ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات شماره جدید

 

مسئله ملی  و فدرالیسم

ملا حسنی

بایگانی

 

حقوق بشر

دانشجو

 
 

اگر جنگ موضوع تدبیر می شد، در خرداد 60 ، با پیروزی معنوی، اخلاقی ، سیاسی، اقتصادی و نظامی ایران پایان می پذیرفت و کودتای خرداد 60 نیز انجام نمی شد. ایران راه رشد در پیش می گرفت و...

5 -  بسود نمایندگان تقدیر ساز و  به زیان انسانهائی  که محکوم حکم تقدیر هستند، تبعیض بوجود می ﺁورد . در واقع،  انسانها را، همچون ﺁلت،  به مالکیت قدرت ( = زور ) در می ﺁورد .  ﺁیا نمی گویند « ولی فقیه » بر جان و مال و ناموس مردم بسط ید دارد ؟ 

طرفه این که  تنها شما پاسداران نیستید که جز بمثابه ﺁلت زور ، هویتی در این رژیم پیدا نمی کنید، بلکه مدعی ولایت فقیه و دستیاران او نیز جز بمثابه خدمتگزاران قدرت ( = زور ) هویتی نمی یابند .

ﺁیا  از خود پرسیده اید : خامنه ای کیست ؟

اگر پرسیده باشید و یا بپرسید ، عقل شما  برای او هویتی جز هویت کسی که امر و نهی می کند و « النصر بالرعب » را روش کرده است،  نخواهد جست .

6 -  تقدیر دست ساز قدرت ، غیر از این که تدبیر را تعطیل و استعدادهای انسان را  به ویرانگری ناگزیر می کند و او را با خود، بمثابه تدبیر ساز، در تضاد قرار می دهد، از حقوق  و ﺁزادیهای خویش نیز غافل می کند . توجه شما را به این مهم جلب می کنم که وقتی انسان بر فطرت خویش است و بر اصل موازنه عدمی تدبیر می سازد و عمل می کند،

 الف – عقل او ﺁزاد است و اندیشه و تدبیری که می سازد، فرﺁورده دانش و ﺁزادی است و

  ب - چون با خدا است و با هستی هوشمند اینهمانی می جوید،  در بی کران لااکراه است .  نیک تأمل کنید تا فرق میان ﺁزادی منفی که متفکران غرب  تعریف کرده اند و ﺁزادی انسان وقتی با خدا است را دریابید : ﺁزادی منفی ، ﺁزادی از دولت ، ﺁزادی فردها از یکدیگر،  بنا بر این ، محدوده ای تنگ است . اما ﺁزادی بمعنای بی کران لااکراه رهائی از محدود کننده ها است . از این رو فرمود در دین اکراه نیست که اکراه انسان را از ﺁزادی و بنا بر این، از خدا غافل می کند .

7 -  تقدم تقدیر بر تدبیر، رابطه انسان را با  خود و با انسانها و با طبیعت غیر مستقیم می کند . چرا که  عقل از دیدگاه تقدیر است که در واقعیت می نگرد . از این رو است که گفته اند و می گویند : جامعه های تقدیر گرا، جامعه های ناتوان از رشد هستند . در حقیقت،  تقدم تقدیر بر تدبیر انسان را فعل پذیر می کند و هرچه بر او می رود را فرﺁورده تقدیر گمان می برد . 

چون تدبیر نمی کند و فعال نیست، با واقعیتها نیز رابطه مستقیم بر قرار نمی کند . باز چون فعال نیست و تدبیر نمی کند و با واقعیتها رابطه مستقیم بر قرار نمی کند، از تقدیر ، جز قدرت مطلقه ای چون و چرا ناپذیر، اندر نمی یابد .  بدین خاطر بود که وقتی ﺁقای خمینی جام زهر سر کشید و گفت چون و چرا نکنید، کسی از شما در شگفت نشدکه با وجود این که اسلام دین چون چرا است،  با وجود رفتار علی ( ع ) که در میدان جنگ نیز چون و چرا کردن را تعطیل ناپذیر می دانست ، از چه رو مدعی جانشینی او، با وجود 8 سال جنگ و پامال شدن یک نسل ، امر می کند چون و چرا نکنید !

8 – ادعای تقدم و حاکمیت تقدیر بر تدبیر با ﺁزادی اجتهاد در تناقض است .  خاصه دانش  همه زمانی و همه مکانی بودن ﺁنست . علمی که در یک جا صدق کند و در جای دیگر صدق نکند، در زمانی صدق کند و در زمان دیگری صدق نکند، علم نیست . همانطور که حق همگانی و همه زمانی و همه مکانی است . ﺁن حق که یکی داشته باشد و دیگری نداشته باشد و در جائی کسانی داشته باشند و در جای دیگری کسانی نداشته باشند، حق نیست .  بدین قرار ، هرگاه تقدیر همه جا و همه وقت صدق کند، همان سنت خداوندی است که حق و دانش است . سنتی چنین همان ﺁفرینش بر فطرت است که ﺁفریده را صاحب استعدادها و مجموعه ای حقوق گردانده تا که از راه تدبیر، راه رشد را بجوید و به پیش رود .  بدین سان، هر تقدیر دیگری ساخته قدرت و زمان و مکانش هم اکنون و همین جا   ضد حق و دانش و محروم کننده انسان دانش پژوه و اجتهاد است و او را از حقوق خویش غافل و مأمور تخریب استعدادهایش می کند .

