ماهنامه ازادگی شماره ی ۲۹۸
جلد روی مجله | جلد پشت مجله |
در هر 10 دقیقه حداقل یک مورد نقض حقوق بشر در ایران اتفاق می افتد
در شماره 298 آزادگی، میخوانید
مدیر مسئول و صاحب امتیاز:
منوچهر شفائی
همکاران در این شماره:
معصومه نژاد محجوب
فاطمه غلامحسینی
مهسا شفوی
سمیه علیمرادی
طرح روی جلد و پشت جلد:
محسن سبزیان
امورفنی و اینترنتی :
پریسا سخائی
چاپ و پخش:
وحید حسن زاده ابراهیمی
یادآوری:
- آزادگی کاملاً مستقل و زیر نظر مدیر مسئول منتشر میشود.
- نشر آثار، سخنرانیها و اطلاعیهها به معنی تائید آنها نبوده و فقط به دلیل اعتقاد و ایمان به آزادی اندیشه و بیان میباشد.
- با اعتقاد به گسترش افکار، استفاده و انتشار آثار چاپ شده در این نشریه بدون هیچ محدودیتی کاملاً آزاد است.
- مسئولیت هر اثری بر عهده نویسنده آن اثر است و آزادگی صرفاً ناشر افکار میباشد.
آزادگی
آدرس:
Azadegy _ M. Shafaei
Postfach 52 42
30052 Hannover – Deutschland
Tel: +49 163 261 12 57
بوم من: خوانش شهر در شش پرده
آرش فضلی شمسآبادی
این نوشته را شاید ادای دِینی به شهرم ابرکوه بدانند یا پارهای جملههای ادبیساز شده از ذهنی مغشوش و یا نگاهی از دریچهای دیگر به موضوع شهر و تاریخ و وجنات آن. اختیار با خواننده است که حتی پیش از این که آغاز کند این چند ورق را از دیده قلم بگیرد و به سراغ صفحههای دیگر برود.
اما اگر اشتیاقی به خواندن مطلب وجود دارد تمایل دارم که تنها در یک مورد ــ آن هم نحوهی چینش پردهها ــ چیزی را در میان گذارم. این که این نوشتههای ششگانه حاصل گشتوگذاری ذهنی در شهر است که هر یک برای خود داستانی جداگانه دارد.
همه مظروف ابرکوه هست و در عین حال ظرف آن. از هر جایی که ارادهی خواننده باشد آغاز میشود و به هر جایی که ذهن خواننده حکم کند پایان مییابد. دنبالهای است که هم به سبب ابرکوه همگرا است و هم به سبب ماجرا واگرا. در این نوشته برای من «ماجرای روایت» اهمیت داشته تا «روایت ماجرا». ماجرای این روایت، کفه است.
و البته این که ابرکوه شهری است در دل کویر مرکزی ایران. بومِ من.
پردهی ششم: متن
کوهی در کار نیست. دست بالا تپهمانندی است که ارتفاعش از کف صحرای شمالی حدود ۲۰ متر است؛ قد یک ساختمان شش طبقه. شش حرف دارد «ا-ب-ر-ک-و-ه». و شش نقطه که عجیب محل بازی خیالاند. سرو، بادگیر خانهی آقازاده، بنای گنبد عالی، منارههای مدرسه نظامیه، آرامگاه عزیزالدین نسفی و یخچال خشتی. هر چند بر این شش میتوان ششی دیگر نیز افزود: مسجد جامع، گنبد سیدون، مسجد بیرون، خانهی صولت، خانهی مستوفی، بیژدنگ ــ و ششهایی دیگر. اما آن شش نقطه برای من چیز دیگری است.
گنبد عالی (عکس: سمیه فضلی شمس آبادی)
این شش ، هزاران راهِ نرفته است، هزاران حرفِ نگفته، هزاران نگاهِ نینداخته، هزاران نشانهی تعبیرنشده، هزاران واژهی از قلم افتاده، هزاران … هزاران … هزاران … . میگذارم خیال از بلندای گنبد عالی آغاز کند. جایی که شهرِ خفته در آغوش دشت مثل یک متنِ کامل قابل خواندن است. از آن عالی، سرو و منارهها و بادگیر و یخچال پیداست. تنها آرامگاه عزیزالدین است که ناپیداست. پس معنای صریح این متن نیست؛ که معنایی ضمنی است؛ همان کارکردی را دارد که استعاره در زبان. و دستگاه نشانهشناسی ابرکوه از این ضمنیتر و استعاریتر ندارد. از این رو یگانه است.خیال ماجراجو از گنبد به مناره میرود. دو عمود سترگ و تنها. انگاری همین بوده و لاغیر. باقیِ جمله پاک شده، کلمهای باقی مانده که از اتفاق مُسند است و ورودی. پس حالت تعلیق دارد و با مخاطب است که مسندالیه را به حدس و گمان دریابد. مجال خیالانگیزی است و شعر.
خیالْ بازیگوشانه به سرو میرسد. از ابتدای خیابان این هیولای سبز چنان تمامی منظر چشم را میگیرد که گویی هیچ در اطرافش نیست. مثل شاهبیت است؛ یادآور اولین آیهی عهد جدید به روایت یوحنا. «در آغاز کلام بود و کلام با خدا بود و کلام، خدا بود.»[1] چه عمالیقها[2] که از بین بردنش را خواستهاند اما چیزی که تنه به ازل و لایزال میزند عدمی را برنمیتابد.
از سرو به بادگیر میرسد. سبز در خاکی مستحیل میشود. استحالهی بالا در پایین، آسمانی در زمینی. خنکای سرو را به درون میکشد. دستگاه تنفسی شهر است. نشانهای است که طرحمندی، خلاقیت، حشو و قشرشکنی از سر و روش میبارد. عینیت زبان معماری ماست. متواترترین واژه است؛ شاید مسندالیه منارهها همین باشد؛ و مسند جملهای پایه برای پیروی منارهها؛ رَدُّالصَّدرِ عَلیالعَجُز.[3]
نفس راحت آب خنک میطلبد؛ ما مردمان کویر تشنگی را خوب بلدیم. آب را کم جستهایم و تشنگی را به جان به دست آوردهایم؛ از همین روست که آب از بالا و پست ما میجوشد.[4] و یخچال نماد این خودآگاهی به تمامی نداشتهها است که در داشتن حل شدهاند. مخروط عظیمالجثهای که در مقیاسِ اقیانوس کویر، دریایی است.
آن گاه که از غرب به یخچال مینگرم، در پسزمینه گنبد عالی را میبینم. خوانش شش نقطه از آنجا آغاز شد و به آنجا بازگشت. و این از او آغازیدن و به او پایانیدن انگاری سرشتی مذهبی دارد. غرضم ماوراءالطبیعه نیست، بلکه صحبت از یک متن خودبسنده است. شش واژه که متنی میسازند و همه چیز در آن نهفته است.
پردهی چهارم: بادگیر
حاصل دو مکعب ساده است. یکی کوچکتر و بر بالای دیگری. اگر این ترکیب در بهبود کار بادگیر مؤثر بود باید انتظار میداشت که برخی خانههای دیگر این سرزمین هم بر بادگیرهای خاموش خود کلاهی از یک بادگیرک بنا کرده باشند. اما این دو مکعب سادهی برهمخفته یگانهاند. یگانه میان آن دستیافتههایی که ما را یکی از سرچشمههای دانش بشر در تأسیسات سرمایشی و آبرسانی میکند.
پس چیست رمز این دو مکعب که میشد یکی باشد، بیپیرایه و خالص؟!
من نمیدانم اما دلم بازیش گرفته که «بدود تا تهِ دشتِ»[5] خیال. بگذار در این سن و سال که چه زود «برف بر ابرو و به موی»[6] من نشانده، دلم با شلوارک ول بچرخد![7] تایری بردارد و تُر بدهد[8] در کوچههای پیچ در پیچ ذهن.
بادگیر (عکس: سمیه فضلی شمس آبادی)
ادگیر خانهی آقازاده یکی از مجسمههای شهر من است. بیش از آنی که بادگیر باشد، اثری هنری است که از ابتذال هر باسمه و تزیینات بیخودی پاک است. یک مکعب بزرگ خشتی و گلی است که دستان یک هنرمند نوپرداز در زمان خود کمی از آن را خالی کرده و شکلی به هیئت دو مکعبِ روی هم از آن بیرون کشیده. مشقّت تولید زیبایی را هنرمندان ایتالیایی و یونانی با کندهکاریِ مداومِ سنگ و تراشیدنِ گوشههایی در مقیاس میکرون بسیار کشیدهاند و البته که هنر آنها در جزییات نما و تزیینات و درآوردن گونه و دماغ و تناسب انگشتان پا خیرهکننده است. اما منشأ لایزال زیبایی سادگی است. به قول بورخس «مؤمنانی که در مسجد عمر در قاهره گرد میآیند با این حقیقت آشنا هستند که تمامی عالم در درون یکی از ستونهای سنگی که صحن مرکزی آن را احاطه کردهاند نهفته است …»[9] و یا به قول اهالی هندسه «هر خط صاف قطاعی از یک دایره به شعاعی مشخص است.» پس آنچه ساخته شده خود ناشی از یک ستون یا دایرهی سرنمونی است. یک الگوی مرجع. و مرجع بادگیر خانهی آقازاده چند خط عمود بر هم است که دو مکعب را نقش زدهاند. مثل چند نت سادهی موسیقایی که موتیفی ساده را میسازند اما همین موتیف جریان موسیقی را هدایت میکند. محلهی دروازه میدان را نظام میدهد، گذر محله به بازار میرسد، بر تکمنارهی مسجد تکیه میزند، در درب قلعه نفوذ میکند، به صحرای شمال سایه میاندازد و از آنجا تمامی جهان من را قاب میگیرد.
صحبت از دو مکعب ساده است، و تمام پیچیدگی این اثر حاصل سادگی دو مکعب است.
پردهی سوم: افسانهی ما
در تعریف افسانه و افسانهسرایی «به زبان آوردن تخیلات» را آوردهاند. افسانه محل تجلی و نحوهی بیان تجربههای اساسی بشری ــ دین، فلسفه، تاریخ، علم ــ بوده است.[10]
بر این مبنا افسانه در طول تاریخ دستکم در دو ساحت گفتمانی به طور خاص کارکرد داشته است:
۱) ساحت گفتمان تاریخی. بخشی مهم از تاریخ از هر ملت و کشوری افسانه است. شاید سری در واقعیت داشته باشد اما بیشتر ساختِ چیزی است که به بیان ساده «بهتر بود باشد!» یا «آری این گونه بوده». در این ساحت افسانه آن مایعی است که مخزن خالی امروز را پر میکند. این که هر چند امروز آن گونه که باید نیست اما روزی این گونه بوده است. در همین ساحت است که تمامی عقدههای یک ملت جمع میشود. به یاد بیاوریم رشادتهای رستم را؟!؛ و یا منش و رفتار کاوه را؟!
۲) ساحت گفتمان فرهنگی. امروزه که فرهنگ را چیزی جز محصول نهایی مجموعهای از تعاملات و بده بستانهای میان-فردی و جمعی نمیدانند[11] افسانه از جمله رشتههایی است که دانههای تسبیح جماعت را به هم میپیوندد. میان منِ دردمند و آن بلوچ بینوا هیچ اگر مشترک نباشد به ضخامت و عمق شاهنامه قصهی همدردی و هموطنی هست.
عکس: سوده فضلی شمس آبادی
افسانهی سرو!
تمامی پژوهشها دربارهی سن سرو از آن روسیتبار گرفته تا دانشمندان آلمانی و ژاپنی و داخلی[12]، همواره بر کلمهی تخمین تأکید دارند.
یکی چهارهزار، یکی پنجهزار و دیگری چهارهزار و پانصد سال.
اما برای منِ ابرکوهی زیاد مهم نیست که سن واقعی سرو چقدر است چرا که این غول زیبا افسانهی ما است. در ساحت تاریخی اگر بنگریم، سرو تمامی بُستانها و گلستانهای مدیترانهای و کنارهی خزری است که نداشتهایم. نماد این که «روزی این گونه بوده» و عجیب که هنوز هم حرف سرو همین است: «روزی این گونه بوده».
در ساحت فرهنگی نیز سرو یگانه نمادی است که هر یک از ما در یاد داشت شهر و دیارمان به کار میبریم. میان زن و مرد و پیر و جوان و معلم و کشاورز و هنرمند و دانشجو و بقال و مهندس و … هیچ فرقی نیست. همه سرو را شاهدی بر حضور و تعامل آدمی در جغرافیای خشک کفه[13] میدانیم.به این قرار سرو نه تنها افسانه است که چیزی ورای آن. چرا که زنده است و هنوز نفس میکشد.
شاهنامه را کسان مختلف تصحیح کردهاند اما سرو نیازی به پیراستن ندارد. هر چه هست حی و حاضر همین است که هست.
و این وجه ممیزهی این افسانه است. یگانه افسانهی زندهی ما.
در سال 1360 راه دسترسی به سرو ابرکوه را ساختم و همکاره شکوه و عظمت ان در یادم میباشد
1 . از فاطله 30 کیلومتری درخت سرو را میدیدم
2 . اب جاری در کنار ان همواره به یادم است
3 . از همه مهمتر مردم مهربان و خونگرم ابرکوه در طول اجرای پروژه همراهی میکردند
4 . آشنائی با این محل جزئی از افتخارات و خاطرات خوب من است
منوچهر شفایی
پردهی پنجم: پیام
شهرها مثل یاختههای عصبیاند. هر یک به چندین مجرا متصل است که میان دو یاخته چیزی را حمل میکند. از یکی گندم، از دیگری سنگ، از یکی کتاب و از دیگری هوش. میان این همه، شهر من تاریخ خود را سوار بر ذهنی میکند که از مجرایی به سمت شرق، غرب، جنوب یا شمال راهی است. پیام شهر من به سایر یاختهها، امکان پنجه افکندن با تمامی مشکلاتی است که اگر چه ذاتیِ جغرافیا است اما لزوماً کُشتیِ از پیش معلومی نیست. گاوبندیای اگر در کار باشد میان اذهان است. یکی مجرای باد را کوچه میدهد، دیگری در مسیرِ این مجرا آب را ذخیره میکند؛ و این میان قهرِ آب و هواست که نمیداند در این تله، هر چه فن بزنی، بدلش را از پیش رو کردهاند.
یخچال (عکس:اشکان کارگر)
جورج سارتون در کتاب «مطالعه تاریخ ریاضیات و تاریخ علم»، که خود واضع این رشته در دانشگاه بوده، تعریفی ایجازگونه از دانش به دست میدهد. «معرفت ثبوتی انتظامیافته»[14]. انتظام از سر و شکل یخچال پیداست. مخروطی از این اقلیدسیتر نیست. در طول تاریخ این انتظام به دست آمده و ناشی از معرفت و شناخت مردمان است. اینکه باد غالب و نائب از کدام سو میوزد؟ آب را از کجا باید آورد؟ مصالح چه باشد؟ ــ هر چند مگر جز خاک چیزی یافت میشود، پس از خاک چه باید ساخت؟ ــ و این شناخت به اثبات راهحلی انجامیده که در یخچال متجلّی است.حکایت بادگیر و قنات و نِسِرمی[15] و … نیز از همین دست است. یخچال، پیام شهر ماست. آموزش مهندسی است بی که داعیهی دارالفنون و دانشگاهی در کار باشد.
پرده اول: بافت
چه زیبا میشد که در گالری تصاویر ذهن دیگران قدم بزنیم. نقاشیها و عکسها و تصاویر متحرکی ببینیم که فرد از دریچهی چشم و گوش و بینی یا از طریق برداشتی لامسهگر بر بومی به اندازهی جهانِ درونش نقش زده باشد. اوج داستان سرگشتگی میان گالریها بود. از یکی سیر نشده، هزاران دعوتگر از هر گوشه و کناری در همان تصویرها رخ مینمودند. و آنجا بود که زبان بیواسطه خود مینمایانْد. جهان بیرونیِ تصفیهشده به مدد زبان، در حسی اصیل بیان میشد. آن چه بود خود بود و چیزی جز آن نبود. ارجاعی در کار نبود و تفسیری. ناب چون مرواریدی در دل صدف.پروست[16] معتقد بود «همه چیز را آرزو شکوفا میکند و تملک پژمرده»[17]. پس چه بهتر که هر کس مالک نمایشگاه و موزه و گالری خود باشد تا ذهن آدمی به پژمردگی نگراید. هر چند آرزوی این گشت و گذار چیزی شگرف را در من شکوفا میکند. این که تصویر ساباط یا گذر محلهی درب قلعه در ذهن آبای ما چگونه بوده است؟! امروزها بیشتر از سر حسی که فرنگیمابانه نوستالژی مینامیمش، این رنگ خاکی و بوی کاهگل و صدای هوهوی باد را لمس میکنیم. و البته که در زبانمان، با غلبهی نگاه کاسبکارانه، اسم این مجموعه را میراث فرهنگی گذاشتهایم. چیزی که ظاهراً به ارث رسیده و اکنون در تقسیم آن متحیریم.
بافت Google Earth Pro 7.3.0.3830 (32-bit)
هیچ کس نمیداند در ذهن پدر پدربزرگش زمانی که این خانهها ساخته یا مرمت میشدند چه میگذشته؛ هر چه هست تفسیری است که ما به دست میدهیم. و نکته همینجا است که کدام تفسیر به این موجودیت نزدیکتر است. کشاندن تفسیر به سمت اصطلاح هویت نوعی سادهسازی موضوع[18] و یک کاسه کردن تمامی اذهانی است که هر یک در ایجاد و تداوم این مجموعه مؤثر بودهاند. نوعی حذف انسان و همه را به جبر جغرافیا و تاریخ نسبت دادن. و عجیب این کلمه ــ هویت ــ حس تملک میدهد.از دیگر سو مگر میشود این فرش زیبا را کار یک نفر دانست؟ این همه نقش که در گوشه گوشهی آن به هم تنیده نمیتواند از کارگاه یک نفر بیرون آمده باشد. فرشی است که دست و ذهن بسیاری در کار بافتنش دخیل بوده. و عجیب که این طرفهترنجهای پراکنده در متن قالی، تالی اذهان چندی است که هر یک شهود و فهم خود را داشتهاند. و این نقوش خود الگویی به دست دادهاند که شبیه شعر سعدی سهل است و ممتنع. «حکایت شب هجران که باز داند گفت / مگر کسی که چو سعدی ستاره بشمارد.»[19] برای من همین کافی است که بگویم «ابرکوه هست».
پردهی دوم: بوم من
این که هر لحظه اکتشافی است؛ با آنکه رنگ و ریتم ثابت است. تنها برخی احجاماند که کسالت این ثبات را به بازی میگیرند. برخی با ارتفاع و برخی با دهاندره. ورودی خانهها با آن پیرنشینهای سالخورد، نه فریاد است و نه آواز. اذنی به دخول و امری به خروج نیست. برای من شبیه خمیازه است. هر لحظه امکانش هست و هر گونه میتواند باشد. یکی فارغانه و دیگری محجوب، یکی ولنگار و دیگری مؤدب. هر چه هست خمیازه است و از آن گسترهتر و در عین حال موجزتر. خودِ آوای خمیازه است ورودی خانهها. اَخُوَهی[20] ماست. و این اخوههاست که کوچه را برای پیمودن دلنشین میکند.از ورودیها که میگذرم نگاهم با معدود پست و بلندها ورزش میکند. انحنای گنبد با آن رنگ خاکی زنی است آرمیده طاقباز. شهوتی در این عریانی نیست که لذت اکتشاف است. ارضای نگاه است که از زمینهی یکدستْ خاکی به ورطهی تکرار و ملال نلغزد. رگ به رگ این کالبدِ نورهکشیده با آن بازی نور و سایهی ساباطها شبیه ماجرایی است که در خود تکرار میشود؛ اما هر لحظه از دیدی دیگر. منِ کودکی و جوانی و بزرگسالی را همزمان مخاطب میکند و در این تخاطب خود مخاطب میشود. تو در تویی که برای شاهد میتواند هم عمیق باشد و هم سطحی. بسته به اشتیاق است؛ میتوان گذرِ دروازهمیدان را ساعتها پیمود بی آنکه به محلهی پاییندست رسیده باشی و در همان حال میتوان گذرا نظارهای کرد و رفت. بحث بر سر اعنات این شعر نیست که از اتفاق آنقدر به دور از لفاظی است که عینیت واژهها است و از آن هم بسیطتر که مشتی آوا است؛ بر سر ذهن ماجراجو است. به قول آن نویسنده که گفته بود «میخواستم بفهمم چرا شوق نوشتن آن را دارم»[21] میخواهد بفهمد که چرا شوق حضور در جایی را دارد که جغرافیا و محیط هیچ دلیل محکمهپسندی برای آن ندارند.
نقیض اقلیم است. بوم ماست.
مسجد بیرون (عکس: اشکان کارگر)
[1] انجیل عیسی مسیح ترجمهی هزارهی نو، شامل کتب عهد جدید؛ انتشارات ایلام؛ 2013 میلادی؛ ص 233
[2] جنگ بنیاسرائیل با عمالیقیها: کتاب مقدس، ترجمهی تفسیری؛ انجمن بینالمللی کتاب مقدس؛ چاپ چهارم؛ 2009 میلادی؛ ص 84
[3] سَربُنی که بدیعنویسان آنرا رَدُّالصَّدرِ عَلیالعَجُز نامیدهاند، آرایهای است که در دو بیت به کار برده میشود. سربنی آن است که واژه پایانی بیتی در آغاز بیت سپسین باز آورده شود. … نمونهای از این آرایه را در آغاز غزلی از عطّار چنین مییابیم:
در دلم افتاد آتش، ساقیا!
ساقیا! آخر کجایی؟ هین! بیا.
هین! بیا؛ کز آرزوی روی تو،
بر سر آتش بماندم، ساقیا!
زیباشناسی سخن پارسی، بدیع؛ میرجلالالدین کزّازی؛ نشر مرکز؛ چاپ پنجم؛ 1385؛ ص 73
[4] مولوی: آب کم جو، تشنگی آور به دست / تا بجوشد آب از بالا و پست مثنوی معنوی؛ جلالالدین محمد بلخی رومی (از روی نسخه 677 ه.ق)، دفتر سوم؛ به تصحیح دکتر توفیق سبحانی؛ انتشارات روزنه؛ چاپ دوم؛ 1382؛ ص 424 (بخش بیان آنک حق تعالی هرچه داد و آفرید از سماوات و ارضین و اعیان و اعراض همه باستدعاء حاجت آفرید خود را محتاج چیزی باید کردن تا بدهد کی امن یجیب المضطر اذا دعاه اضطرار گواه استحقاقست)
[5] عبارتی از بند آخر شعر «در گلستانه». هشت کتاب؛ سهراب سپهری؛ انتشارات طهوری؛ چاپ چهل و ششم؛ 1387؛ ص 348 –
[6] عبارتی از بخش 1 شعر «و حسرتی». احمد شاملو، مجموعه آثار؛ دفتر یکم: شعرها؛ موسسه انتشارات نگاه؛ چاپ دوم؛ 1380؛ ص 665 – [7] «حال و احوالم به تابناکی همیشه است. صد سالم هم بشود دلم هنوز با شلوارک ول میچرخد.» عبارتی از شعر کوتاه ولادیمیر ناباکوف به مادرش؛ اشاره شده در داستان اکتبر نوشتهی مارتین ایمیس؛ ابریشمی گل برجسته: شش داستان از نشریهی نیویورکر؛ ترجمه شیوا مقانلو؛ انتشارات ققنوس؛ چاپ اول؛ 1397؛ ص 88 [8] تُر دادن در لهجهی ابرکوهی به معنای چرخاندن و هل دادن گوی یا چرخ است. «تایر تُر دادن» از بازیهای کودکان که در آن بچهها چرخی را با دست یا با تکهای چوب به چرخش درآور در مسیری هدایت میکنند.
