ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات  بایگانی

 

مسئله ملی  و فدرالیسم

ملا حسنی

شماره جدید

سید ابراهیم نبوی

حقوق بشر

دانشجو

 
 

کامل برای شاه ایران نوشته و او را با خبر نموده است". سروان صالح درباره رهبران عشایر در جمهوری کردستان آورده است که آنها فرزندان و نزدیکترین اقوام خودرا برای اطمینان شاه بعنوان گروگان همراه نامه ها می فرستادند. خوب همین نادانی و نا آگاهی عوامل اصلی برای شکست جمهوری کردستان بود نه آنگونه که دشمنان تبلیغ کرده و می کنند، مبنی براینکه شکست آن را به دلیل "خروج قوای شوروی از ایران می دانند". امروزه ما کردها واقعا باید از این تجربه بسیار تلخ و از این نا آگاهی ضایعه آفرین عبرت بگیریم .

 5 - دادگاهی و اعدام قاضی ها بر چه اساسی انجام گرفت؟

متأسفانه هنگامیکه 25 سال پیش، برای کار تحقیقی در ایران بودم، به اسنادی که اکنون در رابطه با محاکمات فرمایشی قاضی ها، منتشر شده اند و در بالا به آن اشاره شده، دسترسی پیدا نکردم که در کتابم بیاورم، اگر چه تقریبا به اسناد فراوانی از آرشیو وزارت خارجه بریتانیا در رابطه با ظلم و ستم حکومت مرکزی در ایران نسبت به کردها دست یافتم و به آنها نیز در کتابم استناد کرده ام، اما این گزارش سروان صالح، درباره اعدام قاضی ها کامل ترین است و به روشنی چهر کریه رژیم شاه وحکومت وابسته به قدرتهای بزرگ اورا بیشتر افشاء نموده است. این اسناد ذکر شده به خوبی نشان می دهند که چه نا عدالتی و ظلمی در حق قاضی محمد که به درستی لقب گاندی خاورمیانه شایسته او بود، بمرحله اجراء در آورده اند.

اجازه فرمائید برای اثبات عرایضم، نکاتی از این "محاکمات" و دفاعیات "متهمین" را در اینجا بیان نمایم، اگر چه احتمالا برای بعضی از شما حضار محترم شنیدن آن تازگی ندارد، زیرا این اسناد به کردی هم منتشر شده اند، اما تصور می کنم تکرارآن زیانی نرساند. سروان کیومرث صالح درباره دادگاه تجدید نظر می نویسد:

با گذشت نزدیک به سه ماه از محاکمه قاضی ها، از ستاد ارتش ایران دسته ای دیگر برای محاکمه مجدد آنها آماده شد که از افراد ذیل تشکیل گردیدند.

1- سرهنگ نیکوزاده « دادستان »  2- سرهنگ رجب عطایی « ریاست دادگاه » 3- سروان حسین صلح جو  4- سروان نبوی بعنوان محافظ قاضی ها مشخص گردید.            

کیومرث صالح می نویسد: با اینکه قاضی ها بطور دقیق موارد اتهامات خودرا رد نمودند و آن را در 114 صفحه در جلسه اول دادگاه تحقیق نوشته تا آن را مجدداٌ بر رسی کنند، ولی خواسته آنها را به مدت سه ماه در دادگاه صحرایی ستاد ارتش نگه داشتند و همانطور که در مهاباد بسته و لاک و مهر شده بود به همان شیوه مانده بود وکسی حاضر نشد آن را باز کند یا لااقل بخواند. و حتی در هنگام آمدن هیئت دادگاه از تهران به مهاباد همین خواسته قاضی ها را با خود برایشان نیاورده بودند تا لااقل در دادگاه تجدید نظر مجدداٌ قاضی ها خواسته خود را مبنی بر مردود بودن اتهامات وارده بررسی کنند و بی گناهی آنها ثابت شود زیرا قاضی ها مطمئن بودند، لایحه تنظیم شده ایکه آماده کرده بودند اثبات بی گناهی آنها را ثابت می کند. اما مشخص بود که حکم گناهکار شناختن آنان از تهران صادر گردیده است. قاضی ها می پنداشتند که هر یک چند سالی در زندان خواهند بود و بعداٌ آزاد خواهند شد ولی اینطور نشد.

کیومرث صالح می نویسد: هیئت دادگاه تجدید نظر قاضی ها از طرف ستاد ارتش مشخص و به شاه ایران معرفی گردیدند. شاه پس از راهنمایی های لازم به آنها گفت که نباید هیچ شک و گمانی در کار دادگاه باقی بماند و مرتباٌ با ستاد ارتش رابطه برقرار کنند.

هیئت مشخص شده در روز 4/1/1325 (1326 درست است) از تهران به تبریز و از آنجا به میاندوآب و مهاباد براه افتادند.

روز 7/1/1325 (1326 درست است) به محل مورد نظر رسیدیم و شبی در پادگان مهاباد استراحت کردیم.

