ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات

شماره جدید

 بایگانی

مسئله ملی  و فدرالیسم

ملا حسنی

شماره جدید

 حقوق بشر

دانشجو

 

مسئله ای به نام بختيار

تحليل همه جانبه زندگی سياسی دکتر شاهپور بختيار می تواند کمک خوبی به درک بخشی از زوايای تاريک تاريخ معاصر ما باشد. زندگی سياسی وی به ويژه نقشی که در زمان نخست وزيری اش در اوج انقلاب به عهده گرفت ونيز نقشی که در تحولات بعدی، چه در جريان کودتای نوژه و چه در رابطه با حمله عراق به ايران، بازی کرد اهميت تاريخ پژوهانه بالايی دارد. وی از جمله مردان سياسی بارز مخالف رژيم جمهوری اسلامی پس از انقلاب است. اين هم البته از بختياری اوست که به علت تنفر و انزجاری که در ميان اقشار مختلف مردم نسبت به اوضاع کنونی کشور و نظام حاکم پديد آمده است و به دليل اعمال سانسور شديد از سوی رسانه های عمومی در انعکاس واقع نگرانه وقايع پس از انقلاب، فضايی برای هواداران وی ايجاد شده است تا به قول معروف از آب گل آلود ماهی گرفته و از ايشان تصوير يک قهرمان مستقل وطن خواه، «ضد آخوند» و هوادار آزاديها ارائه کنند. اين نويسنده بر خلاف نظر بعضی از منتقدان ايشان که رگه هايی از وجود روحيات واقعی ملی گرايانه در ذهنيت وی سراغ می گيرند، بر اين نظر است که اين عمل و رفتارهای خارجی وی است که بايد معيار ملی بودن يا نبودن وی قرار گيرد. زيرا که عمل، امر واقع می باشد در حاليکه نظر امريست سابجکتيو که هم می تواند درست باشد و هم غلط و در هر دو حال پايه ای مستحکم برای کاری تحقيقی نمی تواند باشد. در همين رابطه است که در اينجا تلاش داريم به استناد مدارک و شواهد موجود، بخشهايی از زندگی سياسی وی را که در سرنوشت انقلاب ايران موثر بوده است بررسی تا حد امکان عينی کنيم. هدف نهايی از اين تحقيق اين است که تاريخ انقلاب تا سر حد امکان شفاف تر بيان شود، زيرا ادامه جنبش تاريخی ملت ايران برای کسب استقلال وآزادی منوط به اين امر است.

 بختيار و نخست وزيری

در کنفرانس گوادالوپ، جيمی کارتر به اطلاع رهبران غرب رساند که دولت ايشان به اين نتيجه رسيده است که کار حکومت شاه تمام و تصميم بر اين گرفته شده که حکومت نظامی جايگزين شاه شود. (۲) بعد از اينکه سنجابی رئيس جبهه ملی و غلام حسين صديقی پيشنهاد شاه را برای نخست وزيری نپذيرفتند، اين موقعيت به شاهپور بختيار پيشنهاد شد، که ايشان فورا و بدون مشورت با رئيس جبهه و ديگر اعضای جبهه آن را پذيرفت. (۳) داستان از اين قرار بوده است که آقايان سنجابی و صدسقی چون شاه با شرايط آنها موافقت نکرده بود، اين سمت را نپذيرفته بودند و بختيار در حالی که نخست وزيری را بدون اطلاع آقايان پذيرفته بود ريش سفيدان جبهه را دور هم جمع می اورد تا بدون آنکه اين پذيرش را با آنها در ميان بگذارد از نظر آنها در رابطه با چنين پيشنهادی مطلع شود و البته همانجا متوجه می شود که تمامی آنها موافقت آقای خمينی را شرط واجب پذيرش می دانند و قرار می شود که آقای سنجابی با پاريس تماس بگيرد. ولی قبل از چنين اقدامی، بختيار بعد از ظهر همان روز نخست وزير شدن خود را اعلام و جبهه ملی ساعتی بعد در عين ناباوری به سبب اين اقدام خودسرانه و روابط و موافقتهای پنهانی وی با شاه او را از جبهه اخراج می کند. (۴)

بختيار آنچنان در سودای قدرت به سر می برد که اصلا متوجه نشده بود که نصب ايشان به عنوان نخست وزير فقط به اين علت انجام گرفته شده بود تا ظاهری قانونی برای خروج شاه پديد آيد و به قول ويليام سوليوان، سفير وقت آمريکا، دولت ايشان چيزی جز برگ انجيری برای پوشاندن واقع موضوع که همان خروج شاه بود نبود. ولی آقای بختيار بر اين باور شده بودند که با خروج شاه خواهد توانست رهبری انقلاب را بدست گرفته و به قول خودشان آنرا از دست آقای خمينی بدزدند. ناباوری و شگفت زدگی سفير آمريکا هنگام شنيدن سخنان بختيار آنقدر بود که در گزارش خود به واشنگتن، آقای بختيار را دون کيشوتی زندانی خيالات خود دانست:

