ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات

شماره جدید

 بایگانی

مسئله ملی و فدرالیسم

ملا حسنی

شماره جدید

حقوق بشر

دانشجو

 

خاطر بر "قیدها" و "محدودیت ها" تأکید دارد که علم سرشت بشر می تواند فرآیند تصمیم گیری هایمان و اندیشه هایی را که داریم بیان کند (می تواند ابزارهای مفهومی مان را به بشناساند)، اما نمی تواند تصمیمات خاص یا رفتارهایمان را به طور علّی تبیین کند. این دانش به ما نمی گوید که چگونه عمل کنیم٬. پس علم سرشت انسان علم کنش های انسان نیست؛ مسلما "علوم رفتاری" هم نیست. بلکه محدود به شناخت فرایندهایی است که هر شخص برای تصمیم گیری هایش به کار می گیرد.

همان طور که چامسکی در بحث اش از جنبه ی خلاقانه ی کاربرد زبان می گوید (1966, 1988b, 1996a,b , 2002a) علم فاقد ابزارها (مفاهیم) لازم برای تشریح گزینش و خلاقیت انسان است و چه بسا که هرگز به چنین ابزارهایی دست نیابد. به همین سبب است که جنبه های مهمی از شخصیت – یعنی اراده ی آزاد فرد و تاریخچه ی کنش های ناشی از این آزادی – معروض پژوهش علمی نیستند و شاید تا همیشه دست نیافتنی بمانند. این نکته حاوی تلمیحاتی برای فردیت است. چامسکی، مانند دکارت، فرد را عقلی واجد اراده می داند که سیر کنش هایش را آزادانه انتخاب می کند: انسان ها ٬کنشگران آزاد٬1ی هستند که چه بسا "غریزه ی آزادی" داشته باشند. به دیگر سخن، هرگونه تعبیر سیاسی/اخلاقی از "سرشت بشر" نمی تواند به مدل های ریاضی یا زیست شناختی فروکاسته شود که بتوانند به دقت کنش های آتی شخص را پیش گویی کنند.

مؤلفه ی دیگر در اندیشه ی چامسکی احترام او به "آدم عادی"2 و به همین سبب دفاع او از دموکراسی تمام عیار است – نوعی دموکراسی که در آن تمام افراد توانایی مشارکت فعال در تمام امور مربوط به خودشان از جمله تصمیمات مربوط به اقتصاد و بازار را داشته باشند. دیدگاه های سیاسی چامسکی با علم سرشت بشر – حتی در حالت نورس فعلی اش - سازگار است. زیرامطابق دانش فعلی مان از سرشت بشر می دانیم که انسان از سنین خیلی پایین ابزارهای مفهومی لازم برای فهم مسائل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را واجد است. آنچه که درباره ی انسان می دانیم (چنان که در راه حل چامسکی برای حل مسئله ی تبیین فراگیری سریع و آسان زبان در کودکان می یابیم) نشانگر آن است که هرکسی – هر انسانی، فارغ از فرهنگ، تاریخ، پیشینه ی آموزشی، ثروت و غیره- دارای ابزارهای مفهومی مور نیاز برای فهم انگیزه ها و پروژه های دیگران است (چه به صورت فردی و چه اجتماعی) و می تواند ارزش و تآثیرات آن پروژه ها را بر علایق خود ارزیابی کند، و دست به انتخاب بزند. هر کسی دارای "فهم متعارفی دکارتی"3 است (11977c). ما به کمک نوع فهم متعارفی حرف می زنیم، فکر کنیم، توصیف می کنیم، با خود گفتگو می کنیم، شگفت زده می شویم، حدس می زنیم... در اندیشه ها و شایعه، تصمیم گیری و توصیه، از دیگران گله می کنیم، بخت تیم ورزشی محبوب مان را تخمین می زنیم، و سیاست های دولت ها و شرکت ها را نقد می کنیم. روشن است که این توصیف علمی از توانایی ذهنی تک تک انسان ها با تعهد چامسکی به اصول دموکراتیک ربط دارد، حتی اگر این ربط، نوعی گذار از فهم عینی به نتایج هنجاری باشد. فهم متعارفی دکارتی به ما ابزاری می دهد برای پرداختن به هر گونه مسئله ی سیاسی وبه نظر چامسکی هرکسی باید مجال این را داشته باشد تا درباره ی کل حیطه ی امور انسانی تصمیم گیری کند.
دیگر مؤلفه ی اندیشه ی چامسکی درباره ی فرد – که به هر دو مؤلفه ی ذکر شده دربالا مربوط است- این اصل است که هر گونه اعمال قدرت برای کنترل دیگران یا کاستن از استقلال آنان، نیازمند توجیه است. اینکه ما از لحاظ قوای مفهومی برابر هستیم، مؤید این الزام هنجاری است که قدرتمندان باید دلایل خوبی برای اعمال دیدگاه هایشان بر دیگران داشته باشد. بنابراین اعمال اقتدار (اتوریته) والدین بر فرزندان، معلمان بر دانش آموزان، ژنرال ها بر سربازان، کشیش ها بر راهب ها، شرکت ها بر کارگران، و دولت ها بر مردم همگی نیازمند توجیه هستند. گاهی توجیه اتوریته ممکن است. مثلا چامسکی خاطرنشان می کند که توجیه اینکه پدربزرگی نوه اش را از دویدن در یک خیابان شلوغ منع کند دشوار نیست (بورچیل و چامسکی 1998:13). اما در بسیاری موارد – و به ویژه هنگامی که پای افراد بالغ و علائق اقتصادی و سیاسی شان به میان می آید- توجیه اتوریته می تواند بسیار دشوار شود. این اصل که اتوریته نیازمند توجیه است یکی از ریشه های آنارشیسم یا لیبرتارینیسم چامسکی است.
مؤلفه ی آخر مفهوم فرد در نگرش چامسکی (که مسلما جدل برانگیز نیست) این فرض است که زندگی افراد هنگامی شکوفا می شود که با دیگر افراد اجتماع زندگی و تعاون داشته باشند. افراد به اجتماعات نیاز دارند نه فقط برای بهره مندی از حمایت اجتماع در دوران رشد و برای انجام پروژهای مشارکتی (مانند همکاری برای ساختن موتور دیزل) ، بلکه برای کسب همه ی داده هایی که برای رشد و بالندگی شناختی، از جمله بالندگی زبانی فرد، حیاتی است. به علاوه ابزارهای مورد نیاز برای تعاون و زندگی در اجتماع را شرایط زیستی شناختی برای همگان فراهم کرده است. ما ابزارهایی شناختی در اختیار داریم که به ما امکان عشق ورزیدن، دوستی، همدلی و پشتیبانی از دیگران را می دهد. انسان ها قابلیتی دارند که هیوم "حس اخلاقی" خوانده است. یعنی انسان ها این قابلیت را دارند که نه تنها انگیزه ها، اندیشه ها و احساسات دیگران را بفهمند، بلکه می تواندن با دیگران همدلی کنند و خود را به جای دیگران بگذارند. این نکته فرض دیگری است که مبنای سندیکالیسم یا سوسیالیسم چامسکی قرار می گیرد.

