ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات شماره جدید

مسئله ملی  و فدرالیسم

ملا حسنی

بایگانی

سید ابراهیم نبوی

حقوق بشر

دانشجو

 

میشه ، گزارش به حاج داود رحمانی ، لگدهای محکم او با پوتین به پهلوی زندانیان و تعویض جا برای عدم ارتباط گیری.

حاجی هر روز با شلاق خود بر زمین می کوفت (( اینجا قیامته ، پدر سوخته ها نماز نمی خونین!)) و شروع می کرد ، لگد کوفتن بر آنان که درباره شان گزارش داده شده بود.

محور این تنبیه و شکنجه روانی بر اساس یک نوع شستشوی مغزی نهاده شده بود که می توان به طور زیر آنان را جمع بندی کرد:

1ــ ارتباط زندانی بطور کامل با جهان بیرون می بایستی قطع شود. بویژه چشم که 90% اطلاعات انسانی توسط آن رد و بدل می شود ، می بایست در طول روز فقط سیاهی ببیند.

2 ــ حرکت بدنی، راه رفتن و ورزش بطور 100% قطع بود.

3ــ هر نوع ارتباط با تنبهات و لگد خوردن و شلاق همراه بود.

در این حالت زندانی به یک نوع عقب نشینی درونی روی آورد. یعنی فرد سعی می کرد، مشغول دانسته هایش شود . داستانها ، کتابها ، علومی که می دانسته مرور کند.به خودش روابطش ، هدفش ، علت اینجا نشستنش بیاندیشد. برخی حتی سخنرانی های خاص را عملی می یافتند تا در طول روز به آن بخندند.لاجوردی و داود رحمانی در واقع در چند مرحله این شکنجه را پیش بردند.

1ــ قطع کامل ارتباط زندانی با جهان خارج. در واقع زندانیان در کنار هم قوی بودند، به هم روحیه می دادند و به هم تکیه می کردند. ایزوله کردنشان اولین قدم برای فراهم کردن زمینه های یک شستشوی مغزی بود.

2ــ برخورد شدید خشونت آمیز با لگد و شلاق اگر زندانی در صدد ارتباط بر می آمد و یا به نوعی خود را مشغول می کرد . مثلا اگر لباس گلدار داشت که با طرح های لباس خود را مشغول می کرد، با تنبیه شدید مواجه می شد . از سوی دیگر حاجی سیاست شلاق و شیرینی را در پیش گرفته بود. گاهی می آمد و سخنرانی می کرد. (( حیف این آفتاب نیست ، حیف از این درختان و زیباییها نیست که شما اینجا نسشته اید و جوانی تان گذشته اید.))

3ــ ایجاد جای گزین برای این قطع ارتباط از طریق پخش مدام دعا ، قران و برنامه های مذهبی و بویژه صحبتهای زندانیان که شکستند.علاوه بر آن مصاحبه های خانواده های بسیجیان که در جنگ کشته شده بودند ، نیز پخش می گشت.

طبیعی است که زندانی در این موقعیت مقاومت می کرد و مبارزه بسیار طاقت فرسا بود. عامل زمان اینجا نقش اساسی را داشت، آن که قدرت داشت، بازی را میبرد . فرد کم کم از درون تهی می شد . به هیچ کدام از نیازهایش پاسخی داده نمی شد هر روز سه بار غذا و سه بار بیرون رفتن.نیازهای عاطفی اش را قبلا با دوستانش تقسیم میکرد.به این جهت بسیار هم به هم وابسته بودند.قطع این وابستگی قطع شریان سیاسی از یکدیگر نیز بود.

این شستشوی مغزی در مقابل مرز بندی با خط توبه تاکتیکی و تئوریزه کردن آن صورت میگرفت. چه با این مرز بندی ،زندانی در بند رژیم هویت ((زندانی سیاسی ))خود را حفظ میکرد آنچه که رژیم همواره سعی میکرد، آنرا نفی کند و هواره در مصاحبه هایشان می گفتند:((ما زندانی سیاسی نداریم))بنابراین حرکت رژیم در مقابل این زندانیان بسیار حساب شده و آگاهانه بود، این الگو می توانست کم کم به بندهای دیگر منتقل شود و کل حرکت زندانیان سیاسی و از خفت و توبه ((تاکتیکی))به یک نوع اعتلا برساند.بنابراین این حرکت باید در نطفه خفه میشد.