[9]هزارتوهای بورخس؛ خورخه لوئیس بورخس؛ ترجمهی احمد میرعلایی؛ کتاب زمان؛ چاپ دوم (ویراست جدید)؛ اردیبهشت 1384؛
این جمله را بورخس در انتهای داستان «الف» آورده است. در ترجمهای که م. طاهر نوکنده از برخی داستانهای بورخس به دست داده، این جمله از مقالات شمس تبریزی را در ابتدای کتاب و به عنوان سرآغاز نوشته است: «از عالم معنا الفی بیرون تاخت که هر که آن الف را فهم کرد همه را فهم کرد، هر که این الف را فهم نکرد هیچ فهم نکرد.» درونمایهی هر دو نوشته ــ بورخس و شمسالدین محمد تبریزی ــ یکی است و هر دو به وجود نوعی جوهرهی مشترک در نظام معنایی اشاره دارند. ترجمهی م. طاهر نوکنده با عنوان «الف» را انتشارات نیلوفر ــ به قول کلیشهی معروف ــ به زیور طبع آراسته است.
[10]در تعریف افسانه و خاصه این جمله به مقدمه نجف دریابندری در کتابش به نام «افسانه اسطوره» نظر داشتهام. برای آشنایی بیشتر رجوع کنید به: افسانه اسطوره؛ نجف دریابندی، نشر کارنامه؛ چاپ اول؛ نوروز 1380 [11]مبانی نظریهی ادبی؛ نوشتهی هانتس برنتس؛ ترجمهی محمدرضا ابوالقاسمی؛ نشر ماهی؛ ص 204
[12]به لطف جناب آقای احمد مولودی همشهری محقق و فرهنگی ما، سیاههی برخی از مورخان، سفرنامهنویسان، نویسندگان، محققان و دانشمندانی که به سرو اشاره کردهاند، آن را مطالعه کردهاند و سن سرو را تخمین زدهاند در اختیار قرار گرفت: حمدالله مستوفی، خواجه رشید الدین فضلالله، اسکندر بیگ ترکمان، احمد ابن محمد القزوینی قاضی، ابوالحسن ابن محمد امین گلستانه، محمد تقی سپهر، حاج میرزا حسن فسائی، میرزا مهدی خان استرآبادی، احمد ابن حسین بن علی کاتب یزدی، معینالدین منشی، ماکسیم سیرو، آندره گدار، لطفعلی آذر بیگدلی، ذبیحالله صفا، اقبال آشتیانی، محمدابراهیم باستانی پاریزی، حسینعلی ستوده، محمد معین، علی اکبر نفیسی، مارکوپولو جهانگرد ونیزی، الکساندروف گیاهشناس روسی و … .
[13]کفه: کویر در لهجهی ابرکوهی
[14]مطالعه تاریخ ریاضیات و تاریخ علم؛ جورج سارتون؛ ترجمهی غلامحسین صدری افشار؛ انتشارات توکا؛ چاپ اول؛ دی ما36؛ ص 71
[15]نسرمی: تغییر یافتهی نَسرَم در لهجهی ابرکوهی. نسرم یا نَسَر به معنی «آن جائی است از کوهستان و غیره که آفتاب کمتر در آن تابد. نسر جای سرد را گویند و ایوان تابستانی رو به شمال را نسار گویند.»
[16]مارسل پروست نویسندهی مشهور فرانسوی که اثر سترگ اودر جستجوی زمان از دست رفته را مهدی سحابی ترجمه کرده است.
[17]خوشیها و روزها؛ مارسل پروست؛ ترجمهی مهدی سحابی؛ نشر مرکز؛ چاپ ششم؛ 1395؛ ص161
[18]«مفهوم هویت، اگر در مقیاسی صرفاً فردی به کار نگیریمش، در ذات خود گرایش به سادهانگاری و انسانزدایی دارد، انتزاعی مبتنی بر جمع و جادویی-ایدئولوژیکی است، و آنچه را در وجود آدمی اصیل و خلاق است و به واسطه وراثت، جغرافیا و فشارهای اجتماعی بر فرد تحمیل نشده نادیده میانگارد. حال آنکه سرچشمه هویت واقعی توان آدمی است در پسراندن این تأثیرات و مبارزه در برابر آنها با کنش آزاد مبتنی بر نوآوریهای خاص خود.»
چرا ادبیات؟؛ ماریو بارگاس یوسا؛ ترجمهی عبدالله کوثری؛ انتشارات لوح فکر؛ چاپ نهم (ویرایش دوم)؛ 1399؛ ص ۲۹ و ۳۰
[19]کلیات سعدی؛ بر اساس نسخه تصحیح شده محمدعلی فروغی؛ انتشارات ققنوس؛ چاپ هفتم؛ 1379 ــ بخش غزلیات؛ ص 452؛ غزل 165ــ ط؛ بیت آخر
[20]اَخُوَه: خمیازه در لهجهی ابرکوهی
[21]آلن رب گرییه (از مجموعهی آری و نه به رمان نو؛ ترجمهی منوچهر بدیعی ــ «در تو در تو»، «شاهد» و «ژلوزی» او را نیز همین مترجم به ما هدیه داده است. هر چهار کتاب را انتشارات نیلوفر چاپ کرده است.)
روز دوم دادگاه حمید نوری در استکهلم!
بهرام رحمانی bahram.rehamani@gmail.com
بر اساس قوانین جامعه سوئد، دادگاهها غیر از این که شهروندان این کشور را به دلیل جرایم مختف محاکمه میکنند همزمان میتوانند شهروندان خارجی که در خارج از این کشور مرتکب جنایتی شدهاند را به دادگاه بکشانند.
در روز نخست قاضی دادگاه، گفت که لیست شاکیان و اتهامات حمید نوری که پرونده او بالغ بر ۸ هزار صفحه برآورد شده است را قرائت کرد.خوشبختانه تا همین جا، این دادگاه در رسانههای همگانی سوئد و رسانههای بینالمللی فارسیزبان بازتاب گستردهای داشت. به همین دلیل بیتردید در همین حد نیز باعث خوشحالی همه مخالفین جمهوری اسلامی در داخل و خارج کشور شده است.
این نخستین بار است که یک مامور حکومت ایران، به اتهام جنایاتی که در داخل کشور مرتکب گردیده، در یک کشور خارجی مورد محاکمه قرار میگیرد.
دادستان در جلسه امروز، در آغاز سخنان خود به تشریح اوضاع سیاسی ایران در سال ۶۷ پرداخت و از جمله گفت که روحالله خمینی دستور داده بود که پس از پایان جنگ با عراق، همه مخالفان سیاسی که هنوز دیدگاه خود را تغییر ندادهاند نابود شوند.
به دستور خمینی، در آن هنگام یک «کمیته مرگ» تشکیل شد و شمار نامعلومی از زندانیان سیاسی پس از محاکمههای چند دقیقهای پشت درهای بسته به چوبه دار سپرده شده و یا تیرباران شدند.
ریاست این کمیته مرگ را ابراهیم رئیسی به عنوان یک قاضی ارشد، همراه با دو آخوند دیگر به دست داشت که نفر دوم آن «حسینعلی نیری» بود که اکنون در سمت رییس دیوان عالی مشغول کار است و همچنین آخوند مصطفی پورمحمدی که اکنون در سمت رییس مرکز اسناد انقلاب اسلامی فعالیت دارد.
فرد دیگری نیز که نامش «مرتضی اشرافی» اعلام گردیده، احتمالا اکنون به کار وکالت دادگستری اشتغال دارد.دادستان به دنبال اثبات اتهام «جنایت جنگی» درباره اعدام زندانیان مجاهدین خلق و اتهام «قتل» درباره اعدام زندانیان کمونیست و چپ است.
در همین روند، دادستانی به فتوای روحالله خمینی، بنیانگذار حکومت جهل و جنایت و ترور اسلامی جمهوری اسلامی پرداخت. در این فتوا خمینی فرمان کشتار زندانیان سیاسی را صادر کرده بود.
«لیندوف کارلسون، یکی از دو دادستان در حال خواندن کیفرخواست حمید نوری است. دادستان مشغول توضیح «فتوای» خمینی علیه زندانیان سازمان مجاهدین خلق است. دادستان توضیح میدهد که فتوا چیست.»
حمید نوری ۶۰ ساله، دادیار سابق قوه قضاییه جمهوری اسلامی ایران است که برای دیدار با اقوامش به کشور سوئد سفر کرده بود، شنبه ۹ نوامبر ۲۰۱۹ – ۱۸ آبان ۱۳۹۸ در فرودگاه بینالمللی آرلاندای استکهلم با حکم دادسرای این شهر به صورت موقت بازداشت شد و یک سال و ۹ ماه در بازداشت موقت بود. دادستانی سوئد ۲۷ ژوئیه ۲۰۲۱-۵ مرداد ۱۴۰۰ در بیانیهای تحت عنوان «پیگرد جنایات جنگی در ایران» خبر از تحویل رسمی کیفرخواست حمید نوری به دادگاه داد. بر اساس این کیفرخواست حمید نوری با دو اتهام اصلی روبهروست: جنایت جنگی(نقض حقوق عمومی بینالملل، از نوع سنگین) و قتل. هر دوی این اتهامها به دلیل نقش مستقیم در کشتار دستهجمعی هزاران تن از مخالفان و زندانیان سیاسی در سالهای پایانی جنگ ایران و عراق سال ۱۳۶۷ علیه نوری مطرح شده است.
محاکمه حمید نوری با نام مستعار حمید عباسی، دادیار سابق قوه قضاییه و شکنجهگر زندان گوهردشت در دهه شصت، به دلیل دست داشتن در کشتار زندانیان سیاسی در دهه شصت به خصوص تابستان سال ۱۳۶۷سهشنبه ۱۹ مرداد – ۱۰ اوت آغاز شد.
روز دوم دادگاه حمید نوری با ادامه قرائت کیفرخواست، اشاره به فتوای خمینی و گزارشهای مستند کشتار ۶۷ برگزار شد. این اولین بار است که طی بیش از سه دهه پس از کشتار جمعی زندانیان سیاسی در تابستان ۱۳۶۷، یکی از متهمان به دست داشتن در این جنایت در دادگاه محاکمه میشود در دومین روز دادگاه رسیدگی به اتهامات حمید نوری، دادیار سابق قوه قضاییه جمهوری اسلامی ایران، دادستانها ضمن ادامه تفهیم کیفرخواست به متهم، حکم اعدام جمعی روحالله خمینی علیه مخالفان زندانی را نیز قرائت کردند.
این جلسه که امروز چهارشنبه ۱۱ آگوست ۲۰۲۱ در استکهلم سوئد برگزار شد، یکی از دو دادستان حاضر در جلسه دادگاه به توضیح «فتوای» بنیانگذار جمهوری اسلامی علیه زندانیان زندان سیاسی و توضیح واژه فتوا پرداخت.اشاره دادستان سوئدی به محتوای فتوا، اشاره به حکم بنیانگذار جمهوری اسلامی است که در آن او خطاب به مقامهای قضایی که «تشخیص» موضوع صدور حکم علیه این زندانیان بر عهده آنها بود حکم کرد که: «وسوسه و شک و تردید نکنند و سعی کنند اشداء علی الکفار باشند.»دادگاه با استناد به اسناد ایران تریبونال گفت که پس از آن بود که هیئتی متشکل از حسینعلی نیری(حاکم شرع وقت)، مرتضی اشراقی(دادستان وقت)، ابراهیم رئیسی(معاون وقت دادستان و رییس جمهوری فعلی) و مصطفی پورمحمدی(نماینده وقت وزارت اطلاعات در زندان اوین) به صدور احکام گسترده اعدام پرداختند.
حسینعلی منتظری، قائممقام رهبر وقت جمهوری اسلامی که با اعدام زندانیان سازمان مجاهدین خلق مخالف بود، به صراحت در دیدار با هیئت مرگ به آنها گفت که «شما را در آینده جزء جنایتکاران در تاریخ مینویسند.»امروز حمید نوری به رییس دادگاه گفت که «من ایرانیام. صداها را میفهمم، این یک نوع شکنجه برای من است.»
منظور او سازمان مجاهدین خلق بود که در پیادهرو روبهروی دادگاه شعار مرگ بر خامنهای میدادند.
قاضی دستور تعطیلی ۱۵ دقیقهای دادگاه را صادر کرد و در تماس با پلیس از آنها خواست که به تجمعکنندگان بگوید سکوت کنند.
دادستانهای سوئدی از جمله از اجبار زندانیان به نوشتن توبهنامه برای آزادی از زندان اشاره کردند، شرایط غیرانسانی این زندان و شکنجهها بر زندانیان از زبان شاهدان و تصاویر هوایی و نقشههای زندان گوهردشت کرج و گورستان خاوران، محل دفن دستهجمعی قربانیان کشتار تابستان ۶۷ را نیز در دادگاه نشان دادند. و تاکید کردند حمید نوری در همه این روندها نقش داشت.در روز دوم دادگاه حمید نوری دادستان دوم مدارکی ارائه داد که نشان میدهد نوری در پیامکهایی که از موبایلش فرستاده خود را «حمید عباسی» معرفی کرده؛ نام مستعاری که در دهه ۶۰ زمانی که دادیار بود از آن استفاده میکرد.در دادگاه، کریستینا کارلسون، دادستان استکهلم، درباره چگونگی درگیری میان سازمان مجاهدین خلق و جمهوری اسلامی در دهه ۶۰ شمسی شرحی ارائه کرد.دادستان استکهلم اشاره کرد که با گسترش درگیریهای مسلحانه و فشار به سازمانهای سیاسی در ایران، مجاهدین خلق به تشکیل نیروی نظامی در پایگاه اشرف در عراق روی آوردند.
وی تصریح کرد که بر اساس چنین منازعهای، اعدامهای دستهجمعی پس از پایان جنگ ایران و عراق شدت گرفت.
دادستان استکهلم همچنین تاکید کرد که: «سازمان مجاهدین خلق بر این باور است که سرکوب، زندان و اعدامهای گسترده توسط جمهوری اسلامی باعث شد تا آنها به رویکرد مبارزه مسلحانه روی بیاورند.»
کریستینا کارلسون تاکید کرد که اعدامهای سال ۶۷ اقدامی سازمانیافته از سوی جمهوری اسلامی بود که در چارچوب قوانین حقوق بشری جهانی قابل پیگرد است.دادستان استکهلم گفت که فتوای خمینی پنج روز پس درگیری نظامی میان ارتش آزادیبخش مجاهدین خلق با جمهوری اسلامی صادر و اعدامهای دستهجمعی از ۳۰ ژوئن ۱۹۸۸ آغاز شد.
جانشین دادستان استکهلم نیز تاکید کرد که توافقنامه ژنو، شکنجه، رفتار غیرانسانی و قتل اسرای منازعات نظامی را منع کرده است و اعدامهای دستهجمعی سال ۶۷ در ایران نقض آشکار این توافقنامه است.
او افزود که دادگاههای صوری سال ۶۷ در ایران مرتکب «جرائم جنگی»، «جنایت علیه بشریت» و «قتل عمد» خارج از روند دادرسی قضایی شدهاند.نماینده دادستانی استکهلم از اختلاف خمینی و منتظری، جانشین وقت خمینی، درباره فتوای اعدام زندانیان سخن گفت و اشاره کرد که منتظری اعضای هیات مرگ در سال ۱۹۸۸ را قاتل و مجرم خطاب کرد.جانشین دادستانی استکهلم گفت که شکایت علیه نوری به بخش «جرائم تروریستی بینالمللی» پلیس سوئد ارائه شده و طبق مستندات، نوری مرتکب جنایت و اعدام دستهجمعی شده است.
نماینده دادستانی گفت که مستندات مطرح شده در دادگاه نوری شامل شهادت شهود، گزارش دادگاه «ایران تریبونال»، گزارشهای دورهای سازمان عفو بینالملل و گزارش دیگر سازمانهای حقوق بشری بینالمللی است.پس از آن، دادستانی استکهلم عکس حمید نوری، کپی پاسپورت او که در تاریخ ۱۹ نوامبر ۲۰۱۹ در فرودگاه استکهلم دستگیر شد را به دادگاه عرضه کرد.
از مجموع ۹۴ شاهد دادگاه حمید نوری، تعداد ۲۳ نفر از آنها در زندان گوهردشت کرج، جایی که او دادیار بود، زندانی بودند.
شهود دادگاه نقش مستقیم حمید نوری در اعدامهای سال ۱۳۶۷ را تایید کرده و گفتند که نوری شخصا آنها را به کمیته مرگ میبرده و بسیاری از زندانیان را به سالن اعدام فرستاده است.
نماینده دادستانی، با توجه به گزارشهای سازمان عفو بینالملل و و ایران تریبونال و شهادت شهود، مکان تقریبی قبرهای دستهجمعی اعدامشدگان را برای دادگاه مشخص کرد.
در جلسه دیروز وکیل مدافع حمید نوری فتوای ارائه شده با نام خمینی را نادرست عنوان کرد و منکر صدور چنین فتوایی شد. با این وجود، نماینده دادستانی استکهلم با استناد به وبسایتهای رسمی جمهوری اسلامی ایران، اظهارات مقامات رسمی جمهوری اسلامی و مستندات ارائه شده از سوی سازمانهای حقوقی صحت فتوای خمینی را اثبات کرد.نماینده دادستانی تاکید کرد که پنج روز پس از صدور فتوای خمینی، زندانیان را به زندان گوهردشت منتقل کردند، تلویزیونها را از سالنهای زندان جمعآوری کرده و زندانیان را به سالنهای دیگری انتقال دادند.دادستان استکهلم گفت که حمید نوری(عباسی)، به عنوان معاون دادیار زندان گوهردشت نقش مهمی در اجرای اعدامهای دستهجمعی ایفا کرد.بنا به گفته نماینده دادستانی استکهلم، مقیسه(ناصریان)، لشکری و نوری(عباسی) زندانیان را به کمیته مرگ معرفی میکردند و سپس احکام را به اجرا میگذاشتند.کریستینا لیندهوف کارلسون، دادستان سوئد گفت: حميد نوری در آن زمان دادیار زندان «گوهر دشت» کرج بوده و به گفته نماینده دادستانی در اجرای احکام اعدام در این زندان مسئولیت داشت.نماینده دادستانی اعلام کرد که نوری نام زندانیان سیاسی را میپرسید و سپس آنها را به سالن اعدام میبرد. او افزود: «حمید نوری متهم به کشتار زندانیان سیاسی و دفن آنها در قبرهای دستهجمعی با انگیزه سیاسی و مذهبی بوده است.»
نماینده دادستانی سوئد تاکید کرد که نوری افزون بر نقش مستقیم در اعدام زندانیان، بسیاری از آنها را در فاصله ماه اوت تا ۷ سپتامبر ۱۹۸۸ بازجویی نیز کرده بود. نماینده دادستانی افزود: «نوری بسیاری از زندانیان را به محاربه با خدا که در ایران حکمش اعدام است، متهم کرد.»پس از آن دادستان سوئد، شهادت قاضی «جفری روبنسون»، قاضی دادگاه بینالمللی کیفری را قرائت کرد. این قاضی در پرونده «ایران تریبونال» مربوط به اعدام اعضای گروههای چپ در سال ۱۹۸۱ مشارکت کرده بود.
خانوادههای اعدامشدگان تابستان ۶۷ و دهه ۶۰ نیروی اصلی جنبش دادخواهی در بیش از سه دهه اخیر بودهاند. آنها در بیانیهای درباره برگزاری دادگاه حمید نوری نوشتهاند:
«پس از ۳۳ سال، ما خانواده ها هنوز نمیدانیم که عزیزان ما را در این فاجعه ملی چرا و چگونه قتلعام کرده و در کجا به خاک سپرده اند. ما خواهان روشن شدن حقیقت، اجرای عدالت و بالاترین مجازات برای حمید نوری بر طبق قوانین بینالمللی و قوانین سوئد هستیم.»
لادن و لاله بازرگان، در این دادگاه حضور دارند. لاله در سوئد و لادن در آمریکا زندگی میکنند. لاله بازرگان از خانوادههای قربانیان کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۱۳۶۷ و فعال جنبش دادخواهی از احساس خود در مواجه با حمید نوری به زمانه گفته که بسیار خوشحال است که حمید نوری مجبور است بنشیند و به عکس مادران خاوران نگاه کند و سند جنایت خود را ببیند.وی که برادر خود را در کشتار تابستان ۶۷ از دست داده میگوید که این یک روز بزرگ برای ماست و فکر میکنم که عدالت پس از سالها در حال برقرار شدن است.لاله بازرگان همچنین روند دادگاه در دو روز گذشته را خوب و مثبت ارزیابی میکند و بر نقش بزرگ مادران خاوران در جنبش دادخواهی ایران تاکید دارد.
کشتارهای دستهجمعی زندانیان سیاسی در سراسر ایران در تابستان ۶۷ که از مردادماه آغاز گردید و تا شهریور ماه ادامه یافت، در دوران نخست وزیری میرحسین موسوی بود که بعدها ادعا کرد از این جنایات آگاهی نداشته است. در حالی که کوتاه مدتی پس از وقوع آن جنایات، حسیتعلی منتظری که به عنوان قائم مقام آینده خمینی شهرت یافته بود، این جنایات را محکوم دانست و به همین علت، مورد غضب خمینی قرار گرفت، سپس از مقام روحانیت عزل شد و تا روز مرگ در نوعی زندان خانگی به سر میبرد.در تابستان ۱۳۶۷ جمهوری اسلامی نه تنها ارتکاب به این جنایات را از خانوادههای قربانیان پنهان نگاه داشت، بلکه آنان را بهطور دستهجمعی در مکانی به عنوان «گورستان خاوران» و در چند مکان دیگر که هنوز نامعلوم است، دفن کردند. در این سالها حکومت کوشیده است آثار آن جرم خود را نابود سازد.
اکنون انتصاب رئیسی به ریاست جمهوری، در بسیاری از کشورهای جهان با تنفر روبهرو شده و در جریان محاکمه حمید نوری، نام رئیسی نیز بارها به عنوان ارباب حمید نوری، در دادگاه برده میشود.
