ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات

شماره جدید

 بایگانی

مسئله ملی  و فدرالیسم

ملا حسنی

شماره جدید

حقوق بشر

دانشجو

 

زن اگر کتک بخورد به بهشت می رود!؟

مريم مالك

من در این نوع مقالات و گزارش ها سعی دارم تا مثال های روشن و ملموسی را برایتان از واقعیات تلخی که بر زنان ما در تهران می گذرد را بیان کنم. با گردشی نه چندان طولانی در دادگاههای خانواده می توانید این نمونه ها را بسیار ببینید اما راه دور تر نمی روم در منطقه ای که من زندگی می کنم طی 2 سالی که گذشت شاهد قتل زنانی توسط شوهرانشان بودم. این منطقه در جنوب تهران قرار دارد. این ماجرای دومین همسر کشی است که اتفاق می افتد.

شب هنگام مردم با صدای آژیر پلیس و آمبولانس به خیابان می آیند برای تماشای بردن جنازه زنی به داخل آمبولانس و بردن مردی با دستبند به داخل ماشین پلیس . همه می خواهند بدانند چه اتفاقی افتاده. حرف و شایعه زیاد است یکی می گوید: " زن مشکل اخلاقی داشت هر دفعه با یکی بود و شوهرش دیگر طاقت نیاورد و کشتش، بیچاره مرد."

زنی دیگر می گوید: " نه اتفاقا بر عکس فروغ خانم این حرف را نزنین گناه می کنین زن بسیار خوب و با آبرویی بود تا به حال صدبار از شوهرش کتک خورده اما تحمل کرده و صدایش در نیومده، این جور زنان جایشون تو بهشته. "

زن دیگر با صدای بلند می گوید: " من می دونم چی شده، بارها صدای دعوایشان را شنیدیم و همیشه صدای جیغ زن تا هفت تا کوچه آن طرف تر می رفت یک بار هم شوهرم به پلیس 110 زنگ زد و گفت بیایید این مرد زنش را داره می کشه . پلیس گفت دعواهای خانوادگی در حوزه وظایف ما نیست و بالاخره امروز پلیس اومد و اما با وظیفه بردن جنازه زن، خدا به داد همه ما برسه، این حرفها چیه که می زنین؟ "پیرمردی که عصا به دست داشت گفت : " حقش بود باید با این زنان اینطور رفتار کرد روز به روز دارن پرروتر می شن می خواست با شوهرش دعوا نکنه! " و قیافه حق یه جانبی گرفت.

زن دیگری که حرفهای پیر مرد را شنید جواب داد: " حاج آقا اینطوری حرف نزنید آن زن بی عرضه بوده وگرنه ما زنها که چلاق نیستیم همینطوری بایستیم شوهرمون ما رو بزنه من اگر شوهرم دست روم بلند کنه میرم پدرش رو در میارم " یکی گفت: " چطور؟" زن با غرور گفت: " 700 تا مهریه ام رو میزارم اجرا" و خندید و رفت. دختری حدودا 20 ساله گفت: " مگه ما زورمون به مردها میرسه من یکی که اگه یک مرد کتکم بزنه اصلا نمی تونم از خودم دفاع کنم تازه اگه کسی هم بکشم فوری می گیرن و اعدام میشم، اصلا من ازدواج نمی کنم مگه مرض دارم، خونه بابام راحت هستم برم دست مرد دیگه کتک بخورم؟ "

خانمی کنار گوش بنده گفت : " مرد، مرده دیگه یه وقت عصبانی میشه، خب اگه زن جوابش رو نده کار به اینجاها نمیرسه، از قدیم گفتن مرد آتش هست و زن آب، اگه مرد غیرت نداشته باشه که نمیشه زن ها خراب میشن، جامعه پر از فساد می شود" پیرمرد هم لبخند پیروزی بر لبانش ظاهر می شود.

و من که فشار خونم به شدت پایین افتاده بود و داشتم حرف ها را گوش می دادم و تحلیل می کردم گفتم: " جایی که قانون از زنان هیچ گونه حمایتی نمی کنه باید شاهد این قتل ها وشایعات باشیم یک مقدار به خودتان نگاه کنین که برای این زن مرده، حالا نمی گم بدبخت، چند جور حرف ساختین و گفتین؟ یک نفر از شما نگفت که در دین ما کجا گفته که جان یک زن دست یک مرد است؟ یک نفر نگفت چرا این مرد باید زنش را می کشت؟ مرد چه حقی داشت و زن چرا حقی نداشت؟ یک لحظه خودتون را جای آن زن بذاريد آیا فکر می کنین که دوست داشت بمیره آن هم اینطور؟ یک دختر اینجا از ازدواج بیزار شده و شما باز هم دارین از مرد دفاع می کنین؟ "

به پیر مرد گفتم : " هر روز همسرت را بزن و اگر دوست داشتی بکش چون از مرگ یک زن خوشحال می شوی." پیر مرد گفت: " نه دخترم منظورم این نبود که ..." گفتم : " من هرگز دوست ندارم دختر شما باشم " سرش را پایین انداخت و زنان دیگر نیزساکت شدند.

