ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات

شماره جدید

 بایگانی

مسئله ملی  و فدرالیسم

ملا حسنی

شماره جدید

حقوق بشر

دانشجو

پروين غفاری مدتی هم معشوقه اردشيرزاهدی وزير خارجه شاه بود. اين دوران كوتاه بود پس از مدتی موطلائی تهران تبديل به دامی‌برای يافتن دختران زيبا برای اعضای دربار و شخص شاه شد. پيش از رسيدن به 40 سالگی، در چند فيلم فارسی هم بازی كرد، كه نقش دست سوم را داشت و بيشتر بدليل زيبائی‌اش از او درچند فيلم استفاده كردند. او را «پری غفاري» صدا می‌كردند، كه مخفف پروين است.

 

بعد از آنكه خانه‌های جمشيد را در دو خيابان شهرنو و نجيب‌خانه تهران ويران كردند، زنانی كه در آنها زندگی می‌كردند را ابتدا بردند در خانه ثابت پاسال در انتهای خيابان جُردن. ثابت پاسال نيز از سرمايه داران بزرگ زمان شاه بود كه دستی قوی در واردات داشت و بازاری‌ها و تجار سنتی ايران كه نانشان در زمان شاه آجر شده بود تشنه به خونش بودند. همان‌ها كه حالا يك ملت تشنه به خونشان است.

خانه ثابت پاسال قصری بود با ديوارهای سنگی، نرسيده به خيابان فرشته، در كوچه‌ای با شماره 14 در انتهای خيابان جُردن و گاندی.

دراين خانه بر سر اين زنان آب تربت ريختند و چادر مشگی سرشان كردند.

حجت‌الاسلام كم سن و سالی بنام هادی غفاری سرپرستی ارشاد مذهبی‌آنها را برعهده گرفت.

 

 

 بعد از چند ماه، از ميان اين زنان عده‌ای را كه سن و سالشان زيادتر بود دستچين كردند و بعنوان زنان مدافع اسلام و مخالف مجاهدين و كمونيست‌ها فرستادند مقابل دانشگاه تهران و هر متينگ و سخنرانی كه تهران برپا می‌شد.

سرپرستی آنها را زنی بنام "زهراخانم" برعهده‌ داشت كه چادر به كمر می‌بست و به دختران و زنانی كه بحث سياسی می‌كردند حمله می‌كرد و حتی بعدها اطرافيان و همكارانش با چاقو به دخترها حمله می‌كردند. فيلسوف فاحشه‌ها بود، چون می‌توانست چند كلمه‌ای در باره قرآن و بدی كومونيسم حرف بزند.

از جمله اينكه در كومونيسم زنان اشتراكی‌اند!

از ميان همين زنان، عده‌ای كه جوان‌تر بودند برای نگهبانی‌زندان‌ها انتخاب شدند و تعليم ديدند و از جمع آنها، قوی ترينشان به شكنجه‌گران زندان زنان تبديل شدند. به آنها گفته شده بود اگر شلاق بزنيد و كمونيست‌ها را شكنجه كنيد، گناهانتان پاك شده و به بهشت خواهيد رفت!

آنها كه طرح جمع آوری كودكان خيابانی و انتقال آنها به پادگان‌های ويژه مقاومت شهری  را اجرا می‌كنند تا  پس از اندكی آموزش مذهبی‌به گاردهای محافظ ولايت در خيابان‌ها تبديل شوند، اين تجربه را پشت سر دارند؛ گرچه مانند "احمدی نژاد" شهردار حزب اللهی تهران نقش آفرين خانه ثابت پاسال نبوده باشند. نقش آفرين= ان آن دوران ام= ثال حجت الاسلام غفاری بودند كه حالا صاحب كارخانه جوراب زنانه "استارلايت" است. نقش هژبر يزدانی‌ها را هم موتلفه اسلامی‌برعهده گرفته است و بجای اداره و سلطه بر قصابخانه تهران، يك كشور را به قصابخانه تبديل كرده است. خيابان جمشيد حالا شده سايت اينترنتی "صيغه" و درحاشيه همه خيابان‌های تهران، اتومبيل‌ها خيابان جمشيد را جستجو می‌كنند.

شايد "فاطمه قائم مقامی" هم برای دورانی نقش ملكه اعتضادی را در جمهوری اسلامی‌داشت.

همان خانمی‌كه معشوقه علی فلاحيان بود و بدستور او توسط يكی از ايادی فلاحيان بنام "سنجری" در اتومبيلش با اسلحه كمری مجهز به صدا خفه كن ترور شد تا رابطه‌ها كور شود. (روزنامه‌های دوم خردادی را يكبار ديگر بايد از ابتدا خواند! تا كينه فلاحيان و ياران سعيد امامی‌از امثال عمادالدين باقی و گنجی و حجاريان و ... را دوباره پيدا كرد.)

خيابان جمشيد را خلخالی با ساده لوحی آلوده به قساوت بجای قضاوت ويران كرد تا فساد و فحشاء در ايران ريشه كن شود. يا ندانسته پيشانی خاك را بوسيد و يا سرانجام فهميد فساد و فحشاء و اختلاس و هر سقوط اخلاقی ديگری در جامعه از دل حاكميت و نابرابری در آن جامعه بيرون می‌آيد. "ماهی از سر گنده گردد، نی زدم" فساد و تباهی اخلاقی امروز جامعه ايران بازتاب همين فساد در حاكميت است، جامعه آينه حاكميت است. اين فساد و فحشاء و سقوط اخلاقی بارها و بارها فراتر از دوران پيش از انقلاب است.

بدين ترتيب آٽ بازی تكراری كه اين روزها برای مبارزه با مفاسد در خيابان‌ها راه انداخته اند و به بهانه بدحجابی‌به خانه سينما و يا فلان كنسرت حمله می‌كنند، نه برای مقابله با فساد كه اتفاقا برای مقابله با اعتراض به اين فساد و تباهی است. اگر غير از اين بود، مقابله و مبارزه بايد ابتدا در حاكميت شروع می‌شد. شروع نيز خواهد شد، همانگونه كه شاه وحشت زده از بيم سقوط دست به آن زد و هويدا و نصيري( نخست وزير و رئيس ساواك) خود را زندانی كرد و در تلويزيون خطاب به مردم گفت:

صدای انقلاب شما را شنيدم! اما تمام شواهد نشان می‌دهد كه اين شروع درجمهوری اسلامی‌ نيز با همان تاخير و نتيجه‌ای همراه خواهد بود كه در آخرين سال حكومت شاه همراه بود.

چرا؟ به اين دليل ساده: چاقو دسته خود را نمی‌بُرد!

قبلی

برگشت

بعدی