واقعا اگر اجازه بدهند بسیار علاقه دارم چند سئوال کوتاه از دادستان و دادگاه داشته باشم از جمله چرا این همه روی رابطه مجاهدین و همکاری آنها با دولت عراق و ارتش عراق متمرکز شدهاند؟ طبق کنوانسیونهای بینالمللی و جهانشمول به ویژه کنوانسیون ژنو پس از جنگ جهانی دوم تاکید شده حتی اسرایی که در جبهههای جنگ دستگیر میشوند نباید اعدام و یا شکنجه شوند. آن هم در شرایطی که اعضا و هواردار مجاهدین که در سال ۶۷ با فرمان چند خطی خمینی آدمکش صادر شد در دادگاههای دو دقیقه به اعدام محکوم شدند و به دست جوخههای مرگ در سراسر ایران سپرده شدند. در حالیکه بسیاری از آنها هنگام این کشتار دستهجمعی هفت و هشت سال بود در زندان بودند و حتی برخی از آنها زندانشان تمام شده باید آزاد میشدند اما اعدام شدند. بهعلاوه قوه قضاییه سوئد یک سال و نیم است نوری را دستگیر کرده و در زندان است در حالی که قرار است این دادگاه تا آپریل ۲۰۲۲ ادامه پیدا کند چرا؟ چرا این همه فرسودگی و هزینه؟ کسی که در دادگاههای دو دقیقه و بدون حضور وکیل مدافع و بدون حق دفاع از خود هزاران زندانی سیاسی در زندان را قتلعام کردند اما اکنون دادگاه یک قاتل که دهها هزار شاهد مستقیم و غیرمستقیم دارد باید بیش از دو سال طول بکشد. به علاوه باز هم اگر فرض کنیم اعدام مجاهدین به دلیل این بود که سازمانشان با همکاری ارتش و دولت عراق در اواخر جنگ خونین و هشت ساله ایران و عراق وارد مرزهای ایران شدند پس چرا نیروهای چپ و کمونیست را اعدام کردند. سازمانهای اینها در کدام جنگ شرکت داشتند؟
در عین حال هنوز خیلی زود است درباره نتایج این دادگاه قضاوت کنیم. اما از همین کیفرخواست اولیه دادستانی روشن است که یک دست آن در دست جمهوری اسلامی و دست دیگرشان در دست اپوزیسیون است.
روز دوم دادگاه حمید نوری با اشاره دادستان به رفتارهای غیرانسانی با زندانیان از سوی نوری و بالادستانش در محروم کردن زندانیان از حق درمان به پایان رسید.
در این جا به دو مسئله اشاره میکنم:
۱- امیدوارم افراد و نهادها و سازمانها و احزاب سیاسی اپوزیسیون اختلافات خود را در مقابل این دادگاه به نمایش نگذارند و نقدهای خود را به همدیگر در جای مناسب خود و رد جای دیگری مطرح کنند بههمین دلیل به نمایش گذاشتن این اختلافات در مقابل رسانههای بینالمللی میتواند مورد بهرهبردای عوامل اسلامی قرار گیرد به خصوص عوامل جمهوری اسلامی هم در درون دادگاه و هم بیرون کمین کردهاند.
۲- همین امروز در تبادلنظرهایی که طول روز با دوستان روزنامهنگار و شاهد حاضر در سالن(حدود هشت نفر) داشتیم، پایان جلسه دادگاه امروز من شخصا از مامور امنیتی سالن سئوال کردم که این دو نفر یک افغانی(خودش را بخواب میزند) و دیگری ایرانی در اینجا حضور دارند و همه ما را زیر نظر دارند چه کارهاند؟ وی با صمیمیت گفت: من مامورم و معذور اطلاعی ندارم لطفا به مسئول امنیتی دادگاه اطلاع دهید. به ایشان اطلاع دادیم و منتظریم در این مورد اقدام کند. و نمیدانیم چه جوابی خواهد داد.بیگمان همزمانی موعد آغاز محاکمه حمید نوری در سوئد و آغاز ریاست جمهوری ابراهیم رئیسی شاید اتفاقی باشد اما برای افکار عمومی فرقی ندارد که این رویداد مهم اتفاقی باشد یانه. آنچه برای افکار عمومی جامعه جهانی بهویژه سوئد و ایرانیان داخل و خارج کشور مهم است این است که محاکمه حمید نوری محاکمه کلیت جمهوری اسلامی میدانند.
چهارشنبه بیستم مرداد ۱۴۰۰ – یازدهم اوت ۲۰۲۱
از روزی که دادگاه حمید نوری قطعی و زمانش اعلام شد، تصاویری که همیشه فکر می کردم بهتر است فراموش شوند تا بتوانم به زندگی ادامه دهم، جلوی چشمانم رژه می رود، انگاربر گذشته ای که تا حال برایم در بسیاری موارد با درد، حسرت و تحقیر در آمیخته بود،نوری روشن و امیدوار کننده تابیده باشد، انگار همه ی آن ها که سال ها با پوزخندی پیروزمندانه زندگی ما را تباه کردند، اعتماد به نفس مان را زیر پا له کردند، مادران و پدران ما را دقمرگ کردند، به دادگاه کشانده شده باشند. من نه جزو خانواده ی قربانیان هستم و نه خودم سال ها در زندان زیر فشار و شکنجه قرار گرفته ام. یک سال و اندی در زندان بودم که هم در همان وقت و هم بعد از آن اصلا حرف زدن در موردش را لازم ندانستم. دربرابر رنجی که به نسلم رفت و تا امروز به نسل های بعدی می رود آنچه من پشت سرگذاشتم اصلا به حساب نمی آید، پس چرا قلبم ازمحاکمه ی نوری این طور گرم شده. شایدبه این دلیل که هر کس آن سال های سیاه را در ایران به سر برده باشد و به شکلی با جریانات سیاسی آن دوره سروکار داشته باشد، حتما و حتما شاهد اتفاقاتی بوده که هیچگاه دست از سرش بر نحواهد داشت تا وقتي كه ببيند جانی به مجازات رسیده. نوری حتما در آن شهر کوچک خواب زده ی ساحلی حضور نداشته ولی محاکمه ی او به نظرم محاکمه ی آن رئیس دادگاهی است که بدون دیدن زندانی حکم صادر می کرد، محاکمه ی آن دادستانی است که زنی را فقط به این دلیل که می خواست شوهرش را اعدام کند، دستگیر کرد و دو سال در زندان نگه داشت. بعد هم از کار اخراجش کرد بدون آن که بداند زن تنها فرد خانواده است که توانسته به دانشسرای عالی راه پیدا کند و دبیر شود، محاکمه ی آن زندانبان ابلهی است که وقت ملاقات یک دختر زندانی را که خودشان دیوانه اش کرده بودند، آن قدر مسخره کرد تا دختر به او حمله ور شد. هیچ وقت چهره ی خانواده اش را در آن لحظه که دختر را زیر مشت و لگد گرفته بودند فراموش نمی کنم، هیچ وقت عذر خواهی عمومی همه مان از آن زندانبان ابله را که من به گردن گرفتم، چون از همه در آن جمع بزرگتر بودم فراموش نخواهم کرد. وقتی به بند برگشتم سه روز تب داشتم و حتی از این که حکم شلاق دختر به خاطر لطف و بخشش!!! زندانبان تعلیق شده، یک لحظه هم خوشحال نشدم. سراپا خشم بودم و احساس می کردم تا مغز استخوان تحقیر شده ام، محاکمه ی آن بازجویی است که برای اطمینان از این که زندانی پای آزادی دیگر مشکلی ایجاد نخواهد کرد نامش را در لیست توابینی که در نماز جمعه شرکت می کردند، می گذاشت تا او را در برابر عمل انجام شده قرار دهد؛ دو ماه آخر زندان این بزرگترین کابوسم بود؛ جمعه های وحشت و اضطراب. به راستی فکر می کردم همه ی این ها را از یاد برده ام، اما دادگاه نوری فقط متعلق به دادخواهانی نیست که فردی از خانواده شان را از دست داده یا بخش از بزرگی از زندگی شان را در سیاهچال های مرگ گذرانده اند؛ متعلق به همه ی ماست. پاسخ به همه ی ظلم های کوچک و بزرگ که بر چندین نسل شده، به شور و اشتیاق نابود شده ی همه ی ما که پس از گذشت آن سال ها دیگر نتوانستیم با اعتماد به نفس و اطمینان پیش از آن در جاده های زندگی گام برداریم. دادگاه نوری می تواند یکی از نشانه های هویت ملی باشد، مردمی که حاضرند پای یک موضوع مشترک در کنار هم بمانند؛ پشت درهای دادگاه، در صفحات اجتماعی و در رسانه ها هر جا که توانستند صفی واحد در برابر جانیان تشكيل دهند. از طرف خود می گویم که از روز قطعی شدن این دادگاه راحت تر در مورد گذشته فکر می کنم و حرف می زنم.این دادگاه را پاس بداریم. من دست همه ی آن ها که در این راه به ما برای به دست آوردن امیدمان به دادخواهی کمک کردند، می فشارم و آرزو می کنم همه شاهد محکومیت او و باقی جانیان باشیم.
جلاد و جنایتکار تاریخ در مقام ریاست جمهور
احمد کشاورزمویدی
ابراهیم رییسی، یکی از بزرگترین جنایتکاران تاریخ بشر در سیزدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری ایران، به مقام هشتمین ریاست جمهوری ایران دست پیدا کرد. طبق گزارش “فرانس ۲۴”، صعود سیاسی ابراهیم رئیسی از همان ابتدای جوانی اش آغاز و او از فردای پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357 در موقعیتهای حساس فعالیت کرد. خلاصه ای از سمت های او به قرار زیر است. ابراهیم رئیسی در سن ۲۰ سالگی بعنوان دادستان کرج منصوب میشود. پس از آن، وظیفه دادستانی همدان را برعهده میگیرد و در سال ۶۴ به عنوان معاون دادستان تهران کار خود را ادامه میدهد. بنا به این گزارش، رئيسی در مقام معاونت دادستانی تهران نقشی کلیدی و تعیین کننده در اعدام هزاران زندانی سیاسی وابسته به اپوزیسیون و عمدتا اعضای سازمان مجاهدین خلق ایفا کرد. و به عنوان یکی از اعضای “کمیته مرگ” این زندانیان را بدون محاکمه به جوخه اعدام سپرد.پس از اعدامهای تابستان ۶۷، رئیسی به عنوان دادستان تهران انتخاب میشود و در قوه قضاییه نقش مهمتری برعهده میگیرد. در سال ۲۰۰۴ به عنوان معاون رئیس قوه قضاییه انتخاب میشود و حدود ۱۰ سال در این مقام میماند. گروههای مدافع حقوق بشر و مورخان بر این باورند که در فاصله زمانی تیر تا شهریور سال ۶۷ حدود چهار تا پنج هزار زندانی سیاسی اعدام شدهاند. این در حالی است که شورای ملی مقاومت شمار کشته شدگان تابستان ۶۷ را حدود ۳۰ هزار نفر اعلام کرده است. سازمان عفو بینالملل در گزارش سال ۲۰۱۸ خود ابراهیم رئیسی را به عنوان یکی از اعضای “کمیته مرگ” دانسته و گفته بود که او در اعدام هزاران زندانی در زندانهای اوین و گوهردشت نقش داشته است. حسین عابدینی یکی از اعضای کمیته امور بینالملل شورای ملی مقاومت، رئیسی را “یک قاتل سنگدل” خوانده که “۴۰ سال سرکوب” را در کارنامه خود دارد. شماری از زندانیانی که از اعدامهای سال ۶۷ جان به در بردهاند، در کنفرانس های گوناگونی که از سوی شورای ملی مقاومت برگزار شد، اظهار کردند که در هنگام حبس رئیسی را شخصا در “کمیته مرگ” دیدهاند.
به عنوان مثال رضا شمیرانی که ده سال زندانی بوده و اکنون ساکن سوئیس است، به خبرگزاری فرانسه گفت که او رئیسی را در لباس سپاه پاسداران در زندان دیده است. وی همچنین گفت که رئیسی “فعالترین عضو کمیته مرگ” بوده است. بعنوان نمونه ای دیگر، محمود رویایی نیز که در فاصله زمانی بین ۱۹۸۱ تا ۱۹۹۱ (۱۳۶۰ تا ۱۳۷۰) در زندان بوده میگوید: رئيسی بیشترین تلاش را برای اعدام افراد از خود نشان میداده است. هادی قائمی، مدیر اجرایی مرکز حقوق بشر ایران در نیویورک میگوید: «رئیسی یکی از ستونهای نظام جمهوری اسلامی است که منتقدان سیاستهای حکومت را به زندان میافکند، شکنجه میکند و میکشد. در مرداد و شهریور ۱۳۶۷ هزاران زندانی سیاسی با دستور آیتالله خمینی اعدام و برخی در گورهای دستهجمعی دفن شدند. اعدامشدگان که عمدتا از اعضا و هواداران سازمان مجاهدین خلق و همچنین گروهها و احزاب چپ و کمونیستی بودند، دوران محکومیتشان را میگذراندند یا حتی بعضی با پایان حبس، منتظر آزادی بودند. بر اساس روایت بازماندگان، آنها در جلسههایی سریع و بدون تشریفات قضایی معمول و برخی از آنها حتی بدون آنکه بدانند چه سرنوشتی در انتظارشان است، به اعدام محکوم و مخفیانه اعدام شدند و حتی جنازههایشان به خانوادههایشان تحویل داده نشد. گورستان خاوران در تهران یکی از گورهای جمعی این اعدامشدگان است. همزمان با سالگرد درگذشت آیتالله منتظری٬ فایل ویدئویی سخنان احمد منتظری در توییتر منتشر شد.در این فایل احمد منتظری میگوید گروه چهار نفره که مسئول اجرای احکام اعدامهای ۶۷ بودند عبارتند از: حسینعلی نیری حاکم شرع وقت، مرتضی اشراقی دادستان وقت تهران، ابراهیم رییسی معاون وقت دادستان و مصطفی پورمحمدی نماینده وزارت اطلاعات در زندان اوین در آن زمان . در فایل منتشر شده، آقای منتظری خطاب به ابراهیم رئیسی و بقیه اعضا هیأت مرگ میگوید “به نظر من بزرگترین جنایت که در جمهوری اسلامی شده و در تاریخ ما رو محکوم میکند، به دست شما انجام شده و شما را در آینده جزو جنایتکاران توی تاریخ مینویسند”. خانم اگنس کالامار، دبیر کل سازمان عفو بینالملل پس از تعیین شدن ابراهیم رییسی به عنوان رییس جمهور منتخب ایران، خواستار آن شد که رییسی را بابت اقداماتش که وی آن را “جنایات علیه بشریت” خواند، تحت تحقیقات کیفری قرار گیرد. خانم کالامار همچنین گفت: “این که ابراهیم رئیسی به مقام ریاست جمهوری دست پیدا کرده است به جای آن که به دلیل ارتکاب جنایات علیه بشریت، از جمله قتل، ناپدیدسازی قهری و شکنجه تحت تحقیقات کیفری قرار بگیرد، نمودی فجیع از سلطه مطلق مصونیت در ایران است.
” خانم کالامار در ادامه گفت:”سرنوشت قربانیان و محل دفن پیکرشان تا امروز به نحو سازمانیافته توسط مقامات ایران پنهان شده است، امری که مصداق ارتکاب ادامهدار جنایات علیه بشریت است”. اگنس کالامار در بیانیه خود گفت: “قوه قضائیه تحت ریاست ابراهیم رئیسی، همچنین مصونیت مطلق به مسئولان دولتی و نیروهای امنیتی اعطا کرده است که مسئول کشتار صدها مرد، زن و کودک طی اعتراضات سراسری آبان ۹۸ و نیز دستگیری گسترده هزاران معترض و ارتکاب ناپدیدسازی قهری، شکنجه یا سایر رفتارهای بیرحمانه، غیرانسانی و ترذیلی علیه صدها تن از آنها بودهاند”. از سوی دیگر، دبیرکل عفو بین الملل در واکنش به انتخاب آقای رئیسی به عنوان هشتمین رئیس جمهور ایران گفت: “سازمان ما در سال ۱۳۹۷ مستند سازی کرد که چگونه ابراهیم رئیسی عضوی از «هیئت مرگ» شهر تهران بوده که در سال۱۳۶۷، چندین هزار مخالف و دگراندیش سیاسی را در زندانهای اوین و گوهردشت تحت ناپدیدسازی قهری قرار داده و به طور فراقضایی اعدام کرده است. ابراهیم رئیسی در مقام رئیس قوه قضائیه، ناظر بر سرکوب شدید و فزاینده حقوق بشر در ایران بوده است، سرکوبی که دستگیری بیضابطه صدها تن از معترضان مسالمتجو، مخالفان و دگراندیشان، مدافعان حقوق بشر و اعضای گروههای اقلیت تحت ستم را به همراه داشته است”. و اکنون ما فعالین و کنشگران مدافع حقوق بشر ایران خواستار محاکمه ابراهیم رئیسی با اتکا بر اظهارات نهادهای بینالمللی به اتهام “جنایت علیه بشریت” و نقش اصلی او در “کمیته مرگ” در یک دادگاه مستقل بینالمللی هستیم. ما همچنین خواستار محاکمه علی خامنه ای رهبر این انقلاب ننگین و خونین و کسی که مهر تایید بر این همه کشتارمردم بیگناه میزند و کمترین حق و حقوق انسانی هموطنان و خانواده یمان را در ایران پایمال میکند، هستیم. اعدام های 67 و آبان 98 دیگر نباید تکرار شوند.
شهرها بوی مرگ میدهد با پارچههای سیاه بر دیوار منازل
وحید حسن زاده ابراهیمی
خبرگزاری ایسنا در گزارشی از تاخت و تاز کرونا در برخی شهرهای ایران نوشت: اینجا قوچان است. پیک پنجم کرونا در شهر جولان میدهد. ظرفیت تخت های بیمارستان در حال تکمیل است. از هر کوی و برزن که میگذریم پارچههای سیاه بر دیوار منازل خودنمایی میکند و اینگونه است که شهر بوی مرگ میدهد.
در همین حال ستاد مقابله با کرونا روز گذشته تعطیلی ۵ روزه سراسری را تصویب کرد. اما مدیرکل روابط عمومی سازمان نظام پزشکی تعطیلات اعلام شده و نحوه اجرای آن را برای مقابله با موج جدید کرونا ناکافی میداند و میگوید نحوه اجرای این تعطیلات ممکن است عواقب بدتری هم داشته باشد.
از سوی دیگر استاندار خوزستان هم وضعیت این استان را وخیم عنوان کرده و گفته است: وضعیت کرونا در استان خوزستان بیداد میکند و خوزستان از لحاظ تعداد بیماران بستری و فوتی، شرایط خوبی ندارد.
یبه گفته ناظران، دلیل اصلی شیوع موجهای پشت سر هم کرونا در ایران و بالا بودن آمار مرگ و میر عدم واکسیناسیون سراسری مردم در مقابل این ویروس بوده است.
مقامات جمهوری اسلامی از ابتدای عرضه واکسنهای کرونا در جهان با واردات واکسنهای ساخت آمریکا و بریتانیا مخالفت کردند و این مسئله باعث شد تا دسترسی به واکسن برای عموم مردم سختتر از دیگر کشورهای دنیا باشد.
در این میان شبکههای اجتماعی پر شده از کلیپهای زنان و مردان خشمگینی که بیپرده شخص خامنهای را لعن و نفرین میکنند، او را قاتل بزرگ مینامند که با ممنوع کردن ورود واکسن و سیاست عمدی کشتار مردم، باعث مرگ عزیزان آنها شده؛ و تأکید میکنند بهزودی انتقام عزیزانشان را از او میگیرند.
شدت خشم جامعه به حدی رسیده که وقتی رئیسی برای ظاهرسازی و ریختن آب بر آتش خشم مردم در اقدامی نمایشی به یک داروخانه میرود که از پیش هم در آن صحنهسازی کردهاند، با خشم مردم روبهرو میشود که رو در روی او فریاد میزنند: چرا آمریکا بچههای ۱۲ساله را واکسینه میکند، اما در ایران خبری از واکسن نیست!
درخواست کاربران از جهانیان: ایران را نجات دهید
اعترافات چند مقام ارشد وزارت بهداشت جمهوری اسلامی درباره سیاستهای جنایتکارانه حکومت در برخورد با مسئله کرونا و واردات واکسن خشم عمومی را به دنبال داشته و کاربران ایرانی شبکههای اجتماعی رژیم حاکم را هدف حملات شدید خود قرار دادهاند.
پس از اظهارات دیروز یک مقام وزارت بهداشت، دبیرکل جمعیت هلال احمر هم امروز فاش کرده که این نهاد از بهمن ۹۹ میتوانست واردات واکسن را آغاز کند، اما ندادن مجوز این روند را به تاخیر انداخت.یک روزنامهنگار ایرانی در توییتر نوشته:
بر اساس این اعترافات، قربانیان کرونا نمردند؛ به قتل رسیدند.کاربران ایرانی مقامهای حکومت را به مقصر بودن در مرگ هزاران قربانی کووید-۱۹ متهم میکنند و خواهان کمک جهانی شدهاند.
به گزارش بی بی سی، هشتگهای ” sosIran” (ایران را نجات دهید) و کرونا در ایران ترند شدهاند و انبوهی از انتقادها درباره سیاستهای مقابله با کرونا در ایران بیان شده است.
یک کاربر عضو کادر درمان در ایران نوشته: حرفهای امروز زالی در یک کشور نرمال… به تنهایی برای کن فیکون شدن کشور کافی بود.
دکتر حمید احمدی، پزشک ساکن تهران نوشته: از روی صحبت های زالی میشه پیگیر نسلکشی شد.
خامنهای کرونا را تربیت کرد و بجان مردم بی پناه انداخت!
نخست به این آمار توجه کنید:
تعداد مرگ و میر بر اثر کرونا در چند کشور آسیایی در روز ۱۶مرداد ۱۴۰۰ (منبع: سازمان بهداشت جهانی)
ایران ۵٨٨نفر
عربستان سعودی ۱۲نفر
کویت ۶نفر
ژاپن ۴نفر
امارات متحده عربی ۳نفر
کره جنوبی ۱نفر
بحرین صفر
قطر صفر
افغانستان صفر
اکنون به این اعتراف ناگزیر پس از ۱۹ماه جولان کرونا در ایران آخوندزده توجه کنید؛ ۲۰مرداد ۱۴۰۰، صدا و سیمای جمهوری اسلامی به نقل از زالی رئیس ستاد کرونا:
ما آمارهای مرگ و میر را از سازمان جهانی بهداشت پنهان کردیم…
بنابراین عدد ۵۸۸ که از جانب سازمان بهداشت جهانی در مورد مرگ و میر روز ۱۶مرداد آورده شد، طبق اعتراف زالی، میتواند خیلی بیشتر از این باشد.
وقتی در نظام ملایان هیچ منبع قانونی و رسمی آمار واقعی نمیدهد و همهچیز بر مدار دروغ و ریا و مرگ اخلاق در گردش است، از هر دریچهٔ عمارت این حکومت ننگین، خبرها و آمارها درز میکنند. نمونهاش برملا کردن آمار فوتیهای کرونا توسط عباس عبدی است که می گوید:
آمار واقعی فوتیهای روزانه کرونا باید نزدیک به ۱۵۰۰ نفر و شاید هم بیشتر باشد…
اگر به آمارهای بالا که بخشی اندک از آمار کل جهان را بیان میکند، تأمل کنیم، میگویند در هیچ کجای جهان از کرونا استفادهٔ ابزاری نشده است، مگر در نظام ولایت فقیه. یعنی خامنه ای از کرونا یک سلاح مرگبار ساخت و آن را به جان مردم ایران انداخت.
خامنهای هنگامی فتوای تحریم خرید واکسن خارجی را داد که مطمئن بود کرونا بهترین سلاح برای حفظ نظام شده است.
اگر تاکنون مرجع چنین استدلالی مواضع خود خامنهای بود، با اوجگیری مرگ و میر بر اثر کرونا ــ که در واقع اوجگیری جنایات حیرتانگیز ولیفقیه و ملازمانش میباشد ــ حالا همان کارگزارانی که سانسورچیان حرفه ای واقعیتهایند، مجبور شدهاند پرده از جنایتی سازماندهی شده علیه جان و جسم مردم بیپناه ایران بردارند.
