ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات شماره جدید

فدرال و فدرالیسم

ملا حسنی

بایگانی

سید ابراهیم نبوی

حقوق بشر

دانشجو

 

 

 انسانها تکامل یافتند چون توانستند رمز و راز ِ وجود  ِ نظم ها را پیدا کنند و به نفع ِ بقا ی ِ بهتر  , آنها را تغییر بدهند. خب , پس شاید بشود گفت که در کار ِ تکامل  ِ انسان , « دیوانگی » , نقش ِ عمده ای داشته است ؟

 نه! باید پذیرفت که تشخیص ِ مرز ِ دیوانگی و عقل ِ  یک امر ِ کارشناسی ست . خب تا کارشناس چه کسی باشد؟

اما پیش از این که کار شناس مهم باشد لازم است ببینیم قاعده ها چه هستند که البته این هم یک بحث ِ کار شناسی ست .

 راستی قاعده ها چه هستند ؟

قاعد ه ها گاهی مرگ ِ گروهی را برای بقای ِ گروهی دیگر , لازم کرده ومدام تغییر می کنند . یعنی چه ؟ 

یعنی اینکه  قاعد هائی که میتواند زندگی گروهی از انسانها را حفظ کنند همان قاعده ها برای گروه ِ دیگری , مرگ آفرین هستند . و اگر قاعده ای امروز گروهی را از مرگ نجات دهد چه بسا که فردا چنین نباشد . می گوئید یعنی چه ؟

مثلا اگر « سکوت ِ » امروز ِ شما , باعث ِ نجات ِ شما از مرگ باشد از سوی دیگر می تواند هنگامی که شما در زندان گرفتار هستید موجب ِ مرگ ِ شما شود.

 آیا در چنین حالتی می توان نتیجه گرفت که تا هنگامی که شما  بیرون از زندان هستید ساکت باشید و چنانچه  زندانی شدید  تا می توانید حرف بزنید ؟

 آیا در چنین صورتی « سکوت » شرطِ عقل است ؟

اگر شخصی در خارج از زندان , سکوت کند و به خاطر ِ حفظ ِ جان ِ خودش , موجب شود تا تبهکاران با خیالی آسوده , گروه گروه انسانها را به کام ِ مرگ بفرستند, کار ِ عاقلانه ای کرده است ؟

یا اگر به خاطر ِ جان ِ دیگران , جان ِ خودش را به خطر بیاندازد , آدم عاقلی ست؟

یا به شخصی که در زندان سکوت کند و جان ِ خودش را به خطر بیاندازد تا جان ِ دیگران را نجات دهد

می توان گفت « عاقل »؟ یا برعکس تا آنجا که می تواند حرف بزند و جان ِ خودش را نجات داده و دیگران را قربانی  کند  ؟

یا مثلا به همین « نظم », نظمی که در جامعه ی خودمان موجود است نگاه کنید , متوجه می شوید که نظم ِ کنونی تا چه اندازه گروه ِ کثیری را به نان و آب که نه , به جاه و مقام و قدرت و ثروت رسانده است حال آنکه در همین نظم , جان و مال و احترام , آزادی و هستی میلیون ها انسان ,  برباد رفته است .

آیا  « نظم ِ» کنونی درست است؟

 در حالیکه زندگی انسانهای بسیاری به دلیل ِ وجود ِ این نظم بر باد رفته است ؟

آیا تابعیت از نظم ِ کنونی شرط ِ عقل است ؟

و از سوئی از آنجا که بسیاری  هم در همین نظم است که میتوانند به حیات ِ مورد ِ دلخواه شان ادامه دهند ,  مخالفت با این نظم , کار ِ عاقلانه ای خواهد بود؟

می بینید که چگونه از  قاعده ها  در یک زمان , نتایج ِ متفاوتی به دست می آید .

آیا قاعده ی مشترکی برای زندگی همه  وجود ندارد تا مجبور نباشیم مدام در میان ِ سؤالهای پیچیده , دست و پا بزنیم؟ و میان ِ نجات ِ زندگی ِ خود یا دیگری , ناگزیر از انتخاب باشیم؟

نه! نه تا وقتی که عده ای دوست داشته باشند روی ِ کول ِ دیگران سوار باشند. خب نمی شود . برای اینکه جنگی نباشد یا باید کولی سواران , پائین بیایند یا آنکه کولی دهندگان به وضعیت ِ خودشان , رضایت بدهند.

