ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات

شماره جدید

 بایگانی

مسئله ملی  و فدرالیسم

ملا حسنی

شماره جدید

حقوق بشر

دانشجو

تبار صفویان و کیش آنان

تهیه: مژگان کردقرچلو

نوشتار زیر بر گرفته از مقالات زنده یاد احمد کسروی می باشد که به دست کینه توزان متعصب و آمریت روحانیت جاهل سال 1324 خورشیدی و پس از 57 سال عمر ، چشم از جهان فرو بست.

در بیش از 2500 سال تاریخ پادشاهی ایران سلسله های متعددی کم وزیاد حکومت نموده اند سلسله صفویه را میشود یکی از نام اورترین آنها خصوصا پس از اسلام به شمار اورد. در میان پادشاهان این خاندان شاهان لایق وکاردانی چون شاه اسماعیل و شاه عباس بوده و بعضا منشاء خد مات با ارزشی هستند لیکن نظر بدینکه این خاندان تغییرات عمیق و گسترده در فرهنگ ایرانی داده واساس کجروی هائی را پایه گذارکرده که هر کدام از انها عامل مهم و تاثیر گذاری د ر مسائل امروزی ملت ایران میباشد. سیادت صفویه و رسانیدن ریشه آنان به امام موسی کاظم یکی از دروغ پردازیهای این خاندان و تاریخ نوسان وابسته به ایشان بوده است وبا در نظر گرفتن بد آموزیهای دیگر این سلسله که همگی انان به نوعی در ارتباط تنگاتنگ ( میشود دسته جات سینه زنی را ذکر کرد) با همین موضوع میباشد لذا تبیین موضوع تبار صفویان و پرداختن به ان کار ارزشمند میباشد.

شیخ صفی الدین اردبیلی که لقب این خاندان از اسم او برامده است جد شاه اسماعیل بوده و تا زمان حیات نه تنها هیچ گونه سند ومدرکی دال بر شیعی بودن شیخ صفی نیست بلکه به شافعی بودن (یکی از فرق سنی مذهبان) اشتهار داشته و پس از او مدارکی دال بر شیعی بودن شیخ صفی ساخته وپرداخته شده است . همگی نویسندگان کتابهای تاریخی ازجمله میرخواند(حبیب السیر)، میر یحیی قزوینی (لب التواریخ )... واکندربیک منشی ( عالم آرا عباسی ) تبار شیخ صفی را از کتاب (صفوهً الصفا ) نوشته درویش توکی معروف به ابن بزاز اقتباس کرده اند.  ابن بزاز از مرمان اردبیل وپیرو صدر الدین ،پسر شیخ صفی بوده است و نوشتن کتاب را در نیمه های زندگی شیخ صدرالدین اغاز کرده و در سال 759 به پایان رسانیده است و پیداست که در جوانی دوران شیخ صفی و خود اورا دیده است لیکن جای شگفت است که خود او هیچ سخنی یا داستانی از شیخ در یاد نمی داشته، و در هیچ جای کتاب چیزی از دیدار خود نیاورده است و باید دانست کتابابن بزاز، چنانکه در زمان خود او می بوده، به دست ما نرسیده و در زمانهای دیرتر پیروان خاندان صفویه به دو انگیزه دست در ان برده اند:یکی آنکه چون کتاب در باره « کرامات» شیخ صفی است و افسانه هایی گردآوری و نوشته شده است و به مرور زمان این افسانه ها فراوانتر شده و هر پیرو و جیره خواری داستانهائی به کتاب به مقتضیات زمان خود افزوده است. انگیزه دیگر انکه شیخ صفی سید نمی بوده ولی بازماندگانش به آرزوی سیدی افتاده، ان را عنوان و پیش برده اند از این رو بازماندگان هر آنچه در کتاب سید نبودن شیخ و یا سنی بودن اورا می رسانیده به زیان خود یافته، و در ان تغییرات داده اند و زنده یاد احمد کسروی در مقالات ارجمند ش به درستی نوشته های مختلف از کتاب ابن بزاز مورد نظر قرار داده وتبیین نموده است که به مواردی از انها اشاره می شود.

