ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات  بایگانی

مسئله ملی  و فدرالیسم

ملا حسنی

شماره جدید

سید ابراهیم نبوی

حقوق بشر

دانشجو

 

شهید، بحثی فلسفی – سیاسی است و یا اطلاقی ایدئولوژیک؟

نوید اخگر         Nawid_Akhgar@hotmail.com

 نوشتاری از دوست و هنرمند گرامی اسفندیار منفرد زاده بنام " شهید در راه خدا و دین کشته میشود" نظرم را در سایت گزارشگران جلب کرد.

خواستم به او چون معمول تلفن بزنم و در ضمن شنیدن صدای مهربانش نقاط مشترک و نقاط افتراقمان را گوشزد کنم ، ولی به این دلیل که مقاله اسفندیار در چندین سایت دیده شد بهتر دانستم که نظراتم را کتبا به عرض هم میهنانم برسانم و اسفندیار را نیز از این طریق در جریان یک بحث عمومی قرار دهم.

امیدوارم سیاسیون ایران و روشنفکران و هنرمندان ایرانی با دامن زدن به این بحث دوستانه به غنای هر چه بیشتر آن بیفزایند.

با توجه به اینکه اسفندیار را دوست خود و یک هنرمند مبارز، بر علیه رژیم جمهوری اسلامی میشناسم، اشاره به چند نکته را در این" بحث دوستانه " ضروری میدانم.

الف: بحث سیاسی در مورد شهید

ب: بحث فلسفی در مورد شهید

پ: بحث ایدئولوژیک در مورد فلسفه شهادت

الف: بحث سیاسی در مورد شهید:

در جامعه ایران لغت "شهید" گذشته از مفهموم خاص ایدئولوژیک آن یک بار سیاسی محض هم در مقابل  دیکتاتوری شاه و نیزرژیم خونخوار اسلامی دارد و مانند بسیاری از لغات و کلامات فارسی در محاوره روزمره مردم مورد استفاده قرار میگیرد، همانند لغاتی نظیر"سلام" و یا "خدا حافظ" در موقعی که دو نفر مسلمان و یا غیر مسلمان اعم از یهودی مسیحی، سکولار ، و یا ماتریالیست به یکدیگر میرسند و یا از یکدیگر جدا میشوند.

شاید بنا بر بینشی مشخص افراد تصور کنند با اعتقاد به تفکرات ماتریالیستی نمی توان به راحتی از این لغات و کلمات ایدئولوژیکمان استفاده کنند، ولی در محاورات روز مره این لغات در وجهی قالب خواه نا خواه عمل میکنند.

در ابتدا تصور کردم که اسفندیار میخواهد به نیروهای ماتریالیست گوشزد کند که استفاده از لغات با ریشه های اسلامی برای مبارزین مارکسیست جایز نیست .

 ولی در انتها متوجه شدم که کل شهدای خلق از مسلمان و مسیحی و یهودی و سکولار و ماتریالیست به نقد کشیده شده اند. اسفندیار سعی کرده است از زاویه "ایدئولوژیکی" استفاده" سیاسی" از لغت شهید برای خسرو گلسرخی و سعید سلطانپور را رد کند و آنان را "مقتول" بنامد.

 اسفندیارمنفرد زاده با دستاویز قرار دادن یک بحث فلسفی - ایدئولوژیک یک هدف سیاسی را دنبال میکند ، اواز زاویه تعریف ایدئولوژیکی شهید، زیر بنای مقاومت و آنان که تن به شهادت در مقابل شاه و شیخ را میدهند هدف قرار میدهد ، اسفندیارمنفرد زاده شهادت و از خود گذشتگی برای خلق و فلسفه فدائی و کلا شهدای سیاسی رژیم را( با حضور حاضر جانیان رژیمی) و با زور در زباله دان تاریخ فرو میکند، به نفع کی؟ و چرا؟

 

جای ذکر دارد که بیاد اسفندیار گرامی بیاورم که رژیم هم اجازه دفن مارکسیست ها را در گورستان مسلمانان نمیدهد، آیا بهتر نبود که بجای تفکیک شهدا با تفکرات گوناگون از یکدیگر و مقتول نامیدن آنان به این بحث از این زاویه پرداخته شود که :  چه بهتر هرمتفکروهر هنرمند و هر روشنفکری آغوش بگشاید و شهدای آن دیگری را در قبرستاهای خود و در درون تفکر فلسفی خود جای دهد و آنان را نیز شهدای خویش بنامد تا پرونده جنایات رژیم قطور تر از کوره های آدمسوزی هیتلر، نتواند براحتی بدست فراموشی سپرده شود.

