ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات

بایگانی


ملا حسنی

شماره جدید آزادگی 

سید ابراهیم نبوی

صدا

دانشجو

 
 

اصالت خاک" يا اصالت انسان؟

سخنرانى در سمينار "ايران کجاست، ايرانى کيست"؟

سياوش دانشور siavash_d@yahoo.com

 حضار محترم، خانمها و آقايان!

به شما خوش آمد ميگويم و با تشکر از انجمن پژوهشگران که اين فرصت را فراهم آوردند. قبل از وارد شدن به بحث مايلم نکته اى را يادآور شوم. امروز ٣٠ خرداد است. سالروز نسل کشى از مخالفين سياسى و نسل انقلاب ٥٧ توسط جمهورى اسلامى. ٣٠ خرداد ٦٠ ادامه بمباران کردستان، اعدامهاى صحرائى خلخالى، کشتار ترکمن صحرا، تحميل حجاب به زنان و شليک به کارگران بيکار اصفهان بود. هزاران نفرى که در "تف آبادها"، "لعنت آبادها"، و خاورانها دسته جمعى آرميده اند، لازم است در اين روز مورد احترام عميق بشريت آزاديخواه قرار گيرند. من خواستم قبل از شروع صحبتم ياد اين عزيزان را گرامى داشته باشيم، به خانواده قربانيان اين قتل عام اداى احترام کرده باشيم، و بر اين تاکيد کنيم که روز اول پيروزى بر ارتجاع اسلامى در ايران بايد مجازات اعدام را لغو کنيم، زندانهاى سياسى را موزه کنيم، و در دادگاههاى عادلانه، مستقل و منتخب مردم، سران رژيم اسلامى و مسببين اين جنايات عليه مردم را محاکمه کنيم. بزرگترين تجليل را از اين قربانيان بعمل آوريم و با برپا کردن بناهاى يادبود براى آنها سهمشان را در امر مبارزه براى آزادى پاس بداريم.

تيتر سخنرانى من "اصالت خاک" يا اصالت انسان است. من قصد بحث فلسفى در اين زمينه را ندارم چون موضوع اساسا سياسى است. اما آن مبناى فلسفى که نقطه رجوع من در مبارزه سياسى براى امر آزادى است، اصالت دارد و هر سوال و موضوعى را از اين زاويه مورد بررسى قرار ميدهم، انسان و آزادى انسان است نه محصولات ساخت انسان. نه کالا، نه مذهب، نه مليت، نه قوميت، نه خاک و سرزمين. براى من نه ايران بعنوان يک جغرافياى معين مقدس است و نه هيچ جغرافياى سياسى فرضى ديگر. مهم اينست که انسانها در آن خاک چگونه زندگى ميکنند. آيا احساس خوشبختى ميکنند؟ آيا در ظرفيت جمعى و فردى آزاد هستند؟ آيا از ستم و تبعيض چه جنسى، ملى و قومى و چه سياسى و اقتصادى و اجتماعى رها شده اند؟ براى من سرزمينى که در آن انسانهايش اسيرند، زندان است. من براى نفس زندان دل نمى سوزانم.

ناسيوناليسم

 در ايران و طى دهه هاى گذشته، شوونيسم و تبعيض و ستم ملى بعنوان يک واقعيت زشت، چه در دوران پهلوى ها و چه در جمهورى اسلامى، در اشکال متفاوت وجود داشته و عمل کرده است. "تماميت ارضى" پرچم اين خود محور بينى ناسيوناليسم عظمت طلب ايرانى است. اين واقعيت بنوبه خود زمينه تحرک سياسى ناسيوناليسم محلى و قومى را فراهم ميکند و يک منشا باد زدن تنش ملى و قومى است. در حقيقت وجود يکى زمينه رشد ديگرى است. اما ناسيوناليسم محلى هم از نقطه نظر جهان بينى و ارزشهاى اجتماعى همين ماهيت را دارد، تنها تفاوتش اينست که در موضع قدرت سياسى نيست. در اپوزيسيون بودن ناسيوناليسم محلى چيزى در مورد حقانيت سياسى اش نميگويد. ابزار هر دو براى بسيج، ارجحيت دادن به "هويت و منفعت ملى خودى" و نگاه کردن به دنيا و حق و آزادى بشر از دريچه تنگ "منافع ملى" است. هر دو براى سهم برى بيشتر از قدرت سياسى و سود حاصله از استثمار کارگران در بازار داخلى رقابت ميکنند. البته معناى آزادى و خوشبختى براى کارگر اين نيست که کارفرمايش همزبانش باشد. خيلى از کارگران در طول زمان عمر کارشان حتى يکبار کارفرماى واقعى خود را نميبينند. فکر نميکنم هيچ کارگر مارابو و مالبورو و شرکتهاى ديگر جناب فليپ موريس را ديده باشد.