حکایت یکم: [ سلطان المشایخ فی العالمین ، شیخ صدرالدین، آدام الله برکته فرمود که شیخ صفی ، قدس سره( این وازه در زمان ما برای خمینی استفاده گشت)، فرمود که در نسب ما سیادت هست. لیکن سئوال نکردم که علوی یا شریف]خوانندگان در این حکایت نیک بنگرند شیخ صدرالدین از پدر خود شنیده که « در نسب ما سیادت است» ، ولی سئوال نکرده که علوی یا شریف و همچنان نمیدانسته« شریف کسی را که از سوی مادر به امامان برسند در ایران و آذربایجان گویند» ، که از پدر سید است ویا که از مادر، از این حکایت آشکار می شود که شیخ صفی و پسرش در زمان خود سید نمی بوده اند، و گرنه این حکایت چه معنی می تواند داشته باشد. از طرف دیگر این حکایت با تبار نامه موجود در کتاب که با بیست پشت نسب شیخ صفی را به امام موسی رسانده چگونه هم خوانی و سازش دارد؟آیا نه باید باورکرد که آن تبارنامه سپس ساخته شده و در زمان سلطنت خاندان صفویه به کتاب ابن بزاز افزوده شده است؟..حکایت دوم: [ سید هاشم بن سید حسن الملکی به حضور اعاظم و افاضل تبریز گفت که شیخ قدس سره فرمود « من سیدم » و آن چنان بود که نوبتی به حضور شیخ در تبریز رفتم ، توقیر و اعزاز من تمام بنمود و من در سن عنفوان شباب بودم پس شخص ریش سفیدی در آمد . شیخ چندان تعظیم وی نفرمود. سئوال کردند که ، شیخ این جوان را اعزاز به مبالغه کرد و این شخص پیر را نکرد. شیخ فرمود این جوان هم میهمان من است و هم خویش ، من سر پیش برده و پرسیدم که شیخ سید است و علوی فرمود بلی. لیکن نپرسیدم که حسنی یا حسینی ؟ ]با کمی دقت در این حکایت نیز نیک درمی یابیم که، در زمان شیخ صفی کسی او را سید نمی شناخته و چون در مورد سید هاشم گفته :«خویش من است » سید هاشم ناچار شده بپرسد : « آیا شیخ سید است و این تبار از سوی پدر می باشد؟» و چون شیخ گفته بلی وسیدی روشن شده باز نمی دانسته که حسنی اند ویا حسینی، حکایت سوم: سید زین الدین گفت که نوبتی فرزند شیخ قدس سره، خواجه محیی الدین ، پیش والده کریمه خود رفت وگفت : از برای خویشان من سفره می باید . والده گفت : خویشان تو کدامند ؟ گفت ( پسر) سید زین الدین وسادات که آمده اند . والده گفت : ایشان سید ند چگونه قوم تو باشند؟....شیخ صفی قدس سره بشنید و فرمود : راست می گوید ایشان خویشان مااند و مرا نسب سیادت است. شعر :

    ملت عالی نسب داریم ما      نسبت فخر عرب داریم ما

این حکایت نیز معنی دار است چگونه دختر شیخ زاهد گیلانی و همسر شیخ صفی پس از سالیان درازی که با شوهر خود زیسته و فرزندان متعدد زائیده نمی دانسته که شوهر و فرزندانش سید میباشند و ان گفته شیخ « ما را نسب سیادت هست » دلیل دیگری است که آن هنگام کسی شیخ را به سیدی نمی شناخته است.آنچه از این سه حکایت برمی آید این است که گذشته از دروغ بودن سیادت شیخ صفی را روشن می گرداند، تاریخجه ای نیز از پیدایش دعوی سیادت توسط بازماندگان بدست می دهد. شیخ صدرالدین ، پسر شیخ صفی ، با اینکه کرسی پیشوائی را از پدر به ارث برده و از خوشی های ان برخوردار بوده ، طمع بهره برداری از تبار سید شدن می افتد لیکن دعوی چنین تباری به یکبار،آسان نمی بوده و با همه حرف شنوی پیروان که از صدرالدین داشته، چنین دعویی به یکبار پیش نمی رفته و می بایست در ابتدا بذری کاشت و انرا پروراند و کم کم درختی تنومند گرداند.این است که روزی در میان سخنانش گفتگو از تبارش کرده و می فرموده « در نسب ما سیادت است» و بعدا می فرماید که نمی دانستم علوی ویا شریف و یا حسنی و حسینی را به مرور زمان در بین پیروانش انتشار داده است.دلیل دیگری که می توان گفت اینستکه سیدان را در انروزگاران جز با لقب سید ، امیر و شاه نمی خواندند و هیچگاه با لقب شیخ و خواجه نامیده نمی شدند. نمونه  های زیر مبین مسئله می باشد.

1- سید جمال الدین تبریزی،پیرشیخ زاهد و از شیخ های سلسله طریقت

2- سید عزالدین سوغندی در خراسان ونزدیک به زمان شیخ صفی می زیسته .

3- سید محمد مشعشع ، بنیاد گذار مشعشعیان خوزستان .

4- میرقوام الدین مرعشی ، بنیاد گذار خاندان مرعشی در مازندران .

5 – میر نعمت الله یا شاه نعمت الله ولی کرمانی، سید محمد نوربخش ،.... میر قاسم انوار

چنین پیداست که شیخهای صفوی تا زمان شاه اسماعیل جز لقب شیخ و خواجه نداشته اند و دعوت سیادت و حتی شیعی بودن را نوادگان شیخ صفی جهت بهره برداری و استحمار ملت ایران شایع گردانیدهاند.

قبلی

ببرگشت

بعدی