ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات

شماره جدید

 بایگانی

مسئله ملی  و فدرالیسم

ملا حسنی

شماره جدید

حقوق بشر

دانشجو

 

که قریب به اتفاق زنان در کشور ما بدون کوچک ترین حمایت، خبر و درخواستی از این قانون ، زیر باران تبعیضات و خشونت های جامعه و خانواده قد خم نموده اند؟ و در این جا لازم به مثال و یادآوری هم نمی بینیم چرا هر روزه نمونه های بسیاری در دور و بر خود شاهد می باشیم و نوشته های زیر نیز تنها بخش بسیار کوچک و گذرایی می باشند از صدها بخش و مشکلات بی جواب و بی پاسخی که همچنان در نقطه ای از ابهام باقی مانده اند...

قشر بندی جنسیتی جامعه :بی گمان بخش بزرگ نابرابری های اجتماعی در پیرامون قشر بندی های جنسیتی همیشه در مورد زنان اعمال شده و این تقسیم بندی ها همواره بانی آنان بوده که نابرابری های بین زن و مرد، به منظور حفظ هویت و شخصیت مرد و انکار وجود و توانائی های زن به عنوان یک جنس لطیف و فعال نادیده گرفته شود، اما بایست ارزش گذاری و دیدگاه بین این فرایند را در نحوه ساختار و دیگر امتیازات و موقعیت های اجتماعی و... بررسی نمود که روشن شود خواسته یا ناخواسته تا چه حد پایه و اساس و وابستگی جامعه ی مردان بر روی فلسفه وجودی زنان پی ریزی و استوار گشته است. اصولاً همان جنس که زور و تسلط را در کنترل دارد درطول تاریخ، بی توجه به این مسئله و تنها با بهره گیری از امتیازات خود و همین طور با تکیه بر اهرم زور مداری، بیشتر زمان همچنان تسلط خود را بر جنس مخالف حفظ نموده و از همه مهم تر قانون را که در واقع دست نوشته ی خودشان هم می باشد در حمایت از آنان تا حدودی موجب شده که راحت تر و دست بازتر به این جنبه خود مداری و زور مداری تاب وتوان بیشتری ببخشد.

سهم زن از دیدگاه جامعه و دین: زنان که به لحاظ ساختار فیزیکی، موجودی لطیف و کم توان شناخته شده اند، اما در پاره ای از زمان بی توجه به این روند همیشه مورد سوء استفاده های کاری در سطح کلان و خرد کلان بوده اند و برعکس آن در زمینه ی تقسیم بندی میزان سهم و ارزش گذاری نیز همیشه مورد نابرابری های اجتماعی و دینی قرار گرفته اند که یکی از نابرابری ها کنترل بر منابع مادی یک جامعه در قواعد ارث می باشد. از طرفی دیگر اگر در یک جامعه یک جنس ـ که همان جنس مرد است ـ بتواند ثروت و قدرت را به ارث ببرد و یا به عبارتی این منابع به شکل نابرابر به ارث برده شود، زمینه برای کنترل میزان قابل توجهی از نفوذ همان جنس بر جامعه به ویژه بر زنان آشکارتر می شود. دوم؛ عدم ارزش گذاری در زمینه خون بها و شهادت قانونی زن است که متأسفانه در آن به عنوان انسانی نصف و نیمه شناخته شده است و در صورت بروز هر موقعیت نا به هنجار اجتماعی باز قادر نخواهد بود به شخصیت اجتماعی خود، با توجه به پاره ای از همین قوانین ، بها ببخشد، حتی اگر حق به جانب وی هم باشد و مورد دیگری که نمی توان آن را نادیده گرفت؛ اجازه ی اختیار نمودن چند همسر به مرد است که این روش هرزه و تحقیرآمیز از دیرباز برای مردان چیزی است کاملاً حل شده، اما در صورتی که زن شوهرداری خواسته یا ناخواسته فقط با مردی مشروع یا غیره مشروع هم کلام شود از سوی شوهر، خانواده، جامعه و دستگاهای قضایی مورد سرزنش و تنبیه قرار می گیرد و اخیراً نیز با طرح لایحه ی خانواده!، به ویژه در بند 23 و 25 آن به صورت صوری و قانونی اجازه ی اختیار نمودن چند همسری را به مردان داده است که با آرای قریب به اتفاق زنان به تصویب آن پاسخی نه دادند که مجلس نیز در برابر این جنبش زنان این لایحه را از دستور کار صحن علنی خارج و مجددا به کمیسیون قضایی ارجاع داد؛ چرا که به قول سخنگوی هیأت رئیسه ی مجلس در مصاحبه ی با "آفتاب"، ایشان همسر دوم را حق مردان دانسته بود!!!.

