ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات  بایگانی

ملا حسنی

شماره جدید

سید ابراهیم نبوی

مسئله ملی  و فدرالیسم

دانشجو

حقوق بشر

 

باز هم بحث ملت، مسئله ملی

و وحشت مرکزیت گرایان از فدرالیسم!

دکتر گلمراد مرادی  Dr.GolmoradMoradi@t-online.de

 در این روزها بازار مقابله با ملیتهای به اصطلاح اقلیت در ایران، بویژه طرح و بیان مسئله خودمختاری و فدرالیسم که از یکسال پیش و نیز هم اکنون بیشتر برسر زبانها است و در کشور همسایه عراق هم بگرمی بحث آن است، حساسیت خاصی را در میان روشنفکران ایرانی هموطن مرکزیتگرا بر انگیخته است. از چپ و راست کوشیده می شود قلم فرسائی نمایند و تحلیلهای متفاوتی اما با یک هدف، علیه آن ارائه دهند. خوب، فکر می کنم این امری است طبیعی و باید با تحمل وحوصله، تاحد امکان با استدلال، ضدیت با فدرالیسم و ملیت ها را خنثی نمود.

به نظر من این یک وظیفه برای همه دمکراتها و بویژه روشنفکران خلق کرد است.

بنا به یک شعار رایج که گویند:

حق بخشیدنی نیست، بلکه گرفتنی است.

پس حق را اگر چه حق بر حق آدم هم باشد، تقدیم صاحب حق نمی کنند، لذا باید برای گرفتن آن کوشش بی امان نمود. دراین میان دو راه برای ستاندن حق وجود دارد:

یکی آنکه پدران ما به سبک خود انجام دادند و می خواستند با زور اسلحه آن را بگیرند که متأسفانه موفقیتی هم نداشتند و برخی از هموطنان هنوزهم معتقدند با ادامه این روش عاقبت ما موفق خوایم شد! که البته بنده در دنیای مدرن امروز، به این روش شک دارم و آن را متعلق بقرون گذشته می دانم.

دومی گرفتن حق با زور منطق و قلم است. به دیگر سخن، آگاه نمودن خود و اطرافیان و به اذهان عمومی رساندن واقعیت جامعه ستمدیده ی خویش و بدین وسیله مجبور نمودن حق پایمال کنها به پذیرش این راه و روش درست خواهد بود. معمولا افراد قلم به دست اقلیت های ملی و مذهبی که هیچ سلاحی جز قلم خود در دست ندارند نیز به این مهم باید عادت کنند، صبر داشته باشند، دشمن تراشی نکنند که دشمن تراشی از طرف ما، آرزوی دشمن واقعی خواهد بود.

ما باید مسائل و خواستهای خود و خلق مان را آن قدر توضیح دهیم، تکرار کنیم و از نو تعریف نمائیم که قادر شویم حداقل نیروهای تا حدودی پیشرو ملت حاکم را در سر زمین خویش، نه اینکه فقط متقاعد سازیم، بلکه حتا پشتیبان مبارزه برحق خود نمائیم. شاید تازه آنگاه بتوانیم بابسیج هرچه بیشتر خلقهای تحت ستم و اتحاد عمل با نیروهای مترقی خلق حاکم، هم دمکراسی را در جامعه پیاده کنیم و هم در سایه چنین دمکراسی، خلقهای ایران به حقوق مساوی دست یابند. اگر احتمالا نسل ما موفق به دیدن این صحنه ایدآل و رؤیائی نشود، بدون شک نسلهای بعد از ما با به کارگیری و ادامه این روش، بحق مسلم و اهداف والای خویش دست خواهند یافت. بنا بر این از جدیت و کوشش خستگی ناپذیر نباید دست کشید. بگذارید، هنگامی که دیگر وجودما نیست، شبه ما به رقص و شادی نسلهای بعدی بحق خویش رسیده، لبخند پیروزی بزند. در هر حال اگر چنانچه تا کنون در مبارزه برحق خود کمترین موفقیتی را داشته ایم، من هرگز و هیچگاه پدران و گذشتگان را به خاطر این ناموفق بودن و نابسامانی های کنونی، مقصر و گناه کار نمی دانم. زیرا آنها در حد توان و آگاهی محدود خویش و با سبک خاصی کوشیده اند و حتا جان دادند، ولی اگر موفقیت و نتیجه ایدآل بدست نیامده است، نمی باید بیش از این از مبارزه آنها انتظاری داشت. زیرا در نتیجه، همان نا آگاهی، خود بینی و برتری طلبی، دید آنان را محدود نموده و بیش از چند قدمی جلوپای خودرا نمیتوانستند ببینند. آن چیزیکه متآسفانه حتا هم اکنون در میان "روشنفکران امروزی" نیز غوغا می کند. یعنی در اوایل قرن بیست و یکم و شکوفائی دجیتال ودیگر دستگاههای الکترونیک و تسخیر کرات در فضای لایتناهی، هنوز انسانهائی یافت می شوند که عقاید و نظرات خودرا احتمالا به خاطر رسیدن به مقام و موقعیتی، همانند زیر پیراهن تنشان عوض می کنند. پس چه انتظاری بیش از این میتوان از پدران ما با افکار کهنه و قرن حجری داشت؟!

