ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات

شماره جدید

 بایگانی

مسئله ملی  و فدرالیسم

ملا حسنی

شماره جدید

حقوق بشر

دانشجو

 

تعلق می‌گرفت. با تصويب اين قرار امکان توزيع زمين‌های مصادره شده در بين مهاجران روسی و اسکان آن‌ها و نتيجتآ افزايش تأثيرشان درمنطقه بوجود آمد. تعداد مهاجرنشينان روسی به سرعت رشد کرد؛ که این تعداد در سال ۱۹۱۴ به پنجاه‌هزار نفر رسيد که عمدتاً در «بخارای نو» بودوباش داشتند.11

چندی بعد پترزبورگ فرمان جديدی را صادر کرد، که طبق آن استخدام و به کارگيری مردمان بومی را در ساختارهای اداری منطقه منع می‌کرد، تنها آن‌هائی را استـثناء قرار می‌داد که زبان روسی را خوب می‌دانستـند. روس‌ها با خود زبان و فرهنگ روسی را به اسيای‌ميانه آوردند.

آن‌‌ها مکتب‌های (مدارس) روسی را در آغاز برای فـرزندان روس‌های مهاجر تأسيس کردند ولی بعداً کودکان بخارائی را نيز پذيرفتند. در سال ۱۹۰۴ در ۱۲۶مدرسه روسی حدود ۷۰۰۰ کودک بخارائی درس می‌خواند.

برغم اين‌که زبان دستگاه‌ی امارت بخارا و بخارائيان فارسی بود، اما پس از ورود روس‌ها به منطقه حالتی ایجاد شد که فضا برای زبان فارسی مساعد نبود، و با موازات گسترش زبان روسی در منطقه نيروی تاريخی زبان فارسی آرام آرام ضعيف شد، و زمينه برای رو آمدن زبان‌های محلی مساعد کرديد. از سوی ديگر نيروهای نيز در منطقه فعال بودند که بـرتری زبان فارسی را مانعی در راه اهداف خود می‌ديدند، از اين‌رو انديشه‌ی کنار زدن زبان فارسی را به ميان آوردند.

http://zamaaneh.org/pictures-new/najm-kaviani-16.jpg

تـاجيـکان در آن اوضاع و احوال هنوز به اهميت زبان فارسی و هويت ملی پی نبـرده بودند، و بی توجه به حـوداثـی که در پيرامون آنها می‌گذشت، به زندگی عادی خود ادامه می‌دادند و بـر امت اسلامی بودن خود و اشتراک اسلاميت با ديگران تأکيد داشتـند. آن‌هـا غـافل بودند که ديگران از يکسو در پی به حاشيه راندن زبان فارسی اند؛ و از سوی ديگر در صدد ملت‌سازی خود می‌باشند.

زبان فارسی فرارود بعد از به قدرت رسيدن بلشويک‌ها:

بلشويک‌ها در سال ۱۹۱۷ در روسيه به قدرت رسيدند، و در ۱۹۲۰ با هجوم به بخارا، آن‌را اشغال کرده و جمهوری بخارا را تأسيس نمودند. آن‌ها آسيای‌ميانه را به پارچه‌های جداگانه تقسيم کردند، و بر اساس آن جمهوری‌های جداگانه را در سال ۱۹۲۴ تأسيس کردند. برای تـاجيـکان ولايت مختار تـاجيـکستان، در چهارچوب جمهوری ازبکستان را در نظر گرفتند.

چنين تقسيم‌بندی ملی‌ـمرزی برپايه محروم ساختن تـاجيـکان از بخارا، سمرقند و ساير مرکزهای مهم فرهنگی و سياسی شان صورت پذيرفت.

جمهوری مختار تاجيکستان عمـدتـاً به مناطق کوهستانی بخارای شرقی محدود شد، که فاقد راه آهن و جاده بود و درآنجاها خبری از شهر و کارخانه‌ نبود.

نگاه سياسی شوروی نسبت به تاجيک‌ها، با درنظرداشت گرايش تاريخی و فرهنگی آن‌ها به ايران، و تاجيک‌های افغانستان، و نيز حفظ يک‌پارچگی دولت شوروی تدوين شده بود. وجود يک توده‌ی بزرگ تاجيک‌ها و فارسی‌زبانان در خارج از مرزهای اتحاد شوروی پيـشـين، و علايق و راوبط تاريخی و فرهنگی آن‌ها با تاجيک‌ها و مراکز تاريخی آن‌ها، از جمله بخارا و سمرقتد مايه نگرانی مسکو بود.

يک راه رفع اين نگرانی‌ها قرار دادن شهرهای تاجيک‌نشين بخـارا و سمرقند در تحت قـيموميت ازبکستان و کنار زدن زبان فارسی بود. با اين کار شوروی‌هـا، دست فارسی‌زبانان منطقه (افغانستان و ايران) را در اداره امور فرارود بستند. شماری از خاورشناسان و زبان‌شناسان روس ادعا می‌کردند که زبان فارسی، که بيش از هزار سال در فرارود وجود داشت، متعلق به ايران است و ربطی به تاجيک‌ها ندارد. دليل آن‌ها هم ساده بود: اين زبان و ادبيات فارسی نام دارد و نه تاجيکی. بدين‌سان آنها می‌خواستند که بر سر ميراث فرهنگی مشترک دعوا راه بيندازند. در آن زمان نسبت به مدرسه به زبان فارسی، مخالفتی شديد به عمل مي‌آمد.

