ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات  بایگانی

مسئله ملی  و فدرالیسم

ملا حسنی

شماره جدید

سید ابراهیم نبوی

حقوق بشر

دانشجو

به شرط آنکه اين کار نيازمند دخالت يا درگيری مستقيم خود او نباشد و کسی نتواند وی را درگير بپندارد." (ص ۱۰۰)

تغيير جبهه همراهان پيشين

عظيمی نقش برخی از همرزمان پيشين مصدق را که از او جدا شدند و در ستيز با او از دشمنانش نيز پيشی گرفتند، بس مهم می داند، و در فصلی تحت عنوان "ياران پيشين: دوستی های گذرا و دشمنی های پايدار" عملکرد و انگيزه های گوناگون آنان را در بوته نقد قرار می دهد.

او می نويسد: "شخصيتهای مهمی که از صف پشتيبانان مصدق کناره گرفتند و فعالانه به آنان پشت کردند عبارت بودند از: آيت الله سيد ابوالقاسم کاشانی، حسين مکی، مظفر بقايی و ابوالحسن حائری زاده. اينان که نقش مهمی در پديد آوردن جنبش ملی ايفا کرده بودند، نقشی بس مهمتر در از ميان بردن آن بازی کردند. اين گروه به مخالفان مصدق بدل شدند. دشمن کامی آنان کار دشمنان ديگر مصدق را بسيار آسان کرد... اين ياران پيشين از ابراز هيچ انتقاد گزنده ای نسبت به مصدق فروگذار نکردند، اما در کمتر موردی پيشنهاد تأمل آميز و سازنده ای به او دادند. آنان درباره مسائل پيچيده ای مانند موضوع نفت، دشواريهای اقتصادی، نظم و قانون، يا لوازم و مقتضيات يک نظام سياسی مشروطه کارآمد، سخن و انديشه مثبت و درخوری برای عرضه نداشتند و از حد سخنان کلی و شعار فراتر نمی رفتند." (ص ۱۰۷-۱۱۰)

نويسنده تأکيد می کند که برخی از اين افراد در گذشته به اعتلای جنبش ملی ياری رسانده بودند و چه بسا روی گردانی از مصدق را، عين صداقت و ميهن دوستی می دانستند، اما مقاصد و نيات آنها در يک داوری تاريخی به حساب نمی آيد، آنچه به حساب می آيد اين است که "آگاهانه يا ناآگاهانه به آسانی و روشنی، خود را در اختيار کسانی گذاشته بودند و در خدمت پيشبرد هدفهايی قرار داده بودند که خود علنا آن هدفها را نفی و نکوهش می کردند."(ص ۱۲۷)

در ميان کسانی که به ويژه در يک سال آخر زمامداری مصدق تيشه به ريشه حکومت او و در نتيجه حاکميت ملی زدند، بی ترديد آيت الله کاشانی، به خاطر مقام دينی برجسته اش، نقش مهمتری داشت. اينکه او از رژيم کودتا طرفی نبست يا به آمالی که داشت نرسيد، از اهميت نقش او نمی کاهد. کتاب انگيزه اصلی او را دعوی "زعامت دينی" و انکار آن از جانب يک سياستمدار غيردينی می داند. "اساسی ترين عاملی که موجب دشمنی فزاينده کاشانی با مصدق، و خصومت ديرنده اسلام گرايان ديگر با او بود، اين واقعيت بود که يک رهبر غيرمذهبی (سکولار) به پشتوانه باورها، ارزشها و احساسات ملی توانسته است يک آيت الله سياسی بلندپايه را تحت الشعاع قرار دهد، ترفندهای او را خنثی کند و او را به حاشيه سياست ايران براند."(ص ۱۱۷)

پايمردی به رغم شرايط ناهموار

جنبش ملی در شرايطی پا گرفت که جامعه هنوز با آثار ديرپای عقب ماندگی دست به گريبان بود. ناآگاهی و ناپختگی سياسی همه گير بود. استبداد فردی از آرمانهای نهضت مشروطه چيزی باقی نگذاشته بود. دوران پرشتاب پس از شهريور ۱۳۲۰ به جای پيشرفت و ثبات، ناآرامی و هرج و مرج به ارمغان آورده بود. ساختارهای مدنی، نظام پارلمانی و نهادهای دموکراتيک هنوز در اولين مراحل خود بودند. برای پی ريزی يک جامعه مدنی فعال و شکوفا هنوز به کار و تلاشی سخت و درازمدت نياز بود.

