ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات

شماره جدید

 بایگانی

مسئله ملی  و فدرالیسم

ملا حسنی

شماره جدید

حقوق بشر

دانشجو

ديگر متوجه غيبت ترانه موسوی می شوند. بدين ترتيب آن دختر ديگر وقتی که آزاد می شود با خانواده ترانه و همچنين با کميته پيگيری تماس گرفته و گفته است که ترانه با ما بوده و مفقود شده است. مادر ترانه اما که گويا بسيار می ترسيد گفته بود که ديگر با او تماس نگيرند. اين دختر در کميته پيگيری اينجانب و آقای موسوی نيز حاضر شده و تمام توضيحات لازم را در خصوص ترانه واقعی داده بود. از هيات سه نفره خواستم که حقيقت يابی در خصوص اين سند شفاهی را نيز انجام دهند و از آنجا که هويت سناريونويسان درباره ترانه قلابی روشن بود، راههای حقيقت يابی نيز در دسترس و آسان به نظر می رسيد. من بر اين تصور بودم که در دستگاه قضايی علوی، از ما اشارتی کافی است تا آنها به سر بدوند. والله اعلم!

سند شفاهی دومی که در همان جلسه اول ارائه کردم مربوط به خانمی بود به نام سعيده پورآقايی. گفتم که درباره فردی به اين نام هم به من خبرهايی داده اند و می گويند فرزند جانباز است که البته چون خود در خصوص آن خبر نداشتم و خانواده او را نديده بودم درخصوص او محکم صحبت نکردم و خيلی سطحی از کنار آن گذشتم و در همين حد اشاره کردم که به هرحال برای او در تهران مجلس ختمی هم برگزار شده است. اين سست ترين موردی بود که در جلسه اول ما با کميته سه نفره بدان اشاره شد و خيلی سريع نيز از آن گذشتيم.

دو روز بعد از اين جلسه اما در ادامه پيگيری هايم در خصوص اين مورد خاص که اطلاع شخصی ام در موردش کمتر بود ملاقاتی داشتم با خانمی که خواهر ناتنی خانم پورآقايی بود. او گفت که پدرشان جانباز نبوده و شش سال پيش فوت کرده است. او از من آدرس محل سکونت مادر سعيده را می خواست که زن پدرش بود و می گفت رابطه شان با آنها قطع است و او از محل سکونت آنها خبری ندارد. من نيز از آنجا که آدرسی از خانواده سعيده نداشتم از آقای مقيسه در ستاد آقای موسوی که اين گزارش را به ما داده بود آدرس خانواده آنها را طلب کردم که ايشان ندادند از آن رو که روند تحقيقاتشان خراب نشود و آن خانواده نترسند. تلفنی نتوانستم از آقای مقيسه آدرس محل سکونت را بگيرم و درنهايت او را قاتع کردم که شنبه هفته گذشته درجلسه ای با حضور خواهر ناتنی سعيده شرکت کند. بدين ترتيب آقای مقيسه و خواهر سعيده را روبروی هم نشاندم و به سعيده گفتم که انشاءالله خواهرت کشته نشده است که او گفت اين عکس منتشر شده متعلق به خواهر اوست و او قطعا کشته شده است. از آقای مقيسه خواستم که آدرس محل سکونت خانواده سعيده را به خواهر ناتنی او بدهد که اگر چنين نکند ابهامی برای خواهر او ايجاد خواهد شد. آقای مقيسه اما در اينجا به من گفت که ماجرای مرگ سعيده و آنچه تاکنون روايت شده بود کمی شک برانگيز است چراکه ما فهميده ايم پدر او جانباز نبوده و شش سال پيش فوت کرده و سعيده چندبار نيز سابقه فرار از خانه داشته است. من گفتم که شما کاری با اين نکات نداشته باشيد و برای رفع ابهام آدرس را به خواهر ناتنی سعيده بدهيد که در نهايت نيز اقای مقيسه آدرس را به ايشان دادند.