آن‌ها پافشاری داشتند که برای تاجيک‌ها می‌بايد از نو زبان ساخت. آن‌ها برآن بودند که زبان ادبی را بر اساس زبان گفتار عاميانه برپا کنند. از نظر آن‌ها استفاده از زبان کلاسيک حرکت به عقب ناميده می‌شد. آن‌ها زبان فارسی را که قرن‌ها به همين نام در فرارود ياد می‌شد، زبان «تاجيکی» می‌ناميدند. در حاليکه نخبگان تاجيک با تأکيد بر اينکه تـاجيـکان زبان ادبی بيش از هزار ساله دارند، تلاش داشتند که گسست با گذشته در حوزه زبان بوجود نيآيد بلکه در اين حوزه پيوند ديروز و امروز و فردا تأمين شود.

در حاليکه تا قرن شانزدهم ميلادی همه «... از چشمه يگانه‌یی، که ميراث فرهنگی مشترک مردمان اين سرزمين بود، می‌نوشيدند؛ از آن پس پيآمدهای جداسری سياسی چنان بالا گرفت که در ايران کنونی کمتر کسی بود که خردک آشنائی با بيدل داشته باشد؛ و يا از اهل فرارود به ندرت می‌شد سراغ ملک‌الشعرا بهار را گرفت. رويدادهای سياسی آغاز قرن بيستم اين فاصله را بيشتر کرد. با شکل‌گيری قلمروهای "ملی" قرار شد تا مردم اين سرزمين تاريخ‌ جدا از يک ديگر داشته باشند، و زبان‌های متفاوت از هم.

تاريخ‌مان را چنان نوشتند تا هيچ پيوندی بين اهل سمرقند و اصفهان نباشد؛ و تا هراتيان ندانند که روزگاری مکتب ادبی‌شان تمامی ايران‌زمين را مجذوب خود کرده بود. سپس نوبت زبان ما رسيد. گفتند: فارسی يکی است و دری يکی ديگر و تاجيکی متفاوت از هر دو. و حتی کسی را نيز روانه کردند تا برای تاجيکان دستور زبان بنويسد و "را" (نشانه معفول بی‌واسطه) را از اين زبان بردارد تا زمينه برای دست‌اندازی‌های ديگر فراهم آيد.

داستان غم‌بار تغيير خط نيز که البته جای خود را دارد. چنان کردند تا فارسی‌زبان خراسانی در سفر به بخارا و سمرقند و خجند، خود را نه در خانه رودکی و ناصر خسرو و کمال خجندی، که در زمينی بيگانه با فرهنگ ايرانی بيابد. پس جای تعجب نيست، اگر امروزه مردم اين سرزمين، ايران‌شهر را می‌گويم، از يکديگر چنين بی‌خبر افتاده‌اند که برای اهل قلم ايران لورکا چهره‌ا‌ی آشنا‌تر است تا صدرالدين عينی و به وارونه تاجيکان بيشتر از آنکه نام نيما را شنيده باشند، شعرهای ماياکوفسکی را از بر دارند.»12

اما از سوی ديگر نظر و سياست همه‌شمول مسکو اين بود که نام جمهوری‌های اتحاد شوروی بر اساس نام ملت‌ها برگزيده شود و نام زبان جمهوری نيز بايد هم‌خوانی با نام کشور داشته باشد. بنا از آن‌جائي‌که نام جمهوری، تاجيکستان است، می‌بايد زبان جمهوری، تاجيکی ناميده شود. بدين ترتيب نام‌های جديد جمهوری‌ها برای برخی از سرزمين‌ها انتخاب شد و به تبع آن نام‌های جديد برای زبان‌های آن‌ها. به نظر نگارنده، حتمی نيست که نام زبان با نام رسمی کشور هم‌خوانی داشته باشد. در دنيای کشورهای زيادی هستند که نام زبان شان با نام کشور شان مطابقت ندارد، به طور نمونه نام کشور ايران اما نام زبان فارسی، نام کشور امريکا، نام زبان انگليسی،

سياست دولت اتحاد شوروی در دهه‌ی سی و چهل سده‌ی پيـشـين در تاجيکستان در حوزه‌ی فرهنگی و زبان، مبنی بر انکار گذشته و نفی ادبيات کلاسيک استوار بود؛ و نکوهش گذشته اقدامی ضرور و انقلابی شمرده می‌شد. اين امر امر به روند خودشناسی تـاجيـکان و رشد معنوی آن‌ها آسيب بسيار وارد آورد.هم‌چنين در آن برهه، با زبان فارسی برخورد طبقانی شد. زبان فارسی به عنوان «زبان امير

 

صفحه قبل

برگشت

صفحه بعدی