از نظر شرايط بين المللی نهضت ملی ايران در بطن جهان دوقطبی و در اوج جنگ سرد دو ابرقدرت شکل گرفت. به زعم نويسنده کتاب اقبال توفيق يک جنبش ملی "جهان سومی" در آن شرايط تيره و تار ناچيز بود. وی چنين استدلال می کند: "برخی گمان کرده اند که اگر مصدق قاطعيت بيشتری نشان داده بود کودتاگران شکست می خوردند و ماجرا تمام می شد.... اما شرايط آن روز ايران و جهان به گونه ای بود که مقامات آمريکايی و انگليسی، نه تنها کمونيسم، بلکه ناسيوناليسم بی طرفانه را نيز تحمل ناپذير می دانستند. آنان بر آن بودند که با هر ابزار و به هر بهايی چيرگی دوباره خود را بر ايران و ذخاير نفتی آن برقرار کنند و اين کار را مستلزم برافکندن دولت مصدق می دانستند. اگر کوششهای ۲۵ تا ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ آنان نيز به فرجام نرسيده بود، به هيچ روی از تلاش پی گير و خشونت آميز برای به روی کار آوردن رژيمی دلخواه خود در ايران دست برنمی داشتند."(ص ۲۰)

کتاب نشان می دهد که دکتر مصدق در آخرين دوران حکومت خود، به ويژه پس از شبه کودتای نهم اسفند، در زير فشارهای بی امان داخلی و خارجی، اميد خود را به پيروزی تا حد زيادی از دست داده بود. اين تنها حميت ملی، احساس مسئوليت و وجدان اخلاقی او بود که او را همچنان به پايداری وا می داشت. "برنامه و استراتژی مصدق در رويارويی با امپرياليسم و اقتدارجويی شاه موجب جاذبه و نفوذ و اقتدار اخلاقی جبهه ملی شده بود، ولی نمی توانست به کاميابی بينجامد. مفروضات يا لوازم ساختاری مورد نياز اين کاميابی، عمدتا فراهم نبود. نه شرايط داخلی ايران پيشرفت کار مصدق را تسهيل می کرد و نه اوضاع بين المللی که به شدت زير تأثير منفی جنگ سرد بود. اوضاع ايران و جهان هيچکدام اميدواری مصدق را در پی افکندن نظام مشروطه معتبر، يا ملی کردن حقيقی نفت کشور، توجيه نمی کرد. با اين همه، از ديدگاه مصدق، نفس تلاش برای دستيابی به اين هدفها، خود هدفی ارجمند بود و فقط ابزاری برای رسيدن به اين هدفها به شمار نمی آمد. استراتژی اصلی او اين بود که در مبارزه ضدامپرياليستی و ضداستبدادی پايمردی نشان دهد؛ بکوشد پويايی سياسی جنبش ملی را پابرجا نگه دارد و بر ترفندهای مخالفان چيره شود. رهيافت او برای غلبه بر اين ترفندها آن بود که موضعی جسورانه، شفاف و مبتنی بر اصول در پيش گيرد که از شائبه و خدشه اخلاقی پيراسته باشد. منش آرمان خواهانه و نامتعارف مصدق برای مخالفان بومی و بيگانه او به آسانی قابل درک نبود..." (ص ۲۲۷)

تعارض اخلاق و سياست؟

عظيمی در کتاب خود، که از جهتی می تواند تکميل کننده کتاب پيشين او "بحران دموکراسی در ايران" به شمار آيد، بر ضعفهای جنبش و به اصطلاح آسيب شناسی نهضت ملی بيشتر درنگ می کند. در اين رهگذر او می کوشد گوشه ها و ابعادی از عملکرد سياسی دکتر مصدق را در پرتو منش شخصی و سجايای اخلاقی او توضيح دهد. در شرايطی که نهادهای مدنی کارآمدی برای تجهيز و هدايت جنبش مردم حضور ندارند، طبعا يک رهبر بانفوذ اهميت بيشتری می يابد و تا حد قهرمان ملی بالا می رود. اين در شرايطی سودمند، و گاهی تنها راه هدايت جنبش

 

قبلی

برگشت

بعدی