ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها

لینک ها

درباره آزادگی

مقالات

شماره جدید

 بایگانی


مسئله ملی  و فدرالیسم

ملا حسنی

شماره جدید

حقوق بشر

دانشجو

شوونیزم (ملی‌گرایی افراطی) رضاشاه و سودای «تمدن بزرگ» مورد نظر محمدرضا شاه را محقق کند، امروز هم دلارهای نفتی نمی‌تواند سودای کسانی را تحقق بخشد که می‌کوشند بدون نام بردن از رژیم ستمشاهی و سیاست‌های آن، همان مناسبات را احیا و ستیز با آمریکا و اسرائیل و دستیابی به انرژی هسته‌ای را بهانه نقض حقوق ایرانیان و سرکوب هر گونه ندای اعتراض‌آمیز در ایران کنند؛ همان طور که نخواهد توانست «خدمت» به اقوام را جایگزین «کرامت، ‌هویت متکثر و حقوق» آنان کنند. به باور من نه اقتصاد صدقه‌ای- نفتی شاهنشاهی که سهم اندکی از درآمدهای کلان نفتی را به «تغذیه رایگان» مدارس اختصاص داده بود و نه اقتصاد صدقه‌ای- سیب‌زمینی عصر اقتدارگرایی قادر به جبران و توجیه نقض حقوق و آزادی‌های شهروندان و عزت و کرامت ایرانیان با همه گوناگونی قومیتی، زبانی، مذهبی، دینی و سیاسی ایران نیست.

هماورد طلبی با آمریکا و تلاش برای تحقق شعار «ایران را سراسر کمیته امداد می‌کنیم»، به جای شعار «ایران برای همه ایرانیان»، هرگز نمی‌تواند جایگزین الگوی گفت‌وگوی تمدنی و نیازهای منزلتی، هویتی و دموکراتیک ایرانیان شود.

به همین دلیل ‌باید در جستجوی پیوند پایداری میان «عظمت ایران» و «حقوق ایرانیان» و نیز «خدمت به مردم»،‌ «توسعه همه‌جانبه»، «هویت قومی» و «هویت ملی» برآمد که به نظر من جز با راهبرد «دموکراسی در داخل، صلح در جهان» ممکن نیست. چنین پیوندی مستلزم بازگشتی کامل به آرمان‌های انقلاب اسلامی و قرائت دموکراتیک از قانون اساسی است.

نهضت‌های یکصد ساله و روند ملت‌سازی

ایرانیان در جریان حرکت‌های آزادی‌بخش، ضد استبدادی و ضد استعماری خود در یک قرن گذشته نشان داده‌اند که برای هویت و وحدت ملی خود نیازمند شرق‌شناسان و مدعای افراطی آن‌ها درباره «روح ایرانی» (به عنوان یک روح ضد عرب، ضد ترک و طرفدار انسداد و اختناق) نیستند، بلکه همین عرب و ترک و کرد و بلوچ و ترکمن و لر و گیلک و مازنی آن‌گاه که در کنار یکدیگر برای تعیین سرنوشت به صحنه می‌آیند، وحدت خود را (در عین حفظ تفاوت‌های قومی و زبانی) روز‌آمد کرده و راه را برای توسعه همه جانبه ایران هموار می‌کنند.

از این منظر تحریم تنباکو، انقلاب مشروطیت، نهضت ملی شدن نفت، قیام ۱۵ خرداد،‌ انقلاب اسلامی، جنگ تحمیلی، حماسه دوم خرداد و جنبش سبز،‌ نه فقط در هر لحظه مشخص مطالبات مشخص و وحدت مردم را به نمایش ‌گذارده است، بلکه هر یک گام بزرگی در جهت ایرانی شدن و ملت شدن مستمر و متحول نیز به شمار می‌رود. با چنین سابقه و کارنامه درخشان تاریخی و فرهنگی و سیاسی برای «ملت شدن» و «بازتولید مستمر ملی»، ملت ایران، معیارهای هویتی خود را از شرق‌شناسان استعماری قرون سپری شده یا از ناسیونال- فاشیست‌های پیرو آن‌ها نمی‌گیرد. همچنان که حساسیت‌ها و مسأله‌سازی‌های پان اسلامیت- فاشیست‌ها را به مسأله «خود» تبدیل نمی‌کند.

ترک بودن، عرب بودن، کرد بودن، ترکمن بودن، بلوچ بودن، فارس بودن و لر بودن و در عین حال ایرانی بودن و برای ایران زندگی و مجاهده کردن همواره به شکل مرتبط با یکدیگر مطرح می‌شود و نه هرگز در نفی آن ویژگی‌های قومیتی.