بحث این مقال را اختصاص می دهم به این دسته از انسانها با افکار متزلزلی در زمینه مسئله ملی و حق ملیتها در جامعه خود ما ایران. البته در اینکه می گویم افکار متزلزل، شاید بخطا باشد، زیرا در تغییر افکار و عوض کردن راه، عوامل گونا گون می توانند دخیل باشند. خوب معلوم است انسانهائی که بعد از سالها به این نتیجه رسیده اند، که بقول سعدی شیرازی:

" سعديا دى رفت و فردا همچنان موجود نيست.

      در ميان اين و آن فرصت شمار امروز را. "

باید امروز را غنیمت شمارند و با هرسازی که موفقیتش نزدیکتر است برقصند، و دنیا فقط برای شان دو روز است، پس چرا بقیه عمر خود را صرف دفاع از حقوق دیگران کنند که تازه این دیگران قدر شناس هم نیستند؟! پس، راه غنیمت شمار دمی را، انتخاب می کنند. یعنی با وصف اینکه می دانند آن چه را که می گویند بازی با واژه ها و یک نوع فرصت طلبی و به امید به نوائی رسیدن و غیره، بیش نیست، اما از بیان آن ابائی هم ندارند. به این جملات و تعریف زیر توجه فرمائید:

"آنچه ملتی را می سازد، زبان واحد یا تعلق به قوم واحد و یا باور های مذهبی واحد و امثال آن نیست. ملت های چند زبانی و چند مذهبی و به طریق اولی چند قومی با اقلیت های گونا گون، بی شمارند". ولی نمی فرمایند در کجا بی شمارند؟ در جای دیگر (درنامه ای میلی به نگارنده) آورده اند: "....... یکی گرفتن مقوله های چون قوم، خلق و ملت با یک دیگر کاملا نا درست است. قوم یک مقوله مردم شناسی (اتنولوژیک) است. و ملت یک پدیده فرهنگی تاریخی است و با تشکیل دولت، در پیوند تنگاتنگ است". قبل از اظهار هر چیز دیگر باید عرض کنم که شاید بیان کننده این جملات فوق، لهجه هائی (مانند تهرانی، اصفهانی، مشهدی و غیره) در زبان فارسی ملت حاکم را با زبانهای مستقل کردی، آذری و بلوچی و غیره عوضی گرفته اند. در غیر آنصورت چگونه می توان ادعا کرد که زبان واحد یا تعلق به قوم واحد شکل دهنده و سازنده یک ملت نیست! اگر ایشان مثلا برای ملت فارس زبان واحدی  مانند فارسی را به رسمیت نمی شناسند و لهجه های ذکر شده فوق را هرکدام یک زبان بحساب می آورند، پس باید به ایشان حق داد که ملت فارس یک ملت چند زبانه و چند مذهبه است! اما بخوبی می دانیم که اینطور نیست، بلکه زبان ملت فارس، فارسی است با لهجه های گوناگون. چون در هر زبانی لهجه های زیادی در طول زمان بوجود می آید و این مسئله غیر قابل کنترول است، بویژه اگر ابزار تعلیم و تربیت در سرزمینی محدود باشد و در دسترس همگان قرار نگیرد. مثلا در زبان کردی، ملت کرد لهجه های گورانی، کرمانجی، سورانی، با دینی، زازائی و غیره وجود دارند و بعضی از لهجه ها در برخی قبایل بقدری غلیظ اند که مردم قبایل دیگر آن را نمی فهمند، اگر چه این لهجه ها از یک زبان مشترک سر چشمه می گیرد. اگر از این نیز بگذریم، ایشان به خوبی می دانند که واژه های قوم، خلق و ملت عربی اند و مفهوم آنها زیاد بهم نزدیک است و در واژه نامه های فارسی نیز

 

قبلی

برگشت

بعدی