چکیده اظهارات دیروز علیرضا زالی در جمع خبرنگاران در زیر آمده است. اینها اعتراف به تبهکاری های یک نظام صدر تا ذیل فاسد است. تنها با فاسد بودن تمامیت یک ساختار عقیدتی ـ سیاسی ـ جنسیتی ممکن است کرونا را تربیت کرد، بال و پر داد و به موازات لباس شخصیها به جان مردم بیپناه انداخت! تنها با این فساد ساختاری میتوان در رأس کشورهای دنیا در آمار مرگ و میر کرونا قرار گرفت.
اجازه خرید واکسن ندادند چون فکر میکردند گران است!
گزارش قبلی: رئیس ستاد مقابله با کرونای تهران میگوید: کمکهای بینالمللی را برگرداندیم و آمارهای مرگ و میر را از سازمان جهانی بهداشت پنهان کردیم!
چکیده اظهارات دکتر علیرضا زالی در جمع خبرنگاران:
🔹 هزینه داروهای کرونا چند برابر واردات واکسن شده است اما اجازه خرید واکسن ندادند چون فکر میکردند گران است.
🔹 وقتی نخستین مورد کرونا در قم مشاهده شد خواهان قرنطینه قم شدم و گفتم انتخابات شهر قم تعطیل شود اما بعضیها مرا مسخره کردند و گفتند این بیماری را براحتی کنترل میکنیم.
🔹 وقتی کارشناسان سازمان جهانی بهداشت به ایران آمدند ما بجای مشورت با آنها مدام از آنها میخواستیم در رسانهها از نظام سلامت ایران تعریف کنند. ما آمارهای مرگ و میر را از سازمان جهانی بهداشت پنهان کردیم.
🔹 کمکهای جهانی و پزشکان بدون مرز را از فرودگاه برگرداندیم در حالی که اطلاعات چندانی درباره ویروس نداشتیم و از مشاوره های بین المللی استفاده نکردیم. چرا چین که دوست صمیمی ما است به ما واکسن کافی نمیدهد؟
🔹خبرهای خیلی تلخ تری برای هفته های آینده داریم و شرایط بسیار بدتر خواهد شد. دلتا ۳ ماه در هند طول کشید، آنها بسرعت همه را واکسینه کردند.
🔹 ما نباید غصه قیمت واکسن را بخوریم حتی باید ۲ برابر قیمت بخریم و مردم را واکسینه کنیم. ما ۷۲۰ میلیون یورو خرج رمدسیویر کردیم و این پول را باید خرج واکسن می کردیم چطور در تحریم حاضریم تجهیزات نفتی را ۳ برابر قیمت بخریم ولی در مورد واکسن این کار را نمیکنیم. هیچ راهی نداریم جز ۲ هفته تعطیلی که از همین امروز باید آغاز شود.
🔹ما فقط برای ۵ روز ذخیره واکسن داریم و نمیتوانیم سرعت را زیاد کنیم، اگر واکسن زیاد بود ما مراکز را ۲ برابر میکردیم
🔹 نیروهای طرح تحول سلامت ۴ ماه است حقوق نگرفته اند، افراد حاضر در ستاد کرونا در محیط نیستند و نمیتوانند تصمیم درست بگیرند.
🔹 سفیران ما در کشورهای خارجی بدنبال تأمین واکسن نبودند، با سفیر ژاپن صحبت کردم گفت اصلا سفیر ایران دنبال واکسن نیامده است، این چه دیپلماسی است؟
پیام احساسی نکونام خطاب به مردم خوزستان
خوزستانی
جواد نکونام در پیامی احساسی خطاب به مردم خوزستان، قهرمانی تیمش را به آنها تقدیم کرد.
به گزارش ورزش سه، تیم فولاد خوزستان شب گذشته موفق شد در فینال جام حذفی مقابل استقلال در ضربات پنالتی پیروز شود و جام قهرمانی را بالای سر ببرد. جواد نکونام سرمربی تیم فولاد در پستی اینستاگرامی، به این قهرمانی واکنش نشان داد و با انتشار عکسی از کودکهای خوزستانی در کنار جام قهرمانی حذفی نوشت:
من خوزستان را اینطور تعریف می کنم
« خ» یعنی خونگرم
«و» یعنی وفادار
«ز» یعنی زخم خوره
«س» یعنی سختی کشیده
«ت» یعنی تابان
«ا» یعنی استوار
«ن» یعنی نجیب
این جام را تقدیم به همه مردم خوزستان میکنیم، حتی آنها که انگار دوست نداشتند فولاد قهرمان شود
اخلال در نظام سلامت مجازاتی در حد افساد فیالارض دارد
حمید رضائی آذریانی
نایب رئیس کانون وکلای دادگستری مرکز ضمن اشاره به موج پنجم کرونا و اظهارات اخیر علیرضا زالی، گفت: اخلال در نظام سلامت مردم و اقدامات مجرمانه در راستای جنایت علیه تمامیت جسمانی افراد نه تنها جرم محسوب میشود بلکه مجازاتی در حد مجازات افساد فی الارض دارد.
به گزارش ایلنا، عبدالله سمامی گفت: قطعاً در کشورهای دیگر هم خشکسالی و سیل و زلزله و بیماری و …. اتفاق میافتد اما با تدبیر و مدیریت به آسانی و با کمترین آسیب حل میشود کشورهایی که حتی منابع طبیعی ندارند کشورهایی که حتی وسعتشان به یک استان کشور ما نیز نمیرسد کشورهایی که در طول سال شاید تنها یک فصل دارند لیکن با دلسوزی مقامات و مدیریت درست حاکمان، مشکلات را با کمترین آسیب گذرانده و مردم با سلامت روان و به دور از استرس زندگی میکنند.این حقوقدان تصریح کرد: در کشورمان اما، با وجود خیل جمعیت جوان و آماده کار با وجود منابع طبیعی مناسب، اقلیم متنوع و هزاران موهبت دیگر باز شاهد بیآبی و قطعی برق و سیل و آتشسوزی جنگلها و انقراض گونههای جانوری و گیاهی و هزاران اتفاق نامیمون دیگر هستیم.
وی اضافه کرد: در شرایط فعلی و با وجود تمامی کمبودها امروز روی صحبتم در خصوص بیماری کروناست، کرونایی که در مواجهه با آن با بیکفایتی هر چه بیشتر مسئولین ذیربط مواجه هستیم اتفاقی که همه جهان با آن درگیر شد.
سمامی بیان کرد: درست زمانی که اکثر کشورها با واکسیناسیون سریع و سراسری به روزهای عادی خود بازگشتهاند، مسابقات ورزشی و المپیک از سر گرفته شد، ترددها و سفرها به حالت قبلی برگشته و هر روز از محدودیتها کاسته میشود و حتی در بسیاری از اماکن مردم مجازند از ماسک هم استفاده نکنند، حال ایران خوب نیست و همچنان شاهد پیک پنجم و ششم این بیماری منحوس هستیم و هربار مرگبارتر با واگیر بیشتر از گذشته و این قیاسها غم ما را در سوءمدیریت دولتمردان دوچندان کرده است.این وکیل دادگستری اظهار کرد: در حالیکه خانوادههای زیادی در سوگ عزیزانشان هستند، شاهد این هستیم که دولتمردان و خانوادههایشان پیش از همه واکسنهای مورد تأیید سازمان بهداشت جهانی را تزریق کرده و بدون اضطراب از تریبون اعلام میکنند که حال ایران خوب است و مانع ورود واکسنهای تأییدی سازمانهای جهانی شدند آن هم فقط به دلیل کشورهای سازنده آن و اما چند هفته بعد شاهد سخنان دردناک آقایان هستیم که با وقاحت اعلام کردند «به بازرسان سازمان جهانی در خصوص مرگ و میر آمار درستی ارائه نشده و کمکهای جهانی را هم نپذیرفته اند» این یعنی تنها موضوعی که برای دستگاههای دولتی مهم نبوده، جان و سلامت مردم است که به راحتی قربانی مقاصد نامعلومشان میشود.وی افزود: در نهایت با نگاهی به قوانین و مرور مجازاتها به عنوان یک حقوقدان میتوان گفت که اخلال در نظام سلامت مردم و اقدامات مجرمانه در راستای جنایت علیه تمامیت جسمانی افراد نه تنها جرم محسوب میشود بلکه مجازاتی در حد مجازات افساد فی الارض دارد.روزنامه مردمسالاری در این باره نوشته است: ایران تنها کشـوری اســت که از دوره آغاز اپیدمی کرونا تــا امروز، برخلاف وعدهها، برنامه مشــخصی برای تولید یا واردات واکسـن ندارد. روند بی توجهی مسئولان به شیوع کرونا در کنار دیگر سومدیریتها تبعات جیران ناپذیری به دنبال داشته و این بار به بازی مرگباری با جان مردم تبدیل شده است.
پیام طبرسی، رئیس بخش عفونی بیمارستان مسیح دانشوری هم به وضعیت بحرانی کرونا از جمله به دلیل واکسینه نکردن مردم اشاره کرد و گفت که روند بسیار کندی را در واکسیناسیون شاهد بودیم و همین مسأله، اسباب شرایط فعلی اپیدمی را در کشور فراهم کرده است.
وی گفت: متأسفانه زمان طلایی واکسیناسیون مردم را از دست دادیم و در حال حاضر متأسفانه وضعیت بغرنجی را در مراکز درمانی و بیمارستانها شاهد هستیم.
نگاهی به وقایع نقض حقوق محیط زیست در تیرماه ۱۴۰۰
ایراندخت کیا
جنگلها: آتش سوزی: آتشسوزی در مراتع همدان، وقوع بیش از ۴۰ آتشسوزی در جنگلها و تالابهای خوزستان در سه ماه اول ، جنگلهای منطقه شبلیز دنا ، مراتع منطقه قطری شاهرود، منطقه حفاظت شده قورخود در مانه و سملقان، در جنگلهای آزادشهر، مراتع منطقه مرزی مراوه تپه و ذخیره گاه شمشاد بندرگز، 30هکتار جنگل و 3هزار هکتار مرتع در پارک ملی گلستان، سوختن ۵۰ هکتار از عرصههای زیست محیطی از ابتدای امسال ، ۱۰ هکتار از مراتع مشجر شهرستان “پاوه”، ۸۰ هکتار از بهترین مراتع منطقه حفاظت شده باشگل تاکستان، بیش از ۱۰۰ هکتار از اراضی میانکاله در ۴ روز طعمه حریق شدند، آتش سوزی در ارتفاعات منطقه حفاظت شده مله گاله، ۴۰۰ هکتار آتش سوزی جنگلهای نارک گچساران، آتش سوزی در ارتفاعات سعادت آباد شوشتری شهرستان مرودشت، آتش سوزی ارتفاعات زاگرس در محدوده شهرستانهای ارسنجان، مرودشت و پاسارگاد، بیش از ۱۵۸۲ هکتار از اراضی حفاظت شده و تحت مدیریت سازمان حفاظت محیط زیست در استان فارس، میانکاله و کردستان از ابتدای سال جاری تاکنون دچار آتش سوزی شدند، آتش در مراتع «تازهآباد»که روستایی در استان کردستان است، آتشسوزی در منطقه حفاظتشده هلن، جنگلهای منطقه مشایخ از مناطق چهارمحال و بختیاری، ۱۷ هکتار از جنگلهای مریوان طعمه آتش شد، آتشسوزی در جنگلهای زاگرس که ۷ شبانه روز طول کشید، پارک ملی ساریگل در اسفراین، آتش سوزی در پناهگاه حیات وحش کیامکی / 10 هکتار از پوشش گیاهی بکر آذربایجان شرقی طعمه حریق شد. وقوع ۱۳ مورد آتش سوزی عمدی در پناهگاه حیات وحش میانکاله در سال ۱۴۰۰ موجب خسارت دیدن ۱۳۱ تا بیش از ۲۰۰ هکتار از عرصههای ارزشمند طبیعی این منطقه شده فقط به خاطر کشت ماری جوآنا .رئیس اداره حفاظت محیط زیست دزفول از وقوع ۱۴ حریق در جنگلهای این شهرستان از ابتدای امسال تاکنون خبر داد
.آتش سوزی در ۸۸ هکتار از مناطق چهارگانه تهران که شامل پارکهای ملی سرخهحصار و خجیر هست از ابتدای سال جاری. ۱۴۰هزار هکتار از جنگلها و مراتع ایران طی ۱۰ سال در آتش سوخته است و در طول همین یکدهه اخیر، با توجه به اینکه ارزش هر درخت بلوط ۶۰۰ میلیون تومان است ۱۶۹ هزار میلیارد تومان خسارت بر اثر آتشسوزی در ۱۴۰ هزار هکتار به عرصههای منابع طبیعی کشور تحمیل شده است
.قطع درختان : قطع درختان در مجاورت سد تهم استان زنجان، قطع بیرحمانه درختان در روستای ابدبیان در خوزستان، درختان چندین ساله در اصفهان، قطع درختان در علی آباد کتول ، کارخانه ذوب آهن بیش از چهار هزار درختچه بادام کوهی جنگلهای دست کاشت را برای احداث دیوار قطع کرده است، قاچاق چوب: قاچاق چوب در چهارمحال و بختیاری، در پارک جنگلی قرق گرگان و در منطقه حفاظت شده عبدالرزاق در سقز گزارش شده. کوه خواری، زمین خواری: کوههای قزانچی در استان کرمانشاه، به زمین هموار تبدیل شده ، پدیده کوهخواری و زمینخواری در روستای دهکده شهرستان بردسیر گزارش شده. به موارد گفته شده ، لازم به ذکر است که : بهرهبرداری نادرست از محصولات جانبی جنگل، معدن کاوی، زمین خواری، ویلاسازی، تخریب عرصهها توسط جوامع روستایی، زغالگیری و تولید چوب، افزایش عرصههای مرتعی برای چرای دام، از جمله اقداماتی است که در کنار قاچاق چوب به جنگلها آسیب وارد میکند.این اخبار مغایرت دارد با:هدف یازدهم از سند ۲۰۳۰ یونسکو: حفظ میراث فرهنگی و طبیعی، هدف پانزدهم از سند ۲۰۳۰ یونسکو : حفاظت، بازیابی و ترویج استفاده پایداراز اکوسیستم های زمینی، مدیریت پایدار جنگل ها، مبارزه با بیابان زایی،و توقف از بین بردن تنوع زیستی، کنوانسیون– کاهش تخریب زیستگاه های طبیعی و جلوگیری از انقراض گونه های در معرض خطر. حفاظت، احیاء و استفاده پایدار از جنگل ها توقف جنگل زدایی، کنوانسیون قانون الحاق دولت جمهوری اسلامی ایران به کنوانسیون بیابان زدایی وهمچنین اصل ۵۰ از اصول قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران:
فعالیتهای اقتصادی و غیر آن که با آلودگی محیط زیست یا تخریب غیر قابل جبران آن ملازمه پیدا کند، ممنوع است حفاظت و مدیریت منابع برای توسعه که شامل حفاظت از جو، مبارزه با جنگ زدایی ، حفاظت از محیط شکننده،حفاظت از تنوع زیستی را دارد.
آب، تالابها : آب رهاشده از سد کرخه به هورالعظیم نمی رسه و باعث مرگ تدریجی حیات در هورالعظیم، که باعث مرگ ماهیان و تشنگی و از بین رفتن گاومیشها و تبدیل شدن آن به کانون ریزگرد شده و موجب بیکاری ۲۰ هزار نفر شده. کاهش ۶۰ درصدی آب تالاب هشیلان در کرمانشاه، تالاب خشک گاوخونی تهدید بالقوه انتشار ریزگرد به ۶ استان کشور است، عوامل طبیعی و انسانی موثر در خشک شدن تالاب انزلی، خشکسالی و کم آبی سبب خشک شدن زود هنگام تالاب آق گل شهرستان ملایر شدخشک شدن که کانونی برای ایجاد گرد و غبار و تهدیدی برای حیاط وحش است. وجود بیش از ۱۰ هزار حلقه چاه غیر مجاز در حوزه تالاب جازموریان. . مساحت تالاب بین المللی آلاگل ۵۰۰ هکتار کاهش یافت.۳ هزار و ۲۵۰ متر تور ماهیگیری غیر مجاز در تالاب کانی برازان کشف شد.رودخانه ها ، دریاها: روزگار سیاه ماهیان «تیره رود» در سایه برداشت بیرویه آب، خشکسالی کم سابقه رودخانه گاماسیاب نهاوند، تراز دریاچه ارومیه ۵۷ سانتیمتر کاهش یافت. در پی خشک شدن دریاچه فصلی شهر بهمن هزاران ماهی در حال تلف شدن هستند. رودخانه رازآور در کرمانشاه خشک شد. ۴۰ درصد چشمههای حیات وحش نهبندان خشک شد. سراب روانسر در کرمانشاه خشک شد. طرحهای انتقال آب پس از نابودی کارون در حال نابودی کرخه است. و با شدیدترین خشکسالی دوران خود روبرو است. خشکسالی رودخانه کشکان در لرستان. انتقال آب از رودخانه چرداول به شالیزارها برای آبزیان مشکل زا شده است. بیش از صدها بچه ماهی بر اثر خشکسالی و کم آبی در رودخانه روستای ‘قویطل’ . شرایط آب پشت سد کرخه نامطلوب است. سد «ملاطالب» ازنا خشک شد. خشکسالی، زنگ خطر نابودی حیات وحش استان یزد. آلودگی آب به جان ماهیان گاماسیاب در محدوده شهرستان هرسین افتاد. گل آلودگی رودخانهها سبب تغییر رنگ آبهای ساحلی چالوس شد. مرگ هزاران قطعه ماهی در هویزه خوزستان. صید بیرویه و آلودگی نفتی آبزیان خلیج فارس را نابود میکند. شرایط زیستی، فلامینگوهای دریاچه ارومیه را فراری داد. تخریب بستر رودخانه جاجرود در لواسان. مرگ حیوانات تشنه در یک قدمی دز، هزاران قطعه ماهی در رودخانه “تیره” شهرستان دورود به علت خشکسالی ، کِشت برنج و عدم نظارت دستگاههای متولی تلف شدند. خشکسالی و مرگ جانوران در پی یافتن یک جرعه آب. تبدیل دریاچه نمک به کانون ریزگرد ۲۰ میلیون ایرانی را تهدید میکند.
بحران بی آبی در محلههای شهر گرگان، ایران وارد ورشکستگی دایم آب شد کارشناس محیط زیست و توسعه پایدار گفت: در حال حاضر بیش از ۸۰درصد از مساحت کشور ایران درگیر خشکسالی درازمدت است و وارد ورشکستگی دایم آب شده است به طوری که بحران آب همیشگی و پایدار در کشور ایران خواهد بود. این اخبار مغایرت دارد با: هدف سوم: تضمین زندگی سالم و ترویج رفاه برای همه در تمام سنین، هدف ششم: تضمین در دسترس بودن و مدیریت پایدار آب و فاضلاب برای همه – احیای تالاب ها و رودخانه ها و منابع آبی ، پروتکل راجع به حمایت محیط زیست دریایی در برابر منابع آلودگی مستقر در خشکی. هدف چهاردهم: حفظ و استفاده پایدار از اقیانوسها، دریاها و منابع دریایی برای توسعه پایدار،– کاهش آلودگی دریاها و اقیانوس ها و کنوانسیون رامسر که در مورد تالابها بحث می کند. حیوانات-پرندگان: دستگیری شکارچیان غیرمجاز: در ماه گذشته حدود ۱۹۰ شکارچی غیرمجاز که مبادرت به شکار انواع پرندگان و حیوانات و صید ماهی در مناطق استحفاظی کل کشور کرده بودند ، دستگیر شدند که چند قبضه سلاح و تعداد زیادی حیوانات شکار شده توسط آنها از آنها گرفته شد. این مکانها شامل دو شکارچی متخلف در جم، ۵ شکارچی متخلف در کاشان و نطنز، عامل اتلاف آهوان در منطقه “هرده خواجه” جغتای، شکارچی غیرمجاز در شهرستان طبس، سه متخلف شکار وصید در شهرستان درمیان. ۲ شکارچی در شهرستان سنقروکلیایی. ۱ شکارچی در کازرون، یک باند حرفه ای در در مرز حوزه استحفاظی استانهای بوشهر و فارس، چند شکارچی غیرمجاز درشهرهای آمل،بابل و ساری متخلفان شکارو صید را به همراه شش قبضه سلاح شکاری و بیش از۳۰۰قطعه ماهی، دو نفر متخلف صید بازهای شکاری در شهرستان مراوه تپه، متخلفان شکار و صید غیرمجاز در شهرستانهای آمل، نور، کیاسر، ساری، میاندورود و بهشهر. ۱ شکارچی غیر مجاز در ارتفاعات پناهگاه حیات وحش کاوه دِه فیروز کوه، دو شکارجی غیرمجاز در استان قزوین، یک شکارچی در بندرترکمن، دو شکارچی در خراسان شمالی، دستگیری ۱۰۹ شکارچی متخلف در خراسان جنوبی از اول امسال تاکنون، شکارچیان شوکا در سیاهکل دستگیر شدن، یک شکارچی در قمصر و بزرک کاشان، ۱۲ متخلف شکار و صید را در مازندران، یک شکارچی در حاشیه پارک ملی ساریگل، یک شکارچی متخلف در دشتی، سه شکارچی غیر مجاز در منطقه حفاظت شده سالوک شهرستان اسفراین، ۵ متخلف محیط زیست در اندیمشک که در زمینه قطع درختان، شکار غیر مجاز بز کوهی و ماهی به وسیله دستگاه الکتروشوکر اقدام می کردند. ۲ شکارچی سهره طلایی در مهاباد، ۱ صیاد زنده گیری بلبل خرما در شوشتر، ۱ شکارچی دو رأس کل وحشی در شهرستان رفسنجان، شکارچیان غیرمجاز در پناهگاه حیات وحش کیامکی، شکارچیان بزکوهی در دشتی بوشهر، ۱ شکارچی «کل وحشی» در شهرستان ایوان، دو متخلف زیست محیطی در چهارمحال و بختیاری، شکارچیان غیرمجاز در اصفهان به همراه اسلحه، یک شکارجی در همدان، ۳ شکارچی غیر مجاز در دام محیط بانان طارم سفلی،۱ شکارچی گوزن مینیاتوری در بندرگز، ۱ شکارچی متواری شده در کوهسفید دماوند، دستگیری هفت متخلف زیست محیطی در رومشکان، یک شکار غیرمجاز یک راس بره قوچ وحشی در حسن آباد گیفان، در سه ماه اول سال ۱۴۰۰ تعداد ۲۱۸ متخلف زیست محیطی در لرستان دستگیر شدند، ایسنا/یزد در حالی هنوز مدت زیادی از قتل و عام جوجهها توسط برخی از مرغداران نمیگذرد و هنوز مردم با خاطری مکدر از آن یاد میکنند که دوباره کشتار دامهای آبستن و نابالغ در حال اتفاق افتادن است.
