ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات

شماره جدید

 بایگانی

مسئله ملی  و فدرالیسم

ملا حسنی

شماره جدید

 حقوق بشر

دانشجو

 

تکرار نمود که حتا فراموشکارترين مردمان وطنمان از يادشان نرود که چه گونه علی وار! مملکت اداره می شود؟

در کشوری که مزد ماهانه يک زن ۴۲ ساله با روزی حدود ده ساعت کار، برای کمک به شوهرش و پرداخت پول داروهای خودش، فقط هفتاد هزارتومان است، صادق محصولی (پاسدار ۲۴ ساله بی چيز اوايل انقلاب) در هر دقيقه (درست می خوانيد در هر دقيقه) حدودا ۲۹۴ هزار تومان در آمد داشته است. آيا اين است آن اسلام ناب محمدی که به مردم قولش را داده بوديد؟!

شما بايد بدانيد آخر عمرتان رسيده است و خوشبختانه بعداز شماها، آخوندهای تزوير گر و حتا اسلام شيعه در ايران شانس چندانی نخواهند داشت که پای بر جا بمانند و حتا مسلمانان معتقد روی شان نخواهد شد، نامی از اسلام شماها بياورند.

مثلی است معروف که گويند: آش شله قلمکار شما، به آن اندازه شور است که آشپزهای خودتان صدايشان بالا آمده. درواقع شماها به آن اندازه جنايت کرده ايد که ديگر آبروئی برای اسلام در ايران به عنوان دينی در کشوری متمدن با مردمان نجيب، باقی نمانده است. از هرسه ايرانی دو نفر آنها درايران با نفرت خاصی به فرهنگ عربی که اسلام از آن برخاسته است نگاه می کند. ما شاهد بوديم که چگونه بسياری از پاسداران به قدرت رساننده شما ها مانند هاشم آغاجاريها، اکبر گنجی ها و عماد الدين باقی ها و از مغزهای متفکرتان، مانند سروشها و امثال درهر برهه اززمان که شما مرتکب جنايت بيشتر از حدی شده ايد، از حکومتتان فاصله گرفته اند. تصور کنيد، اگر آن شيخ صادق خلخالی، جانی قرن بيستم، امروز زنده می ماند و می ديد که چگونه دختر فهميده و متهورش قلم می زند، چه می گفت؟

آيا دست به خود کشی نمی زد؟

علاوه بر اينها ملاحظه می کنيم که سردار علی فضلی (جانباز) و به قولی ده نمکی که يک زمانی مهره مطمئن دست شما ها بودند و کماکان هستند، تحت تأثير وجدانشان قرار گرفته و از شماها فاصله می گيرند و يا به احتمال زياد اعتراف به اشتباهاتشان می کنند. اينها خود دلايل گوناگون می توانند داشته باشند که من در اين نامه وارد ريزه کاری آن نمی شوم.

در هنگام نوشتن اين نامه به شما، تکذيب آن نامه از قول مسعود ده نمکی هم به دستم رسيد و خواندم که گويا آقای ده نمکی از اين نوشته فاصله گرفته است و ادعا کرده است که سايتش هک شده و مخالفان او آن را نوشته اند.

اگر چه نيروهای مترقی ارزشی برای مهره های خود فروخته و بی شعور و شارلاتانی مانند الله کرم و ده نمکی و غيره قايل نيستند و حيف از وقت و کاغذی که صرف نوشتن حتا نام منحوس اين جانوران بشود، می دانند، اما کماکان ما به خاط خوانندگان اين کار را می کنيم. و ای چه بسا و شايد خود آقای ده نمکی يک آزمايشی کرده و خواسته است، نظر مردم را درباره خودش بداند.

همانگونه که عوامل خود شما شيشه و پنجره اتومبيل ها و خانه های مردم را می شکنند و بگردن تظاهر کنندگان ناراضی از حکومت شما می اندازند و اين خود در ميان مردم احتمالا تأثير بدی برای تظاهر کنندگان بوجود می آورد. دراين ميان گمان می رود، آقای ده نمکی هم نظير اين را می خواسته انجام دهد، منتها با نتيجه عکس آن. حالا که حکومت شما را تق و لق ديد، مايل بوده، بداند وجائی درميان مردم برای آينده خويش رزرو کند.

