگاه است: «‌ارتش بدون دستور من کاری را انجام نمی دهد.»(۳۳) وی در روز ۸ بهمن دستور تيراندازی در ميدان انقلاب را به مردم داده بود که در جريان آن سی و هفت نفر کشته و صدها نفر زخمی شدند. (۳۴) و اين اقدام نيز در همان زمانی بود که شخص نخست وزير آقای بختيار دستور آمادگی برای دستگيری بيش از ۱۰۰ تا ۲۰۰ هزار نفر را داده بود:

«قره باغی: ولی گزارشی که ديشب داده بودند به فرماندار نظامی، جناب نخست وزير چی گفتند؟ اين جا مطرح بفرمائيد که جناب نخست وزير بر محور نظريات تيمسار سپهبد محققی گفتند که يک محلی تهيه بشود برای دستگيری چقدر؟

( ): صد هزار نفر.

قره باغی: ۲۰۰ هزار يا ۱۰۰ هزار، جا داريد که ....» (۳۵)

البته اين همان کودتايی است که به همراهی ژنرال هويزر قرار بود انجام دهد. گرچه او، بنابر خاطراتش، اصلا روحشان نيز از حضور هويزر در کشور خبر نداشته است! طرح کودتا و سرکوب در پی به خيابان ريختن مردم و سرپيچی بسياری از واحدهای رزمی ارتش از دستور سرکوب مردم و در نتيجه اعلام بی طرفی از سوی ارتش شکست خورد. ولی سئوال اين است که اگر چنين کودتايی در اوج انقلاب و حضور مردم، می خواست به هر قيمت به هدف برسد آيا غير از توسل به کشتار وسيع مردم و نيز کشتار اجتناب ناپذيری که اين دستگيريهای عظيم ايجاب می کرد امکان پذير بود؟ تلفات در بين اين جمعيت بين ۱۰۰ تا ۲۰۰ هزار نفر که قرار بود دستگير بشوند، بدون آمادگی از لحاظ تأمين تغذيه، بهداشت ومسکن چقدر می شد؟ زمانی که ظرفيت اوين بيش از ۵۰۰۰ نفر نبود چگونه اين تعداد در اين زندان جا داده می شدند؟ البته بعضی از فرماندهان را نظر بر اين بود که اين تعداد را به جنوب برده تا مشکل سرما نباشد. ولی کسانی که زير آفتاب سوزان جنوب کار کرده باشند می دانند که زندانهای جنوب در تابستان چه شکنجه گاهی اند و به راحتی می توان تصور کرد که چه بسا بسياری از زندانيان از آنجا جان سالم بدر نمی بردند.

در اينجا ذکر اين واقعيت ضروراست که تيمسار قره باغی در چند جای خاطراتش ذکر می کند که بختيار دستور داده بود از مردم کسی کشته نشود. زيرا بختيار نيک می دانست که در صورت تيراندازی به سوی مردم، امکان هر گونه موافقتی بين او و خمينی (حتی اگر آقای خمينی می خواست) از بين می رفت. بدين لحاظ است که می بينيم که وقتی او مطمئن می شود که امکان موافقت وجود ندارد، دستور تيراندازی را هم صادر می کند.

همانگونه که قبلا ذکر کردم بسياری از هواداران آقای بختيار در بی اعتنايی کامل به مدارک موجود اين نظر را مطرح کرده اند که مخالفت بختيار با آقای خمينی به اين علت بود که او شناخت عميقی از روحانيت و بخصوص از آقای خمينی داشته است. البته معلوم نيست که اگر کارتر با همکاری بختيار با خمينی موافقت کرده بود، آنوقت چگونه از نظر خود دفاع می کردند. ولی برای اينکه نشان داده شود که چنين نظری تنها محصول خيالات هواداران آقای بختيار است، تنها لازم است که به نامه ای که به خط خود آقای دکتر بختيار حدود يک سال قبل از نخست وزيری به آقای خمينی نوشته بود، توجه کنيم. قبل از طرح اصل اين نامه لازم است يادآوری شود آقای بختيار بعد از گشودگی نسبی فضای سياست ايران بعد از انتخاب جيمی کارتر، نامه ای انتقادی معروفی به اتفاق آقايان سنجابی و فروهر به شخص شاه نوشته است. در واقع پس از اين ديدار است که در پاريس با بنی صدر ديدار می کند و از وی می خواهد که نامه ای را که برای آقای خمينی نوشته است به دست وی برساند و بنی صدر نيز خواهش ايشان را به اين شرط می پذيرد که ايشان قول بدهند که بر عهد وفا کنند و خدمت نيروی خارجی نروند چون قبلا از آقای بختيار شنيده بودند که گفته بود با اينکه شجاعتر از ويت کنگ وجود ندارد ولی آنها هم بدون روسيه و چين کارشان به جايی نمی رسد. (۳۶)

متن نامه ای که آقای بختيار برای آقای خمينی فرستادند به اين شرح است:

«هفتم شهريور ماه ۵۶- حضرت آيت الله خمينی دامت برکاته؛ خاطر مبارک شايد از انتشار اعلاميه مورخ ۲۲ خرداد ۵۶ که با امضای اينجانب و آقايان دکتر کريم سنجابی و داريوش فروهر در تهران انتشار يافته است اطلاع حاصل فرموده ايد. ما در مقابل خلق و خدا بيان اين حقايق را ادای وظيفه ملی ودينی خود دانسته ايم و اوضاع کشور را همانطوری که هست بگوش هموطنان خود ودنيای خارج رسانديم. در اين ايام که برای چند روز اقامت در فرانسه بودم با دوستان وهمفکران خود تبادل نظر کردم واکنون به وسيله دوست مبارز خود آقای ابوالحسن بنی صدر اين عريضه را به حضور آن حضرت تقديم می دارد. عطف نظر به گذشته و سوابق امضا کنندگان نامه ی مذکور خواستم استدعا نمايم که به منظور وسعت بخشيدن به مبارزات وايجاد هماهنگی بيشتر بين افراد ملت مسلمان در صورتی که مقتضی بدانيد به هر نحو که صلاح باشد ما را در اين راه خير، هدايت و حمايت فرمائيد. باسلام و تهيت [تحيت]، ارادتمند شاپور بختيار.» (۳۷)

قبلی

برگشت

بعدی