ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات

شماره جدید

 بایگانی

مسئله ملی  و فدرالیسم

ملا حسنی

شماره جدید

حقوق بشر

دانشجو

 

می‌باشد) "ملی"  اعلام شده‌اند، ولی "روشنفکران" کشوری چون ايران تنها فارسی را شايسته‌ی واژه‌ی "ملی" می‌دانند، چرا که‌ تعاريف آنان از واژه‌ها بايد متفاوت از تعاريف رايج در دنيا باشد، چرا که‌ خود ايران را تافته‌ی جدابافته‌ می‌دانند. يا اينکه‌ سويسی‌ها نمی‌دانند که‌ "ملت" کيست و "ملی" چيست؟!

دوست ارجمندم، اينکه‌ شما بر حسب اعتقاد انسانی و جهانی‌تان برای مردمان دربند و دردمند جهان مبارزه‌ کرده‌ايد و در کارزارهای متعدد شرکت جسته‌ايد را از ته‌ دل باور می‌کنم. من هم کم و بيش در اين طيف قرار داشته‌ام. اما به‌ مصداق مثل "چراغی که‌ به‌ خانه‌ رواست، به‌ مسجد حرام است" نمی‌توانم چشمم را بر ستمهايی که‌ بر مردم خودم روا می‌دارند، ببندم و دنبال مثلاً آفريقا يا فلسطين باشم. در ضمن  مگر از نظر شما مبارزه‌ای که‌ در اين مناطق جهان در جريان است، چه‌ تفاوتهايی با مبارزه‌ در کردستان دارد؟

می‌دانم تلاش شما مشمول حال کردستان نيز شده‌ است، کمااينکه‌ در اين ليست شما نيز قرار دارد. اما بگذاريد بپرسم که‌ چه‌ چيزی از حمايت از مردم مثلاً فلسطين يک مبارزه‌ی با فرهنگ سياسی بالا می‌سازد و از پشتيبانی از مردم کردستان يک تلاش و فعاليت بدون فرهنگ سياسی قابل دفاع؟

مثالی را در پاسخ دومم به‌ آقای فرخ نعمت‌پور ("ناسيوناليسم ايرانی خوب؟ ناسيوناليسم کُردی بد؟") آورده‌ام.

اجازه‌ بدهيد چون شما اشاره‌ای به‌ آن نوشته‌ ننموده‌ايد، آن را برايتان اينجا نقل کنم:

اسماعيل بشکچی، حقوق‌دان و مبارز ترک ترکيه‌ در کتاب "کردستان: مستعمره‌ی بين‌المللی" نوشت: "چپ ترک (ترکيه‌) آنجا که با همرزمان کُرد خود روبرو می‌شود، می‌گويد "زشت است که‌ شما از کردستان و ناسيوناليسم و غيره‌ صحبت می‌کنيد، مگر شماها چپ و سوسياليست و جهان‌وطن  نيستيد؟"

 اما خود که‌‌ با يونانيها و اروپائيها برخورد می‌کند، به‌ ناسيوناليست قهار تبديل می‌شود؟"

(نقل به‌ مضمون) آری، اين تلقی در مورد ايران نيز صدق می‌کند. چپهای ما که‌ با مثلاً آمريکا و اروپا روبرو می‌شوند، گوی سبقت را از ناسيوناليستها و حکومت هم می‌ربايند، اما مطالبه‌ی ابتدايی‌ترين حقوق يک ملت زير دست دولت خودی را برنمی‌تابند.

اين يک واقعيت تلخ است که‌ چپ و سوسياليست ايرانی هم زير تأثير ناسيوناليسم راست قرار دارد و دم‌افزون استدلالات و ترمنولوژی دستگاه‌ نظری ايشان را در تعامل با خلقهای ايران بکار می‌برد.

کوتاه‌ سخن: در ايران جنبشهای مختلفی با خواستهای متفاوت و اما برحقی داريم: جنبش آزادی‌خواهی سياسی که‌ بخش عظيم آن بر دوش دانشجويان و روزنامه‌نگاران و فعالين حقوق بشری مستقل است؛ جنبش زنان که‌ بر دوش تعداد نه‌ چندان زيادی از زنان آزاده‌ی کشورمان است و بالاخره‌ جنبش ملی ـ دمکرتيک خلقهای ايران که‌ بر اساس شواهد و قراين توده‌ای‌ترين و سرزنده‌ترين جنبش مردمی ايران را تشکيل می‌دهد. همه‌ی اين جنبشها جنبشهايی دمکراتيک و مردمی هستند و شايسته‌ی حمايت. اين جنبشها به‌ موازات يکديگر قرار دارند و نافی و رقيب همديگر نيستند. برعکس، از همديگر نيرو نيز می‌گيرند. يک مثال:

کم نبوده‌اند فعالين جنبش دانشجويی که‌ بعدها به‌ جنبش زنان و يا جنبش ملی ‌ـ دمکراتيک مردم کردستان پيوسته‌اند. به همين اعتبار همبستگی مثلاً با زندانيان سياسی که‌ جای خود قابل تقدير و تحسين و حمايت است، آلترناتيوی برای همبستگی با جنبش مثلاً ملی ـ دمکراتيک کردستان نيست و يکی از آن ديگری پيشروتر و پسروتر نيست.

