ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات

شماره جدید

 بایگانی

فدرال و فدرالیسم

ملا حسنی

شماره چدید

حقوق بشر

دانشجو

"می گويم تا در تاريخ بماند!"

نامه مهدی کروبی خطاب به ملت ايران در مورد تجاوز در زندان ها،

بسم الله الرحمن الرحيم

ملت شريف و تاريخ ساز ايران

آنچنانکه می دانيد خادم شما در روزهای پس از انتخابات و در تندباد حوادثی که در سه ماهه گذشته از سر اين مملکت و نظام گذشته است، نامه های هشدار دهنده و آگاه کننده پی درپی و متناوبی را خطاب به مسئولين امر نوشته است بدين اميد که گشايشی حاصل گردد و مباد که حقی ضايع شود و ظلمی صورت بگيرد و ظلم و آه مظلومان دامان ما را بگيرد و رها نسازد؛ چه آنکه به توصيه دين و تجربه تاريخ می دانيم که: الملک يبقی مع الکفر و لا يبقی مع الظلم.

 

سه ماه از سر مملکت ما گذشت، اما چگونه سه ماهی؟ اگر در انتخابات رياست جمهوری نهم ما ساعتی به خواب رفتيم و بيدار که شديم، گويا که به خواب اصحاب کهف فرو رفته باشيم، همه چيز را دگرگون شده ديديم؛ در انتخابات رياست جمهوری اخير اما همانطور که پيشتر هم گفته ام ديگر بيدار ماندن تا صبح هم کارساز نبود؛ چراکه قبح دزديدی شبانه ريخته و اين بار کار به رهزنی رسيده بود. اين اما تازه اول ماجرا بود.

هيچ گاه برای من قابل پيش بينی نبود که يک روز در جمهوری اسلامی به تظاهرات آرام و مسالمت آميز مردم چنين پاسخ دهند که دادند. پرسش و ابهام مردم درباره سرنوشت رايی که داده بودند را پاسخ دادند اما نه با برهان و منطق که با گلوله و باتوم و چماق و ضرب و شتم. در کوچه و خيابانها هر آنچه را که دور از انتظار بود ديدم؛ صحنه هايی که خاطرات دوران جوانی ما را زنده می کرد. به مرور زمان و در گذر حوادث اما خبرهايی ديگر رسيد از شکنجه و انجام اعمال حيرت آور از درون بازداشتگاههای بی نام و نشان؛ خبرهايی که بر حيرت من و هر ناظر و بيننده ای می افزود.

افرادی می آمدند و نقل می کردند يا با سند و شهادت نشان می دادند در ايام محبس چه از سر آنها که نگذشته است؟

خدايا مهدی کروبی چه می ديد و چه می شنويد؟

يا للعجب؛ کاش او زنده نبود و نمی ديد که روزی در جمهوری اسلامی شهروندی نزد او بيايد و شکوه کند که در ساختمانی بی نام و نشان، توسط افرادی بی نام و نشان تر،هر عمل قبيح و غير معمولی بر او صورت گرفته است: از لخت و عريان کردن افراد و نشاندن آنها در مقابل يکديگر تا فحاشی های وقيحانه و ادرار کردن در صورت آنها و رها کردن چشم و دست بسته دختران و پسران در بيابان. اينها کم نبود که خبر از تجاوز به دختران و پسران در بازداشتگاهها نيز رسيد.

با خود گفتم که سه دهه پس از انقلاب و دو دهه پس از فوت امام به راستی ما به کجا رسيده ايم؟

طبيعی بود که رگهای غيرت به جوش آيند. که مگر می شد با شنيدن اين اخبار و گزارش ها آرام نشست و سر راحت بر بالين گذاشت؟ اينچنين بود که دست به نوشتن نامه ای خطاب به رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام بردم. نوشتم که خبر از تجاوز و شکنجه و انجام اعمال غير معمول می رسد و من بی هيچ داوری از شما می خواهم که تحقيق کنيد و دريابيد که آيا چنين فجايعی رخ داده است يا نه؟ اين نامه که منتشر شد اما پاسخ آن، هياهوهای بسيار بود که آغازيدن گرفت و بارانی از دشنام و تهديد بود که بر سر من باريدن گرفت. خطيبان جمعه در اقدامی هماهنگ و برآمده از دستورالعمل های اداری، از تريبون نمازجمعه هرآنچه توانستند عليه من گفتند و به من نسبت دادند. اينچنين بود که ترديدهای من جدی تر شد. با خود گفتم که اگر چنين فجايعی رخ نداده بود می گفتند که رخ نداده است، اما حملاتی بدين صورت غير معمول از تريبون های کوچک و بزرگ نماز جمعه و فحاشی هايی چنين نامعمول از سوی برخی مطبوعات نشان از آن دارد که آتشی به خرمن عده ای افتاده است. خود را مکلف ديدم که بايستم و از ميدان به در نشوم. نامه ای که به رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام نوشته بودم برای بررسی در اختيار رئيس قوه قضاييه وقت قرار گرفت و آيت الله شاهرودی نيز دستور پيگيری ماجرا را به دادستان کل کشور،آقای دری نجف آبادی، داد. آقای دری تماسی با من گرفت و مقرر شد تا نماينده ای را نزد من بفرستد. آن نماينده آمد و من از باب نمونه، فردی را که مدعی بود علاوه بر شکنجه مورد تجاوز نيز قرار گرفته است، به ايشان معرفی کردم. نماينده اقای دری نيز تاکيد کرد که کسی از ماجرا باخبر نشود تا خللی در روند رسيدگی پديدار نگردد و حتی در خواست کرد که بازجويی خارج از محل دفتر من و در مکانی ديگر صورت پذيرد که کاملا محفوظ بماند.

تا اينجای کار برخوردها معقول بود. تا اينکه پای دادستان اکنون معزول تهران به ماجرا گشوده شد. او تماسی با من گرفت و گفت که نماينده ای را برای بررسی ماجرا به ملاقاتم می فرستد. آن فرد آمد و از من شاهد و نمونه خواست. صحيح آن بود که من مطابق قراری که با نماينده آقای دری گذاشته بودم، می گفتم که به دستور آقای شاهرودی، اکنون آقای دری و نماينده ايشان درحال پيگيری ماجرا هستند و از من خواسته اند که اطلاعات خود را با فرد ديگری درميان نگذارم. اما از انجا که درکار خود مشکلی نمی ديدم و بنا را بر احقاق حق و تعامل با مسئولان می ديدم، به نماينده دادستان معزول تهران اين فرصت را دادم که در اتاقی در دفتر کارم با همان شاهدی که نماينده آقای دری نيز پای سخنش نشسته بود ملاقات کنند و شرح شکوه و شکايت او را بشنوند.  گفتم که اگر می خواهيد مکان ديگری را برای ملاقات با آن شاهد معين کنيد که نماينده دادستان تهران اما برخلاف نماينده آقای دری گفت انجام ملاقات در دفتر خود من را مناسبتر

قبلی

برگشت

بعدی