ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات

شماره جدید

 بایگانی

مسئله ملی  و فدرالیسم

ملا حسنی

شماره جدید

حقوق بشر

دانشجو

عکس العملی که در اين هنگام بروز کرد شايد از سوی خود شاه بود که از تيمسار قره باغی پرسيد: «آيا هيچ می دانيد که آنها (آمريکا) درپی انجام چه کاری هستند؟» (۱۲)

لازم به ذکر است که آقای بختيار بعدها سعی کرد نه تنها خود را از اصل موضوع کاملا بی اطلاع نشان دهد، بلکه آن را بی اهميت جلوه می دهد:

«در مدتی که من آنجا بودم، اطلاع نداشتم يک ژنرال آمريکائی بنام هويزر به ايران آمده، و برايم مهم نبود که يک ژنرال آمريکائی آمده باشد...» (۱۳)

وی هر گونه تماسی بين خود و او را تکذيب می کند:

«می توانم چيزی را که به جرات بارها گفتم، تکرار کنم که حتی يک مرتبه نه با تلفن نه حضوری نه با يادداشت، هيچ قسم تماسی با اين ژنرال آمريکائی هويزر که به ايران آمده بود پيدا نکردم» (۱۴)

همه اينها در حالی است که بعداً مقامات آمريکايی وجود چنين تماسهايی را تاييد کردند. برای مثال، آقای هادينگ سخنگوی وزارت امور خارجه آمريکا در ۱۸ بهمن ماه ۵۷ بعد از مراجعت ژنرال هويزر از ايران به آمريکا چنين گفت: «روز دوشنبه کارتر به اتفاق سايروس ونس وزير امور خارجه و هارولد براون وزير دفاع با ژنرال رابرت هويزر که پس از يکماه اقامت در تهران به واشنگتن بازگشت، گفتگو و تبادل نظر کردند، ژنرال آمريکائی در اين مدت با شاهپور بختيار و فرماندهان نظامی ايران ديدار و گفتگو کرده است.» (۱۵)

آقای بختيار در حالی خود را از آمدن هويزر بی اطلاع نشان می دهد که در همان زمان نه تنها خبرگزاريها خبر ورود هويزر را در جهان منتشر کرده بودند، بلکه هدف اوليه دولت آمريکا را نيز از ورود او گزارش کرده بودند. از جمله روزنامه اطلاعات در همان وقت از قول خبرگزاری فرانسه چنين گزارش می کند:

«واشنگتن – خبرگزاری فرانسه؛ سخنگوی وزارت امور خارجه آمريکا امروز گفت ژنرال رابرت هويزر معاون فرماندهی نيروهای آمريکا در اروپا، مدت اقامت خود را در تهران تمديد کرده است که ارتش ايران را به پشتيبانی از شاپور بختيار ترغيب کند. ژنرال آمريکائی پنجشنبه گذشته در چهارچوب تلاشهای آمريکا برای پشتيبانی از دولت جديد بختيار و همکاری با وی وارد تهران شده است.» (۱۶)

و چند ماه بعد آقای ابراهيم يزدی در تاريخ ۱۵ مردادماه ۱۳۵۸ متن پيامهای مبادله شده ميان آقايان کارتر و خمينی را فاش کرد و معلوم شد که همزمان با تشکيل دولت آقای بختيار يعنی ۱۸ ديماه ۱۳۵۷ (۸ ژانويه ۱۹۷۹) آقای کارتر از طريق رئيس جمهوری فرانسه به وسيله دو نفر پيامی به آقای خمينی فرستاده و «... خمينی را تهديد کرده که اگر از دولت بختيار حمايت نکند در ايران حمام خون به راه خواهد افتاد... جيمی کارتر خواسته است که خمينی تمام نيروهای خود را بکار برد تا از مخالفت با بختيار جلوگيری شود.» (۱۷)

با اين مقدمه، آيا می توان باور کرد که بالاترين مقام دولتی کشور از حضور معاونت نيروهای ناتو در کشور که فرماندهان نظامی کشور را، که قرار بوده تحت کنترل نخست وزير باشند، تحت کنترل خود قرار داده بود، اطلاع نداشته است؟

و به فرض که اين سخن وی را بپذيريم آيا خود اين نشان از بی لياقتی و بی اختياری کامل ايشان نمی باشد که فرماندهان پاسخگو به وی، تحت فرمان و کنترل شخصی در آمده اند که وی روحش نيز از وجود ايشان خبر نداشته و وقتی هم که مطلع شده است اصلا آنرا مسئله مهمی ندانسته اند؟

حتی اگر فرض نامعقول بالا را هم بپذيريم، با توجه به قراين و اوضاع و احوال، بختيار حتما از وجود نقشه B که انجام کودتا بوده اطلاع داشته و می دانسته است که هدف از مأموريت هويزر در درجه اول حمايت از دولت ايشان می بوده ودر صورت شکست اين طرح، بايد طرح کودتايی اجرا شود که به گونه ای ديپلوماتيک در نامه کارتر به هويزر بيان شده بود؟ (۱۸) کودتايی که خود وی نيز نه تنها با اعلام حکومت نظامی در ساعت ۴ بعداز ظهر ۱۹ بهمن فعالانه در آن شرکت کرده، بلکه دستور بمباران هوايی نيروهای ملحق شده به انقلابيون را نيز داده بود:

