کرونا؛ هزاران “معتاد” به ناگهان در تهران رها شدند


این پارک که به نام پارک شوش معروف است در دل پایتخت پاتوق خیلی از معتادان شده تا جایی که بساط سیخ ودود برپاست و همه دور هم فارغ از مشکلات زندگی مشغول مصرف مواد هستند و کسی هم کاری به آن‌ها ندارد.

روزنامه ایران نوشت: بعد از گذشت ۴ ماه و اندی از شیوع کرونا به کشور، مسئولان حوزه جمع‌آوری معتادان بر آن شده اند تا برای جلوگیری از شیوع بیماری در کمپ‌ها، معتادان را از کمپ‌ها خارج کنند. از این‌رو در حدود ۴ تا ۵ هزار معتاد به ناگهان در تهران رها شدند.

پس از آن، ازدحام آن‌ها در پاتوق‌ها افزایش پیدا کرد. این در حالی است که قرار بود تمامی معتادان بویژه معتادان متجاهر از سطح شهر جمع‌آوری شده و به اردوگاه فشافویه در جنوب تهران فرستاده و در آنجا نگهداری شوند. این تصمیم باعث شد معتادان برای اینکه راهی اقامتگاه نشوند از پاتوق‌ها هم بیرون آمده و در سطح شهر پخش شوند تا دستگیری آن‌ها براحتی انجام نشود. اولین سؤالی که با دیدن معتادان مخصوصاً در تاریکی شب در سطح بلوار‌های وسط اتوبان‌هایی مثل چمران یا حکیم و بعضاً زیر پل‌ها، کوچه پس کوچه‌های پایین شهر بویژه حوالی دروازه غار یا پارک‌ها به ذهن می‌رسد، این است که چرا این افراد از اقامتگاه‌ها یا خوابگاه‌های ویژه معتادان استفاده نمی‌کنند؟

وحید، حدود ۴۰ سال دارد. در جمع معتادان کنار وسایل بدنسازی پارک ایستاده پیش قدم می‌شود تا حرف بزند، از کرونا می‌پرسم و از اینکه آیا او هم فکر می‌کند که، چون معتاد است کرونا نمی‌گیرد؟ وحید می‌گوید که می‌دانم معتادان هم کرونا می‌گیرند، همسرم مبتلا شده، چند روز است دل درد و اسهال شدید و تب بالا دارد، ۴۷ ساله است و نگرانم که فرزندانم هم مبتلا شوند. چند وقت پیش هم شنیدم که در محل‌های نگهداری، بهداشت خوب رعایت نمی‌شود و تعداد زیادی از معتادان بر اثر کرونا مرده‌اند. می‌پرسم چرا خودش برای ترک و رسیدگی به فشافویه نمی‌رود؟ در پاسخ می‌گوید: «می‌ترسم»

سجاد فقط ۳۲ سال دارد، اما ۱۰ سال از عمرش را در زندان بوده حالا هم که کنار دوستانش مشغول مصرف مواد است، در مرخصی است و حالا حالا‌ها تا چند سال دیگر باید برای گذراندن بقیه دوره محکومیت خود به زندان برگردد. روی صورتش زخم‌های زیادی دارد، به جای اینکه از او بترسم بیشتر دلم برایش می‌سوزد. جوانی ۳۲ ساله که مثل من و شما نمی‌تواند در هوای این شهر تنفس کند.

همه نوجوانی و جوانی اش در چهاردیواری زندان سپری شده و وقتی بیرون می‌آید که طراوت جوانی از صورتش رخت بربسته هرچند رد مصرف مواد را می‌توانی حتی در چشم‌های بی‌فروغش ببینی. می‌پرسم این روز‌های مرخصی را کجا می‌گذراند؟ سجاد می‌گوید: «خانه‌ای ندارم، حالا هم که مرخصی هستم روز‌ها و شب‌ها را در پارک می‌گذرانم تا بعد از مدت مرخصی به زندان برگردم.»

نگران است که بعد از تمام شدن دوره محکومیت کجا برود. نه خانواده‌ای، نه حمایتی، نه حرفه‌ای. مشکل خیلی از معتادان مشترک است و آن هم ناامیدی مطلق است. خیلی از این افراد معتقدند بعد از ترک باید حمایت شوند، باید کار و سرپناهی امن داشته باشند، اما وقتی بی‌پناهی خود را می‌بینند، امیدی برای ترک کردن ندارند و ترجیح می‌دهند که در دنیایی تاریک و موهوم در توهمات خود روز را به شب برسانند تا اینکه به بدبختی خود فکر کنند.