درهرصورت صحت يا سقم اين شايعه از نا مردمی و شخصيت خشن و افراطی ده نمکی به عنوان يک حربه کاری در دست رژيم درگذشته نمی تواند زياد بکاهد. بهر حال ما از شما به عنوان آمر همه جنايات و از هموطنان حق طلب مصرا می خواهيم، اين جملات اعتراف مانند ده نمکی را با دقت بخوانيد. اگر هم دروغ باشد و باصطلاح از زبان او گفته باشند، باز هم حقايقی در آن نهفته است که نه خود شما رهبر مذهبی شيعه ها و نه آقای ده نمکی به عنوان چماقدارتان نمی توانيد انکارش کنيد. زيرا ده نمکی ها و الله کرم ها با انصارحزب الله شان و غيره بسياری از جنايت ها را مرتکب شده اند که تکرار آنها در اينجا از وظيفه اين نامه خارج است:

"ندامت نامه ای از مسعود ده نمکی: چه سخت است که بخواهی ازننگ برپيشانی سخن بگويی اما واژه¬گان را کم داشته باشی. چه سخت است که بخواهی از ديروز صحبت کنی اما اين گمان را داشته باشی که چه زود دير شده است. چه سخت است که بخواهی از زرخريد شدن خود سخن به ميان آوری و قطرات شرم را بر پيشانی خود ببينی. هرگز عبدالحسين الله کرم را بخاطر دعوتش از من در تشکيل گروه انصار حزب الله و عضويت در کادر مرکزی آن که بعدها به گروه فشار در ميان عموم مردم شهره گشت، فراموش نمیکنم. در گامهای نخست تأسيس و ديدار با رهبر معظم انقلاب اين گمان را داشتم که در مسيری علی وار ورود يافته ام. اما هنگامی که خون کشته شدگان حادثه کوی دانشگاه در ۱۸ تير را بر پيراهن خويش ديدم، مرحله ترديد را در خويش باز يافتم.

ماجرای قتل عام درمانی تيم سعيد امامی و انقلاب فرهنگی و هنری و سياسی او همه شبهات ذهنی ام را از اين که، من يک فاشيست تمام عيار شده ام زدود. نمی دانم شايد اين ساعت ديوانگی من است که اين سطور را می نگارم.

در مصاحبه با کريستين امانی پور من به صراحت از عملکرد فضای وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ايران و ماشين آدمکشی آن به طرز وقيحانه ای حمايت نمودم. کاش هرگز زاييده نمی شدم تا شاهد شليک مرگبار مهدی صفری تبار به چشم و جمجمه ابراهيم عزت نژاد در حادثه کوی دانشگاه باشم.

کاش از مادر، بی دست متولد می گشتم تا توان حمل زنجير و قمه نمی يافتم و از اين رو ضربات غيرانسانی بر بدن فرزندان اين خاک و مرز و بوم نمی¬نواختم. کاش در همان روزنامه دگم و کج انديشانه يالثارات الحسين می¬ماندم و قصارات نگارشی خويش را ادامه میدادم. کاش هرگز فيلمساز نمی¬شدم تا چشم شيشه¬ای سينما اين چنين رسوايم سازد. خداوندا تو را به کرمت سوگند می¬دهم که روسياهم مساز. تو را به جمال واسعت قسم می¬دهم که دل شکسته¬ام را مرحم باش. در ازای گناه گذشته¬ام در اين زندگانی فانی، شماتت و عقوبتم کن تا سبکبالی روان و روح را حس نمايم. بنده مسعود ده نمکی در پيشگاه ملت سوگند ياد می کنم که حامی مظلومان و دل سوخته گان ايران زمين باشم و از عملکرد تيره و نابخردانه خويش در گذشته و همکاری و عضويت ام در گروه انصار حزب الله و فشار اعلام برائت و پشيمانی می نمايم و رفتار ديکتاتوری حاکمان امروز ايران را که با زبان دين و ائمه اطهار اقدام به دروغ پردازی می نمايند و کاخ های قارونی از جواهر برای خاندان خويش می سازند را محکوم می نمايم."

گرچه اين اعترافات تکذيب شده، اما همانطور که اشاره شد، حقايقی در آنها نهفته است که غير قابل انکار است.

اين را خود شماهم بخوبی می دانيد که اين انصار حزب الله دست پرورده الله کرم و ده نمکی چه جنايتهائی در جامعه مرتکب شده است. اگر دستگيری سرتيپ فضلی به خاطر تمرد از امر شما حقيقت باشد، بايد آن را قدمی نزديک به پيشرفت شعور انسانی ايشان به حساب آورد که حد اقل اين جانباز فرمانده سپاه پاسداران سيد الا شهدا تهران را وا داشته که تحت تأثير وجدانش قرار گيرد و به خاطر مردم، تمرد امر رهبر نمايد و نخواسته است مردم بی گناه را به فرمان شما آقای خامنه ای به گلوله ببندد.

اين را يک کار متهورانه بايد دانست. يعنی سرتيپ فضلی نخواسته است بهر قيمتی زندگی کند و حاضر شده زندان برود و احتمالا حتا کشته شود، اما نيروهای تحت فرمانش را عليه مردم به خيابان نياورد. اميدوارم شما و ديگر گردانندگان افراطی جمهوری اسلامی سر عقل بيائيد و اين لکه ننگ را از دامان خويش بزدائيد. به اميد آن روز که مليتهای ايران بر سرنوشت خويش در يک فضای آزاد و دمکراتيک حاکم باشند.

هايدلبرگ، آلمان فدرال ۲۵. ۶. ۲۰۰۹

 

قبلی

برگشت

بعدی