رژیم نه تنها می خواست زندانی بشکند ،بلکه می خواست هم همه اسلام ایدئولوژیک را بپذیرند و مسلمان شوند.نمونه این حرکت رژیم یعنی اسلام سازی زندان تا مقطع 67 نیز جریان داشت.در سال67 پس از آغازو در حین قتل عام سیاسی زندانیان در تابستان آن سال ، چپ ها را در سه وعده نماز شلاق می زدند تا یا مسلمان شوند یا بمیرند. کیانوش بعدها مسئول بند هم شد. مصاحبه سیما اگر نوارش هنوز در اوین باشه ، باید از نظر روان شناسی واقعا بازبینی و تحلیل شود . او که در تمام مدت صحبتش گریه میکرد ، میگفت :((ما گناه کاریم خدایا مارا ببخش)) میگفت که انگیزه من برای سیاسی شدن هوای نفسانی بود و بدین گونه به آنچه که رژیم می خواست ((یعنی سیاسی شدن چپ ها با آزادی جنسی رابطه دارد )) پاسخ مثبت میداد.

دسته دوم تاب این شکنجه روحی را نیاوردند و بپا خواستند ، اما همکاری نکردند.در درون شکست تلخی را تجربه کردند . شکستی که هر کدام فردی و شخصی میبایستی با آن کنار بیایند . اینجا دیگر گروه و دسته بندیها نیروهای سیاسی نمی توانست با آنها کمک کند . برخی واقعا به خدا رسیدند و نماز می خواندند. برخی بر اثر فشار محیط و شرایط زمان به چیزی به نام خدا رسیدند و مجبور به نماز خواندن گشتند.

دسته سوم تا آخر این قیامت که 9 ماه بود نشستند . لازم به یادآوری است که در طول این 9 ماه مرتب زندانیان سر موضعی را از این اوین مستقیما به ((قیامت)) و یا ((تختها)) منتقل میکردند و برخی مثلا تنها یک یا دو ماه آنرا تجربه کردند. آنانکه از این قیامت بیرون آمدند شاید تعدادشان به اندازه انگشتان دست میباشد.(مجموعه زندانیان واحد چیزی نزدیک به صد نفر بود) در گفتگو با آنانی که مانده اند انگیزه هایشان بسیار متفاوت بود . اما وجه مشترک همه آنها یک مقاومت شخصی و فردی بود ،نه اعتقاد به گروه یا سازمانی ـبرخی اساسا زمینه های مذهبی در خانواده نداشتند،بنابراین تبلیغات شدید مذهبی این دوران نمی توانست نه مانده های مذهبی ذهنیشان را تحریک و تقویت کند . برخی با خود عهد بسته بودند تا به آخر بنشینند بالاخره صدای این بازی به بیرون منتقل شد . خانواده زندانیان سیاسی که مدتها بود ملاقاتشان با خانواده هایشان قطع شده بود ،به تکاپو افتادند و دفتر منتظری را از این حکایت (شکنجه اسلامی) آگاه کردند . این جناح رژیم که در صدد قدرت طلبی بیشتری بود ، با عکس گرفتن و گزارش از این شستشوی مغزی برای دارودسته لاجوردی و داود رحمانی پرونده سازی کرد و بساطی این بازی با بر کناری لاجوردی و داود رحمانی از ریاست اوین و قزلحصار بر چیده شد و دوران میثم در زندانها شروع میگردد.......

بها این حرکت برای زندانیان سیاسی زن بسیار گران تمام شد .

ــ ــ برخی از آنان تا آخر ماندند وقتی بعدها به بند عمومی منتقل شدند ، همیشه جلوی دیوار می نشستند و یا همیشه تنها بودند و تنها قدم می زدنند و به تنهایی خو گرفته بودند.

ــ ــ از سویی جنبش بسیاری از همرامانشان که در زیر شکنجه و بازجوییهای اولیه تاب آورده بودند را از دست داد، آنان امروز به صفوف جبهه مقابل پیوسته بودند.

ــ ــ از سوی دیگر یک نوع سکوت شکست و بی اعتمادی در میان زندانیان اوج گرفته بود . اما رژیم هم به نوعی شکست خورده بود. جناحی جایش را مجبور شده بود به جناحی دیگر بدهد و تنفس کوتاهی در وضعیت زندانیها آغاز گشت.

با آمدن زندانیان جدید از اوین ،نفس تاز ه ای در باره رمیده شد.دست آورد آن برای زندانیان باقیمانده که تجربه یک شستشوی مغزی به معنای واقعی بود که برخی جان سالم از آن بدر بردند و اندوخته های خود را و چگونگی برخورد با آن را برای باز ماندگان تشریح کردند رژیم موفق به شکستن همه نشد و این خود نشان میداد که مقاومت وجود دارد.اینکه مرزبندی با توبه تاکتیکی و عواقب آن  به رسمیت شناخته شدن به عنوان زندانی سیاسی در آن دوران سیاه چپ روی بود یا نه ، امروز در این مورد قضاوت نمی کنیم . این قضاوت نیاز به گفتمان دارد ، گفتمانی که باید بین زندانیان سیاسی سابق و نیروهای جنبش اتفاق بیافتد ، تا دست آورد آن به نسل بیست و چند سالهای امروز منتقل شود ............

 

 

قبلی

برگشت

بعدی