ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات

شماره جدید

 بایگانی

مسئله ملی  و فدرالیسم

ملا حسنی

شماره جدید

حقوق بشر

دانشجو

پاسخ دهد، یعنی کسی که در برابر خداباور چندان سخت نمی‌گیرد، خواهد گفت: «نمیدانم، اما فکر می‌کنم که خیر، اگر چه امیدوارم برای خوشبختی شما، برای کسی که به خدا اعتقاد دارد، روزی بتوان وجود او را اثبات کرد».

تا به امروز، قرن‌هاست که خداباوران تلاش می‌کنند وجود خدا را «اثبات» کنند و هنوز ثابت نشده است. امّا خداباور که اندکی عصبانی شده خواهد گفت: «درست، من نمی‌توانم وجود خدا را اثبات کنم. امّا تو که بی‌خدایی، تو نیز نمی‌توانی نبود او را اثبات کنی»، که حرف درستی است.برای اینکه به بحث برگردیم، اگر درواقع، ناموجود در اصل، چیزی اثبات‌ناشدنی است، بی‌خدا باید با یک «نمی‌دانم»، به این پرسش بزرگ پاسخ دهد. پاسخی که در نگاه نخست، خنثی و نرم است ولی اگر توجه کنیم، پاسخی است نمایانگر بیانی عقلانی و برازندۀ انسان. یا همچون اپیکور بگوییم : باید به خدایان احترام گذاشت، حتا اگر اعتقادی به آنان نیست. به همین دلیل، بی‌خدا نه کافر است و نه کفرگو (چگونه می‌شود چیزی را که وجود ندارد انکارکرد؟)، بلکه انسانی است که می‌خواهد همچنان بیندیشد. 

نخستین آزمون عملی گفتگو

- و شما می‌گویید اعتقادی به سعادت روح یا لعن و نفرین آن ندارید؟

- من شک دارم، چون، نخست، وجود روح را برای من ثابت نکردید ...

- ولی آقا ...

- نه، ثابت نکردید. دوم اینکه شما روح را نامیرا فرض می‌کنید، و سوم اینکه گمان دارید که این روح داوری خواهد شد و برحسب رفتارش در زمین، اجر یا ذجر خواهد دید. چنان که مشاهده می‌کنید، من نیاز دارم که دست کم این سه چیز اثبات شود تا بتوانیم به بحث‌مان ادمه بدهیم.

- شما ماتریالیست هستید.

- خب، شما هم ایده‌آلیست هستید.

- ولی، به هرحال، امیدوارم این را که انسان نیازمند عدل الاهی است، انکار نکنید.

- اتفاقاً چرا! من انکار می‌کنم برای اینکه ضرورتی برای این ضرورت نمی‌بینم.

- انسان نیازمند آن است که نه تنها به نامیرایی روح، بلکه به وجود داوری پروردگار اعتقاد داشته باشد.

- چرا باید به این چیزها معتقد باشد؟

- برای اینکه رفتار آدمی را با عدالت تنظیم می‌کند و او را با اخلاق و بهتر می‌سازد.

- خلاصه اینکه شما باایمانی را موعظه می‌کنید.

- ایمانی که انسان را بهتر می‌کند.

- انسان فقط حاصل احساسات نیست بلکه صاحب عقل نیز هست. درست است؟

- آری، چنین است.

- پس هر اعتقاد یا هر احساسی که در تقابل با عقل اوست، چیز خوبی برای انسان نیست، بلکه بد است برای او.

- شما که همه چیز را انکار می‌کنید!

- به عکس، من از موجودیت عقل انسانی، که مختص اوست و می‌تواند فهمیدن را میسر کند، زندگی کردن...

- عقل هیچ نیست، ایمان همه چیز است.

- من می‌توانم وارون این را بگویم، چون اثبات هر دو گفته دشوار است. بنابراین، من می‌گویم که ایمان هیچ نیست، عقل همه چیز است.

- با چنین دیدگاهی ... دست آخر می‌توان به یک مصالحه دست یافت. من هم انسان معقولی هستم و به نظرم زمانی هست برای ایمان، و زمان دیگری برای عقل.

- بر خطایی دوست عزیز. خطایی بزرگ. هر زمانی برای ایمان را باید به کمک عقل بررسی کرد، یعنی سنجشگرانه زیر نظر داشت. بدین ترتیب، این طور نیست که زمانی برای ایمان و زمانی برای عقل باشد.

- شما، شما از استدلال پیروی نمی‌کنید.

- می‌خواهید بگویید که از ایمان پیروی نمی‌کنم، چون تنها کاری که می‌کنم استدلال است.

- پس شما یک بی‌خدای تمام‌عیاری.

