ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات

شماره جدید

 بایگانی

مسئله ملی  و فدرالیسم

ملا حسنی

شماره جدید

حقوق بشر

دانشجو

دعوت از منصور کوشان که در دفاع از جنبش و نماد سبز سخن گفت، نشانه توجه به اهمیت حضور جنبش سبز در فعالیت های ما است. علاوه بر آن من خود دائما بر ضرورت وجود گروه های سبز در "جمعیت" و تظاهرات آن، همکاری با آن ها و تشویق شان به استفاده از رنگ سبز در تظاهراتمان پافشاری کرده ام.»

البته درویش پور در این نوشته خود، اشاره ای به این مساله نکرده است که همکاران وی در «جمعیت» شان، در تظاهرات های خود، به کسانی که بر علیه جناح های حکومت اسلامی و به ویژه شعار سرنگونی حکومت اسلامی را داده بودند با خشم و به دور از هرگونه نزاکتی برخورد می کنند تا آن ها را از صف تظاهرات بیرون کنند. روز بعد از این تظاهرات، یکی از عناصر این جمعیت، بی شرمانه در رادیوهای محلی از جمله به زنانی که در استکهلم به عنوان فعال فرهنگی و اجتماعی و مخالف سرسخت حکومت اسلامی شناخته شده هستند، «زهرا خانم» ها می نامد. زهرا خانم کسی بود که در اوایل انقلاب 57، در مقابل دانشگاه به مخالفین فحاشی می کرد. اکنون سی سال پس از انقلاب بهمن، بخش هایی از طرفداران طیف توده - اکثریتی، ملی - مذهبی ها، اتحادیه ایرانیان، جمهوری خواهان، لیبرال ها و...، دور هم در گروهی به نام «جمعیت» جمع شده اند تا تظاهرات هایی را برگزار کنند، همواره در این تظاهرات ها سعی کرده اند نخست مانع سر دادن شعار سرنگونی حکومت اسلامی شوند؛ اما هنگامی که موفق نشدند اجبارا برخی از آن ها نیز اجبارا این شعار را تکرار کرده اند. از این زو، اگر هم در میان این گروه کسانی باشند که در گذشته مخالف کلیت حکومت اسلامی و خواهان سرنگونی آن بودند، اکنون با جلوگیری از سر دادن شعار «سرنگونی حکومت اسلامی»، به جنبش سبز، یعنی این جناح حکومت اسلامی چراغ سبز نشان می دهند. هم چون تلاش های سیاسی و اجتماعی قبل از این که به نفع مردم ستم دیده و زحمتکش ایران منجر شود، آشکارا به نفع جناح اصلاح طلبان حکومتی است. بی جهت نیست که شعار اصلی این ها، «احمدی نژاد» برود نه حکومت اسلامی. از دست اندرکاران این «جمعیت» پرسیدنی است آیا شعار سرنگون باد حکومت اسلامی با حقوق بشر خوانایی دارد یا شعارهایی نظیر مرگ بر خامنه ای و مرگ بر احمدی نژاد و یا این و آن عنصر حکومتی. چرا شما از بلندگوی تظاهرات تان شعار مرگ بر خامنه ای و مرگ بر احمدی نژاد را مستقیما سر می دهید اما مانع شعار سرنگونی حکومت اسلامی می شوید؟ در قوانین حقوق بشر کمبودهای زیادی وجود دارد اما در هر صورت اعدام ممنوع است. شما که خود را فعال حقوق بشری معرفی می کنید چرا شعار مرگ بر این و آن را سر می دهید این تناقض سیاسی تان را چگونه توضیح می دهید؟ در اولی سرنگونی یک نظام مطرح است و مرگ هیچ آدمی تبلیغ نمی گردد؟ در حالی که در دومی آشکارا مساله «مرگ مرگ» سر داده می شود. بنابراین، این «جمعیت»، در مخالفت با شعار سرنگونی حکومت اسلامی، به دنبال کدام سیاستی در چارچوب حکومت اسلامی می گردد؟!

از گفتگوی «یونگه ولت» با علی خاوری رهبر حزب توده ایران، 8 مرداد  1388:

«اما آنچه در باره میر حسین موسوی می ‌توانیم بگوئیم اینست که وی با اعلام برنامه خود و موضعی که در برابر تقلب و دیکتاتوری رژیم کنونی اتخاذ کرده  تاکنون در کنار جنبش مردم ایستاده است. اینست دلیل آن که مردم معترض، علیرغم تمام  انتقاداتی که دارند، رهبری او را پذیرفته اند. حزب توده ایران نیز با قاطعیت از جنبش با شکوه مردم حمایت می‌کند...»

اعلامیه هیئت سیاسی ـ اجرائی سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)، به تاریح يک شنبه  ۲۵ مرداد ۱٣٨٨ -  ۱۶ اوت ۲۰۰۹، در سایت احبار روز درج شده است، در مورد «راه امید سبز»، می نویسد:

«... ضرورتی که توسط میرحسین موسوی و بخشی از نیروهای سیاسی درک شده و الگوهائی هم در این زمینه پیشنهاد شده است. در طرح پیشنهادها ابتدا تشکیل حزب سیاسی و سپس جبهه مطرح گردید و در روزهای اخیر نهضت فراگیر "راه سبز امید" از جانب موسوی به میان کشیده شد. ولی هنوز ساختار این نهضت و برنامه آن اعلام نشده است.