 صبح دادگاه شروع به کار کرد و ابتدا قاضی محمد را آوردند و از او سؤال کردند که به اتهام 12 مورد محکوم شده بود. او غیر از سه مورد از آنها، بقیه را رد کرد ...... قاضی محمد مجدداٌ برای اثبات این اتهامات از آنها مدرک و دلیل می خواست. در طول مدت خواندن اتهامات وارده قاضی محمد بسیار آرام و مسلط به خود، جواب آنها را می داد. بخاطر استواری قاضی محمد بررد اتهامات وارده دادستان صدایش را بر قاضی بلند کرده و با لحنی تند با او سخن می گوید. قاضی محمد هم عصبانی شد و به فارسی به دادستان گفت شما هم خورده دیگران را نشخوار می کنید. و همچنین گفت: شما اگر دین ندارید و خدا را نمی شناسید و ایمان به حساب و کتاب و آخرت ندارید لااقل ذره ای جوانمرد باشید و گفت: اینهمه دروغ و تهمت را چگونه و از کجا برای من درست کرده اید، اگر راست می گویید مدرکی بیاورید.

از آنجا که این قاطعیت قاضی محمد برای آنها اهانت بزرگی بود، دادستان از این حرفهای قاضی بیشتر عصبانی شد و مشت بر سر خود کوبید و به قاضی محمد گفت: کردان سگ صفت؟! اما عصبانیت او در قاضی تأثیری نکرد، بلکه بر عکس قاضی محمد محکم و استوار گفت: سگ صفت و بی شرف و بی آبرو شما هستید که حد و حدودی برای خود و مردم و قانون قائل نیستید. آخر بی شرف تو هم فقط می توانی حکم آن بی شرف دیگری را که داده است، بدهی، از این بیشترخطایی نمیتوانی انجام دهی. من خیلی وقت است خودم را آماده کرده ام و با آغوش باز از آنچه بدان متهم هستم که اگر در راه آزادی ملتم کشته شوم ... .... به چنین مرگ و مردنی مردانه افتخار می کنم. بعد از این حرفها قاضی محمد مصمم شد که دیگر حرفی نزند وجواب سؤالی را ندهد وگفت این نامرد هرغلطی دلش می خواهد بکند. :

 دادستان بخاطر اینکه قاضی کمی بخود بیاید و از گفته خود پشیمان شود وقت استراحت دادگاه را اعلام کرد.

بعد از استراحت دادگاه، خیلی سعی کردند که قاضی محمد جواب سؤالات سرهنگ نیکوزاده را بدهد اما قاضی محمد گفت حال که حکم داده شده که من اعدام شوم و بخاطر عهد و پیمانی که با ملتم بسته ام که در میان ملتم زندگی کنم و بخاطر آنان بمیرم چطور حاضرم عهد و پیمان و قسم خود را بشکنم بخاطر این همه بی شرفی سرهنگ که نام خود را دادستان نهاده، من حاضر نیستم جواب چنین کسی را بدهم مگر کسی دیگر از من سؤال کند.

هیئت دادگاه پس از مشورت در میان خود ناچار شدند بجای سرهنگ نیکوزاده  سرهنگ رجب عطایی را بعنوان دادستان دادگاه قرار دهند. سؤالات دوباره از اول شروع شد قاضی محمد همه آنها را رد نمود و درجواب سؤال دادستان که چرا بدون اجازه حکومت داخلی (مرکزی) پیمان بازرگانی نفت را با روسیه بسته اید قاضی خندید و گفت کدام نفت ما کدام چاه و کمپانی نفت در اختیار داشتیم تا بر آن پیمان ببندیم؟ عجیب است شما اگر می خواهید به ما تهمتی بزنید لااقل کمی راست باشد. شاید شما این آب که از داخل شهر جاری می شود آنرا نفت بدانید شما خیلی جاهلانه و بدون سند و مدرک این اتهامات را به ما وارد می کنید که هیچکدام اساس ندارد.

دوباره سرهنگ عطایی یک یک سؤالات خود را تکرار کرد و قاضی محمد همچون گذشته آنها را مجدداٌ رد کرده در این حال سرهنگ نیکوزاده که دادستان بود و قاضی خیلی محکم و استوار در مقابلش ایستاده بود. مانند مار بخود می پیچید« در این بین » پارچه ای را از جیبش درآورد که به رنگ قرمز و سفید و سبز بود و آرم چکش و داس بر آن کشیده شده بود به قاضی گفت آخر تمام حکومت وپرچم تشکیلات تو این نیست؟!! سرهنگ بر پرچم تف کرد. آنرا زیر پای خود گذاشت و پا بر آن نهاد قاضی گفت اولاٌ این پرچم کردستان نیست و نخواهد بود زیرا پرچم ما چکش و داس در آن نیست. دوماٌ این اعمال تو نشانه کم عقلی توست و بی شعوری تو

 

 

قبلی

برگشت

بعدی