 روزی ورنر در مجلس آلمان مورد تشويق مخالفان خود از جناح راست قرار گرفت. مکثی نمود و آنگاه‌ گفت من مطمئنم اشتباه فاحشی در طرح صحبتهايم نموده‌ام که‌ مورد تشويق شما آقايان قرار گرفته‌ام.

دوست عزيزم، همه‌ی ما می‌دانيم که‌ اين صرفاً يک پلميک است. من خودم هم از اين شيوه‌ استفاده‌ کرده‌ام. در همين گفتگويي که‌ با آقای فرخ نعمت‌پور داشته‌ام، در کامنتی نوشتم که‌ طرفداری فلان کس (از همان کسانی که‌ به‌ جانبداری از حکومتگران اسلامی وارد بحثها می‌شوند و تمام هم و تلاش خود را برای اختلال وارد آوردن به‌ ديالوگهای تلويزيونی و انترنتی و ضربه‌ زدن به‌ اپوزيسيون بکار می‌برند) از ايشان بايد وی را در مورد درستی استدلالاتش به‌ شک بياندازد. اين را می‌توانم چون يک نکته‌ و پلميک بپذيريم، اما چون يک استدلال منطقی خير.

·      مگر من و شما چنانچه‌ همين بحث را علنی کنيم، شاهد طرفداری  انسانهای معجون و از جناح راست جامعه‌ و حتی از طيف جانبداران حاکميت‌ از گفته‌های جنابعالی نخواهيم بود؟

·      مگر راست‌ترين و ارتجاعی‌ترين جناح جامعه‌ از پروژه‌ی "ملت ايران" و "قوم" خواندن خلقهای ايران دفاع نمی‌کند و حتی مبتکر و مروج و مبلغ آن نيست؟

·      مگر کس و نيرويی است در دنيا که‌ به‌ اندازه‌ی حکومت اسلامی ايران علمدار مبارزه‌ی "ضدامپرياليستی" و "ضدآمريکايی" باشد؟

طبق اين منطق شما برای اينکه‌ مورد تشويق جناح راست جامعه‌ و حکومت اسلامی قرار نگيريم، بايد بپذيريم که‌ ايران "ملت" نيست و آمريکا دشمن شماره‌ی يک مردم ايران نيست.

در ضمن حزب ورنر اکنون با همان 'راستها" در يک ائتلاف قرار دارد و طرحهای آنها گاهاً مورد پشتيبانی حزب چپ آلمان نيز قرار می‌گيرد.

لذا در پلميک سياسی می‌توان اين تشبثات کليشه‌ای را لفظاً بکار برد، اما عمل‌کردن به‌ آن غيرممکن است.

 جسارت مرا ببخشيد، اما من شما را رفيق سياسی خود می‌دانم، به‌ همين خاطر به‌ خود اجازه‌ دادم تنها با خودتان پرسشهايم را مطرح کنم.

منم که‌ بايد از شما برای پرسشهايتان و صريح‌الهجه‌ بودنتان سپاسگزاری کنم. به‌ سهم خود اميدوارم در اين نقد حرمت و نزاکت کلام را رعايت کرده‌ باشم.

توضيح پايانی:

پس از روی کاغذ آوردن اين پاسخها و ارسال آن برای اين دوستم برای اظهارنظر پيش از انتشار، ايشان گفتند که‌ فکر نمی‌کردند که‌ من اين گفتگوی رفيقانه‌ را منتشر خواهم ساخت، در غيراينصورت پرسشها را اينطور شتابزده‌ مطرح نمی‌ساختند و دقت بيشتری به‌ خرج می‌دادند. ايشان همچنين فرمودند که‌ بخشاً اظهاراتشان را درست متوجه‌ نشده‌ام، به‌ ويژه‌ در ارتباط با بحث "سند ملی".

و در پاسخ به‌ من همچنين می‌گويند که‌ با تشکيل ملت ـ دولت بر اساس زبان مخالف هستند و سرنوشت مشترک را ملاک بهتری برای اينکار می‌دانند. من در نامه‌ی دومم به‌ ايشان نوشتم که‌ تنها در صورتی که‌ وی صددرصد موافق انتشار اين بحث و گفتگو باشند، اينکار را خواهم نمود که‌ وی در پاسخ مجدد گفتند مشکلی نمی‌بينند و تنها بهتر است چند کلمه از کلام وی‌ در انتهای مطلب حذف شود و اگر هم توضيح ديگری را لازم ‌دانستم جهت روشنگری بيشتر به‌ متن خودم اضافه‌ کنم. من نيز چند واژه‌ی مورد اشاره‌ی ايشان را به‌ جهت امانتداری حذف نمودم و به‌ پاسخهای خود بندی در تعريف از "ملت" اضافه‌ نمودم.

ناصر ايرانپور مه‌ 2008

Peyam@iran-federal.com

www.iran-federal.com 

 

 

قبلی

برگشت

بعدی