ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات

شماره جدید

 بایگانی

مسئله ملی  و فدرالیسم

ملا حسنی

شماره جدید

حقوق بشر

دانشجو

از اميد دادن‌های آقای کروبی بی‌دليل نيست تا اميرحسين آريان‌پور و حماقت‌اش

کشکول خبری هفته (۱۳۹)                  ف. م. سخن

در کشکول شماره ی ۱۳۹ می خوانيد:

- اميد دادن‌های آقای کروبی بی‌دليل نيست

- نامه ی ناپلئون بناپارت به همسرش ژوزفين

- دانشجويان عزيز دم تان گرم!

- در باب طول عمر قهرمانان شاهنامه، آيت الله جنتی، و نظريات ريچارد داوکينز

- خلاقيت من شکوفا شد

- کامران فانی و دائرةالمعارف دانش گستر

- گرگری که انگشت قطع نمی کند

- اميرحسين آريان‌پور و حماقت‌اش

اميد دادن‌های آقای کروبی بی‌دليل نيست

"کروبی: مايوس نباشيد، پيروزی نزديک است." «جرس»

غلط نکنم پشت پرده خبرهايی هست. شده ام کارآگاه پوآرو و خبرها را شخم می زنم بل‌که چيزی دستگيرم شود. آقای کروبی که حرف بيخود نمی زند. آقای خاتمی به هم‌چنين. همه در حال دادنِ نويد پيروزی زودرس هستند. يعنی از آن پيروزی ها که ما به چشم خود خواهيم ديد نه از آن پيروزی ها که يکی دو قرن بعد اتفاق خواهد افتاد. "آقا" هم که راست و چپ به قم می رود و آيات عظام را ملاقات می کند. اين ها چه چيز می دانند که ما نمی دانيم؟ وقتی آقای خاتمی فرمودند نهراسيد من شست ام خبر دار شد که رويدادهايی در شرف وقوع است. مگر می شود در اين مملکت نهراسيد و دعوت به نهراسيدن کرد؟ پس کسی که چنين حرفی می زند حتما مطمئن است که اين وضع به اين شکل باقی نخواهد ماند و اگر هم کسی را به خاطر نهراسيدن اش بگيرند حتما موقتی ست و مانند يک قهرمان به زودی آزاد خواهد شد...

به قول بولوتوس آه خدای من! يعنی می شود؟

اين قدر طی سی سال گذشته وعده به ما داده شده که به قول احمدی نژاد وعده‌دان‌مان پُر شده و به حالت سر ريز در آمده است. اين قدر نشسته ايم برای خودمان خيال بافی کرده ايم که سخنان آقای کروبی در ذهن مان ده هزار بار مهم تر از آن چه که هست نقش می بندد. حالا نکند پيروزی راست راستی نزديک باشد؟ اگر "آقا" جانْ‌سختیِ جنتی را نداشت و يک دفعه ارتحال فرمود چه؟ اگر وضع عوض شد چه؟

چه کسانی پُست و مقام خواهند گرفت و چه اتفاقاتی خواهد افتاد. بگذاريد بروم کمی بيشتر تفکر کنم. نتيجه را در کشکول بعدی به اطلاع تان خواهم رساند...

نامه ی ناپلئون بناپارت به همسرش ژوزفين

امپراتريس ژوزفين ديروز، ضعيفه امروز، بُن ژور
لابد تعجب می کنی که چرا من شما را اين گونه خطاب کرده ام. حقيقت آن است که من به طور خيلی اتفاقی با زيبايی های دين مبينِ اسلام آشنا شدم و به آن گرايش پيدا کردم. يکی از اين زيبايی ها، نوع برخورد فرد مسلمان با همسر يا همسران خود است. من که امپراتور فرانسه هستم، و لرزه بر اندام پادشاهان چهارگوشه ی عالم می اندازم، پيش از آن که به دين مبين مشرف شوم، از شما که همسرم بودی می هراسيدم و اين برای من به عنوان امپراتور فرانسه بسيار اُفت داشت. من متوجه شدم که اگر مسلمان شوم می توانم دو تا توی سر شما بزنم و از شما بخواهم که مو و بدن خودت را بپوشانی و از کاخ بيرون نروی. می توانم از شما بخواهم که هيچ مردی شما را نبيند و صدای تان را نشنود.

می توانم شما را ضعيفه، منزل، آشپزخانه، و امثال اين ها صدا کنم و شما حق اعتراض نداشته باشی. از همه مهم تر، من به عنوان يک مرد، اجازه خواهم داشت چهار همسر دائم و هر تعداد همسر غيردائم که به آن زن صيغه ای می گويند داشته باشم. به عبارت ديگر لازم نيست که برای بچه دار شدن و ازدواج با ماری لوئيز اتريشی شما را طلاق بدهم. تازه می توانم از دزيره هم بخواهم که همسر صيغه ای من شود و همگی با هم زندگی خوش و سعادتمندی در کنار هم داشته باشيم. اميدوارم اعتراضی به اين مسئله نداشته باشی چرا که طبق شرع مقدس می توانم تو را هر وقت که دل ام خواست طلاق بدهم و روانه ی خانه ی پاپا جان ات کنم. در قدم بعدی تلاش خواهم کرد عنوان امپراتور را تبديل به رهبر معظم بکنم که اين طوری مايه ی اسلامی و جلال و جبروت اش بيشتر است و دشمنان را بهتر می ترساند.

ضمنا قصد دارم به روسيه حمله کنم و مردم خاج پرستِ آن ديار را به دين اسلام هدايت نمايم. با بررسی شجره ی طيبه ی خانوادگی ام متوجه شدم که ريشه ی خانوادگی من چند پشت آن طرف تر به خاندان پيامبر اسلام می رسد که اين باعث افتخار من است. برای شوهرت آرزوی موفقيت کن.

سيد ناپلئون بناپارت

دانشجويان عزيز دم تان گرم!

"با فرارسيدن ۱۶ آذر، روز دانشجو، گزارش‌هايی از برخی تجمع‌های اعتراضی دانشجويان در چند دانشگاه ايران منتشر شد. در اين تجمع‌ها درگيری‌هايی رخ داد و چند تن از دانشجويان توسط نيروهای امنيتی و انتظامی بازداشت شدند." «راديو زمانه» بابا دم تان گرم. جگر شير داريد شما جوانان. وقتی در فيلم های منتشر شده در يوتوب ديدم در محوطه ی دانشگاه جمع شده ايد و يک صدا سرود يار دبستانی را می خوانيد قلب ام از شدت هيجان به تپش افتاد. اين همه از شما به

قبلی

برگشت

بعدی