ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات

شماره جدید

 بایگانی

مسئله ملی و فدرالیسم

ملا حسنی

شماره جدید

حقوق بشر

دانشجو

 

با اعتقاد به بیگناهی آنان وکالت متهمین را قبول کرد. وی وکیلی با تجربه و ماهر بود. علاوه بر دفاع شفاهی دفاعیات خود را به صورت لایحه ای مرقوم داشت و به دادگاه داد تا نتوانند علیه او ادعایی واهی و یا به خلافی متهم شود. عبدالله راضی که فضای آلوده به پلیدی دادگاه را بخوبی درک کرده بود و شقاوت فدائیان اسلام را می شناخت، یک جلد قرآن بر سر گذاشت و بپای میز دفاع رفت و با صدای بلند سوگند خورد که من مسلمانم و به حکم وظیفه از عده ای بیگناه دفاع میکنم. او به دفاعیات مستند و مدلل خود گاهی با آیاتی از قرآن و یا شواهد تاریخی اسلام، چاشنی دلخواه رئیس دادگاه و فدائیان اسلام را می زد و بی باکانه کل ماجرا را پرونده سازی برای عده ای مردم بی گناه نامید. رئیس دادگاه بارها سخنان مهیج و مستند او را قطع کرد. اما عبدالله راضی از دفاع بی گناهان دست نمی کشید. عربده ها و تهدیدات مستمر فدائیان اسلام او را مقهور و مغلوب نکرد و در کمال شجاعت و دلیری در بی گناهی متهمین داد سخن داد. یادش گرامی باد.

دکتر محمد مصدق بر خلاف قولی که به نمایندگان بهائیان آمریکا داده بود نتوانست برای یک محاکمه عادلانه و آزادی عده ای مسلمان و بهائی بی گناه که قربانی دسیسه های روحانیون و فدائیان اسلام شده بودند کاری انجام دهد. او خود گرفتار اوضاع پریشان سیاسی و توطئه ها و دسیسه های خارجی و داخلی بود. از بد روزگار متهمین قتلهای ابرقو در آشفته ترین لحظه های تاریخ ایران در دام غمبار سرنوشت گرفتار شدند. تکرار میکنم من بر این باورم که دکتر مصدق با هر گونه سرکوب و بهائی ستیزی و اعمال خشونت آمیز علیه دگر اندیشان مخالف بود.

محاکمه متهمین ابرقو از روز 17 اردیبهشت 1331 آغاز و در تاریخ ششم خرداد همان سال پایان گرفت.اشرف احمدی رئیس مزدور و پلید این دادگاه پس از صدور حکم ضد انسانی و کسب رضایت صاحبان قدرت نردبام ترقی را با سرعت پیمود و حسین علاء وزیر دربار شاهنشاهی او را به وزارت دربار برد و به معاونت خود منصوب کرد.

سرانجام داد یا بیدادگستری

رای چنین دادگاه و چنان فضایی کاملا قابل پیش بینی بود. تمامی متهمین مجرم شناخته شدند. ابتدا چهارنفر را به اعدام و بقیه را به حبس تا ۱۵ سال همراه با اعمال شاقه محکوم نمودند و پس از فرجام خواهی، محمد شیروانی به اعدام محکوم و این حکم در میدان امیر چخماق یزد به اجرا گذاشته شد. وی نامه ای به مرجع شیعیان جهان آیت الله بروجردی نوشت و بی گناهی و مسلمان بودن خود را به اطلاع او رسانید. اما آیت الله در فکر نابودی بهائیان بود و برایش مهم نمی نمود که او مسلمان است. مهم این بود که او را بنام بهائی اعدام میکنند و این یک پیروزی برای حفظ بیضه اسلام بود. بهمین خاطر هیچ پاسخی به این دهقان درمانده و بی گناه نداد. محمد شیروانی در هنگام اعدام رو به تماشاچیان کرد و در حالیکه اشک زاری و ندبه سر داده بود با صدائی رسا اعلام کرد: مردم بدانید که من بیگناه و مسلمان هستم. اما توطئه و اتحاد خان و ملا کار خود را کرده و زندگی او را دزدیده بود. زندگی او می تواند بن مایه فیلمنامه ای فراموش نشدنی گردد... بقیه متهمین به زندان با اعمال شاقه محکوم شدند. حاجی میرزا حسن شمس سالخورده که به ده سال حبس با اعمال شاقه محکوم شده بود در ۱۵ فروردین ۱۳۳۴ شمسی در اثر شش سال خشونت و تحمل نا ملایمات و مشقات طاقت فرسای فراوان در زندان بیمار شد وجان بجان آفرین تقدیم کرد.

اکنون که به پایان این بررسی مجمل رسیده ایم چاره ای برای من و شما نمی ماند که یاد صغری و فرزندان معصوم و نگون بخت او و مسلمانان و بهائیان بی گناهی که قربانی این جنایت شوم و تعصب دینی شدند را گرامی بداریم.

bahramchoubine@hotmail.com

رنجنامه ای دیگر

دبیر کل محترم سازمان ملل متحد .