از نظر ما ناسيوناليسم بعنوان يک جنبش سياسى، مستقل از اينکه در موضع قدرت است يا اپوزيسيون، ربطى به آزادى مردم در هر جامعه اى ندارد. ناسيوناليسم ايدئولوژى بورژوازى و طوق بردگى کارگران و مردم محروم است. ناسيوناليسم حتى قادر به حل ستم ملى نيست و اساسا از طريق ابدى کردن آن ميتواند موجوديت سياسى داشته باشد. همينطور از نظر ما حل ستم ملى يا قومى جواب اتوماتش تشکيل دولت محلى نيست. چه کسى معتقد است که با حاکميت عظمت طلبان ايرانى مردم فارس زبان آزاد شدند تا با تشکيل دولت کردى يا آذرى و عربى يا نظام فدرال مردم آزاد ميشوند؟ هيچ رابطه روشن و يک به يکى بين تشکيل دولت توسط ناسيوناليسم محلى و آزادى مردمى که تحت ستم ملى بوده اند وجود ندارد. در دوره اى که جوامع از ارتجاع قديم فئودالى عبور ميکردند، بورژوازى و جنبش ناسيوناليستى، اساسا در پاسخ به نياز يک بازار داخلى و يکپارچه، به پديده دولت - ملت شکل داد. تاريخا اين روندى رو به جلو بود، چرا که از ايل و تبار و عشاير و خان خانى ها و روابط سنتى به فرهنگ شهرى، اقتصاد جديد و به طبع آن روابط اجتماعى و سياسى و فرهنگى نوينى ميرسيم. سرمايه دارى به مجرد مسلط شدن بعنوان يک نظام اقتصادى - اجتماعى بنوبه خود در مقابل جنبش سوسياليستى کارگران قرار ميگيرد که خواهان نفى روابط و مناسبات ملکى حاکم در جامعه بورژوائى است. امروز ناسيوناليسم بعد از دوره جنگ سرد، که اساسا قوم پرستى است، همين پروسه تاريخى را ميخواهد به عقب برگرداند و پديده اى واپسگرا است.

بنا براين مفروضات جنبش ناسيوناليستى، مانند "ملت"، "هويت ملى"، "منفعت و فرهنگ ملى"، "زبان رسمى"، "پرچم ملى" و غيره نقطه عزيمت من نيستند و اساسا آنها را بعنوان مقولاتى که بتوان منافع عام انسانها و مبارزه براى امر آزادى را از مجرايشان تبئين کرد، قبول ندارم. روشن است که اين حق هر کس است که هر تعلق ملى، مذهبى، قومى و نژادى داشته باشد، حق هر کسى است که بتواند به زبان خود بنويسد و بخواند و آموزش ببيند، حق هر کسى است که هر لباسى دوست دارد بپوشد و حق هر کسى است که سرنوشتش را انتخاب کند و مهمتر اينکه حق هر کسى است که در يک شرايط برابر و با حقوق يکسان با ديگر شهروندان زندگى کند.

 سوالات واقعى

 تيتر سمينار ميخواهد به نگرانى و سوالات واقعى توجه دهد که با فرض مشکلات موجود عاقبت اين "گربه" چه ميشود؟ ايران بعنوان يک کشور و جغرافيا معلوم است کجاست و "ايرانى" بعنوان اتيکت و "هويت ملى"، که به تمام کسانى که در آن جغرافيا بدنيا آمده اند الصاق شده است، معلوم است که در زير سلطه اسلام و رژيمش در ايران بسر ميبرند و در تلاشى روزمره و سهمگين براى نفى اين اختناق و استبداد و فلاکت است. بخشى هم که آواره است يا هنوز شلاق اختناق و سرکوب بر تن و روح و روانش سنگينى ميکند و يا مستقيا در تلاش براى تغيير اين وضعيت است.

مسئله و سوال اين نيست که "ريشه ايرانى" کجاست و يا شهروند امروز جامعه ايران که هفتاد درصد آن را نسل جوان تشکيل ميدهد ميخواهد بداند که "سامى و مزدک" و غيره کيست و چيست! شهروند امروز جامعه ايران بدنبال اين ريشه يابى از "هويت خويش" نيست. سوال واقعى اينست که اين "ايرانى" ها با تمام تنوعشان چگونه ميتوانند در آن جغرافيا و در يک شرايط برابر با هم زندگى کنند؟ ستم ملى مسئله اى سياسى است و پاسخ آن نيز سياسى است. "پاسخهاى" موجود به اين سوال چه از موضع ناسيوناليسم عظمت طلب که بر طبل "تماميت ارضى" ميکوبد، چه از جانب ناسيوناليسم اپوزيسيون و تمايلات قوم پرستانه که فدراليسم

 

 

قبلی

برگشت

بعدی