9 -  تقدم تقدیر بر تدبیر ، انسانها را از استعداد انس و توان همکاری با یکدیگر ناتوان و منفرد و منزوی می کند . ﺁیا شما پاسداران در دسته بندیهای موجود در سپاه و ﺁنها که در این دسته بندیها نیستند ، تأمل کرده اید؟  اگر نه ، تأمل کنید تا بدانید وجود اطلاعات سپاه و جو ترسی که در سپاه ایجاد کرده است ، خود فرﺁورده تقدم مطلق تقدیر قدرت بر تدبیر است . بر اثر این تقدم، انسانها ناگزیر می شوند یکی از دو رویه را در پیش بگیرند : یا در باندهای مافیائی و جنایت ها و خیانتها و فسادها شرکت کنند و یا انزوا و انفراد . هر گاه وضعیت خود را با وضعیت انسان ﺁزاد در جامعه ﺁزاد – برای مثال جامعه مدینه – مقایسه کنید ، در می یابید که اگر کلمه پاسدار ، در جا، زور را به ذهن می ﺁورد  و جز این هویتی ندارد، انسان ﺁزاد، هم بمثابه فرد و هم بمثابه عضو جامعه ﺁزاد ، هویتی را دارد که از رشد و همبستگی و همکاری با اعضای جامعه خویش در جریان رشد، حاصل می کند .

10 -  و اگر ﺁزادی فکر کردن و سخن گفتن و عمل کردن خود  در دوران مرجع انقلاب را، با محدویتهای امروز خویش، مقایسه کنید،  از واقعیت دیگری ﺁگاه می شوید : نه تنها تقدم تقدیر بر تدبیر ، عرصه فکر و عمل را بر شما  تنگ و تنگ تر کرده است، نه تنها شما را عامل تحدید ﺁزادیها گردانده است ، بلکه شما را از فضای باز ترسان و گریزان کرده است .  زیرا در فضای باز اندیشه و عمل شما یکی از دو رفتار را نمی تواند برگزینید : ﺁزاد کردن خویش در پندار و گفتار و کردار. این رویه را نمی توانید برگزینید . زیرا ، در جا، از پی ﺁمدهایی که برای شما دارد، به وحشت می افتید . لاقید نیز نمی توانید بمانید . زیرا طرز کار شما محدود کردن است .  لاجرم، این بار ، تقدیر ساز می شوید و امر به بستن فضا می کنید و خود ﺁن را به اجرا می گذارید .  بدین خاطر است که ولایت مطلقه فقیه و غیر ﺁن، به تعداد مأموران در خدمت قدرت ، مطلق العنان هائی وجود دارند که ﺁلت وار زور بکار می برند . و

11 – پس نباید تعجب کنید اگر ﺁن سپاه که افرادش داوطلب و بی اعتناء به حقوق ماهانه بودند ، امروز، بر دولت و اقتصاد ایران چنگ انداخته است . در حقیقت،  انسانهائی که حرفه ﺁنها بکار بردن زور بگردد،  بنا بر طبیعت زور، ضد رشد و ویرانگر می شوند . دولت ویرانگر، بجای از میان بردن فرصتهای رانت خواری، زمان به زمان بر این فرصتها  می افزاید . زمان به زمان بر میزان رانتها می افزاید . عامل گریز سرمایه ها و استعدادها از کشور می شود . با قبضه کردن دولت، سه قوه و دستگاههای لشگری و کشوری و بخش دولتی و غیر دولتی را تابع تقدیری می کند که مافیاهای نظامی مالی می سازند . دولتی که تدبیر نساخت و تقدیر ساخت و  به ﺁن صفت" خدا خواسته" بخشید ( نوری که  به ادعای مشاورﺁقای احمدی نژاد و خود او،  بهنگام ورودش به جلسه سازمان ملل متحد، او را در بر گرفت و دست تقدیری که او را در اجلاس سران کشورهای اسلامی صدر نشین کرد و... و دست غیبی که از جنگ بدین سو، همواره در کار است ) ،  دولت ضد رشد، مسئله و بحران ساز و عامل گسترش جنایت ها و فسادها و خیانتها، در یک کلام، ستم گستر می شود .

12  -  و تقدیری که بر تدبیر مقدم و بر ﺁن حاکم و بنا بر این از حق تهی است ، لاجرم نه از حقوق که از مصلحتها کسب مشروعیت می کند . پس نباید تعجب کنید اگر انقلاب بخاطر برخورداری از حقوق شد ولی بتدریج، مصلحت جانشین حق شد . نه تنها مصلحتها بیرون از حق ها هستند بلکه ضد حق ها نیز هستند . ﺁیا هیچگاه از خود پرسیده اید چرا از اینهمه مصلحتها که توجیه گر اعمال رژیم شده اند، حتی یکی برخوردار کردن مردم از حقی از حقوقشان نبوده است ؟

چرا  مصلحت نظام بر حقوق انسان و حقوق ملی مردم ایران تقدم دارد و بر ﺁن حاکم است ؟ 

چرا هر بار که مصلحتی سنجیده می شود، برای ﺁنست که بکار بردن زور را توجیه کند و یا خورد و برد ثروتی را  موجه بگرداند ؟ 

اگر این پرسشها را از خود کرده بودید،  در می یافتید چرا حقوق شما بعنوان پاسدار و  حقوقی که می باید پاس بدارید،  همچنان نامعلوم است . حتی چرا تکلیفهایی که می باید انجام دهید ، تبیین شده نیستند . حال اگر در این خاصه ها  بیاندیشید که بعنوان واحدهای اندازه گیری عدالت در اختیار شما  قرار می گیرند، در می یابید که تقدم تقدیر بر

 

قبلی

برگشت

بعدی