ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات شماره جدید

 

مسئله ملی  و فدرالیسم

ملا حسنی

بایگانی

 

حقوق بشر

دانشجو

 
 

بسازید؟ مضاف بر اینها، در بسیاری از موارد (نمونه آخر در رابطه با گنجی)، اصلاح طلبان در برابر ستمهای وارده به غیرخودی ها سکوت گزیدند و اعتراضی نکردند. از منظر دفاع بی غل و غش از حقوق مردم نیز اصلاح طلبان از اعتماد برخوردار نیستند. بر سر کار آمدن یک جانی بنام احمدی نژاد از جمله از نتایج رفتار اپورتونیستی و غیر اخلاقی و غیر اصولی این بخش از فعالان سیاسی است که بجای پیشبرد مردمسالاری در ایران در لحظات حساس تاریخ ایران  به آن ضربه زده اند. و این باور به قدرت و نیاز به رانت و امتیازات است که باعث شده چنین رفتاری را پیش گیرند. در واقع علت عدم اعتماد مردم به این قشر این است که آنها به مردم اعتماد و باور ندارند. سخن از مردمسالاری میکنند اما مردمسالاری را بدون مردم میخواهند!!  اما این امر نیز دلیل اصلی بحران اعتماد موجود نسبت به آنها نیست. در اصل بحران اعتماد از اینجا ناشی میشود که اصلاح طلبان بخود اعتماد ندارند. از اینروست که تمام هم و غم خود را صرف این کردند که یا در قدرت (اصلاح طلبان حکومتی) و یا در حاشیه قدرت (اصلاح طلبان ملتزم به قانون اساسی) برای خود فضای عمل داشته باشند. عدم اعتماد بخود، نداشتن هویت مستقل و تقسیم مرز مشترک با اربابان استبداد باعث شده است که وضعیت امروز پیش آید. نتیجه این رفتار این شد که بعد از 8 سال حاکمیت اصلاح طلبان، احمدی نژاد در صدر قرار گرفت و نقش اصلاح طلبان به این خلاصه شد که در انظار بین المللی، به یکی از سیاه ترین انتخابات بعد از انقلاب با همراهی خود لباس مشروعیت بپوشانند. پایان سخن اینکه کسانی که بدلیل دل نکندن از قدرت و رانتهایی که از آن بهره میبرند، از دو جهت بی اعتمادی بوجود آورده اند، یعنی از سویی قولهای خود را بطور مستمر زیر پا گذاشته و از سوی دیگر به بسیاری از ستمها که به غیرخودیها میشود نیز اعتراض نکرده اند، نمیتوانند حامل پروژه مردمسالاری باشند. پروژه مردمسالاری را در ایران کسانی میتوانند به سرانجام برسانند که دل از قدرت و رانت کنده باشند، سختیها را بپذیرند و با ایستادگی بر اصول و ارزشهای مردمسالاری و بازی نکردن با آنها و اعتماد داشتن به خود و مردم  محل اعتماد مردم شوند.

نگاه به دموکراسی افغانی و ایرانی

شاهرخ الیاسی

آمده است که:

 ۱۱ نفر از ۵۸۰۰ از کانديدا های پارلمان افغانستان حذف شدند.

در ايران اسلامی از 1014 نفر کانديدای رياست جمهوری 1008 نفر حذف ميشود.

در ایران اسلامی انتخاب نمایندگان مجلس از 5800 نفر 2700 نفر حذف شدند

ای کاش افغانستان کشور جنگ و کشتار باقی مانده طالبانی کمی از دمکراسی خودش را به ايران صادر کند.

این هم از مزایای داشتن ولایت فقیه و نماینده خدا در زمین است واقعاً که ...

ميخواستم بگم که اين < انتخابات> نهم هم با بمبگذاريها شروع شد، تقريبا مانندِ انقلاب اسلامي که با سينما رکس شروع شد. فرق اين بود که اين سري، بمبهايي که در شهرهاي گوناگون ايران منفجر شده بود کشتار و خونريزي کمتري داشت و بيشتر بمبهاي صوتي بود.اما همين دليلي شد براي حضور انقلابي و سيستماتيک برادرِان سپاهي و بسيج براي تأمين امنيت صندوقهاي راي. برادراحمدي نژاد بدرستي از اين جانفشاني برادرانِ بسيج و سپاه اگاهست و ميداند که اگر حضور شجآعانه اين برادران نبود، نه ميزان همکاري ملت طبق امارها اين اندازه ميشد نه ايشان به مقام رياست جمهوري ميرسيد ، پس وي براي قدرداني از انانِ پستهاي حساس را به سپاهيان دشمن شکن و بسيجيان قيورخواهد دادو براساس شايسته سالاري و سپاس از اين جانفشانيها و حضور گسترده انان، مديريت بخشهاي مهم کشور را در اختيار انان ميگذارد،زيرا انان شايستگي خود را ثابت کردند.