محیط بان: در ماه گذشته تعداد ۱۱ محیط بان توسط شکارچیان غیرمجاز مورد حمله قرار گرفتند که متآسفانه یکی از آنها جان سپرد. تعداد ۶ محیطبان مازندرانی امسال مجروح شدند. یک محیط بان منطقه حفاظت شده سبزکوه توسط افراد ناشناس مجروح شد. محیطبان سبزکوه چهارمحال و بختیاری توسط افراد ناشناس مجروح شد. شکارچیان ۲ مامور اجرایی محیط زیست ابرکوه را مجروح کردند. حمله خونین به ماموران اجرایی محیط زیست ابرکوه، همچنین متأسفانه، محیط بان مضروب پارک ملی قمیشلو به دیار باقی شتافت. در ایران به دلیل تعداد اندک محیط بانان، به ازای هر ۴۰ هزارهکتار یک محیط بان وجود دارد و این مساله عرصه حفاظت از زیست بوم را برای محیط بان ایرانی دشوار کرده است چراکه تعداد محیط بانان در کشور با وجود مسئولیتهای فراوانی که دارند، کافی نیست. کمبود شدید محیطبان در لرستان، کمبود محیطبان در منطقه حفاظت شده خائیز کهگیلویه، تیغ خشکسالی بر گردن آهوی گریز پای ایران در دشتهای اصفهان، و از شمار بیش از ۱۹ هزار راس آهوی دشت و بیابان اصفهان، معلوم نیست چه تعداد جان سالم به در ببرند. خشکسالی تالاب کانی برازان، جوجه آوری پرندگان را ۱۵٪ کم کرده . نبض حیات فلامینگوهای دریاچه ارومیه به به دلیلی شوری آب به شمارش افتاد. باغ وحش صفه به نقاهتگاه تکلیف حیوانات. حیوان آزاری: متهمان حیوان آزاری در پارسآباد مغان محکوم شدند، 2 جوان به پلنگی حمله کردند!/، تلف شدن یک توله پلنگ که به دست ۲ جوان روستایی در منطقه شکار ممنوع ژرف تربت حیدریه به شدت آسیب دیده بود. گراز ها در خطرند ! /گرازها بخشی از زنجیره غذایی حیات وحش محسوب میشوند که شبانه این حیونات را در مناطق حفاظت شده شکار می کنند. تعداد ۲ نوبت حیوان ازاری در پارس آباد مغان و تربت حیدریه گزارش شده و همچنین جان گرازها که بخشی از زنجیره غذایی حیات وحش هستند به علت شکارهای شبانه در خطر هست. این اخبار مغایرت دارد با: هدف پانزدهم: حفاظت، بازیابی و ترویج استفاده پایدار از اکوسیستم های زمینی، مدیریت پایدار جنگل ها، و توقف از بین بردن تنوع زیستی– مبارزها صید غیرقانونی و قاچاق گونه های حفاظت شده. کنوانسیون حفاظت از گونه های وحشی-هدف چهاردهم: حفظ و استفاده پایدار از اقیانوسها، دریاها و منابع دریایی برای توسعه پایدار– حفاظت از بوم سازگان دریایی و ساحلی. پروتکل راجع به حمایت محیط زیست دریایی در برابر منابع آلودگی مستقر در خشکی. زباله-پسماند- آلودگی: آلودگی هوا: فردیس- البرز- اراک- اصفهان- سه منطقه کلانشهر مشهد، تهران، شازند، گلستان، شمال، بندرعباس، جاسک و بندرخمیر، کرج، قم، زاهدان، اهواز، که بعضی از آنها در چند نوبت بوده، گزارش شده. دودهای سیاه کارخانه پشم شیشه آسمان شیراز را آلوده کرده. فاضلاب، پسماند: آثار مخرب فاضلاب در اراضی کشاورزی کرند. نشت فاضلاب مستقیم از خانه به خیابان در اهواز. هجوم فاضلاب شهری به رودخانه کارون/ فریاد کارون را بشنوید.ورود فاضلاب انسانی منشا اصلی آلودگی رودخانه قره سو. فاضلاب شهرهای ساحلی استان بوشهر تهدیدی برای تنوع زیستی خلیج فارس است. «فاضلاب»، علت استشمام بوی نامطبوع در شهرجدید پرند. رهاسازی زبالهها صدای ساکنان شهرک خور را درآورد. بهداشت اسفناک معابر در محله زیباشهر. ۸۵ درصد آلودگی های صنایع پساب ها هستند. مشکل دفن زباله در ایذه قصهای که پایان ندارد. گلایه شهروندخبرنگار لاهیجانی از وضعیت نظافت شهری. چهره ناخوشایند زباله در مجاورت خیابانهای اصفهان. تولید بیش از ۸۰۰ هزار تن پسماند صنعتی در استان یزد. گلایه ها از سایت زباله قزوین. زباله سوزی در یک قدمی منطقه مسکونی شهرجدید هشتگرد. گلایه از دپوی نخالههای ساختمانی در معابر روستای قائمآباد اصفهان. روزانه ۴۰ تُن زباله در قصرشیرین تولید میشود. پوشش سبز شمال غرق در زباله در استان گیلان. حل مشکل زباله سراوان همچنان در ایستگاه وعده. بوی نامطبوع زباله در محله سالور شهرستان اسلامشهر. برآورد تولید بیش از ۹۰۰ تن در سال پسماندهای تولیدی بیمارستانی استان یزد. گلایه ساکنان منطقه ۵ شهر تهران از انباشت زباله. دفع فاضلاب کشتارگاه میبد غیربهداشتی است. انباشت زباله و نخالههای ساختمانی در رودخانه شهر فشم استان تهران. آثار سوء پساب کشتارگاه بجنورد بر محیط زیست قابل اغماض نیست. سایت دفن مناسب پلاستیک در زنجان وجود ندارد. دفن غیر بهداشتی روزانه ۱۶۰ تن زباله آژیر خطر برای سلامت و محیط زیست مهاباد. داستان بیپایان رهاسازی زبالههای عفونی در ملایر مطبها و کلینیکهای خصوصی. هشدار محیط زیست نسبت به افزایش پسماندهای ساختمانی در ملارد. سرازیر شدن پساب صنعتی کارخانه سنگ آهن باعث آلودگی چشمه و منابع آب روستای گهر در بخش فین شد. ۷۵ درصد جمع آوری زباله از منازل در تبریز به صورت غیر اصولی انجام میشود. ایران جزو ۲۰ کشور اول دنیا در تولید زبالههای پلاستیکی. این اخبار مغایرت دارد با : هدف یازدهم: تبدیل شهرها و سکونت گاه های انسانی به مکان های همه شمول، مقاوم و پایدار- توجه به کیفیت هوا و مدیریت زباله ها هدف دوازدهم: تضمین الگوی تولید و مصرف پایدار– کاهش تولید زباله و افزایش بازیافت. متفرقه: غبار فراموشی بر چهره تنها پارک کویری خراسان شمالی که با گذشت حدود پنج سال از شروع عملیات اجرایی آن همچنان نیمه کاره است. کشف ۲۰ تن شن و ماسه بدون مجوز در سیاهکل و ۵۰ تن در رشت. بحران افزایش سرعت فرونشست زمین در تهران و دشتهای کشور و ۲۹ استان ایران.
اینها مردم نیستند
الهه رضوی
کلمههایی هستند که از فرط استفاده از معنا و مفهوم خالی شدهاند. مثل ظرفهایی خالی میمانند که با هر چیز میتوان آنها را پر کرد و هویتی دلخواه به آنها داد. یکی از این کلمهها «مردم» است. کلمهای که در ادبیات سیاسی ایران کارکردی ویژه دارد و در دوران انتخابات حتی بیش از حالت عادی به گوش میرسد.
شیوههای زندگی و تفکر آنقدر متنوع شده که هرجا «مردم» در معنایی غیر از «جمعیت» به کار رفت باید دقیق شویم که گوینده در چه معنایی آن را به کار برده، به چه گروهی آن را اطلاق میکند و چه منظوری از آن دارد. آیا میتوان کلمهی مردم را در معنای قدیمی خود به کار برد؟ کلود لوفور، فیلسوف معاصر فرانسوی، در کتاب شکلهای سیاسی جامعهی مدرن میگوید: «دموکراسی شروعکنندهی تجربهی جامعهای است که فهم و مهار نمیشود، جامعهای که در آن مردم را حاکم میدانند. اما هویت مردم همواره محل تردید است.»
در جامعهی مدرن، «مردم» دیگر آن معنای کلاسیک و تخت و صاف و سادهی خود را از دست داده. دورانی بود که «مردم» شاید تودهای یکدست بود با هویت جمعیِ واحد و خواستی یکسان، جمعیتی بزرگ در صفوف به هم پیوسته، با صورتها و لباسهایی بیشکل که حول خواستهای مشترک متحد میشدند، و با هم چیزی را میخواستند یا نمیخواستند. دورانی بود که از تاریخ، فقط تنهی قطور بیشاخ و برگ آن روایت میشد. دورانی که نظامهای دیکتاتوری به پیچیدگی امروز نبود و رسانهها، شبکههای اجتماعی و تنوع سبک زندگی، به تودهی بیشکل انسانها، صورتهای واقعی و منحصربهفرد نداده بود. وقتی که دموکراسی اهمیت پیدا کرد، مفهوم قدیمی مردم رنگ باخت و دیگر امکان نداشت که بتوان اینهمه گوناگونی را زیر چتر یک واژه جمع کرد.حالا فردیت موجودیتی بیش از پیش ارزشمند پیدا کرده. حقوق اقلیتها مهم شده و خواستهی اکثریت آماری نباید حقوق اقلیت را پایمال کند. اگر این تکثر را نبینید و همچنان بخواهید که نام همه را مردم بگذارید، نه در معنای آماری بلکه در معنای هویتی مشترک و ذاتی واحد که از یکجا میجوشد، باید در گفتهی شما شک کرد.
در ایران گروههای مختلفی کلمهی مردم را در همان مفهوم قدیمی، به صورت دلخواه و برای اثبات گفته و خواستهی خود به کار میگیرند. برایشان نفعی ندارد که بپذیرند در دنیای فعلی یک گفته یا یک خواسته نمیتواند تمامی مردم را نمایندگی کند. در دهان مسئولان حکومتی، «مردم» واژهی جاافتادهای است، دلیل بعضی تصمیمات را – از فعالیت هستهای تا فعالیتهای گشتهای ارشاد – خواست مردم میدانند. اما خواست مردم را در واقع کسی نمیداند. خواست مردم را چطور میتوان سنجید و چگونه کسانی تصمیم به نمایندگی آن میگیرند؟ آیا منظور از مردم همان گروهی نیست که نظرشان به نظر ما نزدیکتر است؟
شاید با بررسی انتخابات سراسری، از ریاستجمهوری گرفته تا مجلس و شوراهای شهر، بتوان فهمید که بخشی از این نگاه از کجا آب میخورد. در انتخابات ایران معمولاً برنامهای ارائه نمیشود تا به آن رأی داده شود. با نظارت استصوابی شورای نگهبان مشارکت گروههای مختلف عملاً ناممکن است. تنها چند گروه محدود نزدیک به هستهی اصلی حکومت میتوانند از سد نظارت استصوابی بگذرند و آنها هم به ندرت مطالبات گروههای مردم را نمایندگی میکنند. شاید حتی بتوان گفت که اتفاقاً نمایندگی کردن این خواستها به دلایل رد صلاحیت آنها تبدیل میشود.کسانی که از این سد گذشتهاند وعدههایی عمدتاً بدون پشتوانه برای جلب نظر مردم مطرح میکنند و در روزها و هفتههای قبل از رأیگیری، به جای اینکه توانشان صرف تشریح برنامهها و وعدهها شود، صرف مقابله با رقبای انتخاباتی و تشویق مردم به شرکت در انتخابات از طریق ترساندن آنها از عواقبت عدم مشارکت میشود. برنامهها جزئیاتی فرعی و دست و پاگیر محسوب میشود و آنچه مهم است افشاگریها و جنگ تن به تن است نه پیروزی. پس از پیروزی «برگزیدهی مردم»، تصمیمات و عملکرد خود را به صرف اینکه توسط مردم انتخاب شده، به پای آنها مینویسد و به آن مشروعیت میبخشد. پیشفرض این است که رأی به او رأی به تمام تصمیمات اوست.
زمانهای دیگری هم هست که کلمهی مردم اهمیت پیدا میکند و سعی در مشخص کردن قاطعانهی مرزهایش دارند. وقتهایی که اعتراضی جمعی و عمدتاً خیابانی شکل میگیرد. نمونهی متأخرش اعتراض به گران شدن یکشبهی بنزین بدون اطلاعرسانی به مردم در آبان ۱۳۹۸ بود. حکومت هرجا خواسته جلوی اعتراض یا خواستهای گسترده را بگیرد تلاش کرده است که ماهیت «مردم» را دوباره معنا یا در واقع معنازدایی کند و این پیام را برساند که کسانی که دستگیر میشوند، مورد ضرب و شتم قرار میگیرند یا کشته میشوند نه «مردم» بلکه اغتشاشگر و اوباشاند. در نتیجه، نباید برای آنها حقوق شهروندی و انسانی قائل شد و باید به سنگینترین شکل دهانشان را بست. باید هرچه سریعتر آنها را دشمن نامید و از مشروعیت انداخت. از مشروعیت انداختن مردم، معنازدایی از این کلمه و پرکردن این جسم بیجان با کلمه و ترکیبهای دلخواه، مسیر سرکوب را هموار میکند. برای مردم تقدس قائل میشویم اما هر اعتراضی از جانب مردم توهین به این تقدس است.
مقدس کردن کلمهی مردم در موقعیتهای دیگری، خارج از دایرهی حکومت هم خودش را نشان میدهد. مثلاً وقتی از مسئولیت شهروندان حرف میزنیم و میگوییم باید کمک کنند تا محیط زندگی ما پاکیزه بماند، حیوانآزاری، مهاجرستیزی یا حملات آنلاین به کاربران بیقدرت در شبکههای اجتماعی کمتر شود، بسیار پیش میآید که کسانی پیدا شوند و به نمایندگی از مردم بگویند این رفتارها و نابهنجاریها معلول شرایط است و مردم «بیتقصیر» و جان به لب رسیدهاند. این گروه هم مردم را تودهای یکپارچه بدون هیچ تنوع و گوناگونی با امیدها و ناامیدیهای یکسان میدانند که عاملیتی ندارند. آنها هم با مقدس شمردن مردم، هر انتقاد و خواستهای را نامشروع و ناشی از چشم بستن بر اوضاع میدانند. در کشوری سیاستزده، که سیاست ناگزیر به همهجای آن نفوذ کرده، هر تلاشی برای تغییر، سیاسی قلمداد میشود. تلاش برای آگاهسازی مردم از مسئولیتهای شهروندی و حرکتهای ساده برای بهبود وضعیت زیستمحیطی یا اجتماعی به دست خودشان، طرفداری از نظام تعبیر میشود. در اوضاع خراب انگار فقط باید خرابیها را نشان داد و هرکاری غیر از این ممکن است که مردم را به همدستی متهم کند. انگار تغییر فرهنگ غلط و مخرب فقط در زمان حکمران عادل و دانا صورت میگیرد و تا رسیدن به چنین نظامی باید دست روی دست گذاشت و نظاره کرد و مردم را از هر گونه عمل اصلاحی برحذر داشت.
وقتهایی هم هست که کارهای ناپسند و غیراخلاقی عدهای به پای تمام مردم گذاشته میشود. مثلاً وقتی ویدیویی از حیوانآزاری در شبکههای اجتماعی دست به دست میشود و عدهای با استناد به آن، رأی به انحطاط کل جامعه میدهند و نتیجه میگیرند که در جامعهای که به حیوانات آزار میرسانند، انسانها هرگز در امان نیستند. اینجا هم مردم تودهای بههمپیوسته با یک مغز در نظر گرفته شدهاند و یک عمل به پای همه گذاشته میشود. یا وقتی یک ایرانی در کشوری دیگر دست به کاری سخیف بزند، توصیه این است که همه خجالت بکشیم چون او نمونهای از مردمی است که ما باشیم. آنچه از مردم مراد میشود، تعریفی قدیمی و منقضی شده است. آدمها وقتی به تصمیمات حکومتی اعتراض کنند نه مردم واقعی بلکه اوباش و اغتشاشگر خوانده میشوند؛ وقتی یکدیگر را برای تغییری مسئول بدانند در مقصر شمردن مردم دست دارند و وقتی کسی اشتباه کند، همه اشتباه کردهاند. در همهی این موقعیتها کلمهی «مردم» بیش از آنکه توصیف واقعیتی بیرونی باشد، نمایانگر نوعی صورتبندیِ ذهنی است. ابزاری است در خدمت گوینده که در لحظه آن را خلق میکند و همان معنایی را که میخواهد به آن میبخشد.
وزرای «قاضی مرگ» : مکتبی، امنیتی، سرکوبگر و تروریست
احمد حاجی قادرمرحومی
ابراهیم رئیسی معروف به «قاضی مرگ» فهرست کابینه پیشنهادی خود را به مجلس شورای اسلامی ارائه کرد.دو تن از فرماندهان سپاه «قدس» در میان لیست پیشنهادی دیده میشوند.۵۵درصد این افراد قبلا در هیئت دولت محمود احمدینژاد حضور داشتند. ۱۵درصد هم یا از قوه قضائیه و یا از نمایندگان مجلس شورای اسلامی هستند.احمد وحیدی از فرماندهان سپاه قدس که برای وزارت کشور پیشنهاد شده تحت تعقیب پلیس بینالملل قرار دارد.جواد اوجی که برای وزارت نفت پیشنهاد شده به دنبال «خط لوله اسلامی» و «صادرات گاز ایران به سوئیس» است!این افراد که با ادعای داشتن مدرک «دکترا» و حل مشکل کشور به عنوان وزرای دولت آینده پیشنهاد شدهاند، قرار است یک کابینهی مکتبی و امنیتی و ضدآمریکایی و مانند دوازده دولت دیگر با سابقهی سرکوب و تروریسم تشکیل دهند.ابراهیم رئیسی معروف به «قاضی مرگ» روز چهارشنبه ۲۰ امرداد ۱۴۰۰ و هشت روز پس از برگزاری مراسم تنفیذ فهرست کابینه پیشنهادی خود را به مجلس شورای اسلامی ارائه کرد. هرچند بر اساس قانون، رئیسی تا دو هفته پس از تنفیذ فرصت داشت تا کابینه پیشنهادی خود را به مجلس ارائه کند اما تأخیر هشت روزه نیز با توجه به تأکید علی خامنهای به «تشکیل هرچه زودتر دولت» قابل توجه است.یکی از دلایل این تأخیر اختلاف میان جریانهای اصولگرای حامی سید ابراهیم رئیسی و تلاش آنها برای کسب کرسی بیشتر در هیئت دولت بوده؛ به ویژه آنکه طی یک هفته دو بار تاریخ ارائه فهرست کابینه به مجلس از سوی دفتر رئیسی تغییر کرد. افرادی که تا کنون در هیئت دولت بطور رسمی منصوب شده یا برای ریاست بر وزارتخانهها معرفی شدهاند همگی از چهرهها اصولگرا هستند و افراد به شدت پرحاشیه در میان آنان کم نیست.برای مهمترین وزارتخانهها، حسین امیرعبداللهیان برای وزارت خارجه، اسماعیل خطیب برای وزارت اطلاعات، احمد وحیدی برای وزارت کشور، جواد اوجی برای وزارت نفت، محمدرضا آشتیانی برای وزارت دفاع، احسان خاندوزی برای وزارت اقتصاد و دارایی، رستم قاسمی برای وزارت راه و شهرسازی و رضا فاطمی امین برای وزارت صمت معرفی شدهاند.حجتالله عبدالملکی برای وزارت کار و بهرام عیناللهی برای وزارت بهداشت معرفی شدهاند که در شرایط کنونی اقتصادی و شیوع مرگبار ویروس کرونا از اهمیت ویژه برخوردارند.عزتالله ضرغامی برای وزارت میراث فرهنگی، محمدمهدی اسماعیلی برای وزارت ارشاد اسلامی، عیسی زارع پور رای وزارت ارتباطات، حسین باغگلی برای وزارت آموزش و پرورش، علی اکبر محرابیان برای وزارت نیرو، حمید سجادی هزاوه برای وزارت ورزش و جوانان، محمدعلی زلفی گل برای وزارت علوم، امینحسین رحیمی برای وزارت دادگستری و جواد ساداتی نژاد برای وزارت جهاد کشاورزی پیشنهاد شدهاند.اگرچه این فهرست تا وصول رسمی از سوی مجلس شورای اسلامی در روز شنبه ۲۳ امرداد ۱۴۰۰ امکان تغییر دارد اما بر اساس کابینه پیشنهادی با هر تغییر احتمالی، چشماندازی تیرهتر از گذشته در برابر کشور قرار دارد.در میان این افراد دو فرمانده سابق سپاه «قدس» حضور دارند و ۵۵درصد این افراد قبلا در هیئت دولت محمود احمدینژاد حضور داشته و ۱۵درصد هم یا از قوه قضائیه و یا از نمایندگان مجلس شورای اسلامی هستند.همه این افراد یا از مافیاهای اقتصادی- رانتی حکومت و یا از مهرههای امنیتی نزدیک به اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و یا همچنین از نیروهای مکتبی متوهم هستند که با وجود تخریب ۴۳ ساله ایران توسط جمهوری اسلامی به دنبال ساختن کشور و حتا جهانی بر اساس «انقلاب اسلامی» با رهبری مسلمانان شیعه هستند!مذاکره با «مشت محکم بر دهان استکبار».یکی از مهمترین افراد کابینه جدید وزیر امور خارجه خواهد بود. ایران به دلیل ناکارآمدی و نگاه ایدئولوژیک جمهوری اسلامی زیر فشار تحریمهای مزمن قرار گرفته و شاهرگهای اقتصاد کشور به روند مذاکرات و توافق با غرب گره خورده است. در روزهای گذشته پیشروی طالبان در افغانستان و سقوط احتمالی دولت در همسایه مهم شرقی ایران معادلات در منطقه را تحت تاثیر قرار داده و این موضوع ارزیابی از عملکرد وزارت خارجه ابراهیم رئیسی را نیز قابل توجه کرده است.وزیر پیشنهادی برای وزارت خارجه حسین امیرعبداللهیان است. او سالها سابقه حضور در سیاست خارجی رژیم را دارد و از معدود اصولگرایانی است که در دولتهای مختلف توانسته موقعیت خود را تثبیت کند. او معاون عربی آفریقایی وزارت امور خارجه در دولت محمود احمدی نژاد و تنها معاونی بود که با حضور محمدجواد ظریف در سمت خود باقی ماند و بیش از سه سال با وجود اختلاف دیدگاه در دولت تدبیروامید ماندگار شد. او همچنین به عنوان مشاور علی لاریجانی در مجلس شورای اسلامی فعالیت میکرد و بعد از روی کار آمدن محمدباقر قالیباف به عنوان رئیس جدید مجلس شورای اسلامی، امیرعبداللهیان همچنان سمت مشاور ریاست مجلس را حفظ کرد.حسین امیرعبداللهیان یکی از مخالفان برجام و مخالف رابطه با آمریکاست که به سپاه قدس، شاخه برونمرزی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، نزدیک است و از مریدان قاسم سلیمانی به شمار میرود. اظهارات خرافی او در صداوسیمای جمهوری اسلامی درباره قاسم سلیمانی در ماههای گذشته حاشیهساز شد. او گفته بود که «دوستان سردار سلیمانی که جزو مستشاران نظامی در سوریه هستند میگفتند که شب سردار را در خواب میبینیم، روی نقشه به ما میگوید این مسیر را باید بروید و طی کنید و ما با آن نقشه میرویم!»با اینهمه با هر وزیری که در ریاست وزارت خارجه باشد، این وزارتخانه نیز فقط «مجری» است و تصمیمهای کلان در جای دیگری گرفته میشود آنهم در حالی که به نظر میرسد ابتکار عمل در مذاکرات با غرب دیگر به تنهایی در دست خامنهای نیز نیست!در انتظار سرکوبگرانی از قماش «قاضی مرگ».سه وزیر از ۱۹ وزیر پیشنهادی کابینه رئیسی از قوه قضاییه راهی قوه مجریه خواهند شد؛ اسماعیل خطیب یکی از نیروهای امنیتی برای وزارت اطلاعات، احمد وحیدی نیروی امنیتی و پاسدار و مسئول سابق اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی برای وزارت کشور و همچنین امینحسین رحیمی معاون پیشین سیاسی و امنیتی دادستان کل کشور برای وزارت دادگستری پیشنهاد شدهاند.این مثلث که از جنس و قماش خود رئیسی است، نشان از تصمیم رئیس دولت سیزدهم برای بستهتر کردن فضای امنیتی کشور و آرایش کامل امنیتی- قضایی جهت سرکوب اعتراضات مردم دارد.این در حالیست که احمد وحیدی وزیر پیشنهادی وزارت کشور در ارتباط با بمبگذاری مرکز یهودیان آرژانتین، با اعلان قرمز در فهرست تحت تعقیب پلیس بینالملل (اینترپل) قرار دارد.توهم اقتصاد مقاومتی در هیاهوی مافیاها.دو تکیهکلام سیدابراهیم رئیسی «تکانه» و «تحول» هستند! او در تحلیف خود نیز بر «مقاومسازی اقتصاد در مقابل تَکانهها» تأکید کرد. ابراهیم رئیسی معتقد است که «اقتصاد مقاومتی یعنی اینکه تکانهها آن را تکان ندهد و کشور باید اقتصاد بامقاومت و بیتکانه داشته باشد!»افرادی که او برای تیم اقتصادی در نظر گرفته تا اینجا نشان میدهد که رئیسی به دنبال اجرای «اقتصاد مقاومتی» یعنی چیزیست که مورد تأکید خامنهای است. با اینهمه مشخص نیست که وزرای اقتصاد و صنعت و نفت وی چگونه قرار است اقتصاد بحرانی کشور را «بیتکانه» کنند!اگرچه احسان خاندوزی وزیر پیشنهادی اقتصاد از منتقدان رانت و فساد و عملکرد دولت روحانی بوده و همچنین عضو هیئت مدیره سازمان دیدهبان شفافیت و عدالت و از نزدیکان احمد توکلی و الیاس نادران است ولی همین موضوع ابهام درباره شیوه سیاستگذاری اقتصادی از سوی این وزیر جوان را افزایش داده است. برخی کارشناسان نگرانند که وی متأثر از احمد توکلی و الیاس نادران اقتصاد کشور را به سوی دولتیتر شدن، محدودیت بیشتر بخش خصوصی و بازتر شدن دست نهادهای مداخلهگر در اقتصاد پیش ببرد.از سوی دیگر مشکلات اقتصادی ایران عمدتا ساختاری است و تا این مشکلات حل نشود هیچ گره اقتصادی باز نخواهد شد. به نظر نمیرسید که دولت رئیسی آمده باشد تا مشکلات ساختاری را حل کند!از «لامبورگینی ایرانی» تا «خط لوله اسلامی!».حجتالله عبدالملکی که برای وزارت کار پیشنهاد شده نیز سبب نگرانی است. وی که مورد تأیید علی خامنهای است و پیشتر با احکام مستقیم وی به مقاماتی چون معاونت اشتغال و خودکفایی «کمیته امداد امام» رسیده، از جمله نیروهای مکتبی و به شدت متوهم به شمار میرود. ادعای عبدالملکی درباره تولید اتومبیلی مانند «لامبورگینی» توسط چند جوان، و «تغییر کاربری زمینهای کشاورزی برای ساخت و ساز» جهت ایجاد «اشتغال» از جمله طرحهای موهوم و مخرب عبدالمالکی است. از هماکنون مشخص است در صورتی که اختیار وزارت کار به دست چنین فردی بیفتد، وضعیت کارگران و حداقلیبگیران و بازنشستگان تأمین اجتماعی به مراتب بدتر از پیش خواهد شد بدون آنکه نرخ بیکاری و اشتغال بهبود بیابد.از سوی دیگر در حالی که نفت ایران چهار دهه در خدمت ایدئولوژی جمهوری اسلامی بوده، اکنون با وزیر نفت پیشنهادی رئیسی قرار است بطور رسمی در خدمت شیعیان جهان قرار بگیرد! جواد اوجی که برای وزارت نفت پیشنهاد شده به دنبال پروژههای مضحک و پولخرجکنی چون «خط لوله اسلامی» و «صادرات گاز ایران به سوئیس» بوده اس!.واقعیت این است که کابینه پیشنهادی ابراهیم رئیسی ترکیبی از نیروهای مکتبی، سرکوبگر و امنیتی است که همگی نه تنها به «قاضی مرگ» نزدیک هستند بلکه مورد تأیید و توجه علی خامنهای نیز قرار دارند و هر تغییر احتمالی در آن از این چارچوب فراتر نخواهد رفت. این افراد که همگی با ادعای داشتن مدرک «دکترا» و حل مشکلات کشور به عنوان وزرای دولت آینده پیشنهاد شدهاند، قرار است یک کابینهی مکتبی و امنیتی و ضدآمریکایی و مانند دوازده دولت دیگر با سابقهی سرکوب و تروریسم تشکیل دهند.
