ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات

شماره جدید

 بایگانی

مسئله ملی  و فدرالیسم

ملا حسنی

شماره جدید

حقوق بشر

دانشجو

 

- اظهارات سرباز حميدرضا خردي به شرح صفحه ۴۱ ج يك:

موقعي كه متهمين را به زندان اوين انتقال مي داديم من اسكورت مي كردم كه شخصي به نام جوادي فر فوت كرد در داخل اتوبوس و او را به داخل ماشيني فولكس آوردند و جناب سروان گنج بخش به من و سرباز ستار كريمي دستور داد به سمت زندان كهريزك برگرديم و دكتر آمد بالا سر فوت شده و او را داخل كاور گذاشت.

اظهارات سرباز مجيد قيامتي به شرح صفحه ۴۴ ج يك:

من اول از همه وارد اتوبوس شدم و در آخر اتوبوس نشستم و بعد متهمين وارد اتوبوس شدند و بعد اتوبوس حركت كرد و حدودا چند دقيقه گذشته بود كه همهمه اي در جلوي اتوبوس شكل گرفت كه اتوبوس توقف كرد مثل اينكه يكي از متهمين حالش بد شده بود كه بعد از چند دقيقه شنيدم كه متهم جوادي فر فوت كرده است.

 اظهارات سرباز مجيد چاداشي به شرح صفحه ۴٧ ج يك:

موقعي كه متهمان را به اوين انتقال مي دادند داخل اتوبوس يك نفر به نام جوادي فر فوت كرد و يك نفر ديگر به نام روح الاميني در داخل زندان اوين حالش بد شده و به بيمارستان انتقال دادند كه در بيمارستان فوت نمود و استوار رهسپار به عنوان سر اكيپ بودند و زماني كه جوادي فر فوت كرد سربازان ستار كريمي و حمير رضا خردي او را به داخل زندان كهريزك برگرداندند.

 اظهارات سرباز مهدي محسني صفحه ۴٩ ج يك:

متهمين را از درب زندان بيرون آوردند و دو تا دو تا دستبند زدند و وارد اتوبوس كردند در يكي از اتوبوس ها آقاي رهسپار و سه نفر مامور بدرقه و من بودم حدود ۱٠ الي ۱۵ دقيقه بود كه حركت كرديم آقاي رهسپار متوجه شد يكي از متهمين خوابيده به بغل دستي او گفت كه ببين كه خوابيده كه ايشان گفت بله و آقاي رهسپار تاكيد كرد رويش آب بريزيد و آب ريختند اما حركتي نكرد و دستور دادند متهم را پايين بياورند و به يكي از متهم ها گفت نفس مصنوعي بدهد كه مشخص شده مرده است و او آقاي جوادي فر بوده.

 اظهارات مرتضي سهرابي پناه به شرح صفحه ٩٢ ج يكم:

شب مهمان خاله ام بودم در خيابان امير آباد رفتم شيريني بخرم كه اشتباها توسط يگان ويژه دستگير شدم . هيچ نقشي در اغتشاشات نداشتم. شب اول ما را به پليس امنيت خ مطهري بردند و فرداي آن روز ساعت ۱٠ به سمت كهريزك به همراه ٢۱ نفر ديگر حركت كرديم.ابتدا ما را لخت و عريان كردند و وكيل بند و كمك هايش شورت و جوراب هاي ما را در آوردند و بعد لباس هايمان را پشت و رو پوشاندند و بعد ما را با لوله كتك زدند.

روز دوم روي آسفالت داغ مي غلتاندند و با پاي برهنه كلاغ پر و پا مرغي مي بردند و هر كس تعلل مي كرد افسر نگهبان با لوله مي زد.كف دست ها و پاها و زانوها زخم شده و تاول زده بود.وضعيت بهداشت بد بود هوا خيلي گرم بود و آب كم بود و غذا نصف نان و ۴/۱ سيب زميني دو وعده در روز بود.

روز دوم افسر نگهبان و وكيل بند ۵ نفر را آويزان كردند و كتك زدند و روز انتقال به اوين مرحوم جوادي فر در اتوبوس پشت سر من نشسته بود يكي از چشم هايش و بخشي از شقيقه وي كبود بود تشنج داشت و مدام مي لرزيد به سرباز وظيفه مامور گفتم وضع ايشان وخيم است او را با آمبولانس بفرستيد يك حرف ركيكي زد(به...كه حالش بد است) راننده خودرو يك ليوان آب از داخل ظرف خود به جوادي فر داد و ايشان حتي نمي توانست ليوان را بگيرد وقتي كه آب را به او دادند پس زد مامور كادر داخل اتوبوس هواي بچه ها را داشت در مسير راه اوين بغل دستي جوادي فر گفت فكر كنم نفس نمي كشد. اتوبوس ايستاد بغل دستي من اهل قزوين بود .

گفت من بهياري بلد هستم.تنفس مصنوعي مي توانم بدهم.دست بند جوادي فر را بريدند و او را داخل ون اسكورت خواباندند چون دست من با دست بغل دستي ام دستبند شده بود ما را پايين بردند مجددا او را تنفس مصنوعي داد كه بعد از ۴ الي ۵ مرتبه به يكباره آب و خون و مايع زرد رنگي از دهان مرحوم جوادي فر خارج شد و بعد او را به زندان كهريزك برگرداندند.