جناب آقای بن کی مون

با سلام و آرزوی موفقیت در ایجاد دنیای پر از صلح و دوستی و بدور از تبعیض و جنگ و گرسنگی

احتراما، باستحضارمیرساند اینجانب زندانی سیاسی انور حسین پناهی که در تاریخ 15/8/1386 خورشیدی ازسوی نیروهای امنیتی و اطلاعاتی جمهوری اسلامی ایران در شهرستان قروه استان کردستان دستگیر و  به مکانی نا معلومی  انتقال یافتم . در طول بازداشت در آن مکان همواره در سلول انفرادی  و تحت وحشیانه ترین شکنجه ها و فشارهای روحی و روانی قرار گرفتم .

در جریان بازجوییها و فشارهای نیروهای اداره اطلاعات اینگونه تفهیم و اتهام شدم که اینجانب با اپوزسیون کرد مخالف رژیم جمهوری اسلامی ایران ارتباط و همکاری داشته ام .

علی رغم  سخت ترین شکنجه های روحی و جسمی همواره  با قاطعیت  تمام اتهامات وارده را رد کرده و آنان را بی پایه و اساس می دانستم و مکرراً بر بی گناهی خود پای فشرده ام. به هر روی پس از گذران مدت زمانی طولانی  درسلول انفرادی و تحمل انواع  شکنجه  و فشارها  به زندان مرکزی شهرستان قروه انتقال یافتم. پس از ورود به آن مکان  و کتبی و شفاهی از مسئولین قضایی مربوطه تقاضای تعیین تکلیف و صدور حکم آزادی را نمودم . اما متاسفانه  با  بی توجهی مسئولین و شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت مواجه شدم و در اعتراض به چنین واکنشهایی مبادرت به اعتصاب غذا نمودم. پس از پانزده روز از دوران اعتصاب غذا به خاطر ضعف شدید جسمانی به بهداری زندان منتقل و تحت درمان قرار گرفتم . اما در نهایت تعجب در حالی که سرم به بدنم وصل بود  با همان وضعیت به زندان مرکزی سنندج انتقال یافتم .

در سنندج با وعده مسئولین قضایی و ریاست زندان به پیگیری پرونده ام به اعتصاب غذای خود پایان دادم . اما در نهایت  حیرت و ناباوری  و با وجود رد تمامی اتهامات در طول بازجویی ها  و  اعلام عدم هر گونه دخالت سیاسی در زندگی اجتماعی خود . بدون حق استفاده از وکیل شخصی در شعبه اول دادگاه انقلاب سنندج به حکم غیره انسانی    اعدام محکوم شدم .

عالی جناب

 قضاوت نا عادلانه دستگاه قضایی جمهوری اسلامی ایران  خانواده ام را  که تا آن روز برای آزادیم ثانیه شماری میکردند ، شوکه کرد. از همین روی یکی از برادرانم  بنام اشرف حسین پناهی مصمم به پیگیری  این کار شد و جهت رفع  ظلم وارده به من و خانواده ام دست به دامن همه چیز و همه کس شد از مسئولین رده بالای حکومتی اسلامی در پایتخت گرفته تا سازمانهای حقوق بشری خارج از کشور .  او تنها کسی بود  که من و خانواده ام دلخوش به تلاش و پی گیری اش بودیم . اما در کمال حیرت و ناباوری  در مورخ 6/7 /1387 خورشیدی در یک جریان  بسیار مشکوک جان خود را از دست داد در حالی که 3 فرزند کوچک از خود  و دلی زخمگین از نبود چنین برادری برای من به جای گذاشت .

در جریان اعتصاب غذای زندانیان سیاسی و مدنی کرد در زندانهای حکومت جمهوری اسلامی ایران بنده نیز به همراه دیگر زندانیان در زندان مرکزی شهر سنندج در اعتراض به  تبعیض های نژادی ،قومی و مذهبی و همچنین وضعیت بسیار بد سیستم قضایی  در ایران  و ....مبادرت به اعتصاب غذا به مدت 45 روز نمودم.

حال نیز  با محکومیت اعدام تمام اوقات شب و روز خود را در ترس و وحشت میگذرانم. این در حالی است که  شرایط نا مساعد و بسیار بد و غیره انسانی در زندان هر لحظه  درتضاد بیشتری  با قوانین بین المللی و  اعلامیه جهانی حقوق بشر سازمان ملل که ایران به عنوان یکی از اعضای آن سازمان تمامی آنها را پذیرفته و متعهد به اجرای آن است قرار می گیرد. خانواده ام نیز که متشکل از پدر و مادری پیر و ناتوان و همسر و سه فرزند صغیر برادر میباشند . در ناراحتی و سختی امرار معاش بدور از هر گونه منبع درآمدی قرار گرفته اند .

لذا از آن مقام محترم استدعا دارم به هر نحوی که صلاح می دانند در این مهم من و خانواده ام را یاری نمایند . بی شک چنین اعمالی بر اعتبار و حیثیت سازمان ملل متعهد افزون می گرداند و شبهه ی ایجاد سازمان دوول را از بین می برد. به امید رسیدن به دنیای آزاد و خالی از خشونت.

با سپاس زندانی سیاسی . انور حسین پناهی  17/1/1388 خورشیدی

 

قبلی

برگشت

بعدی