اين ماجرا گذشت و روز دوشنبه هفته پيش بود که آقای محسنی اژه ای در تماسی از من خواست که در جلسه ساعت دوبعدازظهر کميته حاضر شوم و بدين ترتيب جلسه دوم کميته نيز برگزار شد. اعضای کميته در ابتدای جلسه با اشاره به اينکه می خواهند به بررسی هايشان ادامه دهند بدون آنکه درباره سندهای کتبی ارائه شده و ترانه موسوی هيچ بحثی انجام دهند يکباره از من پرسيدند که آيا گزارش و سخن جديدی درباره سعيده پورآقايی دارم يا نه؟ که من شرح ماجرای ديدار خود با خواهر او را بازگو کردم و گفتم که نه تنها برخلاف آنچه گفته بودند پدر سعيده جانباز نبوده که شش سال پيش فوت نموده و سعيده چند بار از خانه فرار نيز کرده است و اينکه می گويند در هنگام الله اکبر گفتن به او تيراندازی شده هم صحت ندارد. و نقل کردم که اين نکات را آقای مقيسه نيز به من گفته اند و شرح ديدار خود با خواهر ناتنی سعيده و سخنان آقای مقيسه را هم بازگو کردم. جالب اما آنجا بود که در اين جلسه به جز اين موضوع که از ابتدا نيز من به عنوان سند شفاهی و نه چندان محکم به آن اشاره کرده بودم، صحبتی درباره آن سه سند کتبی نشد و درباره ترانه هم صرفا بحث کوتاهی درگرفت. در ادامه اين جلسه البته بحثی طلبگی هم در گرفت درباره سخنانی که آقای رئيسی در ميانه جلسه اول و دوم با خبرنگاران درميان گذاشته و گفته بود:«اظهارات کروبی بايد بررسی شود.» البته آقای خلفی متفاوت از آقای رئيسی از «بررسی اظهارات و مستندات» سخن گفته بود. من بدين ترتيب در جلسه گفتم که آنچه ما با شما درميان گذاشته بوديم صرفا اظهارات و مدعيات نبود بلکه مستندات بود و درقالب سی دی ارائه شده بود. گفتند سی دی که سند نمی شود و من نيز گفتم که مگر در حين ارتکاب تجاوز می توانسته ام فيلمبرداری کنم که اکنون فيلم آن را در اختيار شما قرار دهم، و مگر من در محل ارتکاب جرم حاضر بوده ام و نخ انداخته ام که اکنون به شما بگويم چقدر فاصله ميان آنها بوده است و آيا شما توقع داريد که من آلات جرم و تجاوز را هم ضميمه پرونده می کردم؟ گفتم که من به دنبال سند آوردن هم نيستم و اينجا محکمه من نيست و اگر هم سندی به شما ارائه کرده ام برای آن بوده است که سرنخی باشد تا برويد و پيگيری کنيد و نگذاريد که حقی ضايع شود و ظلم کردن، رايج گردد.

بدين ترتيب در اين جلسه تنها به دادن يک سند ديگر اکتفا کردم که مربوط بود به خانمی که در خيابان بازداشت شده و همانجا در داخل ماشين ون به او و دختری ديگر تجاوز شده بود. به آنها گفتم که اين خانم بسيار وحشت زده ونگران است و گفته است که اگر پدر و مادرم از ماجرا باخبر شوند و بی آبرو شوم خودکشی خواهم کرد. از حساسيت ماجرا آنها را آگاه کردم و گفتم که بر آنهاست تا مراقبت لازم صورت بگيرد و مباد درخصوص اين شاهد نيز همچون سندی برخورد شود که در اختيار دادستان معزول تهران قرار دادم واسباب بی آبرويی يک فرد را در خانواده و محله ايجاد کردند. اسناد کتبی اين تجاوز را هم در اختيار هيات قرار دادم و البته گفتم که مورد ديگری نيز هست که مربوط به خانم پرستاری است که بازداشت شده و عکس های او را من به دليل حرمت با دقت نگاه نکرده ام اما همينقدر ديده ام که تمام بدن او در اثر ضرب و شتم سياه شده بود و او نيز مدعی است که مورد تجاوز قرار گرفته است و اسناد آن را هم جهت تحقيق فردا برايتان می فرستم. و سپس تاکيد کردم که ماجرای سند آوردن را در همينجا خاتمه می دهم و همين مقدار سند ارائه شده برای بررسی و روشن شدن ماجرا کفايت می کند.

درحاليکه اين جلسه نيز به خوبی پايان يافت اما فردای ان روز به يکباره ورق برگشت. دفتر من و دفتر حزب اعتماد ملی پلمپ و آقايان بهشتی و الويری و داوری بازداشت شدند. هيات سه نفره نيز به جای پيگيری ماجرا گزارشی شتابزده را منتشر کرد. و اکنون که من به گزارش شتاب زده کميته پيگيری که روز شنبه منتشر شد نگاهی می اندازم يقين پيدا ميکنم که اعضای اين کميته نيز دستور داشته اند که سروته ماجرا را جمع کنند و آنها نيز چنين شتابزده ماجرا را جمع کرده اند.اما دو نکته در خصوص گزارش آنها:

در اين گزارش سخنانی از زبان من روايت شده است که من نگفته ام و درمقابل، در اين گزارش هيچ اشاره ای به بعضی مطالب که من از زبان برخی شاهدان گفته بودم و بسيار وقيحانه بود همچون سخنانی که فاعل در هنگام تجاوز برزبان می آورده، نيز نشده است.

نويسندگان شتابزده اين گزارش مدعی شده اند که اينجانب هيچ مدرک و سندی مبنی بر تجاوز وانجام اعمال خلاف عرف در بازداشتگاهها تا پيش از نوشتن نامه ام به رئيس مجمع تشخيص دردست نداشته ام. ياللعجب که آقايان از زبان ما سخن می گويند و برای خود می برند و می دوزند. مهدی کروبی آنگاهی نامه به رئيس مجمع تشخيص نوشت که بسياری چهره های موجه به او مراجعه کرده و برخی بازداشت شدگان نيز به او پناه آورده و از آنچه بر آنها و ديگران گذشته بود خون گريستند. اگرچه اين چهره ها شجاعت بسيار به خرج دادند که در سيلاب تهديدها و فحاشی ها و در ميانه ارعاب های گسترده حاضر شدند نزد فرد بی پناهی همچون مهدی کروبی بيايند و من همينجا شجاعت آنها را می ستايم. در حالی که در اين گزارش به اولين سند کتبی ارائه شده صرفا به اندازه پانزده سطر روزنامه ای و به دومين

قبلی

برگشت

بعدی