ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات

شماره جدید

 بایگانی

مسئله ملی  و فدرالیسم

ملا حسنی

شماره جدید

حقوق بشر

دانشجو

دارد. نگاهمان به‌ فردای رهائی بشريت از استثمار است. منکر هويت به‌ مثابه‌ی يکی از ارکان پايه‌ای شخصيت تاريخی نمی‌شوم. اما نمی‌توانيم در جهان طبقاتی منکر همه‌ تفاوتها گرديد و بار اصلی ريشه‌های ژنتيک يا زبان يا حتی جغرافيا خودبودن را تعريف نمود. از اوجلان سخن گفتيد و همبستگی کُرد ايرانی با ايشان. آيا اين است هويتی را که‌ جستجو می‌کنيم؟

 اوجلان، رجوی، استالين؟

 گمراهی‌های خلقی را سند ملی قلمداد می‌سازيم؟

من طی 30 سال گذشته همواره‌ همبسته‌ با دردمندان جهان به‌ ويژه‌ در آفريقا، آمريکای لاتين، بنگلادش، برمه‌، کردستان و بسياری ديگر از اين جهان شدم و بی‌شک شما هم در بسياری از همبستگی‌های اين چنينی شرکت نموديد. همانطور که‌ با دانشجويان، زندانيان دربند ايران همبسته‌ شديم. مگر غير از اين است؟ مگر نمی‌شود همبستگی را با چنين فرهنگی سياسی تعريف نمود و متوسل به‌ همبستگی هويت‌جويانه‌ نشد؟

به‌ اعتقاد من به‌ اتوپی نياز داريم تا بتوانيم واقعيتهای تلخ امروزمان را تغيير دهيم. همه‌ی ما اتوپی داريم. همين مکتب من و شما اتوپی ماست، مکتبی که‌ به‌ سرنوشت انسان در گستره‌ی جهانی اعتقاد دارد. اتوپی ما هويت ماست. مضمون اين هويت قيام و انقلاب بر عليه‌ استثمار است، حال اين استثمار طبقاتی باشد، قومی باشد، ملی باشد، فرهنگی باشد، جنسی باشد و غيره‌.

اينکه‌ من استثمار قومی و ملی را عمده‌ می‌دانم، ريشه‌ در واقعياتی دارد که‌ جامعه‌ی مرا احاطه‌ کرده‌اند‌. شما فکر می‌کنيد که‌ مثلاً دغدغه‌ی يک سوسياليست و جهان‌وطن فلسطينی در شرايط حاضر "مبارزه‌ی طبقاتی" است، "رهائی بشريت در گستره‌ی جهانی" است؟

 البته‌ که‌ نيست و نمی‌تواند باشد، بلکه‌ فعلاً دستيابی به‌ حقوق ملی خود است. اينکه‌ در کردستان مبارزه‌ و جنبش ملی جاری است، ربطی به‌ اين ندارد که‌ من کُرد هستم و شما فارس، بلکه‌ قبل از هر چيز به‌ اين ربط دارد که‌ من و شما به‌ مثابه‌ی اعضای دو جامعه‌ی ملی، قومی، فرهنگی، زبانی (حال هر چه‌ که‌ اسمش را می‌گذاريد بگذاريد) حقوق برابر نداريم. اشاره‌ به‌ اين نابرابری و زيرسوال‌بردن آن به‌ ويژه‌ وظيفه‌ی آنانی است که‌ رؤيای يک جهان عادلانه‌ را دارند.

ببخشيد، من به‌ ويژه‌ بعنوان يک سوسياليست نمی‌توانم سرم را کبک‌گونه‌ زير خاک بگذارم و واقعيات سرسخت جامعه‌ام را نبينم و بر طبق ايدئولوژی‌ام مدعی شوم که‌ "تضاد اصلی تضاد کار و سرمايه‌ است" و "جامعه‌ی کردستان يک جامعه‌ی طبقاتی است". تضاد اصلی در کردستان تضاد بين مردم و حاکميت مذهبی و شووينيستی است. اگر خود را فريب ندهيم بايد اذعان کنيم که‌ در کردستان حتی طبقه‌ای به‌ نام طبقه‌ی کارگر نداريم. با کدام کارخانه‌ی درست و حسابی داشته‌ باشيم؟

اتفاقاً مشهود است که‌ پروژه‌های رسمی در تهران و اروميه‌ وجود دارند که‌ آگاهانه‌ مانع صنعتی‌شدن و پيشرفت مناطقی چون مکريان، قلب جنبش ملی کردستان ايران، شوند. حال من بيايم ماهيت و مضمون اصلی نابرابری و مبارزه‌ی مردم بر عليه‌ آن را مخدوش کنم و بر اساس ذهنيت و اتوپی خودم دم از مبارزه‌ی طبقاتی بزنم و هر آنچه‌ را که‌ در اين چارچوب نگنجد را "قومی" و "ناسيوناليستی" و خود را پرچمدار مبارزه‌ی طبقه‌ی کارگر مجهول‌المکان در کردستان قلمداد کنم؟