یهودیان پس از 50 سال که از جنایات نازیها میگذرد هنوز که هنوز است با ساختن فیلم و تاتر و موسیقی و نوشتن انواع رمانها  و داستانهای مطول و فیلم نامه ها دست از شهید سازی فلسفی خود بر نداشته اند و آوشویتس و داخاو و آتش کوره های آدمسوزی فاشیستهای هیتلری را" بحق " هنوز که هنوز است زنده نگه داشته اند، باید از اسفندیار منفرد زاده گرامی پرسید: عزیز من! چرا و به چه خاطر مردم ایران با بیش از 120 هزار شهید ماتریالیست و مسلمان و مسیحی و یهودی و سکولار ووووووو باید شهدایشان را مقتول بنامند و از فدائیان و قربانیان این همه جنایات ملایان فلسفا چشم بپوشند؟

 آیا چشم پوشی از خون شهدا بزرگترین خدمت به رژیم که میخواهد خود را با کمک استعمار در پشت جوائز صلح نوبل مخفی کند نیست؟ آیا شما در عرف بین المللی متوجه نیستی که "مقتولین" پرونده ای در دادگاههای بین المللی برایشان باز نمی شود و این تنها خون" شهدای" ملتی است که در مجامع بین المللی گریبان رژیم های دیکتاتوری را گرفته و میگیرد؟

مقاله را مجددا خواندم و با این احساس  خواندم که شاید بهتر متوجه شوم، شاید اسفندیار میخواهد از موضعی ایدئولوژیک" تنها " لغت "شهید" را معنا کند،هرچند که اوراهنرمندی با گرایشات ایدئولوژیک نمی شناسم ، تبیین وی از لغت شهید و "مقتول" خواندن خسرو گلسرخی و سعید سلطانپور و رفتن به عمق ایدئولوژی اسلامی و اینکه اسفندیار در مقاله اش مرتب با کلاماتی نظیر " آنها شهید میخواستند، شهید کلید حل معمای روز بود، شهید زنده، سنت شهید پروری و ......" اسفندیارمنفرد زاده اگر نظرش را بر روی فلسفه شهید پروری رژیم کوک میکند چرا مثالهایش به سعید سلطانپور و خسرو گلسرخی ختم میشود؟ آیا مردم و اپوزیسیون ایران که اینقدر عزیزانشان را رژیم کشته حق عزاداری هم ندارند؟ بابا، انصاف یک هنرمند که باید بمراتب حساس تر عمل کند و طنین جنایات رژیم در هوش و گوش و وجود هنرمند که باید بمراتب آهنگین تر و طنین دار تر ازدیگران شنیده شود و نه بر عکس. چه اتفاقی برای اسفندیار منفرد زاده افتاده که دارد عکسش را عمل میکند؟ اگر طنین قیام ضد سلطنتی دروجود اسفندیارمنفرد زاده طنین ترانه محمد با صدای فرهاد است آیا طنین کشتار 120 هزار از بهترین فرزندان مردم در روح اسفندیار مساوی است با شهید پروری و نفی شهدا و مقتول خواندن آنان؟

 احساس و عقلم بیشتر بر روی این  موضوع متمرکز شد که اسفندیار منفرد زاده در این حیطه بدنبال چه میگردد؟ اگر این مقاله از طرف فردی نوشته میشد که نمی شناختمش براحتی میتوانستم بگویم که نویسنده یک چنین مقاله ای قصد پاک کردن جنایات رژیم را دارد. ولی نه اسفندیار ، دوست گرامی من با این نظر، این مقاله را ننوشته است در یک جامعه دیکتاتوری با این ابعاد سرکوب و خشنونت دولتی اگر شهید مدرک و پرونده رو باز قاتلین و جانیان رژیمی نیست پس چیست؟

آنهم در جامعه ای که هنوز جلادانش  کارد های قصابی خود را که با آن سینه شهید پروانه فروهرها را میبرند ومختاری و پوینده را قصابی میکنند و سلطانپور هایش را به خاک و خون میکشند غلاف نکرده است. 

اسفندیار منفرد زاده در مقاله اش چنین مینویسد:

" مبارزانی که به زندگی پس از مرگ باور ندارند و در نهایت عشق به زندگی برای تغیر شرایط زندگی انسان در همین جهان جان میبازند آیا " شهید " هستند ؟ خسرو گلسرخی را نمی توان

 

قبلی

برگشت

بعدی