«ساعت در حدود ۶ صبح (۲۲ بهمن ماه ۵۷) بود که سپهبد ربيعی تلفن کرده اظهار داشت نخست وزير تلفن می زند و می گويد مرکز آموزش هوائی دوشان تپه و مسلسل سازی اداره تسليحات را بمباران کنيد» (۱۹)

حتی روشن است که او قبلا طرح دستگيری بين صد تا دويست هزار نفر را داده و در دو روز آخر نخست وزيری اشان تلويحا دستور کشتار و سرکوب مردم و هم دستگيريهای وسيع را نيز صادر کرده بود:

«نخست وزير... به سپهبد رحيمی فرماندار نظامی دستور داد که از اين ساعت (ساعت در حدود ۱۹ روز ۲۱ بهمن ماه ۵۷ بود) مقررات حکومت نظامی را در تهران به موقع اجرا گذاشته تظاهرکنندگان را متفرق و از اجتماعات جلوگيری نمائيد. سپس آقای بختيار رو به سپهبد مقدم رئيس ساواک نموده ضمن اشاره ای دستور داد: تيمسار هم آن طرح خودتان را به موقع اجرا گذاشته و آن عده را که با هم بررسی کرده ايم دستگير نمائيد...» (۲۰)

البته آقای بختيار بعدا سعی کرد طرح سرکوبش را بسيار محدودتر از آنی که تيمسار قره باغی افشا کرده بود جلوه دهد: «من به ارتشيان دستور دادم که فورا تمام وزرای کابينه کاذب را که می شناسند بازداشت کنند...» (۲۱)

ولی گويی فراموش می کند که در تاريخ مورد نظر وی، بازرگان کابينه ای نداشت که وی دستور دستگيری آنها را بدهد:

«وزرای کابينه کاذب تا بعد از ظهر روز ۲۲ بهمن ماه که آقای بختيار ناپديد گرديد هنوز تعيين نشده بودند تا ايشان بتوانند چنين دستوری را بدهد، زيرا آقای بازرگان ساعت سه بعد از ظهر روز ۲۵ بهمن ماه ۱۳۵۷ هفت نفر وزير خود را به آقای خمينی معرفی نمود.» (۲۲) بازرگان مدتها طول کشيد تا کابينه خود را تکميل کند و برای همين بود که بارها از قحط الرجال شکايت می کرد.

در ادامه لازم است که به تحليل لايه های عميق تری از دوران نخست وزيری بختيار و بعد از آن، در رابطه با اصول استقلال، آزادی و مردمسالاری بپردازيم.

رابطه بختيار با خمينی

در همان حال که کارتر خمينی را تهديد می کند که در صورت عدم حمايت از بختيار در ايران حمام خون راه خواهد افتاد و حتی آيت الله شريعتمداری نيز حمايتِ، البته مشروط، خود را از بختيار اعلام می کند، آقای خمينی کوچکترين حرکتی به طرف بختيار از خود بروز نمی دهد. اين در حالی است که بختيار در آغاز نخست وزيريش به گونه ای جدی سعی می کند حمايت آقای خمينی را بدست آورد. در اين رابطه، به غير از تلاش هايش از طريق آمريکا و تهديداتی که کارتر در صورت عدم همکاری خمينی با بختيار بعمل آورده بود، و نيز تلاشهايش در درون کشور، خواهرزاده خود به نام عباسقلی بختيار، وزير صنايع، را به ديدن ابوالحسن بنی صدر در پاريس می فرستد تا به وسيله ايشان موافقت آقای خمينی را برای نخست وزيری خود جلب کند. بنی صدر بعد از اينکه از بختيار انتقاد می کند که چرا بدون مشورت با رهبران جبهه ملی پست نخست وزيری را پذيرفته است پيشنهاد می کند، حال که ايشان مقام نخست وزيری را پذيرفته اند، تنها راه حل برای پذيرفته شدن او اين است که او از نخست وزيری شاه استعفا دهد و آقای خمينی او را به عنوان نخست وزير انقلاب معين کند. پس از اين ديدار، قرار بر اين می شود عباسقلی با بختيار تماس بگيرد و بنی صدر با خمينی.

خمينی پيشنهاد بنی صدر را توأم با قيد قسم بر منصرف نشدن، می پذيرد ولی زمانی که بنی صدر موافقت وی را با عباسقلی در ميان می گذارد، او به بنی صدر اطلاع می دهد که آقای بختيار پيشنهاد را نپذيرفته است وعلت نيز ترس او از کودتای ارتش است. (۲۳) بعدها

 

قبلی

برگشت

بعدی