اعلامیه جهانی حقوق بشر و دین؛
مصطفی ملازم
مجمع عمومی سازمان ملل متحد «اعلامیه جهانی حقوق بشر» را به عنوان یک متن مشترک و دستاورد تمامی ملل و ممالک در سال ۱۹۴۸ را بر اساس ۳۰ ماده شکل داد و در آن بازشناسی حرمت ذاتی آدمی و حقوق برابر و سلب ناپذیر افراد را عنوان کرد، آنچه که قبلا در دین حضرت مسیح آن را به صورت اجرایی نشان میداد..
در اینجا شرح کوتاه و مختصری از ارتباط دو دین پرطرفدار مسیحیت و اسلام برسی ، که در آن ارتباط با حقوق بشر برای خواننده تا حدودی روشن می شود.
در مسیحیت خداوند از طریق روح القدس در قالب انسان درآمد و همیشه عاشقانه بدنبال انسان بود تا راه درست را نشان دهد.
هیچ پیامبری بعد از مرگ زنده نشد، بجز عیسی مسیح.
در اسلام با کشتن کافران به بهشت میروید!!
-در آیه ۵ سوره توبه امر به جنگ با کفار شده است-
„به وسیله این قرآن با کافران جهاد بزرگی کن!“ (سوره الفرقان آیه ۵۲)
در اسلام آمده که کافران را بکشید زنان و دختران (و با کشتن کافران به بهشت میروید)آنها برده و کنیز شما هستند!!!.“آیه 24 سوره نساء“ است و می گویند: « قرآن دستور داده زنانشان را به اسارت بگیرید و به زن شوهردار تجاوز کنید!!!
مسیحیت دین محبت ، صبر، نیکوکاری و رفتار شایسته است و در ان دشمنی و کینه جایی ندارد.
عیسی گفت: اگر کسی به گونه راست تو سیلی زد، گونه دیگر رابه سوی او بگردان و اگر خواستند تو را به دادگاه برند تا پیراهنت را بگیرند، لباس خود را نیز به او بده. متی ۵:۳۸
ترک دین در اسلام به معنی مرگ است که شیعیان بر این باورند که اگر شخص بالغ، عاقل و مختار، از دین اسلام برگردد؛اگر مرد باشد اعدام میشود و اگر زن باشد حبس ابد شده و در زمان نمازهای پنجگانه شلاقش میزنند!!
دين در زندگي انسان در تمامي شئون و روزنههاي وجودي او اثر ميگذارد و انسان نيز از آن متاثر ميگردد. اين تاثير و تاثر هم در جنبه هاي فردي انسان است وهم در جنبههاي اجتماعي. تا جایی که دین مسیحیت را میتوان به عنوان یک الگو از حقوق بشر نامید و فعالان حقوق بشر را میتوان گفت اینها دین مسیح را عملا اجرا میکنند.
تبعیض و محدودیت های جمهوری اسلامی بر اهل سنت
کریم ناصری
پیروان اهل سنت بزرگترین مذهب دین اسلام است که نه تنها در ایران پیروانی دارد بلکه در بسیاری از نقاط دنیا می توانیم پیروان این دین و آیین را ببینیم. حدود ۸۷ تا ۹۰ درصد مسلمانان پیرو این دین و آیین هستند. اما پیروان این دین از گذشته تا کنون در ایران در زیر سایه جمهوری اسلامی با تبعیضات و فشارهای بسیاری رو به رو بوده اند. یک نمونه از بارزترین تبعیضاتی که با روی کار آمدن جمهوری اسلامی جامعه اهل سنت با آن روبه رو شد مواردی در قانون اساسی کشور بود که در اینجا می توان به اصل 12 قانون اساسی اشاره کرد که می گوید: دین رسمی ایران، اسلام و مذهب جعفری اثنی عشری است و این اصل الی الابد غیر قابل تغییر میباشد و موردی دیگری باید در همین جا به آن اشاره کنم این است که تعیین مقامات عالی کشوری باز به شیعیان اختصاص داده شده است که این مورد در اصل 115 قانون اساسی کشور آمده است.
همین دو مورد خود راه را برای ایجاد تبعیض و نابرابری و پایمال کردن حقوق شهروندی اهل سنت باز میگذارد. در این سال ها درهیچ زمان شاهد آن نبوده ایم که یک سنی مذهب به مقام وزارت برسد و یا در پست های مهم کشوری مشغول فعالیت باشد و حتی در شهرهایی که بیشتر ساکنان آن شهرها سنی نشین هستند هم جمهوری اسلامی از دادن پست و مقام به اهل سنت خودداری میکند.
در این سال ها بسیار شاهد آن بوده ایم که مساجد اهل سنت توسط جمهوری اسلامی تخریب و یا بسته شده است. در بسیاری از شهر ها اهل سنت از داشتن مساجد محروم هستند و حتی جمهوری اسلامی اجازه ساخت مساجد جدید را هم نمی دهد به همین دلیل اهل سنت منازل مسکونی خود را تبدیل به نمازخانه می کنند که بتوانند نمازهای جماعت خود را در این مکان ها برگزار کنند که همین مورد هم متاسفانه از آنها دریغ میشود. اهل سنت فقط اجازه ی برگزاری مراسم های خاص مذهبی را دارند که آن هم فقط با رعایت چهارچوب های حکومتی امکان پذیر است. اهل سنت در ایران هیچ سهمی از رسانه های دولتی ندارند اما درمقابل بسیاری از برنامه هایی که در تلویزیون پخش میشود در جهت تبلیغ و حتی توهین علیه هموطنان اهل سنت میباشد. در انتخابات گذشته تمامی نامزدهای انتخاباتب با وعده های دروغین سعی بر این داشتند که مشارکت اهل سنت را در انتخابات بالا ببرند ولی بعد از انتخابات دوباره مثل گذشته فشارها بر جامعه اهل سنت افزایش پیدا میکرد.
مولوی عبدالحمید اسماعیل زهی که از پرنفوذترین شخصیتهای اهل سنت در ایران است، با یادآوری آمار مشارکت بالا در شهرهای سنینشین ایران در انتخاباتهای گذشته، خطاب به مسئولان حکومتی تاکید کرده است:
شما میخواهید جامعه اهلسنت در عرصه انتخابات از برادران شیعه هم جلوتر باشند، اما ابتدا بایستی تبعیضهایی را که در حق اهلسنت وجود دارند بردارید، رضایت اقشار مختلف ملت ایران را به دست بیاورید، تغییرات بیاورید و آزادیهای مذهبی را برای جامعه اهلسنت در تمام نقاط کشور تأمین کنید، بعد اگر انتظار داشته باشید اهلسنت جلوتر از برادران شیعه هم در انتخاباتها حضور داشته باشند ما این انتظار را برآورده میکنیم. جوانان اهل سنت در زیر سایه جمهوری اسلامی از حق تحصیل محروم هستند این محرومیت نه تنها شامل سیستم آموزشی شهرهای سنی نشین میشود بلکه اجازه تحصیل در مقاطع بالا هم از آن ها گرفته شده است و به دلایل مختلف این حقوق اولیه انسانی را از آنها سلب میکنند.
تبعیض و محدودیت ها در جمهوری اسلامی تنها شامل پیروان دیگر ادیان نمیشود بلکه مسلمانان اهل سنت هم در طی این 42 سال شاهد تبعیض ، محدودیت و فشارهای غیر انسانی بر روی خود بوده اند. این فشارها و تبعیضات در تمامیه زمینه ها به اوج خود رسیده است و روز به روز شاهد بیشتر شدن آن می شویم.
مناطق سنی نشین در ایران دارای کم ترین امکانات و توسعه نیافته ترین شهرها در ایران هستند که تمامیه این مسائل فقط به خاطر داشتن نوعی دیگر از تفکر و نگرشی دیگر در مورد مسائل دینی و باور به دینی دیگر از دین مورد قبول جمهوری اسلامی است. اگرچه مقام های جمهوری اسلامی در سخنرانی ها و شعارها به برابری و برادری و دوستی مسلمانان شیعه و سنی در ایران تاکید می کنند و باید به آنچه که در قانون اساسی برای به وجود آمدن این برابری آمده است عمل کنند اما نه تنها قانون اساسی کشور را زیر پا می گذارند بلکه در این مورد هم همانند مسائل دیگر قوانین بین الملی را نقض می کنند. در آخر به گفته جامعه اهل سنت به جمهوری اسلامی: اهل سنت اقلیت نیستند بلکه پیرو آیینی دیگر و دارای نگرشی متفاوت نسبت به شما هستند.
همبستگی در اعتراضات اخیرخوزستان
حلیمه حسن سوری
همبستگی در اعتراضات اخیرخوزستان؛ گامی مهم به سوی آینده.
همزمان با گذشت سه هفته از آغاز اعتراضات در خوزستان، تظاهرات همبستگی در دیگر استانها، از آذربایجان تا خراسان و از کردستان تا اصفهان، بیانگر آگاهی مردم از ضرروت اتحاد ملّی است. ویدئوهای منتشر شده از اعتراضات نشان میدهد مأموران نیروی انتظامی مانند گذشته در سرکوب فعال نیستند؛ سرپیچی از دستور به دلیل نارضایتی پرسنل نیروی انتظامی که خود و خانوادههایشان به عنوان بخشی از جامعه از شرایط موجود رنج میبرند یکی از دلایل این واکنش است. از سوی دیگر، مقامات جمهوری اسلامی در شرایط انفجاری کنونی ترجیح میدهند بجای سرکوب وحشیانه فعلا از راههای دیگر مانند تهدید و دستگیری به مقابله بپردازند. حسن روحانی نیز مایل نیست در آخرین روزهای فعالیت دومین دولتاش جنایت دیگری بر کارنامهی خونین اعتراضات دی ۹۶ و آبان ۹۸ بیافزاید و ترجیح میدهد سرکوب را به رقیب جناحی خود در دولت سیزدهم بسپارد!
در شرایطی که هیچ چشماندازی با این رژیم برای ملت و مملکت قابل تصور نیست، جمهوری اسلامی میخواهد تا جایی که ممکن است فروپاشی خود را به تأخیر بیندازد.اعتراضات مردم خوزستان که از ۲۴ تیرماه ۱۴۰۰ آغاز شده و تا کنون دومین هفته امردادماه ادامه یافته به دلیل تشدید خشکسالی، زیان به کشاورزان و دامداران، و عدم دسترسی مردم استان به آب باکیفیت لولهکشی برای آشامیدن آغاز شد.ریشه بحران آب در خوزستان، بیش از آنکه به تغییرات اقلیمی مربوط باشد به عملکرد نامطلوب جمهوری اسلامی و اقدامات غیرکارشناسی به اسم مدیریت آب کشور مرتبط است. از همه مهمتر اینکه کمبود آب تنها یکی از نتایج عملکرد ویرانکننده و ناکارآمد رژیم در چهار دهه گذشته است. مردم این استان با مشکلات دیگری از جمله نرخ بالای بیکاری، هوای آلوده ناشی از تحمیل خشکسالی به استان و خشکی تالابها و عدم توسعه متوازن نیز روبرو هستند. همه اینها سبب شد تا تظاهراتی که در اعتراض به خشکسالی در شهرستان حمیدیه و شادگان و سوسنگرد آغاز شد، به سرعت در دیگر شهرهای این استان گسترش یافته و شعارهای مردم اصل نظام جمهوری اسلامی را هدف قرار دهد.اعتراضات تیرماه ۱۴۰۰ که به اعتراضات خوزستان معروف شده ۲۷ شهرستان در استان خوزستان و بیش از ۱۰ استان ایران را در بر گرفت و بار دیگر مردم ایران عزم خود را برای «نه به جمهوری اسلامی» به نمایش گذاشتند. اعتراضات روزهای گذشته همچنین دارای مشخصاتی است که میتوان را آن نقطه عطف تازهای در مبارزات آزادیخواهانه مردم ایران ارزیابی کرد.نمایش همبستگی ملّی، پیام روشن مردم به جمهوری اسلامی.یکی از اقداماتی که از نخستین روز اعتراضات در استان خوزستان از سوی عوامل و حامیان جمهوری اسلامی در داخل و خارج از ایران آغاز شد، تلاش برای مرتبط کردن اعتراضات مردمی در این استان با تجزیهطلبان و گروههای مسلح بود تا با توجه به حساسیت غالب مردم ایران نسبت به موضوع تمامیّت ارضی، هراس عمومی ایجاد کرده و از حمایت مردم از اعتراضات جلوگیری کنند. در حالی که مقامات و حامیان نظام در اظهارات خود در داخل ایران و سایبریها ولابیگرانش در شبکههای اجتماعی و رسانههای فارسیزبان خارج از کشور هشدارهایی درباره عواقب گسترش و ادامه اعتراضات خوزستان میدادند، تیر اتاق فکرهای جمهوری اسلامی به سنگ خورد و این راهکار نه تنها نتیجه نداد بلکه به برگزاری تظاهرات همبستگی در شهرهای مختلف انجامید.مردم معترض در استان خوزستان از جمله عربزبانانی که کانون اولیه اعتراضات بودند، شعار یا اقدامی در راستای همسویی یا همراهی با تجزیهطلبان و گروههای مسلح ندادند بلکه با شعار «از خوزستان تا تهران جانم فدای ایران» نقشه وابستگان و دلبستگان نظام را نقش بر آب کردند. مردم در شهرهای مختلف استان خوزستان که ترکیب متنوعی از اقوام مختلف دارند از جمله در ایذه شعار «بختیاری با عرب اتحاد اتحاد» سر دادند و این شعار را به یکی از بارزترین شعارهای این اعتراضات تبدیل کردند.در دیگر استانها نیز اعتراضاتی در حمایت از مردم خوزستان صورت گرفت. در برخی شهرهای استانهای اصفهان، چهارمحال و بختیاری، بوشهر، تهران، البرز، آذربایجان شرقی، گلستان، خراسان شمالی، اردبیل، کرمانشاه و کردستان تجمعات و اعتراضات همبستگی شکل گرفت. شعارهای حمایتی از مردم خوزستان در اعتراضات این شهرها برجسته بود. «خوزستان خوزستان حمایت حمایت» و «آذربایجان بیدار است، حامی خوزستان است» از نمونه این شعارها بودند.تظاهرات همبستگی در دیگر استانها، از آذربایجان تا خراسان و از کردستان تا اصفهان، بیانگر آگاهی مردم از ضرروت اتحاد ملّی است.
یکی دیگر از نشانههای این اتحاد نقش و حضور پررنگ زنان در اعتراضات استان خوزستان و دیگر استانهاست. از سوی دیگر برخلاف موارد مشابه، اینبار تعداد زیادی از هنرمندان و ورزشکاران در داخل و خارج کشور با اعتراضات مردم خوزستان ابراز همدلی و همبستگی کردند.همچنین گروههای مختلف صنفی اعم از وکلا، بازنشستگان، آموزگاران، کارگران و دانشجویان با صدور بیانیههایی از اعتراضات مردم خوزستان حمایت کردند.هراس از سرکوب اعتراضات؛ نقشآفرینی ویژه تیمهای امنیتی.اینهمه در حالیست که ویدئوهای منتشر شده از اعتراضات نشان میدهد مأموران نیروی انتظامی مانند گذشته در سرکوب فعال نیستند؛ سرپیچی از دستور به دلیل نارضایتی پرسنل نیروی انتظامی که خود و خانوادههایشان به عنوان بخشی از جامعه از شرایط موجود رنج میبرند یکی از دلایل این واکنش است. گزارشهایی که پیشتر از شرایط معیشتی و درآمدی خانوارهای شاغل در ارتش و نیروی انتظامی منتشر شده نشان میدهد همانطور که دیگر اقشار در ایران زیر حاکمیت جمهوری اسلامی گرفتار بحرانهای اقتصادی و مشکلات عدیده در تأمین نیازهای ضروری و اولیه زندگی خود هستند، پرسنل نیروی انتظامی و ارتش نیز از چنین شرایطی مستثنی نیستند.همچنین سرکوب مردم در اعتراضات سالهای گذشته سبب شده موجی از ایجاد شرمساری برای کسانی که به هر ترتیبی در کنار جمهوری اسلامی ایستاده و در نتیجه مقابل مردم ایستادهاند به راه بیافتد.جدا از اینکه برخی نیروهای ناجا، به ویژه در شهرستانها که پیوندهای قومی و فامیلی میان افراد عمیقتر است، از دستور سرکوب گسترده سر باز زدهاند، به نظر میرسد مقامات نظام نیز تاکتیک سرکوب اعتراضات را تغییر دادهاند.مقامات جمهوری اسلامی در شرایط انفجاری کنونی ترجیح میدهند بجای سرکوب وحشیانه فعلا از راههای دیگر مانند تهدید و دستگیری به مقابله بپردازند. گزارشها از خوزستان نشان میدهد که با کاهش موج تظاهرات که با اختلال و قطع اینترنت همراه است، نیروهای امنیتی به شکل بسیار گستردهای در حال بازداشت شهروندان به اتهام شرکت در اعتراضات یا هماهنگی در برگزاری تظاهرات هستند. در این گزارشها آمده است که در صورت مقاومت متهمان در برابر بازداشت، نیروهای امنیتی و انتظامی دست به خشونت میزنند.تغییر شیوه در سکوب اعتراضات از یکسو هزینه بینالمللی حقوق بشری را برای جمهوری اسلامی کاهش میدهد و از سوی دیگر در داخل کشور باعث ریزش کمتر پایگاه اجتماعی نظام، و یا تبدیل شدن افراد خنثی به مخالفان فعال جمهوری اسلامی میشود.
به یاد داریم که در کشتار و سرکوب گسترده مردم در اعتراضات آبان ۹۸ و شلیک عامدانه نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به هواپیمای اوکراینی و تکذیب آن از سوی مقامات دولتی سبب ریزش شدید پایگاه اجتماعی جمهوری اسلامی شد.