«اگر چه در نتيجه مذاکراتم با شاه بر من معلوم بود که نقش بختيار جز برگ انجيری (۵) که به شاه اجازه می داد که با رعايت قانون اساسی ايران را ترک کند، نيست، بسيار متعجب شدم زمانی که ديدم که نخست وزير جديد خود را به گونه ديگری به حساب می آورد. او با هيجان در مورد نقشه اش که دزديدن انقلاب از دست آيت الله بود سخن می گفت. او بر اين نظر بود که با خروج شاه می تواند رهبری ايرانيان را در تسخير خود در آورد...من به سخنان او در نهايت ناباوری گوش دادم، به سفارت برگشته و بعد از گزارش عصاره گفتگويم، مشاهدات و نظر خود را راجع به بختيارگزارش کرده و گفتم که بختيار دارای شخصيتی دون کيشوت گونه است و به نظر می آيد که اصلا نمی فهمد که با ورود آيت الله و همراهانش، دولت ايشان با موج انقلاب از جا کنده خواهد شد.» (۶)

البته ايشان بزودی همفکری درداخل دولت آمريکا، برژينسکی، پيدا کرد که معتقد بود که بايد با انقلابيون با مشت آهنين برخورد کرد. (۷) و در اين رابطه مشغول آماده کردن نيروهای نظامی برای ايجاد برخورد بين نيروهای مسلح و انقلابيون شدند. (۸) و برابر خاطرات سفير در ملاقاتهای مداومی که بين آقای بختيار و آقای سوليوان صورت می گرفت، آقای بختيار هنوز کاملا بريده از واقعيت، قصد سرکوب انقلاب را با استفاده از نيروی نظامی داشت:

«من در ملاقاتهای مکرری که با بختيار داشتم با شگفتگی تمام می شنيدم که ايشان از قصد خود از مقابله با انقلاب و پراکنده کردن و به هرز بردن آن با حداقل استفاده از نيروهای نظامی را دارد.» (۹)

و البته به نظر می رسد که شاه نيز تحت تاثير تلقينات اردشير زاهدی به همين نظر رسيده بود. (۱۰) و به همين علت آنقدر سفر خود را به آمريکا به تاخير انداخت تا آنکه با تغيير شرايط، دولت کارتر به اين نظر رسيد که ورود شاه به آمريکا مخالف منافع دولت آمريکاست و سرگردانی شاه آغاز شد.

البته کسی که در آن زمان زندگی کرده و حتی قدری در انقلاب شرکت کرده باشد خوب متوجه می شود که در آن شرايط که ملتی با چنان عزمی، که دنيايی را خيره خود کرده بود، تصميم به سرنگونی سلطنت وابسته گرفته بود، آن تدارکات آقای بختيار برای دزديدن رهبری انقلاب، سرکوب کردن و به هرز بردن آن ، به گفته سوليوان، تنها از يک ذهنيت دن کيشوتی می توانست صادر شود.

با اين وجود در آغاز آقای بختيار برای آنکه نشان دهد که مشروعيت خود را نه از شخص شاه که از مردم گرفته است، پيش شرط خود را برای پذيرش پست نخست وزيری، گرفتن رأی اعتماد از مجلس شورای ملی اعلام می کند. اين اقدام با توجه به صوری بودن ماهيت انتخابات و دخالت مستقيم ساواک در واقع انتصاباتی بود در شکل انتخابات. به دليل وابستگی مطلق مجلس به منويات همايونی، جز يک ژست سياسی صوری نبود. به اصطلاح، ذات نا يافته از هستی بخش کی تواند که شود هستی بخش!

با اين وجود، بختيار به خوبی آگاه بود که بايد به گونه ای کار خود را شروع کند که حکايت از جديت و استقلال نسبی او در مقابل شاه کند. زيرا بدون چنين تصويری از ايشان در ذهن مردم، هيچ شانسی برای ادامه کار نمی توانست داشته باشد. بنابراين، از اولين مواد برنامه دولت پنج وزيره او (۱۱)، لغو سانسور مطبوعات ونيز انحلال ظاهری ساواک بود. ولی مهمترين حرکت سياسی ايشان که با موافقت قبلی آمريکا انجام شده بود، و اصلا دولت آمريکا در رابطه با اين عمل بود که نخست وزيری ايشان را معنی و تعريف کرده بود، به مرخصی فرستادن شاه بود. البته اين حرکت سياسی از خواسته های اصلی و تبعی شرکت کنندگان در انقلاب نيز می بود، هرچند خواسته اصلی ملت همان سرنگونی نظام سلطنتی بود که ايشان برای حفظ آن قسم خورده بودند. بنابراين مشخص بود که اکثريت مردم او را آخرين مانع رسيدن به مقصود می دانستند.

گفتنی است دوازده روز پيش از خروج شاه، ژنرال هويزر، معاون پيمان ناتو، بدون اجازه شاه و بختيار و بدون طی مراحل قانونی سفر به طور ناگهانی وارد ايران شد و فرماندهان ارتش را مستقيما تحت فرمان خود قرار داد. سکوت رضايت آميز بختيار در مقابل اقدامات اين ژنرال آمريکايی، از ميزان استقلال وی حکايت می کرد. تنها

 

قبلی

برگشت

بعدی