 همچنان که پیشرفت و رفاه اقتصادی با توسعه سیاسی و شکوفایی فرهنگی منافات ندارد.

به عکس توسعه تک‌‌بعدی در ایران به انفجار می‌ انجامد.

مگر نه این‌که در جریان انقلاب مشروطه تبریزیان غیور به رهبری ستارخان (همراه با لرهای دلاور بختیاری و…) تهران و مشروطه را نجات دادند؟

مگر نه اینکه باز همان تبریزیان در جریان انقلاب اسلامی و قیام ۲۹ بهمن ۱۳۵۶ برای پشتیبانی از رهبر فقید انقلاب و در تبعیت از حکم مراجع ثلاث قم (آیات عظام گلپایگانی، شریعتمداری و نجفی مرعشی) به خیابان‌ها آمدند و پایه‌گذار زنجیرة مبارک «چهلم‌ها» تا سقوط رژیم ستم‌شاهی گردیدند؟

مگر نقش آنان در جنگ تحمیلی و در دفاع از یکپارچگی سرزمینی ایران اندک بود؟

پس چرا باید با حقوق قانونی آنان ‌جنگید؟

بر مبنای چنین نگرشی است که سخن سیدمحمد خاتمی در تبیین پیوند بین «هویت» و «خواست» ایرانیان سخت به دل می‌‌نشیند که مکرر می‌گوید:

«انقلاب اسلامی انطباق هویت تاریخی ایرانیان و خواست تاریخی آنان بود.» بر این مبنا حقوق و مطالبات کنونی و بر زبان آمده مردم را نمی‌توان جدا از هویت ملی و خواست تاریخی آنان معنا کرد و مدعی شد که ملت فاقد حق تعیین سرنوشت است و هویت خود را از جایی دور از مطالبات مشخص روزمره خود اخذ می‌کند.

«ترس» یا «احترام»؟ :

آنچه باید برای اصل همبستگی و انسجام ملی تهدید به شمار آید تأمین حقوق شهروندی و به رسمیت شناختن تنوع و تکثر زبانی، قومیتی، مذهبی، دینی، فرهنگی و سیاسی ایرانیان نیست، بلکه توسعه آمرانه و نقض حقوق ایرانیان و یکدست و مشابه‌سازی فرهنگی و زبانی و مذهبی است.

به همین دلیل تنها زمانی ممکن است «ایران» به «ایرانستان» تبدیل ‌شود که «سر نیزه» پایه حکومت قرار گیرد. علت آن که محمدرضا شاه تنوع زبانی و قومیتی و مذهبی ایرانیان را به عنوان تهدید تلقی می‌کرد و معتقد بود در صورت سقوط او ایران تجزیه خواهد شد.

 این بود که سلطنت پهلوی‌ها بر ایجاد رعب و ترس بنا شده بود و فروپاشی ترس و اختناق را با فروپاشی ایران یکی ارزیابی می‌کرد.

شاه تصور می‌کرد علم کردن تهدیدی به نام «ایرانستان» که بر همان درک ضد حقوق بشری و ضد قومی از مفهوم ایرانیت استوار شده بود، می‌تواند مانع خیزش مردم علیه ظلم و فساد و بی‌عدالتی رژیم او شود.

حال آنکه ملت ایران بی‌توجه به این تهدید، رژیم ستمشاهی را ساقط کرد و در برابر تجاوز بعثی‌ها از یکپارچگی سرزمینی خود به نحو کم سابقه‌ای دفاع کرد.

رهبر فقید انقلاب اسلامی بر عکس پهلوی‌ها که برای بقای حکومت خود به طور مستمر نیازمند پمپاژ سیاست‌‌گریزی ترس‌محور و تکثرستیز بودند، با راهبرد «وحدت در کثرت» نشان داد که می‌توان ایرانی بود و چند زبانی و چند قومیتی. همچنان که شورا باوری و انتخاب محلی و سراسری را مخل وحدت ملی نمی‌دانست، بلکه مقوم آن به شمار می‌‌آورد.

عصر اصلاحات یک بار دیگر نشان داد می‌توان به جای پمپاژ «ترس» به سطح کشور و به جای نفی مؤلفه‌های قومیتی و فرهنگی، تئوری «اعتماد» به ملت و در نتیجه «مشارکت» آنان را جایگزین کرد و ایران را برای همه ایرانیان خواست.

صفحه قبل

برگشت

صفحه بعدی