ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات

شماره جدید

 بایگانی

مسئله ملی  و فدرالیسم

ملا حسنی

بایگانی

حقوق بشرو میثاق های آن

دانشجو

 

 

همانا دشمنی با یک زبان, بی‌توجهی یا سعی در نابود کردن آن چه عمدا” و چه سهوا” زبان کشی محسوب می‌شود. که همانا زبان کشی یکی از ابزارهای قوم کشی (ethnocide) ویا به عبارتی فرهنگ زدایی از مردم به شمار می رود. نابود کردن ان در حقیقت تلاش برای از بین بردن نشانه‌های خداوندی و عصیان در مقابل اراده خداوند است.

علاوه بر مطالب گفته شده بی توجهی و یا ایجاد محدودیت زبانی اثرات سو بیشماری در پی دارد از جمله:

ترک تحصیلی, افت شدید درسی, شکست در امتحانات تعیین‌کننده مثل کنکور, عدم تکمیل نظام فکری و شخصیتی فرد, کاهش خلاقیت, ضعف بیان, جدایی عاطفی از مادر و خانواده, بحران عاطفی و عملا”, حذف تدریجی از سطوح ممتاز جامعه و….

علیرغم وجود اصول مترقی ۱۵ و۱۹ قانون اساسی که تاکید بر “حقوق مساوی”ملل مختلف در ایران و همچنین” استفاده از زبانهای آنها در مطبوعات و رسانه‌های گروهی و تدریس ادبیات آنها در مدارس” می‌نماید.ائتنیک ها در ایران از ابتدایی ترین حقوق خود محروم ساخته است. آنها محروم از تحصیل به زبان مادری اشان هستند و تنها اقلیتهای ارمنی از این حقوق بر خوردارند.

آذربايجانی های ايران خواستار حقوقی در امور فرهنگی و زبان، از جمله حق تحصيل و آموزش به زبان مادری هستند. اما متاسفانه مقامات ايرانی به کسانی که در پی ترويج هويت فرهنگی آذربایجانی هستند، به ديده سوء ظن می نگرند و آنان را توقيف، شکنجه و محکوم به حبس می کنند.

بی شک غفلت در مورد ایرانیان تورک زبانی که حدود بیش از ٣۰ میلیون از جمعیت کشور را تشکیل می‌دهند و خواستار آموزش مدرسه‌ای و دانشگاهی زبان و ادبیات غنی تورکی آذربایجانی هستند می‌تواند چالش‌هایی را در این برهه زمانی حساس بیافریند.

منابع:

۱-زمینه فرهنگ شناسی - دکتر محمد روح الامینی ص۱۱۱

۲-پیام یونسکو(unescu)- شهریور و مهر(٣۶)

٣-از کتاب : فرهنگ و نژاد پرستی, اثر هیلون دیوپ, فرانتس فانون, امه سهرز

۴-خودآگاهی- استعمار-دکتر علی شریعتی-ص٣۱-٣۲

 

4cartoon2.jpg

بابا آب داد !؟

/ نامه اي از فرزاد کمانگر - معلم و فعال حقوق بشري به اعدام محکوم شده  به دانش آموزانش

بچه ها سلام،دلم براي همه شما تنگ شده ، اينجا شب و روز با خيال و خاطرات شيرينتان شعر زندگي ميسرايم ، هر روز به جاي شما به خورشيد روزبخير ميگويم ، از لاي اين ديوارهاي بلند با شما بيدار ميشوم ، با شما ميخندم و با شما ميخوابم .