- «تمام‌عیار» را ندیده بگیرید، من خودستایی را دوست ندارم. 

درس دوم

نخستین وظیفۀ بی‌خدا، باور داشتن به همۀ خدایان است

عنوان این درس به نظر، باطل‌نماست. با وجود این، باید چنین فکر کرد که آته‌ئیسم فقط زمانی شدنی است که به وجود همۀ خدایان باور داشته باشیم.

موجودیت خدایان که بی‌خدا بدان باور دارد، به طور منطقی، به موجودیت تاریخی آنان برمی‌گردد که واقعی است. همۀ خدایانی که ما می‌شناسیم، تاریخی داشته‌اند، زمانی و مکانی، هرچند دردناک است برای خداباوران، نقطۀ آغازی هم داشته‌اند.

بی‌خدا کاملا معتقد است که ضرورت بوده که انسان را به آفریدن خدایان رهنمون شده است. یا به بیانی دیگر، هیچ خدایی نیست که موجودیت آن «بی دلیل» بوده باشد. از این‌رو، بنیاد تاریخ مذاهب، یافتن توضیح این نیاز به داشتن خدایان است.

نیاز به نخستین توضیح کیهان، سومریان را، حدود شش هزار سال پیش، به ساختن معبدی مقدس واداشت. درست همچون مصری‌ها در همان دوران. انسان، که دیگر از وضعیت بدوی خود به درآمده بود، نیازمند توضیح منشاء عالم و جهان پیرامونش بود.

خدایان سومریان که زندگی‌شان با خاک رُس می‌گذشت، انسان را از گِل آفریدند. نخستین خدایان مصری‌ها که زندگی‌شان از قبل حیوانات تأمین می‌شد، به شکل حیوان بودند.

به تدریج که زندگی اجتماعی، اداری و سیاسی پیچیده‌تر شد، در پاسخ به نیازهای روزافزون آدمیان، خدایان نیز بیش از پیش پیچیده‌تر شدند. و بدین ترتیب، بسته به هر نوع فعالیت، هر حرفه، هر گرایش و هر امید، خدایی ویژه آفریده شد.

نیاز مبارزه با خشم طبیعت، عبریان را نخست به آفریدن ژیهوه، و سپس یهوه واداشت که قصابی کینه‌توز و قادر به بزرگترین کشتار انسان‌ها بود، چرا که عبریان بی‌زمین، نیاز به زمین داشتند و به رسم آن روزگار، با حذف فیزیکی ساکنان آن سرزمین بدان دست می‌یافتند ‌.

شاید ضرورت پایان دادن به کینه‌ای که خدای عبری پراکنده بود، یهودیان را به آفریدن پدر کاملا خوبی واداشت که تا آنجا رفت که پسر خودش، مسیح، را برای عشقی جهانی قربانی کند.

نیاز به متحد کردن مردم و اعلام دینی سیاسی و جهانگیر، محمد را به آفریدن الله واداشت که با توجه به همۀ خدایان دیگر، بخشنده و مهربان و در عین حال سردار ارتش او بود.

نخست آگاهی و سپس ضرورت طبقه بندی نیروهای دنیا و انسان‌ها، هندوها را به آفریدن معبدی هندی واداشت که از برخی نظر و با توجه به گوناگونی، بازتاب نظام کاستی در جامعه هم بود.

لائوزی، ذاتی جاودان و دست نایافتنی به وجود آورد، آفرینندۀ آدم و عالم به نام تائو که از جمله فضایل اش این بود که نیرویی داشت که کلیۀ تناقضات مرئی و واقعی را پشت سر می‌گذاشت.

چون ذرّت حلال همۀ مشکلات مردم بود، قوم مایا نیاز به آفریدن خدایی داشت که آفرینندۀ ذرّت باشد.

آرمان‌های باشکوه و انسانی رُمی‌ها و یونانیان، موجب آفرینش خدایانی انسانگونه شد که شکل تلطیف یافتۀ همان آرمان‌های بشری بود.

و دیگران نیز. چون هربار که در تاریخ بشر به خدایی برمی‌خوریم، در بنیادهای بشری آن، باز هم بشری، نیازی نهفته می‌بینیم. از نخستین شمن‌ها گرفته تا آخرین «دانشمندان» خداباور، همواره نیاز موجب آفرینش خدایان بوده است.

این همه بدان معناست که فهمیدن و پذیرفتن همۀ خدایان، یعنی باور داشتن به موجودیت اجتماعی و تاریخی آن‌ها، به معنای فهمیدن و به ناچار، پذیرفتن موجودیت سلسله‌ای از نیازها نزد انسان است. برخلاف تصور اپیکور و حتا لوکرس، شاعر لاتین، ترس عامل آفرینش خدایان

 

قبلی

برگشت

بعدی