ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات

شماره جدید آزادگی 


نیشگونه

ملا حسنی

   بایگانی    

سید ابراهیم نبوی

صدا

دانشجو

 

 

ملت ايران! مردم آذربايجان! اقوام ايرانی! سياستمداران و فعالان سياسی! آقايان و خانم‌هايی كه به سرنوشت ايران می‌انديشيد! من به شرح زير اعتراف می‌كنم و كوتاهی در انجام وظيفه‌ام را می‌پذيرم:

من به عنوان يك خبرنگار، بارها و بارها ديده‌ام كه تعداد زيادی از دانشجويان ايران زمين با وابستگی قومی و خونی به آذربايجان، از دانشگاه‌ها، طومار‌ها و نامه‌هايی به سران ايران نوشتند و از وضع اسف بار قوم، نژاد و هم‌خونی‌های خود به آنان گله كردند. من خبر اين خواست‌های عمومی فرزندان دانشجوی شما را ناديده گرفتم و با زدن مهر "تجزيه‌طلب" يا "بچه‌های افراطی" به آنان و رفتارشان، خبر اعتراض و موارد اعتراضشان را به رسانه‌های عمومی مخابره نكردم. تازه، اگر هم خبر را ارسال می‌كردم، راديو‌ها، تلويزيون‌ها، خبرگزاری‌ها، روزنامه‌های اصلاح طلب و محافظه كار، آن‌ها را چاپ می‌كردند؟

به طور حتم، چاپ نمی‌كردند. چرا؟

چون، وقتی كه من هم خون آنان باشم و به درد آنان توجه نكنم و آنان را به تجزيه طلبی و راديكاليسم، متهم كنم، آيا رسانه‌های دولتی و وابسته به قدرت و حاكميت كه خود، يكی از اركان رسمی ترويج ذهنيت "تجزيه طلبی" برای فرزندان اين ملت هستند، مرا متهم به طرفداری از تجزيه طلبان، نمی‌كردند؟

اعتراف می‌كنم كه نه تنها به طومار‌های دانشجويان توجه نكردم، بلكه به عكس العمل و رفتار رئس جمهور، رهبر، رئيس مجلس، نمايندگان مجلس، رئيس قوه قضائيه هم توجه نمی‌كردم و پاسخگو نبودن حاكمان و سياستمداران را طبيعی فرض می‌كردم. باورم شده بود كه اين دانشجويان حق ندارند، "خواستی" و آرزويی (هر چند قانونی) داشته باشند. آيا شما هم مثل من نيستيد؟ من هيچ وقت در پی آن نبودم كه سران كشور ايران، چه پاسخی به خواست‌های منطقی يا غير منطقی، قانونی يا غير قانونی، تجزيه طلبانه يا وحدت طلبانه دانشجويان دادند. آيا سران كشور، آنان را بخشی از مردم ايران تصور كرده و به آنان جواب (مثبت يا منفی) داده‌اند؟ من نمی‌دانم.‍‍‍

اعتراف می‌كنم و آماده‌ام تا در هر دادگاهی، محاكمه شوم؛ در طول  24  سال گذشته، روز، هفته، ماه، فصل و سالی نبوده است كه از اقوام ترك، عرب، بلوچ، كرد، لر، شمالی و... دستگير و زندانی نشده باشند. اتهام اين بخت برگشته‌های سياسی، آن بود كه مثل من "الينه" نشده بودند و درد خود و همشهری‌هايشان را می‌ديدند و موضع‌گيری می‌كردند و خواستار پاسخگويی حكومت، بودند. من اخبار مربوط به اين زندانيان را در پرونده "تجزيه‌طلب" می‌گذاشتم و از پايمال شدن حقوق قانونی آنان، به عنوان شهروندان عادی هم، خبری نمی‌دادم و در حد توان خود، از حقوق آنان، دفاع نمی‌كردم. در حقيقت، من هم مثل اغلب سران حكومت، به آنان حقی قايل نبودم. گرچه "زنده باد مخالف من" می‌گفتم اما آنان را در حد "مخالف" هم نمی‌ديدم كه حقی دارند. اين در حالی بود كه حتی اگر آنان، وابسته به بيگانه، تجزيه‌طلب و خائن هم بودند، حق داشتند از حمايت‌های قانونی قانون ايران، بهره‌مند شوند. حق داشتند تا از توجه محافل سياسی، احزاب، گروه‌ها، انجمن‌ها و جمعيت‌ها برخوردار باشند. حق داشتند، با توجه به دلايل و مدارك مستدل، محاكمه شوند.