خشونت علیه زنان و قتل های ناموسی: خشونت خود به درجه های گوناگون تقسیم بندی می شود و متأسفانه در این دنیای پست مدرن پدیده ی خشونت علیه زنان نه تنها کم نشده است، بلکه زنان قربانی سنت های خشکی می شوند که چه بسا در پوششی بسیار امروزی تر بیان و رواج می یابد و ثابت شده است که زنان در موقعیت های اجتماعی، سیاسی، عقیدتی و... بیشتر از مردان آسیب پذیر بوده اند و اگر مسأله ی ناموس و آبروی خانوادگی نیز در میان باشد، این زندگی زن است که برای این مسأله به هیچ انگاشته می شود، حتی در موقعیت های سیاسی نظیر جنگ هم، این زنان ـ به همراه کودکان ـ هستند که هشتاد درصد از قربانیان را تشکیل می دهند. امروزه خشونت علیه زنان به یکی از اهرم های اصلی جنگ مبدل شده است، برای نمونه با توجه به اخبار و نوشته های باقیمانده از جنگ رواندا، کنگو، گینه، تانزانیا در آفریقا و بوسنی و هرزوگوئین در اروپا و تا حدودی کویت، افغانستان و عراق در آسیا و غیره، خشونت علیه زنان از اهداف اصلی نیروهای رقیب بشمار می آمده است باز طبق همین آمار بجا مانده هزاران زنی که اگر هم از جنگ و قتل و عام ها جان سالم به در می بردند متأسفانه مورد تجاوزهای فردی و گروهی قرار می گرفته اند که این خود بسیار دردناک تر از کابوس مرگ است. در زمینة خشونت های اجتماعی و خانوادگی نیز در صورتی که دختر یا زنی متأسفانه مورد آزار و اذیت جنسی قرار بگیرد، نه تنها جامعه و خانواده از وی طرف داری ننموه، بلکه به وی به دیده ای تحقیر نگریسته و همچنین خانواده ی وی به منظور بازیافت آبروی از دست رفته خود!، زن را به زور مورد حذف فیزیکی قرار می دهند.

در پاره ای از زمان و مکان متأسفانه خشونت علیه زنان حتی منجر به خودکشی نیز می شود و این وضعیت بغرنج گویای نقض حقوقی است که زن به نوعی از آن رنج می برده است. یک زن در حالت کلی بیشتر از آن که به فکر استقلال شخصی خود باشد، به فکر ابتدایی ترین حقوقی است که آن را از وی سلب نموده اند. در شماری از این خود کشی ها که نوع بدتر آن خود سوزی می باشد، وقتی زن نمی میرد، قیافه اش به کلی دگرگون می شود و نه تنها مشکلی برای وی حل نمی شود، بلکه مشکلات دیگری نیز بر آن افزوده می شوند. برای نمونه تجاوز جنسی صاحب یک گارگاه جوجه کشی در شهر نقده به یک دختر 15 ساله ی پیرانشهری به نام "مهتاب احمدزاده" و همچنین تجاوز جنسی "ابراهیم الیاسی" صاحب یک کارخانه ی آجرپزی همدان نیز به یک دختر 19 ساله ی مهابادی به نام "گلاویژ سلطان نیا" و خودسوزی و مرگ هر دو مورد، نمونه هایی از گویای نقض حقوقی است که به نحوی حق مشروع یک زندگی سالم و شیرین از آنان سلب شده است. یا از نوعی دیگر آن؛ ذبح ناجوانمردانه دختری 17 ساله ای به نام "فرشته نجاتی" در روستایی از توابع شهر مریوان توسط پدر سنگدلش، آن هم تنها به جرم دوست داشتن، حاکی از آن است که عدم حمایت اساسی نهادهای قضایی در پاره ی از این موارد موجب شده که هر مردی با هر نیت و اهرمی و بدون ترس از قانون راحت تر و بی دغدغه تر به این نوع اعمال غیره انسانی خود بپردازند؛ برای مثال، در نمونه ی اشاره شده ی بالا، اگر خانواده ی این دختران معصوم(مهتاب و گلاویژ) که به حیثت و ناموسشان حمله شده و حتی در پی آن جانشان نیز فدا شده، از مراجع قضایی شکایتی ننمایند، این هرزه کاران حیوان صفت بدون هیچ دغدغه ی قضایی مفت روی زمین خدا راه خواهند رفت و چه بسا که فردا نیز دختران معصوم دیگری را به لجنزار خود نکشانند؟؛ طی تحقیقی، بی گمان خانواده ی هر دو مورد نیز از طرح چنین شکایتی، صرفاً به خاطر حفظ آبرو! صرف نظر نموده اند!. همچنین خشونت علیه زنان و یا شرایط و جو نابسامان خانه، ناخواسته زنان و دختران را با معضل فرار از خانه روبرو می سازد و در واقع فرار زن و دختر از خانه نیز یعنی فاجعه... بی گمان اگر قانون از زنان حمایت می نمود و مجازاتی برای عاملین خشونت در نظر می گرفت و یا این مجازات را افزایش می داد، آن وقت زنان این چنین قربانی سو ءاستفاده و جاه طلبی های مردان کوهی و قبیله ای نمی شدند. از طرفی دیگر اگر بهترین قانون دنیا را هم پیاده کنند باز نگرش جامعه به ویژه مردان نسبت به این مسئله روشن نمی شود و چه بسا که این خشونت طبیعتاً در گوشت و خون و خوی انسانی وی ریشه دوانیده است و جدا نمودن این خوی و سرشت از وی به مثابه جدا نمودن عضوی از بدن وی می باشد.

نگاهی ابزاری به زنان: مرد در طول تاریخ با تلقین، اجبار و با استفاده از قدرت فیزیکی خود در پاره ای از مسائل زن را به بازی

 

قبلی

برگشت

بعدی