آقای شمحانی قبل از اينکه به عراقی ها کمک کُنی شهرهای جنگ زده را بساز و فکر خودنمائی نباش. در سده آبادان مردم آبِ خوردن ندارند جدا از نداشتن امکانات پيش پا افتاده .

به یاد سارتر ، فیلسوف ﺁزادی

ابوالحسن بنی صدر

    سارتر در 1905 به دنیا ﺁمده است و 2005، سال جاری مسیحی ، صدمین سال تولد فیلسوف ﺁزادی است. یاد کردن از او ، دلیل دوم و سومی نیز دارند :

در روزهای بعد از جنگ دوم جهانی که اروپا ویران شده و مرگ میلیونها تن و ﺁن ویرانی عظیم توجیه نمی پذیرفت و انسانها ، نه درخود که در بیرون از خود،  دنبال مقصر می گشتند و در درماندگی ، خویشتن  را به بی تفاوتی و کارپذیری می سپردند، قلم او بود که  به انسان اروپائی میﺁموخت : بعنوان انسان ، مسئول ساختن یا ویران کردن سرنوشت خویش است . باز قلم او بود که به انسان اروپائی می ﺁموخت : جبرگرائی خویشتن را به حکم قدرت جبار سپردن ، بدست خود خویشتن را ویران کردن است . انسان موجودی است که می تواند از محدود کننده ها خویشتن را ﺁزاد کند . پس مسئولیت پی ﺁمدهای ( جنگ و مرگ و ویرانی و...) تن دادن به جبر هر جباری ، بر عهده خود او است.  تنها انسان مسئولیت شناس می تواند ﺁزادی خویش را قدر شناسد . ﺁن کس که اختیار سرنوشت خود را به قدرتمدارها می سپرد و بی تفاوتی را رویه می کند، خود را از ﺁنچه دارد، از نعمت گوهر ﺁزادی و مسئولیت  محروم می کند .

    اما دلیل سوم اینست که در نخستین سال اقامت در اروپا، در سال 1964 ،  بهنگامی که سران نهضت ﺁزادی ، ﺁیة الله طالقانی و مهندس بازرگان و دکتر سحابی و ... زندانی را  کرده بودند ، به سراغ او رفتم و از او خواستم ریاست کمیته دفاع از زندانیان سیاسی ایران را بر عهده بگیرد . پیشنهاد را نخست با ژاک برگ ، استاد کلژ دو فرانس در میان گذاشتم . او سارتر را شخصیتی معرفی کرد که تحت ریاست او، شخصیتهای فرانسوی با گرایشهای نایکسان حاضر می شوند عضویت کمیته دفاع از زندانیان سیاسی را بپذیرند . سارتر  خواست پرونده ای پیرامون وضعیت زندانیان به دفتر او تسلیم کنم . پس از مطالعه پرونده ، او ریاست کمیته ای را که شخصیتهای علمی و ادبی و سیاسی فرانسه عضو ﺁن شدند ، پذیرفت و تا مرگ ، در 1980، این کمیته از زندانیان سیاسی ایران دفاع کرد . قرار ما (مدافعان ایرانی زندانیان سیاسی)  با کمیته سارتر  بر دفاع عمومی از زندانیان سیاسی بود . بهنگام تشکیل کمیته ، سران نهضت ﺁزادی در معرض محاکمه بودند و کمیته از ﺁنها دفاع کرد . بعد ، نوبت به دستگیری مارکسیستها و  محاکمه ﺁنها رسید ، از گروههای مختلف مارکسیستی دفاع شد . این بار، اعضای گروههای مذهبی و مارکسیستی و ملی دستگیر می شدند ، کمیته از ﺁقایان خمینی و منتظری و دیگر روحانیان تا اعضای حزب توده و از مجاهد خلق و فدائی خالق تا ملی گراها و گروههای سیاسی دیگر ، بدون تبعیض و تمایز ، دفاع کرد . رژیم شاه بسیار کوشید این کمیته را بی اثر کند اما نتوانست . ناتوانی ﺁن رژیم  دو علت داشت :

یکی این  که هر اطلاعی ، پیش از ﺁنکه موضوع اقدام کمیته شود، به دقت، تا اطمینان از صحت ﺁن ، بررسی می شد  و دو دیگر این که دفاع از همگان، بدون تبعیض و تمایز بعمل می ﺁمد . و امروز ، گروهی  از زندانیان ﺁن روز که کمیته سارتر از ﺁنها دفاع کرد ، جانشین رژیم شاه شده و در شقاوت و سبعیت گوی سبقت از هر سبع و شقی را ربوده اند . گروهی  دیگر از زندانیان ﺁن روز بدست این سبع ها و شقی ها اعدام شده اند و گروه دیگری به تبعید بازگشته اند      زمان شگفت شاهدی است : زمان شهادت می دهد که راه و روش ﺁنهائی برحق است  که حساب حقوق انسان را – که ذاتی او هستند -  از حساب طرز فکر و تمایل سیاسی او جدا

 

صفحه قبل

برگشت

صفحه بعدی