گاهي « چيزي شبيه دلتنگي » همه وجودم را ميگيرد

کاش ميشد مانند گذشته خسته از بازديد که آن را گردش علمي مي ناميديم ، و خسته از همه هياهوها ، گرد و غبار خستگيهايمان را همراه زلالي چشمه روستا  به دست فراموشي ميسپرديم ، کاش ميشد مثل گذشته گوشمان را به «صداي پاي آب » و تنمان را به نوازش گل و گياه ميسپرديم و همراه با سمفوني زيباي طبيعت کلاس درسمان را تشکيل ميداديم و کتاب رياضي را با همه مجهولات زير سنگي ميگذاشتيم چون وقتي بابا ناني براي تقديم کردن در سفره ندارد چه فرقي ميکند ، پي سه مميز چهارده باشيد با صد مميز چهارده ، درس علوم را با همه تغييرات شيميايي و فيزيکي دنيا به کناري ميگذاشتيم و به اميد تغييري از جنس «عشق و معجزه» لکه هاي ابر را در آسمان همراه با نسيم بدرقه ميکرديم و منتظر تغييري ميمانيدم که کورش همان هم کلاسي پرشورتان را از سر کلاس راهي کارگري نکند و در نو جواني از بلنداي ساختمان به دنبال نان براي هميشه سقوط ننمايد و ترکمان نکند ، منتظر تغييري که براي عيد نوروز يک جفت کفش نو و يک دست لباس خوب و يک سفره پر از نقل و شيريني براي همه به همراه داشته باشد .

کاش ميشد دوباره و دزدکي دور از چشمان ناظم اخموي مدرسه الفباي کرديمان را دوره ميکرديم و براي هم با زبان مادري شعر مي سروديم و آواز ميخوانديم و بعد دست در دست هم ميرقصيديم و ميرقصيديم و ميرقصيديم .

کاش ميشد باز در بين پسران کلاس اولي همان دروازه بان ميشدم و شما در روياي رونالدو شدن به آقا معلمتان گل ميزديد و همديگر را در آغوش ميکشيديد ، اما افسوس نميدانيد که در سرزمين ما روياها و آرزوها قبل از قاب عکسمان غبار فراموشي به خود ميگيرد ، کاش ميشد باز پاي ثابت حلقه عمو زنجيرباف دختران کلاس اول ميشدم ، همان دختراني که ميدانم سالها بعد در گوشه دفتر خاطراتتان دزدکي مينويسيد کاش دختر به دنيا نميامديد.

ميدانم بزرگ شده ايد ، شوهر ميکنيد ولي براي من همان فرشتگان پاک و بي آلايشي هستيد که هنوز « جاي بوسه اهورا مزدا» بين چشمان زيبايتان ديده ميشود ،راستي چه کسي ميداند اگر شما فرشتگان زاده رنج و فقر نبوديد ، کاغذ به دست براي کمپين زنان امضاء جمع نميکرديد و يا اگر در اين گوشه از « خاک فراموش شده خدا » به دنيا نمي آمديد ، مجبور نبوديد در سن سيزده سالگي با چشماني پر از اشک و حسرت « زير تور سفيد زن شدن » براي آخرين بار با مدرسه وداع کنيد و « قصه تلخ جنس دوم بودن » را با تمام وجود تجربه کنيد . دختران سرزمين اهورا ، فردا که در دامن طبيعت خواستيد براي فرزندانتان پونه بچينيد يا برايشان از بنفشه تاجي از گل بسازيد حتماً از تمام پاکي ها و شادي هاي دوران کودکيتان ياد کنيد .

پسران طبيعت آفتاب ميدانم ديگر نميتوانيد با همکلاسيهايتان بنشينيد ، بخوانيد و بخنديد چون بعد از « مصيبت مرد شدن » تازه « غم نان » گريبان شما را گرفته ، اما يادتان باشد که به شعر ، به آواز ، به ليلاهايتان ، به روياهايتان پشت نکنيد ، به فرزندانتان ياد بدهيد براي سرزمينشان براي امروز و فرداها فرزندي از جنس « شعر و باران » باشند به دست باد و آفتاب ميسپارمتان تا فردايي نه چندان دور درس عشق و صداقت را براي سرزمينمان مترنم شويد .

رفيق ، همبازي و معلم دوران کودکيتان

فرزاد کمانگر - زندان رجايي شهر کرج

 

قبلی

برگشت

بعدی