جنبش اعتراضی برآمده از انتخابات متمایز از جنبش‏ های کلاسیک است. این جنبش هم دارای رهبری است و هم خودسامان‏یاب است. از یک ‏سو مواضع میرحسین موسوی، محمد خاتمی و مهدی کروبی و ایستادگی آن‏ ها در مقابل بلوک قدرت، در پیشبرد و تداوم جنبش نقش موثری داشته و دارد و آن سه تن روی بخش قابل توجهی از مردم اتوریته دارند و مردم نسبت به مواضع و حرکات آن ‏ها حساس هستند. از سوی دیگر ساختار جنبش اعتراضی به صورت شبکه ‏ای است و فعالین این جنبش در ارتباط زنجیره‏ ای و شبکه ‏ای با هم قرار دارند...»

این ها نمونه هایی از موضع گیری ها و اظهارنظرهایی است که در توجیه برپا کردن بساط جناحی از حکومت در خارج کشور است.

آن هایی که در بالا به عنوان نمونه هایی اشاره کردیم این چنین برای پهن کردن بساط «جنبش سبز» در خارج کشور، زمینه سازی می کنند، آیا واقعا از گذشته سیاسی رهبری این جنبش خبری ندارند؟! قطعا دارند. میرحسین موسوی، رهبر جنبش سبز، نخست وزير سال های ١٣٦٠ تا ١٣٦٨، قبل از اين که اين سمت در بازنگری قانون اساسی حذف شود، هشت سال نخست وزیر این حکومت بود، بيست سال بعد به عنوان نامزد «اصلاح طلبان» به دلیل این که به گقته خودش، عمیقا نگران آینده نظام بود برای نجات آن و با وفاداری به «اصول نظام جمهوری اسلامی و قانون اساسی اش»، به عنوان نامزد ریاست جمهوری وارد صحنه شد.

موسوی کسی است قبل از این که دولت را در دوران طولانی جنگ ايران و عراق مديريت کند، عضو ارشد حزب جمهوری اسلامی و سردبیر نشریه آن بود و در اخذ تصميمات اساسی قدرت بر آمده از سرکوب خونین انقلاب 57 مردم ایران، نقش بر جسته ای ایفاء کرده است. در سال های اوایل انقلاب، سرکوب زنان، کارگران، دانشجویان، حمله به تجمعات، به روزنامه ها، لشکرکشی به ترکمن صحرا و کردستان و اعدام های دسته جمعی و غیره توسط این حزب سازمان دهی و رهبری می شد. سازمان امنیت زیرنظر مستقیم نخست وزیری، یکی از سازمان های مخوفی بود که در سرکوب ها، دستگیری ها، شکنجه ها، ترورهای داخل و خارج کشور، نقش برجسته ای داشت. حتی ايالات متحده موسوی را متهم کرده است که در انفجار عليه مقر فرماندهی تفنگداران دريائی خود در بيروت در سال ١٣٦٤ که منجر به کشته شدن بيش از دويست و چهل تن آنان شد، دست داشته است.

در مضحکه انتخابات ریاست جمهوری اخیر، ميرحسين موسوی و مهدی کروبی ریيس سابق مجلس شورای اسلامی، به عنوان دو نامزد اصلاح طلب بودند و احمدی نژاد از جناح اصولگر و محسن رضائی، فرمانده سابق سپاه پاسداران نیز ظاهرا به عنوان نامزد مستقل کاندید بودند.

در مناظره های تلویزیونی نامزدها، در یک قرعه کشی برای انتخاب نشانه (لوگوی) تلويزيونی هر نامزد، رنگ سبز نصيب ميرحسين موسوی شد. رنگی که بعدا تبديل به نماد اين «جنبش سبز» گرديد.

در نظام جمهوری اسلامی، اين رهبر است که سياست ها کلان را تعيين می کند. فرماندهی کل نيرو هاي مسلح، حق اعلان جنگ و صلح و بسيج نيرو ها، فرمان همه پرسی، نصب و عزل و قبول استعفاء، فقهای شورای نگهبان، عالی ترين مقام قوه قضائيه، رئيس سازمان انحصاری صدا و سيمای جمهوری اسلامی، رئيس ستاد مشترک، فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، فرماندهان عالی نيرو های نظامی و انتظامی، همه از آن او است و هم چنين حل اختلاف و تنظيم روابط قوای سه گانه. وی می تواند حتی تحت بعضی شرائط از اصول قانون اساسی و حتی شريعت در بگذرد و باين ترتيب، در واقع رهبری به عنوان نائب امام غايب مدعی اقتدارات مطلق تقريبا نامحدود در روی زمين است. (اصل پنجاه و هفتم قانون اساسی) رئيس جمهور، شخصيت دوم کشور تنها مسئول تدارکات و مديريت امور جاری در

 

قبلی

برگشت

بعدی