برگردیم به نقلی که از چامسکی آوردیم. برخی خوانندگان ممکن است از این سخن او متعجب شده باشند که برای فهم "قیدهای زیست شناختی بسیار نیرومندی که شیوه ی اندیشیدن ما را محدود می کنند: آنچه انجام می دهیم، آنچه مفهوم پردازی می کنیم، آنچه تخیل می کنیم و بیم ها و امیدهایمان" می توانیم "از رمان ها بیش از علوم انسانی [درباره ی این چیستی این حالات و تآثیرات شان بر کنش هایمان] بیاموزیم." رمان، بهتر از همه ی شکل های هنری دیگر، می تواند پچپچه ی آگاهی آدمی را از لابلای صدای نویسنده و اندیشه های کاراکترها تقلید کند. چون همه ی ما از "فهم متعارفی دکارتی" برخوردار هستیم، می توانیم با گذاشتن خود به جای دیگران، کنش های خودمان و دیگران را بفهمیم. ما به درون ذهن کاراکترها "می خزیم"، آنچه را که حس می کنند و واکنش هایشان را مشاهده می کنیم. رمان ها به ما امکان می دهند تا این کار را به شیوه ای متمرکز و نسبتاً فارغ از درگیری انجام دهیم. ما انگیزه ها، تصمیم ها، و انتخاب های شخصیت های رمان را درک می کنیم. این تمرین متمرکز همه ی قابلیت های شناختی ذاتی مان بدون درگیری مستقیم با سوژه ها به ما امکان می دهد تا "آنچه که می اندیشیم، آنچه انجام می دهیم، آنچه مفهوم پردازی می کنیم، آنچه تخیل می کنیم و بیم ها و امیدهایمان" را به طریقی مطالعه کنیم که پربارتر از دانشی است که یافته های زبان شناختی یا نظریه ی بینایی یا مدل سازی های ساده انگارانه و معوج علوم اجتماعی معاصر از تصمیم گیری و عقلانیت به دست می دهند. چیزی که به ویژه مشمئزکننده و گمراه کننده است دلبستگی به تعبیرات ساده انگارانه و ماتریالیستی از "عقلانیت" است که فرض می کنند کنش عقلانی همیشه در راستای بیشینه کردن بهره، به معنای کالا و سود بیشتر، برای خود شخص است. خلاصه، هیچ مدل یا نظریه ی ساده ای نمی تواند به قدر یک رمان خوب روشنگر انگیزش ها و گزینش های انسان باشد.
باید این حقیقت این شهود ارسطویی را تصدیق کنیم که در امور عملی مردم نهایتاً به "عقل عملی" شان متوسل می شوند. انسان ها به طور شهودی میان استدلال های متعارضی که حامی شیوه های متفاوت عمل هستند (اما از حیث منطقی "اثبات" محسوب نمی شوند) دست به انتخاب می زنند. (ارسطو 1984:1805). تقریبا بنا به تعریف می توان گفت که طبق این تعبیر، شهود بسیار گریزپاست، و بستگی به ویژگی های خاص شخصیت افراد دارد یعنی خصلت ها، تجارب ادراک ها، باورها، و فهم فرد از موقعیت ها نقشی دارد که – به طریقی – با سرشت بشر تنیده اند و فرآورده ی آن هستند. تصمیم گیری های عملی، همه ی اندیشه ها و فعالیت های سیاسی را در بر می گیرد و عمیقاً متفاوت با استدلال علمی و ریاضی است. اغلب ما قبول داریم که انسان

 

قبلی

برگشت

بعدی