البته‌ هستند کسانی که‌ مغلطه‌ می‌کنند و می‌گويند که‌ "منظور از طبقه‌ی کارگر کارگران ساختمانی، کارمندان، معلمان و ..." می‌باشد و خلاصه‌ 99،99 درصد مردم را جزو کارگر محسوب می‌کنند و آنگاه‌ که‌ پرسيده‌ می‌شود که‌ اگر همه‌ی اينها "طبقه‌ی کارگر" هستند "زحمتکش" کيست که‌ شعار اتحاد آن را با کارگران می‌دهيد، دچار سفسطه‌ می‌شوند و از پاسخ باز می‌مانند. مانع اصلی پيشرفت در کردستان وجود ستم ملی است که‌ من آن را استعمار داخلی گذاشته‌ام. جنبشی برای از ميان برداشتن اين ستم در جريان است که‌ جنبش ملی ـ دمکراتيک مردم کردستان نام گرفته‌ است. وظيفه‌ی هر انسان دمکرات و شريف و آزاده‌ای می‌دانم که‌ در اين جنبش شرکت کند، چه‌ برسد به‌ سوسياليستها و دمکراتها.

ماهيت اين جنبش "ملی" ("ناسيونال") است و نه‌ "ملی‌گرايانه‌" ("ناسيوناليستی"). اين جنبش بر اساس مکتب ناسيوناليسم برپا نشده، بلکه‌ عکس‌العملی طبيعی و انسانی است به‌ تبعيضات‌ ناسيوناليستی و شووينيستی حاکم. هدف آن نه‌ تشکيل دولت ملی کردستان (تازه‌ اگر چنين می‌بود هم فاجعه‌ نمی‌بود)، بلکه‌ در درجه‌ی نخست رفع ستم ملی و فائق آمدن بر عقب‌ماندگيهای زائده‌ی آن است. مضمون آن دمکراتيک است و در ضديت با اين يا آن خلق بوجود نيامده‌ است. آيا اين کلام بايد يک انسان دمکرات و سوسياليست غيرکُرد را نگران سازد؟

همبستگی مردم کردستان ايران با جنبش ملی ـ دمکراتيک کردستان ترکيه‌، به‌ ويژه‌ در جريان ربودن عبدالله‌ اوجلان توسط ترکيه‌ (و صدالبته‌ به‌ کمک آمريکا و اسرائيل) يک همبستگی واقعی، خودجوش و بسيار بجا بوده‌ است. اينکه‌ اوجلان شخصی است که‌ به‌ دلايل متعدد مورد پذيرش من و امثال من نيست، تغييری در اهميت و ضرورت اين همبستگی ايجاد نمی‌کند. اين همايش، همبستگی با مبارزه‌ی ميليونها انسان بر عليه‌ فاشيسم و شووينيسمی است که‌ حکومت ترکيه‌ نمايندگی آن را برعهده‌ دارد.

من در ضمن اينکه‌ اوجلان را ديگر مهره‌ای سوخته‌ بحساب می‌آورم و آنانی را که‌‌ هنوز شيفته‌ی وی هستند درک نمی‌کنم، ضمن اينکه‌ انتقادهايم را پيوسته‌ از پ.ک.ک. و پژاک زائده‌ی آن مطرح ساخته‌ام و می‌کنم، اما با همه‌ی اين احوال نمی‌توانم از مبارزه‌ی آنها بر عليه‌ فاشيسم و شووينيسم پشتيبانی نکنم. اين مبارزه‌ برحق است، دمکراتيک است، شايسته‌ی حمايت است. در مثالی هم که‌ در اين ارتباط (تظاهراتهای سراسری مردم کردستان ايران بر عليه‌ آدم‌ربايی حکومت ترکيه‌) ‌ آورده‌ام، مدنظرم حرکت توده‌ای مردم بوده‌ است. آيا شما اين حرکت را اشتباه‌ تلقی می‌کنيد؟

آيا ذکر اين فاکت واقعی به‌ معنای ‌"همبستگی با اوجلان و رجوی و استالين" است؟!

در ضمن يک جمله‌ی شما مرا بسيار بسيار بهت‌زده‌ و حتی متأثر و مأيوس کرد: "گمراهی‌های خلقی‌ را سند ملی می‌سازيم؟

" نمی‌دانم منظور شما از "گمراهی‌های خلقی‌" چيست؟

آيا مبارزه‌ برای رفع ظلم و ستم ملی حالا "گمراهی‌های خلقی" شده‌ است؟! تظاهرات پشتيبانی مردم مهاباد از فدراليسم در عراق، حرکتی که‌ چون هميشه از سوی دولت ايران‌ به‌ خون کشيده‌ شد، را جدی جدی "گمراهی" می‌ناميد؟!!

شما اين عبارت به‌ قول خودتان "سند ملی" مرا ملامت نموده‌ايد. مگر شما منکر اين هستيد که‌ بالاخره‌ ملتی وجود دارد و پاره‌های اين ملت در ايران و ترکيه‌ و عراق و سوريه‌ قرار دارند؟ آيا واژه‌ی "ملی" از نظر شما هم به‌ معنای "دولتی" است؟

 شما تصور می‌کنيد که‌ فرق ما که‌ مدعی هستيم تمدن چندين هزار ساله‌ داريم، با کشور کوچکی چون سويس مثلاً در چيست؟

در ماده‌ی چهارم قانون اساسی اين کشور همه‌ی زبانهای اين کشور (آلمانی، فرانسوی، ايتاليايی و حتی رتورومانی که‌ تعداد سخنوران آن اکنون تنها چهار دهم درصد جمعيت اين کشور

قبلی

برگشت

بعدی