 اظهارات شهرام صادقي به شرح صفحه ٩٣ ج يكم:

حين انتقال به اوين امير جوادي فر حالش به هم خورد كه مامورين توجهي نكردند و حتي از دادن آب و باز كردن پنجره اتوبوس جهت تهويه هوا جلوگيري كردند تا اينكه روي زمين افتاد و خون بالا آورد.

 اظهارات حامد نادري به شرح صفحه ٩۶ ج يكم:

پس از تفهيم اتهام به بازداشتگاه كهريزك منتقل كه توسط افسر نگهبان وقت مورد ضرب و جرح قرار گرفتيم در يك اتاق ۶٠ متري ۱٧٠ نفر را سكونت دادند وضعيت اسف باري داشت و روز دوم در داخل حياط ما را كلاغ پر و چهار دست و پا بردند و بعد داخل اتاق را سمپاشي كردند كه اين امر باعث بدتر شدن وضعيت شد و تعدادي از زندانيان تشنج كردند در شب سوم مسعود عليزاده را آويزان كردند و توسط محمد طيفيل به شدت به وسيله قفل از سر و صورت مورد ضرب و جرح قرار گرفت يكي از بچه ها به نام محمد جوادي فر حالش خيلي بد بود و دستبندش در داخل اتوبوس به دست من بود و اصلا توان ايستادن روي پايش را نداشت. به يكي از مامورين گفتم كه شروع به فحاشي و اهانت كرد و توجهي به اين موضوع ننمود و نهايتا در داخل اتوبوس و در بين راه زندان اوين فوت كرد.

 اظهارات حامد پولادي به شرح صفحه ٩٧ ج يكم:

در اغتشاشات نقشي نداشتم ،بالاتر از ميدان ولي عصر توسط عوامل لباس شخصي دستگير شدم و پس از تحويل به پليس امنيت در خ مطهري شب آنجا بودم و روز بعد به كهريزك به همراه ٢٠ نفر منتقل شدم. هنگام پذيرش ما را لخت كردند و لباس هايم را پشت و رو پوشاندند. با شيلنگ به كف دست ما ميزدند و ما را چهار دست و پا بردند و همديگر را سوار هم مي كردند.

كف پاهايمان به علت دويدن روي آسفالت داغ تاول زده بود و سر زانوهايمان زخم شده بود. يكي از وكيل بندها به نام محمد اهل اتابك خيلي ضرب و شتم مي كرد.

يك شب مامورين به همراه دو نفر وكيل بند تعداد ٣ يا ۴ نفر از بچه ها را پس از زدن آويزان كردند. روزي دو وعده آن هم نصف نان لواش و نصف سيب زميني به ما مي دادند.

حين انتقال به زندان اوين يك نفر به نام امير جوادي فر داخل اتوبوس روي صندلي كنار من نشسته بود كه يكباره حالش بد شد او را پايين بردند و تنفس مصنوعي دادند كه بي فايده بود و فوت كرد و به همين دليل جناب سروان همراه ما ترسيد و اجازه داد بچه ها كمي پنجره اتوبوس را باز كنند تا هوا عوض شود،چون هوا خيلي گرم بود و همه داشتند از گرما تلف مي شدند.

 اظهارات سامان محامي به شرح صفحات ٩٧ ج يكم پرونده:

در خيابان كارگر شمالي قصد رفتن به منزل دوستم را داشتم كه توسط عوامل لباس شخصي دستگير و به پليس پيشگيري منتقل شدم. صبح روز ۱٩/۴/٨٨ با حضور قاضي حيدري فرد تفهيم اتهام شديم. پس از حضور در زندان كهريزك در يك قرنطينه ۶٠ متري حدود ۱۶٠ نفر زنداني شدند و بازداشتگاه وضعيت بسيار بدي داشت و احدي از افسر نگهبانان با لوله بچه ها را كتك مي زد. روز دوم هم بچه ها را كلاغ پر بردند و چهار دست و پا بردند و پاي آنها به شدت آسيب ديد. بنده به همراه دو نفر ديگر به نام مسعود عليزاده و احمد بلوچي كه قصد رفتن به دستشويي داشتيم يك نفر شرور به نام محمد طيفيل ما را بيرون برد و با زنجير پاهاي ما را بست و آويزان كرد و افسر نگهبان نيز حاضر بود و ۵ الي ۶ دقيقه ادامه داشت. مي گفت اگر دستتان را روي زمين بگذاريد كتك مي خوريد. حين انتقال به اوين در اتوبوسي كه من حضور داشتم مرحوم امير جوادي فر نيز بود كه حالش بسيار خراب بود و پس از حركت و در بين مسير بچه ها گفتند كه ديگر قلبش نمي زند وضعيت ايشان را به يكي از سربازن گفتم ولي اهميت ندادند.

اظهارات محمد حسن رشيد نيا به شرح صفحه ٢٠٩ ج ٢:

مرحوم محسن روح الاميني،جوادي فر،كامراني كليه اين بچه ها جزء گروهي بودند كه مورد شكنجه قرار گرفتند. اگر امكانات رفاهي و پزشكي در زندان بود (يعني حداقل امكانات) هيچ كدام از اين بچه ها فوت نمي كردند.

 

قبلی

برگشت

بعدی