اين در حالی بود كه آنان را به پای ميز محاكمه می‌بردند. در حالی كه هيچ مدركی جز اعترافاتشان، نبود. اعترافاتی كه بعد از تحمل چند ماه شكنجه و تحمل زندان انفرادی(!) از آنان گرفته شده بود و من به عنوان خبرنگار، قاضی و بازجويان را در هر گونه رفتار فراقانونی و غير قانونی(!) با آنان، محق می‌دانستم و به قاضی و

 

ملت ايران! آقای ر‌‌‌ئيس جمهور!

چه كسانی اقوام ايرانی را به شورش و تجزيه‌طلبی سوق می‌دهند؟

 

 

سه شنبه ۲۵ آذر ۱۳۸۲                         انصافعلی هدايت

 ملت ايران! آقای رئيس جمهور!

من انصافعلی هدايت؛ روزنامه‌نگار آزاد و مستقل هستم كه در آذربايجان _ تبريز زندگی و كار می‌كنم. من آذری اصيل از خطه بابك خرمدينم. از حقيقت گويی باكی ندارم. اما اعتراف می‌كنم كه به عنوان يك روزنامه‌نگار آزاد به آذربايجان، به وطنم و برادران، خواهران، هم خونی‌ها، هم تاريخی‌ها، هم فرهنگی‌ها، هم زبانی‌ها، هم دينی‌ها، هم مذهبی‌ها و هم دردهايم "خيانت" كرده‌ام. من خود را در پشت سد "مستقل بودن حرفه‌ای" پنهان كرده بودم. من خود را در پشت ديوار "عدم موضعگيری سياسی" مخفی كرده بودم. من خودم را در ميان اخبار ريز، گم كرده بودم و نمی‌خواستم آن‌ها را ببينم. من به گفته مرحوم دكتر علی شريعتی "الينه" شده بودم و داغ دل بزرگ ملت و درد دايمی همسايه‌هايم، هم خون‌هايم را نمی‌ديدم...

می‌ديدم. اما خودم را فريب می‌دادم. من هم مثل شما (اميدوارم اين داوری من خطا باشد و اگر به خطا متهمتان كرده‌ام، عذر می‌خواهم) و بعضی همكارانتان، آن‌ها را متهم می‌كردم و با همين توهم و اتهام ساختگی، آنان را از حقوق خودشان محروم می‌كردم و لايق حق و حقوق قانونی خودشان نمی‌دانستم.

آقای رئيس جمهور! من هم مثل شما بودم. من از موضع يك روزنامه‌نگار هر چه را كه می‌ديدم، منتقل نمی‌كردم. تحليل‌های اتهام آلود رسمی، حكومتی و آموزشی در مدارس و دانشگاه‌ها، به من اجازه نمی‌داد تا همه حقيقت را بدانم و بگويم. تنها به من اجازه می‌داد تا بخش ريز و حاشيه‌ای حقيقت اين منطقه را ديده و بگويم.
آقای رئيس جمهور! بايد از سيد ابراهيم نبوی و سريال اعترافات او، تشكر كنم. او راست می‌گويد كه چشمان من به هنگام اعترافاتم، باز كردند و من بخشی از حقيقت را با مشت و لگد‌های آنان (لباس شخصی‌ها) دريافتم.

من هم مثل حضرت عالی، عقايد ايده آل و خوبی برای هموطنانم داشتم. رفاه، سعادت، آزادی، برابری همه در مقابل قانون، امنيت برای همه از جمله مخالفانم و... را می‌خواستم. من هم مثل شما، يكپارچگی ايران را در سر می‌پروراندم و نمی‌ديدم و نمی‌خواهم ببينم كه اين خاك، تجزيه و تقسيم شود. اما همين آرزوها و خواست‌های شيرينم، مرا تسليم تحليل‌های توطئه آلود، اطرافيان و دوستانم كرده بود. همين خواست‌های انسانی، به من هم مثل شما، اجازه نمی‌داد تا همه مسائل را ببينم. تنها می‌توانستم، از دريچه چشم ماموران اطلاعاتی امنيتی، به مسائل كشور _ آذربايجان نگاه كنم. در نتيجه، آزادی، امنيت، برابری در مقابل قانون، احترام به خواست عمومی و فرهنگ اين منطقه و... را قربانی آن خواست‌های عمومی مردم می‌كردم و آن‌ها را نا ديده می‌گرفتم تا متهم به طرفداری و پخش اخبار "سياسی"، "قومی" و "تجزيه ‌طلبانه"  نشوم.

نمی‌خواستم خيانت كنم. اما متاسفانه با ناديده گرفتن تنه بزرگ و عظيم حقيقت و با پرداختن به چند برگ و شاخه، خيانت كردم.

ملت ايران! مردم آذربايجان! اقوام ايرانی!

من به عنوان يك خبرنگار آزاد، شرمنده‌ام. پشيمانم. آيا مرا عفو می‌كنيد؟...

 

قبلی

برگشت

بعدی