دیگر ایستادن جایز نبود زن مرده بود، زن جوانی که فقط 28 سال از عمرش می گذشت، نه بی آبرو بود، نه فاسد، نه بدکاره، نه زشت، نه مریض و نه ..... اما مرده بود و کشته شده بود.

من حتی وقتی جنازه زن را به داخل ماشین می بردند چشمانم را بستم تا پتوی سفیدی که خون آلود بود را دیگر نبینم

. فردا در روزنامه ها خبر را اینطور می خوانم :" قتل غیر عمد زنی توسط شوهرش در دعوای خانوادگی. " و درادامه توضیح داده که "مرد مدتی دچار ورشکستگی مالی شده بود و چون ناراحتی اعصاب داشت مرتب با زنش درگیر می شده و به طور اتفاقی همسرش را کشته و خود به پلیس 110 زنگ زده و اینک ابراز پشیمانی کرده و منتظر حکم دادگاه."

نمی دانم در اینجا چرا مردی زنی را می کشد می گویند مشکل روحی داشته و غیر عمدی کشته؟ با اینکه همسایه ها گفتند هر روز مرد سر هر چیزی به زن گیر می داده و او را کتک می زده و زن چون خانواده اش از او حمایت نمی کردند مجبور بوده بسوزد و بسازد. و سر آخر آنقدر زن را کتک زده و سرش را به دیوار کوبیده که زن جان خودش را از دست داده است. زن آنقدر از شوهرش بیزار بوده که طی مدت 3 سال زندگی هرگز حاضر نشده بچه دار شود و مردم این قضیه را شانس زن و مرد می دانند که شانس آوردن بچه ای نداشتند تا شاهد این دعواها باشد. پلیس هیچ گاه هیچ راهکاری برای این حوادث در نظر نگرفته و هیچ گاه هم نخواسته کارشناسان خود را در این زمینه درگیر کند.

نمی شود واقعا برای دعواهای خانوادگی راهکاری اندیشید؟ این سئوالی است که بارها از خودم می پرسم. یکبار هم که زن همسایه مان داشت فرزندش را به شدت کتک می زد نمی دانستم چه کنم فقط مرتب مزاحم تلفنی اش می شدم و حرف نمی زدم تا لااقل حواسش پرت شود و کودک 4 ساله اش را کتک نزدند. آخر پلیس و یا هر کس دیگری هیچ کاری نمی کند و فقط اجازه می دهند که کودکان و زنان کتک بخورند تا قضیه تمام شود. دیگر به مشکلات جسمی و روحی و افسردگی این زنان و کودکان کاری ندارند. در مورد این کتک زدن کودک توسط مادرش در گزارش دیگری جزئیات را می نویسم چرا که آن زن نیز خود به دلیل مشکلاتی که در زندگی خصوصی اش داشت این رفتار را با کودکش انجام می داد و شوهرش هیچ گاه کمکی برای بهبود او انجام نداد. وقتی کبودی های پای کودک را می دیدم از اینکه مزاحم تلفنی می شدم تا و او کمتر کتک می خورد احساس خوشحالی با درد می کردم. من دیگر از جلوی خانه آن زنی که کشته شده رد نمی شوم حالم خیلی بد می شود من دختری هستم که زود تحت تاثیر قرار می گیرم و اگر حادثه ای را ببینیم تا یک هفته حال روحی و جسمی خوبی ندارم. آنقدر این حوادث را دیدم و شنیدم که جسم و روحی برایم باقی نمانده و اگر کمپین نبود نمی دانم کجا باید این گونه خشونت هایی که بر زنان اعمال می شود را بیان کنم نه در روزنامه نه در مجله و نه هیچ جای دیگر . . .

بگذریم انگار گزارش دارد به درددل تبدیل می شود آخر اخبار و اطلاعات زنان را نمی توانی انتشار دهی و نمی توانی بگویی که خشونت با زنان چه می کند؟ خشونت را آن زن با مرگش جواب گرفت و اما من خشونت بر روح و اعصابم اثر خیلی بدی گذاشت.

من از نهایت شب حرف می زنم

من از نهایت تاریکی

و از نهایت شب حرف می زنم

اگر به خانه من آمدی، برای من ای مهربان چراغ بیاور

و یک دریچه که از آن

به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم

"فروغ فرخزاد"

 

قبلی

برگشت

بعدی