پس از وقایع نیمه دوم سال ۹۸ «یا با نظام، یا با مردم» به معیار مهمی در ارزیابی بخش زیادی از جامعه ایران تبدیل شد.از سوی دیگر به نظر میرسد حسن روحانی نیز مایل نیست در آخرین روزهای فعالیت دومین دولتاش جنایت دیگری بر کارنامهی خونین اعتراضات دی ۹۶ و آبان ۹۸ بیافزاید و ترجیح میدهد سرکوب را به رقیب جناحی خود در دولت سیزدهم بسپارد! دولت ابراهیم رئیسی از هفته آینده بطور رسمی آغاز به کار خواهد کرد و با توجه به رقابت چند ساله میان او و حسن روحانی، و با توجه به انتقادهای گستردهای که رئیس جمهوری اسلامی آینده و هوادارانش درباره عملکرد دولت تدبیروامید و ناتوانی دولتمردان در مدیریت کشور داشتهاند، حسن روحانی بدش نمیآید عیار ابراهیم رئیسی در بحرانزدایی را در ابتدای کار دولتاش به سنجش گذاشته شود!«اصل نظام نشانه است».
در کلیت این معادله اما هیچ چشماندازی با این رژیم برای ملت و مملکت قابل تصور نیست و در چنین شرایطی جمهوری اسلامی میخواهد تا جایی که ممکن است فروپاشی خود را به تأخیر بیندازد.اغلب تاکتیکهای جمهوری اسلامی در رویارویی با اعتراضات مردم هم ناشی از محاسبات درون حکومتی برای عقب افتادن فروپاشی نظام است. به همین دلیل است که روزی اعتراضات بازنشستگان در تهران را به خاک و خون میکشد و روزی در اعتراضات خوزستان سر و سینهی مردم معترض را هدف گلوله قرار میدهد و روز دیگر پاره کردن و آتش زدن عکس خامنهای و سردادن شعار «رضاشاه روحت شاد» از سوی مردم در بهارستان اصفهان را به روی خود نمیآورد!
در نهایت اما این قدرت مردم است که بطور هدفمند در برابر حکومتی یکپارچه میشود که به شدت دچار اختلافات درونی و عدم مشروعیت و حقانیت عمومی است.
ما در کنار هم نشان دادیم آرزوهایمان بزرگتر از مشکلاتمان است.
گزارش چهارمین روز محاکمه حمید نوری (عباسی) از استکهلم
امیرجواهری لنگرودی
سه شنبه ۲۶ مرداد ۱۴۰۰ برابر با ۱۷ اگوست ۲۰۲۱
سه شنبهی گذشته ۱۹مرداد ۱۴۰۰ برابر دهم اگوست ۲۰۲۱ اولین جلسهی دادگاه حمید نوری، دادیار پیشین زندان گوهردشت کرج، در شهر استکهلم سوئد آغاز گردید. امروز سه شنبه ۲۶ مرداد برابر۱۷ اگوست، دومین هفتهی محاکمه نوری در شهر استکهلم سوئد و چهارمین صحنهی برپایی دادگاه و محکمه وی را شاهد هستیم.
در سومین یادداشتم به تاریخ پنجشنبه ۲۱ مرداد، برابر با ۱۲ اگوست متذکر شدم: «در جلسه آینده، دادستان استکهلم ادامهی کیفرخواست را قرائت خواهد کرد و پس از آن دادگاه به دفاعیات وکیل نوری گوش خواهد داد».****
دادگاه حمید نوری (عباسی) صبح سهشنبه ۱۷ اوت در دادگاه شهراستکهلم، پایتخت سوئد ازسر گرفته شد.
برپایهی اقوال رفقایی چند، در ابتدای کار محاکمهی صبح امروز، کریستینا کارلسون، دادستان استکهلم بخشی از کتاب خاطرات حسینعلی منتظری را که آنزمان مقام جانشین خمینی در ایران بود، قرائت کرد. دادستان گفت: «منتظری در این خاطرات پس از پایان ملاقات زندانیان و اعدام حدود ۳۸۰۰ نفر از آنها، هیئت مرگ را فراخواند و با آنها در رابطه با روند اعدامها صحبت کرد».
گروه دادستانی درچهارمین جلسهی دادگاه، تأکید کردند که با استناد به نامهنگاری منتظری به خمینی، رهبر پیشین جمهوری اسلامی و شخص اردبیلی، رئیس وقت دیوان عالی ایران، تمامی اعدامهای سال ۶۷ را حتی مغایر قوانین اساسی و جزایی جمهوری اسلامی بوده است.
دادستان در ادامهی قرائت خاطرات منتظری به سخنان نیری، عضو هیئت مرگ اشاره میکند که گفته «تاکنون ۷۵۰ زندانی را در تهران اعدام کردیم و قرار است ۲۰۰ نفردیگر بهزودی اعدام شوند».
کریستینا لیندوف کارلسون، دادستان استکهلم واکنش منتظری به اعدامها را یادآوری کرد و او را یکی از منتقدین اعدامهای ۶۷ معرفی کرد و آن بخش خاطرات را یک سند برای اعدام هزاران زندانی اوین و گوهردشت قلمداد کرد. دادستان ازقول منتظری گفت: «این اعدامها بهضرر انقلاب است و بعدها دنیا ما را قضاوت خواهد کرد و ما را جنایتکار خواهد شناخت».
گروه دادستانی با خواندن گزارشهای سازمان عفو بینالملل و قاضی جفری رابرتسون، و مقایسهی آن با کتاب خاطرات ایرج مصداقی، از زندانیان سابق سیاسی، نام تعدادی از اعدامیهای سال ۶۷ را در دادگاه قرائت کردند.
نمایندهی دادستانی درادامه گفت: «رؤسای زندانها و دادیارهایی مانند نوری پیش از ورود هیئت مرگ، به بررسی پروندهها و بازجویی زندانیان اقدام میکردند و تصمیم میگرفتند چه کسانی مقابل هیئت مرگ قرار بگیرند».
نمایندهی دادستانی استکهلم بهنام محمود بهکیش و محمدعلی بهکیش اشاره کرد که ۵ شهریور ۶۷ مقابل هیئت مرگ حاضرشده و بعد اعدام شدند.
نام بیژن بازرگان از فعالان گروه” اتحادیهی کمونیستهای ایران”، از دیگر اعدامیان سال ۶۷ نیز در دادگاه مطرح شد. دو خواهر بیژن بازرگان، به نامهای لاله و لادن بازرگان در دادگاه حاضر بودند و خود از شاکیان پروندهی نوری هستند..
لاله بازرگان بهعنوان شاکی در دادگاه حضور داشت و در گفتگویی رسانهای گفت: «امروز دادگاه از فتوای سری صحبت به میان آورد که آنرا پنهانش کردند و براساس آن چپها را کُشتند»! لاله بیان داشت: «دادگاه موج کشتار را به دو دستهی موج اول و دوم تقسیم کرده و امروز از موج دوم که کشتار چپها بود صحبت به میان آورده است. فتوای اول خمینی چاپ شد، ولی فتوای دوم متأسفانه چاپ نشده است و آنها راز این جنایت جنون آمیز هولناک را پنهانش کردند»!
براین پایه، درست در این جلسه همهی مکاتبات منتظری با خمینی قرائت شد و دادستان اعلان داشت: «منتظری بر آن بود که کشتن افراد نمیتواند مشکلی را را از ما حل کند و بلکه بعدتر خانوادههای آنان به خونخواهی بچههای خود برمی ایند و ما را با مشکلات عدیدهای روبهرو خواهند کرد. مجاهدین افراد نیستند، بلکه این یک اندیشه و طرز تفکر است و با اندیشه و طرز تفکر نمیشود با چوبهی دار و اعدام صحبت کرد».
گزارش آقای جفری رابرتسون، مؤید این نکته است که میتواند یک فتوای مخفی هم وجود داشته باشد. برخلاف موج اول که فتوای روحالله خمینی موجب کشتار گستردهی اعضای مجاهدین خلق شد، در موج دوم که به اعدام گستردهی نیروهای چپ منجر شد، چنین فتوایی در دست نیست.
در جلسهی چهارم دادگاه، بخشی از کیفرخواستی که دادستان در این جلسه قرائت کرد بر اساس شواهد به پنج نوبت شلاق خوردن روزانه زندانیان سیاسی چپ که حاضر به نماز خواندن در زندان نبودند، تفتیش عقاید و شکنجهی آنها تا زمان راضی شدن به نماز خواندن اختصاص داشت.
در جلسهی امروز مجدداً از ابراهیم رئیسی بهعنوان دادستان در «گروه مرگ» یاد شد. از خمینی بهعنوان کسیکه این نظام را تأسیس کرد و این اعدامها را پایه ریخت یاد شد.
در داگاه امروز دادستان اشاره به دو لیست می کند که مربوط به لیست مجاهدین است که چندین بار این اسم را به کار می برد. این لیستها یکی مربوط به ۲۰۱۶ است و آن دیگری مربوط به ۲۰۲۱ است. صفحاتی از آن لیست هم که اسامی شهدا است چند تنی را نام میبرد از جمله: علی حضرتی، سیدعلی بصری، حسین قزوینی و… تعدادی از بچههای دیگری که سر بردار شدند.
دادستان، در بخشی دیگر از اظهاراتاش اشاره به کتابی داشت که از آن به نام «کتاب سیاه» نام برده شد. و یادآور گردید که در این کتاب اسامی ۴۷۹۹ نفر آمده که تماماً اعدام شدهاند. نویسندهی این کتاب مشخص نیست. روند دادگاه در روز چهارم چون سه نشست پیشین دادگاه نشان داد که حمید نوری فعلاً در مقام شنونده است و بعدتر در ماه آذر (نوامبر) ۲۰۲۱، فرصت مییابد که طی سه جلسه از خودش دفاع نماید.
این نکته قابل ذکر است که حمید نوری تاکنون، منکر حضور خود در زندان گوهردشت کرج بوده. او در این فرصت تماماً متوجه اظهارات دادستان است و از طریق دریافت ترجمهی حرفها و اظهارات دادستان و شاکیان، مرتب از حرفها نت برداری مینماید تا در فرصت مناسب بخواهد به آنان پاسخ دهد. باید منتظر بمانیم و ببینیم با آمدن شاکیان و شاهدان پُرشمار به صحن دادگاه، آیا او پاسخی برای اظهار نظر خود خواهد داشت؟ آینده نشان خواهد داد…
برپایهی یادداشتهای پیشینم برآنم:
دادخواهی همین است! هم صدا شدن با مادران، پدران، همسران و فرزندان همهی ایرانیان خفته در خاورانهای ایران، بدون گره زدن نامِ مبارزان با وام خواهی حقوق بشری اتحادیهی اروپا که نمایندهاش در جریان مضحکهی نشست قاضی مرگ ابراهیم رئیسی بر تخت قوهی اجرایی مهمان این جانی و حاکمیت جنایتکار بودهاند .
باری کار ما از امروز با دادگاه و محاکمه حمید نوری در استکهلم تازه آغاز شده است، پژواک صدای دادخواهی همهی مردمان رنج کشیده و داغدار، به وسعت ایران باشیم !
نکتهی آخر اینکه: هوای امروز استکهلم حسابی بارانی بود و فعالین سیاسی گروهبندیهای گوناگون با چتر و بارانی به تن، چند به چند در فضای پیرامون دادگاه اجتماع کرده و بعضاً در حال بحث و گفتگو و مصاحبه با رسانههای گوناگون، روند دادگاه را دنبال میکردند. تا یادداشتی دیگر …
گزارش پنجمین روز محاکمهی حمید نوری (عباسی) از استکهلم
شنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۰ برابر با ۲۱ اگوست ۲۰۲۱
سه شنبهی گذشته ۱۹مرداد ۱۴۰۰ برابر دهم اگوست ۲۰۲۱ اولین جلسهی دادگاه حمید نوری، دادیار پیشین زندان گوهردشت کرج، در شهر استکهلم سوئد آغاز گردید. در حال حاضر دومین هفتهی محاکمه نوری در شهر استکهلم سوئد و پنجمین صحنهی دادگاه و محکمهی وی را شاهدیم.
در یادداشت سومم که به تاریخ پنجشنبه ۲۱ مرداد، برابر با ۱۲ اگوست از این دادگاه نوشتم: «در جلسهی آینده، دادستان استکهلم ادامهی کیفرخواست را قرائت خواهد کرد و پس از آن دادگاه به دفاعیات وکیل نوری گوش خواهد داد».
در چهارمین یادداشتم از جانب فعالان گفتگوهای زندان توضیح مسؤلانهی رفقا در معرفی کتابی به نام (کتاب سیاه) که دادستان در کیفرخواست دیروز خود از آن یاد کرد که عیناً در این گزارش آمده است.
روز چهارم #دادگاه_حمید_نوری در روز سه شنبه ۲۶ مرداد ۱۴۰۰ برابر با ۱۷ اگوست ۲۰۲۱، دادستان، در بخشی از اظهاراتش اشاره به کتابی داشت که از آن به نام «کتاب سیاه» نام برده شد. و یادآور گردید که در این کتاب اسامی ۴۷۹۹ نفر آمده که تماماً اعدام شدهاند. در گزارشات مربوط به این دادگاه آمده که “نویسندهی این کتاب مشخص نیست”. لازم به اطلاع است که نام کامل این کتاب: «کتاب سیاه ۶۷، اسناد نسلکشی کمونیستها، انقلابیون و زندانیان سیاسی ایران»، نشر #گفتگوهای_زندان ، سال ۱۳۷۸ میباشد.
در این کتاب اسامی و فهرست تکمیلی ۴۷۹۹ نفر از جانفشانان وجانباختگان کشتار سراسری تابستان ۱۳۶۷ ثبت شده است. این کتاب در لینک زیر در دسترس همگان قرار دارد. ****
حال دادگاه حمید نوری (عباسی) بعد از دو روز تعطیلی، صبح روز جمعه ۲۹ مرداد ۱۴۰۰ برابر با ۲۰ اگوست ۲۰۲۱ در شهر استکهلم، پایتخت سوئد، از سرگرفته شده است.
در دو سوی صحنه در روز پنجم دادگاه حمید نوری، یعنی بیرون دادگاه و در مقابل آن جمعی از ایرانیان همچنان تجمع داشتند و دسته دسته در کنار هم بودند تا از نزدیک در جریان روند دادگاه باشند و حمایت خود را از اجرای عدالت ابراز نمایند.
دادگاه نیز با اظهارات دادستان و وکلای شهود و شاکیان و خانوادههای داغدار و سپس وکیل متهم آغاز به کار کرد.
کریستینا لیندوف کارلسون، دادستان استکهلم برای چندمین بار به شرکت حمید نوری (عباسی) در «هیئت مرگ» اشاره نمود. هیئت ۹ نفرهایکه ابراهیم رئیسی (رئیس جمهور فعلی ایران) هم در آن عضو بوده است. دادستان پیشتر هم متذکر شده بود: «رئیسی در جریان اعدامهای سال ۶۷ معاون دادستان تهران و یکی از اعضای هیئت منصوب روحالله خمینی برای اعدام زندانیان، مشهور به هیئت مرگ بود».
در آغاز کار روز جمعه، وکیل سه تن از شاکیان مجاهدین صحبت کرد.
نمایندهی وکلای شاکیان اولين جرم حمید نوری را «نقض حقوق بشر» و جرم دوم او را « جنايت و قتل» ذکر کرد.
آنها بر درخواست غرامت برای خانواده بازماندگان تأکید کردند و گفتند شاکیان نیز همچون دادستان خواستار مجازات نوری هستند.
سپس لارس هولتگرن، وکیل حمید نوری که امروز برای اولین بار سخن میگفت: «موکلش حمید نوری که به ظن دست داشتن در اعدامهای سال ۱۳۶۷ در سوئد در زندان است، “بیگناه” و شواهد ارائه شده “ضعیف”» دانست. او تمام اظهارات تاکنونی علیه نوری را رد کرد. و اظهار داشت: «شاهدان و شاکیان با همدیگر همدستی کردند و افکار یکدیگر را میشناختند». وی افزود: «این جمع از زمان برپایی دادگاه نمادین “ایران تریبونال” همدیگر را شناختند» و متذکر شد که: «شاهدان این دادگاه با انگیزههای سیاسی مدتها با هم در ارتباط بودهاند و اظهاراتشان را هماهنگ کردهاند به همین دلیل شهادت آنها نباید پذیرفته شود».
وکیل نوری، لارس هولتگرن، در ادامه گفت: «جنگ میان حکومت ایران و سازمان مجاهدین، یک جنگ داخلی بوده است و نباید آنرا به مثابه جنایت جنگی پنداشت» و «طرح جنایت جنگی طبق قوانین بینالمللی در این رابطه، مناسبتی ندارد». وکیل در ادامه گفت: «بعد از دستگیری نوری مسایل زیادی علیه موکلش در شبکههای اجتماعی منتشر و در تلویزیون میهن مطرح شده و به همین خاطر پلیس سوئد نیز نتوانست با وجود چنین فضایی، بیطرفانه تحقیقاتاش را انجام دهد».
وکیل نوری در ادامه طرح چنین ادعایی، افزود: «موکلش “حمید نوری” زمانی که ادعا میشود که این اعدامها در تابستان ۱۳۶۷صورت گرفته، در مرخصی ۴ ماهه برای دختر تازه به دنیا آمدهاش و در کنار همسرش بوده است… و همچنین نمىتواند باور كند اعدامهای مورد اشاره در زندان گوهردشت رخ داده باشد…» همچنین گفت: «فرمان روحالله خمینی برای اعدام زندانیان سیاسی در سال ۶۷ مهر و تاريخ ندارد و معلوم نيست كه اصل باشد». وی تأکید کرد: «اين نامه در كتاب خاطرات آیتالله منتظری منتشر شده و نمیتواند مدرک معتبری باشد» و ادعا کرد: «چون زمان زیادی از کشتارهای ۶۷ گذشته، اظهارات شاهدان اعتبار قانونی ندارد… زمان زیاد از اعدامهای دهه شصت و همچنین انگیزههای سیاسی شهود، اظهارات آنها در دادگاه اعتبار قانونی ندارد».
در پنجمین نشست دادگاه، وکیل نوری، لارس هولتگرن، اظهارات دادستان استکهلم را مبنی بر اینکه حکومت ایران در خواست بازرسی از زندان گوهر دشت را نداد، زیر سئوال برد و در بخش دیگری از اظهاراتش گفت: «در برابر عدم درخواست بازدید از زندان گوهر دشت، دادستان نمیتواند به عکسهای شاکی و شاهدان در مورد وضعیت آن اتکا نماید». در مقابل اظهارات وکیل نوری، هم دادستان و هم کاوه موسوی سخن گفتند.دادستان با صراحت بیان داشت: «اتهامات حمید نوری، نقض حقوق بین الملل، جنایت بزرگ و قتل عمد است» و با اشاره به پشتیبانی مسئولان جمهوری اسلامی از این قتلعام گفت: «نورى جزو شكنجهگران زندان بوده است».
همچنین دادستان صحبتهای پیشین خود را تکرار نمود: «من برآنم؛ موج دوم اعدامها از ٢٧ آگوست تا ٦ سپتامبر سال ۱۹۸۸ میلادی اجرا شد و اين بار فقط اعضای سازمان مجاهدين نبودند، بلكه چپها و كسانی كه به خدا باور ندارند هم اعدام شدند».
دادستان تأکید کرد: «ما مدعى هستيم حميد نورى در موج دوم اعدامها هم نقش داشته، زندانیها را به هيئت مرگ میبرده، بازجويى میكرده و آنها را براى اعدام به بخش مخصوص منتقل میکرده است».
اما در واکنش به اظهارات وکیل حمید نوری، کاوه موسوی، قاضی دیوان بینالمللی داوری و شاکی پرونده گفت: «من تبریک میگویم که این وکیل کارش را با وجدان انجام میدهد؛ اما بعید میدانم او تجربهی کافی در دعاوی جنایات بینالمللی داشته باشد و من به واسطهی تجربهام در خصوص روآندا، یوگسلاوی و شیلی میگویم که ما با [شواهدی] کمتر از یک عکس، جنایتکارانی که هزاران نفر را کشته بودند، مجازات کردیم، نمونهاش سروان اورتیس در سوئد».
کاوه موسوی، مدرس پیشین حقوق در دانشگاه آکسفورد اضافه کرد: «حرف آخر را محکمه میزند و دادستانهای با تجربه متخصص ادارهی جنایات جنگی دلایل ما را کافی دانستند که آقای نوری را اول در فرودگاه بازداشت کردند و بعد قاضی را قانع کردند که او را برای یک ماه در بازداشت نگه دارند».
در حاشیهی دادگاه و در ارتباط با اظهاران وکیل نوری، خانم ویدا رستم علیپور که در دههی ۶۰ و سال ۶۷ همسر و برادرش را از دست داده و از خانوادههای دادخواه در این دادگاه است؛ طی گفتگویی نظر خود را چنین بیان نمود: «من همسر مجید ایوانی هستم که جنایتکاران اسلامی همسر و بردارم را در کشتار ۱۳۶۷ از من گرفتند؛ مشخص است وقتی جمهوری اسلامی تمام بچههای ما را میکشد، خانوادهها با هم تماس میگیرند، با هم تبادل نظر میکنند، یک جا جمع میشوند و دادخواهی مینمایند و این امر عجیبی بود که وکیل نوری برای فرار از واقعیت موکل جانیاش مطرح کرد».
جدا از این خانوادههای چندی در برابر ادعای وکیل نوری که شهادت شاهدان را مشمول مرور زمان دانست و قابل استناد ندانست، میگفتند: «اظهارات شاهدان شامل مرور زمان نمیشود. همانطور که در دادگاه نورنبرگ و دادگاههای پس از فروپاشی حکومت خونتای آرژانتین، شهادت شاهدان شامل مرور زمان نشده است».
در گزارش خبرگزاری سوئد آمده است: «لارس هولتگرن، وکیل حمید نوری معتقد است که پرونده بر شواهد بسیار ضعیف استوار است و انتساب عکس و هویت مظنون به درستی انجام نشده است». خبرگزاری سوئد برای معرفی افکار عمومی جامعه سوئد برای چندمین بار متذکر میشود: «این مرد “حمید نوری” ۵۸ ساله که اکنون به ظن نقض قوانین بینالمللی و دست داشتن در کشتار سال ۶۷ در سوئد تحت بازداشت است، برای ملاقات با بستگانش به این کشور سفر کرده بود.
حمید نوری روز شنبه (۹ نوامبر) به محض ورود به فرودگاه استکهلم بازداشت شد و روز چهارشنبه (۱۳ نوامبر) حکم بازداشت او برای یک ماه تمدید شد تا شاکیان زمان کافی برای جمعآوری ادله داشته باشند و این روند تجدید ماهانه بازداشت همچنان تا مقطع تشکیل دادگاه استکهلم ادامه یافت !» آقای هولتگرن در پاسخ به تماس بی بی سی فارسی گفت: «اجازهی اظهار نظر در این مورد را ندارم»!
برپایهی یادداشتهای پیشینم برآنم:
دادخواهی همین است! همصدا شدن با مادران، پدران، همسران و فرزندان همهی ایرانیان خفته در خاورانهای ایران، بدون گره زدن نامِ مبارزان با وام خواهی حقوق بشری اتحادیهی اروپا که نمایندهاش در جریان مضحکهی نشست قاضی مرگ ابراهیم رئیسی بر تخت قوهی اجرایی مهمان این جانی و حاکمیت جنایتکار بودهاند .
باری کار ما از امروز با دادگاه و محاکمهی حمید نوری در استکهلم تازه آغاز شده است، پژواک صدای دادخواهی همهی مردمان رنج کشیده و داغدار، به وسعت ایران باشیم !