اما اگر قرار باشد نه کسی کولی بدهد و نه کسی کولی بگیرد ؟

خود ِ این فکر , یک دیوانگی بزرگ است که اگر به صدای بلند گفته شود , میشوی یک خرابکار , یک هرج و مرج طلب .

است است خرابکاری  در نظم ِ مقدس و هرج و مرج به راه انداختن در کار ِ بهره گیری اربابان  از جان و مال ِ دیگران که البته بر حسب ِ قاعده ی آنها , این حق ِ شرعی و ازلی آنهاست!!

آیا این همه , نشانه ی بیماری و  مستحق ِ بند و زندان نیست و آیا لازم نیست که فرد ِ بیمار را از گروه ِ سر براه و مطیع , جدا کرد؟

پس ! حفظ  نظم وِ توازون ِ موجود یا در واقع « حفظ ِ عدم ِ توازون ِ موجود , سومین قاعد ه ی عقل »است !    

   

چراغ دروغ بی فروغ است،

 سيد ابراهيم نبوي

14 آذر 1383

گفتن تمام آنچه بر من رفت و رفتاری که در زندان کردم، نه ممکن است و نه لازم. روحم از گفتن آن آزرده می شود و از سوی دیگر ممکن است گفتن تمام حقیقت (که شاید هرگز نگویم) بیشتر از اینکه مفید باشد، وقت گیر و بی نتیجه باشد، اگر از خواندن نامه های بچه هایی مثل امید معماریان و روزبه امیرابراهیمی احساس ناراحتی وحشتناکی نمی کردم و به یاد روزهایی شبیه به همین که به سر من آمد نمی افتادم، هرگز اینها را نمی گفتم.

به امید معماریان می گوئیم که این روزها خواهند گذشت و امید ما دیگر زندانی نخواهد شد و باز هم زندگی ادامه دارد. بازهم امید معماریان است که سرش را بالا می گیرد و باز هم این بازجو است که باید خودش را از همگان پنهان کند و حتی مواظب باشد که فرزندانش هم نفهمند که پدرشان چه شغل کثیفی دارد

1) امید معماریان، شهرام رفیع زاده و روزبه امیر ابراهیمی با انتشار اطلاعیه هایی پس از آزادی از زندان اعلام کردند که در زندان مورد خوشرفتاری قرار گرفته اند و در زندان به این نتیجه رسیده اند که در اعمال و رفتارهای خود اشتباهاتی کرده اند. بعید نیست که در روزهای آینده مشابه همین نامه ها و یا اعترافات توسط خانم محبوبه عباسقلی زاده یا فرشته قاضی و یا حنیف مزروعی منتشر شود. این اعترافات نه تازگی دارد و نه عجیب است، تنها چیزی که عجیب است تکرار این روش مهوع و غیر انسانی توسط بخشی از حکومت جمهوری اسلامی است که باید تا کنون به این نتیجه رسیده باشند که 25 سال اعتراف گیری بی حاصل روشی نیست که بتوان آن را ادامه داد و یا تکرار کرد. من چون خودم در شرایطی مشابه این بوده ام و خودم چنین مشابه نامه ای که توسط امید و دیگران نوشته شده را نوشتم و تا کنون دو کتاب طنز و جدی ( اعتراف و خانه امن) در این مورد منتشر کرده ام و حداقل 15 برنامه تلویزیونی و فایل صوتی طنز در این مورد ساخته ام، می خواهم به توضیح شرایط و فضائی بپردازم که در مورد این افراد وجود دارد. من می دانم و احساس می کنم که چه بلایی سر این افراد آمده است و لذا می دانم که باید با آنان چه کرد و چگونه باید به آنان کمک کرد تا به آرامی از این شرایط به در آیند.

2) چرا اعتراف می گیرند؟

اعتراف گیری به چند مقصود صورت می گیرد:

اول: به دست آوردن اطلاعات عملیاتی توسط عضو تشکیلات مخالف یا دشمن. در این شرایط فرد دستگیر شده، چریک یا عضو تشکیلات سیاسی نظامی و یا عضو تشکیلات مخفی را آنقدر تحت فشار فیزیکی و روحی( شکنجه سیاه یا سفید) قرار می دهند تا او در اسرع وقت و قبل از اینکه اطلاعاتش بسوزد، اطلاعات تشکیلاتی و عملیاتی، محل قرارها، اعضای تشکیلات، نوع روابط با خارج از کشور، محل اسلحه ها و سایر اطلاعات را لو بدهد. این فشارها به
 

قبلی

برگشت

بعدی