نکتهی آخر اینکه: روزجمعه در هوای خوب استکهلم،فعالین سیاسی گروههای گوناگون دو به دو و چند به چند در فضای پیرامون دادگاه اجتماع کرده و بعضاً درحال بحث و گفتگو و مصاحبه با رسانههای گوناگون، روند دادگاه را دنبال میکردند.
جلسه بعدی دادگاه، روز دوشنبه ۲۳ اوت برگزار خواهد شد. تا یادداشتی دیگر …
گزارش ششمین روز محاکمهی حمید نوری (عباسی) از استکهلم
اقای سفیر بهتر آنکه خفه شوید وازاین همه مادران داغدارو دادخواه وهمنسلان ما که درهرنوبت دادگاه استکهلم دربرابرآن به صف می گردند تا داد خود بستانند، شرم کنید!
امیرجواهری لنگرودی
دوشنبه ۱ شهريور ۱۴۰۰ برابر با ۲۳ اگوست ۲۰۲۱
با ورود به هفتهی سوم محاکمهی حمید نوری(عباسی) جلسهی ششم دادگاه، صبح دوشنبه ۱ شهريور ۱۴۰۰ آغاز شد.
در فاصلهی دو روز تعطیلی (شنبه و یکشنبه) دادگاه، سروکلهی سفارت چیها نیز پیدا شد و خبرهایی مبنی براینکه احمد معصومیفر، سفیر ایران درسوئد روز شنبه ۲۱ اوت/۳۰ مرداد با حمید نوری، دادیار سابق قوه قضائیه جمهوری اسلامی ایران و متهم به مشارکت در کشتار سال ۶۷ ملاقات داشته منتشر شد.
سفیر جمهوری اسلامی ۲۱ ماه بعد از بازداشت حمید نوری، و با گذشت پنج جلسه ازمحاکمهی این جنایتکار در شهر استکهلم، تازه به فکر دلجویی وی بر آمد و به ملاقاتش شتافت، تا اطمینان خاطر شخص رئیس دولت عضو هیئت مرگ ابراهیم رئیسی را به او ابلاغ نماید.
معصومی فر، سفیر جمهوری اسلامی در سوئد خبر این ملاقات را در توئیتی نوشت: « پس از ۲۰ روز پیگیری توانسته است با یک «شهروند ایرانی در زندان» در سوئد ملاقات کند». سفیر علیرغم اینکه هیچ اسمی از شهروند ایرانی که ملاقاتش کرده نبرده است ولی نوشت: «او گفته که شکایتی را توسط وکلا تنظیم و به مرجع قضایی تسلیم کرده است و طی یادداشتی به وزارت خارجه و وزارت دادگستری خواستار تحقیق مستقل درباره «نقض حقوق زندانی، ممانعت از معاینه پزشک، هتک حرمتهای اعتقادی واعمال شکنجه جسمی و روحی» مورد ادعا شده است و این موضوع را پیگیری خواهد کرد…» همهی ما که در سوئد به سر میبریم و درگیر محاکمهی حمید نوری هستیم، نیک میدانیم که شخص سفیر بعد از نود و بوقی ضمن رایزنی با خاک ریزهای حاکمیت اسلامی و شخص رئیسی (عضو هیئت مرگ) _ که این روزها بیش از هر مقطعی در صحن دادگاه، در کریدورها و خیابانهای اطراف نامش و شعار مرگ بر او و مطالبهی محاکمهاش برسر زبانهاست _ بر آن شدند که آپارات لانهی جاسوسی در استکهلم، یعنی سفارت چیها را وارد صحنه نمایند تا فضای رسانهها را اشغال کنند.
احمد معصومیفر مفلوک با انتشار تمثال نحس خود در کنار کارل گوستاو شانزدهم، پادشاه سوئد، علیه دولت سوئد، به دادگستری اینجا شکایت برده است. ومزورانه مدعی شد: «شواهد حاکی از کاربرد خشونت و نقض کنوانسیونهای: مقابله با شکنجه و رفتارهای غیر انسانی، ظالمانه و تحقیرآمیز (۱۹۸۴) مواد ۱۲،۱و۱۶حقوق مدنی و سیاسی (۱۹۶۶) مواد ۱۰،۹،۷و۱۴ و کنوانسیون اروپایی حقوق بشر (۱۹۵۰) مواد ۵،۳و۷ است»
مقام سفیرنظام اسلامی درسوئد ازکاربرد«خشونت» ورفتار«ظالمانه» و «تحقیرآمیز» در زندان سوئد صحبت به میان میآورد تا به مانند همهی مقامات بلندپایهی حکومت اسلامی گمان زنی نماید و دروغ بزرگ و غیر قابل باور «شکنجه شدن» نوری را در زندان استکهلم به میان افکار عمومی کشاند تا شاید ساده انگاران زمان، این چنین دروغی را پذیرا باشند. برهمگان روشن است که دولت سوئد ازدریافت مالیاتهای شهروندان سوئدی وصرف میلیونها کرون هزینه وگرفتن وکیل ومترجم وترجمهی دقیق صحبتهای خیل شاکیان، شاهدین و خانوادههای دادخواه حاضر در دادگاه، آزادترین صحنهی دادگاه را برای جنایتکار شما، نوری آماده نموده است. اگر دستگاه قضایی سوئد مانند قوه قضائیه شما عمل میکرد، میبایست وکلای حمید نوری را دستگیر و زندانی میکرد؛ به عینه همان کاری که شما با وکیل جسور کارگران هفت تپه (فرزانه زیلایی) وکیل شجاع قتلهای سیاسی زنجیرهای (ناصرزرافشان) وکیل دختران خیابان انقلاب مخالف روسری اجباری (نسرین ستوده) وکیل مدافع مستقل و مردمی (مصطفی نیلی)،وکیل و فعال حقوق بشر(امیر سالار داوودی) وکیل دادگستری وفعال حقوق بشرزندانی(محمد نجفی)، وی خیل بیشمارانی ازنامهای وکلای شریف چون عبدالفتاح سلطانی، گیتی پورفاضل و… دیگر وکلای دستگیرشده، که امروز تعدادیشان در زندان هستند، کردهاید.
امروز حمید نوری با ریشهای آراسته و وکلایی چند، در برابر دادگاه و هیئت منصفه با قیافهای خندان در دادگاه حاضر میگردد و افتان و خیزان سر میجنباند!
یادتان نرفته که بیدادگاه خودتان چگونه در برابر چشمان یک جامعهی هشتاد و پنج میلیونی، گردن نوید افکاری را برای طناب دار فراهم آوردند؟ در همان بیدادگاههای شما «هیئت مرگ» در برابر چند سئوال ساده، نسلکشی راه انداخت که در تاریخ معاصر ایران نمونه ندارد. کارگزاران قصاب شما آن کشتار پُر هراس را با فتوای تاریک اندیشانهی امام مرگتان خمینی و طرح پرسشها چند کلمهای از زندانی: «آیا به خدا اعتقاد داری؟»، «آیا مسلمان هستی؟» ، «آیا به اسلام اعتقاد داری؟»، «آیا حاضری برای اعتراف به تلویزیون بیایی؟»، «آیا حاضری در جنگ با عراق از روی مین، عبور کنی؟» به راه انداختند و با سئوالاتی از این نوع چندین هزار تن از همنسلانمان که تن به این انگیزاسیون شرمآور و بی پایه ندادند را در صف مرگ جای دادند. همین حمید نوری(عباسی) جنایت کار شما، آنان را از راهروی مرگ عبورمیداد و به پای چوبهی دار میبرد و به قولی طناب کششان میکرد. این جانور، امروز برپایهی کیفرخواست مستدل دادستان سوئد برای همین جنایاتی که مرتکب شده، محاکمه میشود. سر تا پای حکومت چهل و سه سالهی شما پیش و پس ازانقلاب سرشته از خون و جنون و کشتار است، از آتش زدن سینما رکس آبادان تا دالانهای خون آلود کوچه و پس کوچههای خورستان، همه و همه سراچهی جنایت خون چگان شما است. امروز متوهمترین مزدوران حکومتی شما هم حتی نمیتوانند به انکار عملکرد ننگین شما برآیند.
حضرت سفیر که با جای گرفتن در جوار شاه سوئد، خواستهای خود را به سلطنت ناداشتهات، مفتخر کنی و خودی نشان دهی، بدان و آگاه باش چنانچه دادگاه سوئد به فرجامی نتیجه بخش بیانجامد، پیشدرآمدی خواهد بود برای محاکمات بعدی یکایک آن جنایتکاران تاریخ که در صدر تا ذیل حکومت شما نشستهاند!
و اما خوب است این سفیر نا محترم به این پرسش هزاران هزار ایرانی ساکن سوئد هم پاسخ دهد: «آیا تا به امروز از خودتان پرسیدهاید و میدانید چه تعداد ایرانی درسوئد به دلایل مختلفی زندانی هستند؟
آیا برای تک تک آنان به همین مقدار وقت و انرژی صرف میکنید؟ یا اینکه جانی جانیتکاری با مشخصهی حمید نوری، برای شما و سرانتان تافتهای جدا بافته است؟
به نوشته خودتان بیش از بیست (۲۰) روز پیگیری کردی تا با یک «شهروند ایرانی» البته یک جنایتکار، که حاضر نشدی نام ننگین او را بر زبان آوری، به دیدار و دلجویی او مینشینی؟؟
از هک شدن دوربینهای زندان اوین خبر نداری و تصاویر منتشر شده را نمیبینی در زندانهای حکومت اسلامی، ضرب وشتم شدید زندانیان به دست مأموران زندانبان شما دربرابر چشمان مردمان ما در درون و برون کشور نمایش داده شد؟ این فیلمهای کوتاه زندان اوین، امروز توسط خانوادههای دادخواه به دادگاه سوئد سپرده میشود تا مورد داوری دادگاه قرار گیرد. یادمان نرفته حادثه تلخکام شکنجه در زندان کهریزک و شکنجه کردن کارگرانی همچون اسماعیل بخشی ازچهره های شناخته شده نیشکرهفت تپه، و امروزمحکوم کردن اسماعیل گرامی کارگر بازنشسته به زندان و شلاق که همه این اعمال حکومتگران، ازمصادیق بارز« جنایت علیه بشریت» تلقی می گردد. به بند کشاندن سپیده قلیان و آتنا دائمی و بیشمار فعالان زن شناخته شده در زندانهایی که درآن به بشریت وانسانیت بهطورمدام توهین و ناراستی روا داشته میشود!
اقای سفیربهترآنکه خفه شوید و ازاین همه مادران داغدار و دادخواه و همنسلان ما که درهر نوبت دادگاه در برابر آن به صف شدهاند، شرم کنید!باری امروزدوشنبه ۱ شهريور برابر ۲۳ اگوست، روزاول ازهفتهی سوم دادگاه حمید نوری در استکهلم برگزار شد.
امروز ابتدا وکلای مدافع حمید نوری توضیحاتی دربارهی برخی از اسناد ارائه شده توسط دادستانها و لیست اسامی زندانیان اعدام شده ارائه دادند. اما بیشتر جلسه به اظهارات ایرج مصداقی، زندانی سیاسی سابق در دههی ۶۰ اختصاص داشت. او طی صحبتهایش با جزئیات به وقایع سال ۶۷، چگونگی اعدام زندانیان سیاسی و توصیف بندهای مختلف زندان گوهردشت پرداخت.
در دادگاه امروز، آنچه قابل توجه مینماید: اظهارات وکیل مدافع نوری با اشاره به کتاب حسین فارسی است که روایتهای ارائه شده را مقایسه کرد و گفت که در این روایتها نقشهای متفاوتی برای عباسی ارائه شده است و به این ترتیب دربارهی نقش او در اعدامهای ۶۷ تشکیک کرد.
وکیل نوری میگوید مشخص نیست این لیستها ازکجا آمده و چه کسی آنها را نوشته، چگونه و با چه روشهایی تهیه و نوشته شده؟
وکیل نوری تأکید کرد که موضع موکلش این است: «این اعدامها هرگز رخ نداده و با توجه به اینکه مشخص نیست این لیستها چگونه نوشته شده، نمیتواند اتهامات را بپذیرد».
باید به وکیل مدافع حمید نوری گفت: پیش از شما، خود سران نظام در اساس منکر وجودی آدمی با مشخصهی حمید نوری شدهاند، به طوری که پیشتر در تاریخ ۲۶ نوامبر ۲۰۱۹، حسن نوروزی، سخنگوی وقت کمیسیون قضایی مجلس ایران، ضمن تکذیب هویت حمید نوری گفته بود: «ما چنین شخصی نداریم که سال ۶۷ دادیار باشد و امروز او را دستگیر کرده باشند… طبیعتا کسی که در آن مقطع دادیار بوده، اکنون نیز در داخل ایران قاضی است….».
پیشتر اگنس کالامار گزارشگر ویژهی اعدامهای فراقانونی در سازمان ملل متحد، دربارهی این دادگاه سوئد نوشته بود: «این اولین گام مهم به سوی عدالت درباره کشتار سال ۱۹۸۸ در ایران است. حمید نوری باید به اتهام جنایت علیه بشریت و بر مبنای اصل “صلاحیت قضایی جهانی” محاکمه شود!»
در مقابل چندی پیش جاوید رحمان، گزارشگر ویژهی حقوق بشر سازمان ملل در مصاحبه با خبرگزاری رویترز گفت که طی سالهای گذشته دفتر وی شهادت افراد مختلف و شواهدی را در این رابطه جمعآوری کرده است که اگر شورای حقوق بشر سازمان ملل یا سایر نهادها آمادهی آغاز تحقیق بیطرفانه در این زمینه باشند او آماده است این شواهد را در اختیار آنان بگذارد.
او درعین حال گفت: «نگران گزارشهای مربوط به نابودسازی گورهای دستهجمعی این زندانیان از سوی جمهوری اسلامی است».
ابراهیم رئیسی، رئیس جمهور جدید جمهوری اسلامی، یکی از متهمان اصلی این کشتار و از اعضای گروهی موسوم به «هیئت مرگ» در زمینهی اعدامهای سال ۱۳۶۷ است.
ابراهیم رئیسی در آن زمان معاون دادستان تهران و یکی از اعضای هیئتی بود که تصمیمگیری دربارهٔ اعدام زندانیان به آن واگذار شده بود.
سازمان عفو بینالملل شمار زندانیان اعدام شده در آن سال را حدود پنج هزار نفر اعلام کرده و در گزارشی در سال ۲۰۱۸ گفته است «تعداد واقعی میتواند بیشتر باشد».
کارمندان سفارت تروریستی جمهوری اسلامی در سوئد بعد از پنج جلسه دادگاه و دیدن سمت و سوی آن دستپاچه شدند و دارند از همه ابزارهای ممکن برای جهت گیری جدید دادگاه بهره میگیرند… باید به این تهاجم جدید سفارتچیها پوزبند زد!
دوست دانشجویی بعد از افاضات جناب سفیر نوشته: «همین اظهارات نشانهی پیشرفت دادگاه است، این حضرات که تا حال حرکتی نکرده بودند، معلوم نمود که برنامههایی که از قبل داشتند، پیش نرفته و حالا راهکارهای دیگری را شروع کردند. چرا که هر جلسهی چنین دادگاهی یک سویهی افشاگری جهانی با خود دارد و به آن سمت پیش میرود که اسامی دیگری نیز مطرح و نقشهای آنان نیز رونمایی شود»!ازرخدادهای امروزبیرون دادگاه دراستکهلم، اجتماع بزرگ اعتراضی هواداران سازمان مجاهدین بود که ازنقاط گوناگونی به استکهلم آمده بودند تا خواستار محاکمهی آمران کشتار در ایران شوند.
باید با صراحت گفت: آنان که کشتار دههی شصت را انکارمیکنند و میخواهند واقعیت وجودی خاورانهای ایران و فریاد مادران، پدران، همسران و فرزندان، یا خواهران و برادران آن جانفشانان را درکنار این عکسها و خاطرات نگاشته شده انکار کنند، خود از مصادیق «جنایت علیه بشریت»اند. زنده و مردهی آنان، در پیشگاه خانوادههای دادخواه و افکار عمومی جامعه ما باید به محاکمه کشیده شوند. ما نه میبخشیم و نه فراموش میکنیم!
برپایهی یادداشتهای پیشینم برآنم:
دادخواهی همین است! هم صدا شدن با مادران، پدران، همسران و فرزندان همهی ایرانیان خفته در خاورانهای ایران، بدون گره زدن نامِ مبارزان با وام خواهی حقوق بشری اتحادیهی اروپا که نمایندهاش در جریان مضحکهی نشست قاضی مرگ ابراهیم رئیسی بر تخت قوهی اجرایی مهمان این جانی و حاکمیت جنایتکار بودهاند .
باری کارما از امروز با دادگاه و محاکمه حمید نوری در استکهلم تازه آغاز شده است، پژواک صدای دادخواهی همهی مردمان رنج کشیده و داغدار، به وسعت ایران باشیم !
قرار است در جلسهی بعدی دادگاه استکهلم، پایتخت سوئد، که روز چهارشنبه ۳ شهریور(۲۵ اوت) برگزار میشود، دنبالهی اظهارات ایرج مصداقی مطرح شود.
تا یادداشتی دیگر …
دیپلماسی جدید سفارت تروریستی جمهوری اسلامی در سوئد / بعد از پنج جلسه دادگاه و دیدن سمت و سوی آن دستپاچه شدند و دارند از همه ابزار های ممکن برای جهت گیری جدید دادگاه بهره می گیرند … باید به این تهاجم جدید سفارتچی ها پوزبند زد!
سفیر ایران احمد معصومی فر در استکهلم ، کشور سوئد را به نقض کنوانسیونهای جهانی متهم کرد!
به نوشته سایت دویچه دوله آمده است : «احمد معصومیفر با انتشار دو پست توییتری از دیدار خود با حمید نوری در زندان خبر داده است. او در این دو پست اشارهای به نام حمید نوری و اتهامات او نکرده است.سفیر جمهوری اسلامی ایران مدعی شده که پس از ۲۰ روز پیگیری امکان ملاقات با یک “شهروند ایرانی در زندان” شده است. او از کاربرد خشونت و نقض کنوانسیونهای بینالمللی سخن گفته و مدعی شده که این شهروند ایرانی در زندان مورد شکنجه، “رفتارهای غیرانسانی و تحقیرآمیز” واقع شده است.
معصومیفر در پست توییتری مکمل نوشته است: «شکایت توسط وکلا به مرجع قضایی تسلیم و طی یادداشتی به وزارت خارجه و وزارت دادگستری خواستار تحقیق مستقل در خصوص نقض حقوق زندانی، ممانعت از معاینه پزشک، هتک حرمت های اعتقادی واعمال شکنجه جسمی و روحی شهروند ایرانی شدم.» اقای سفیر بهتر آنکه خفه شوید وازاین همه مادران داغدارو دادخواه وهمنسلان ما که درهرنوبت دادگاه استکهلم دربرابرآن به صف می گردند تا داد خود بستانند، شرم کنید!
این هم یک گوشه ای از ادعا تا عمل اسلامی این حضرات / کپی برابر اصل است !!
ویرانی نظام اقتصاد ایران اسلامی
سحر حاجی قادر مرحومی
امروزه کمتر عاملی درتعیین سرنوشت ملت ها همانند اقتصاد از نقش حیاتی برخوردار است. حتی استقلال وتمامیت ارضی کشورها نیز درگرو یک اقتصاد سالم و پویاست. ثبات، پیشرفت جامعه، سرنوشت نسل های آینده، رفاه و امنیت نسل حاضر، موقعیت واعتباربین المللی کشور، همه وهمه وابسته به سلامت و رشد مداوم اقتصاد کشوراست. از این روباید تخریب اقتصاد کشوررا در حکومت اسلامی به منزله تجاوز به اساسی ترین حقوق یکایک شهروندان ایران دانست. چه بسا که در آینده لطمات کوتاه مدت وبلند مدت ناشی ازسوء مدیریت، بی لیاقتی، فساد وچپاول بیسابقه منابع کشورطی چهار دهه گذشته را تاریخ نگاران هم طراز با فاجعه مغول وحمله اعراب ارزیابی کنند.سرانجام عامل اصلی ریزش و نابودی نظام اسلامی، فساد حکومتی و فروپاشی اقتصاد کشورخواهد بود. فروپاشی اقتصادی زمانی که آغاز می شود بر خلاف مسائل سیاسی با زور و سرکوبی امکان چیره شدن بر آن وجود ندارد. اشتباهات مدیریتی و سوء سیاست های اقتصادی اندک اندک انباشته می شوند و زمانی که به مرحلۀ اشباع رسیدند دیگر مهار کردن آن ها با نطق و خطابه و حتی خشونت و سرکوب امکان پذیر نیست. در نتیجه، فساد و ندانمکاری هائی که به دست حکومت بر جامعه تحمیل می شود دارای تأثیرات عمیق، تدریجی واغلب اوقات بحران آفرین است. یکی از اساسی ترین تفاوت های سیاست و اقتصاد دقیقاً در همین نکته پنهان است. در حالیکه در مورد مسائل سیاسی، مثلاً تقلب در انتخابات، زمانی که رژیم با یک عکس العمل سریع مواجه شد توانست تا با سرکوبی بیرحمانه اعتراضات را فرونشاند، اما در رویارویی با فجایع اقتصادی چنین حربه هایی تأثیر گذار نیست. اشتباهات اقتصادی حکومت موضوعی نیست که آثار آن از روزی به روزدیگر قابل مشاهده باشد. همانگونه که در مورد دولت احمدی نژاد مشاهده شد سال ها طول کشیده است تا نتایج اشتباهات بیشمار او و مجموعه نظام جمهوری اسلامی در امور اقتصادی کار را به بحران انفجاری امروز کشانده است. اهّم مسائلی که امروز اقتصاد ایران با آن رو به رو است را نباید یکپارچه به حساب تحریم های خارجی واریز کرد. به احتمال بسیارزیاد حتی اگر تحریمی هم وجود نداشت بیش از هشتاد درصد مسائل و مصائب کنونی در زندگانی روزمره مردم همچنان به جای خود باقی می بود. اگر ایران امروزاز نظرتورم رتبه اول منطقه وسوم جهان راکسب کرده است، و یا اگردر مورد شرایط اشتغال درمیان دیگرکشورها رتبه 152را احراز کرده است، دلیلش را در جای دیگر باید جستجوکرد. به عنوان نمونه، آزادی اقتصادی در ایران از یکصد شصت وهفت کشور دیگر کمتر است. اما درعوض درمورد اعدام ها و تعداد روزنامه نگاران زندانی جمهوری اسلامی درمقام دوم جهانی قراردارد.خانه از پایبست ویران است.در گام نخست باید یادآور شد که نظام جمهوری اسلامی از نخستین روزهای روی کار آمدنش نه تنها از فهم مشکلات و پیچیدگی های اقتصاد مدرن بیخبر و ناآگاه بود بلکه تعمداً با دانش ستیزی و یاغی گری، منکر علم اقتصاد شد. اگرامروز وزیراقتصاد دولت تدبیروامید ناچار به اذعان فشار روز افزون تورم و خطرانفجاربیکاری هشت میلیونی شده است، فراموش نکنیم که دیگر زمامداران رژیم با اقتدا به کلمات قصار آیت الله خمینی در مورد نفی علم اقتصاد، دلخوش بودند. آنگاه که اقتصادانان دلسوز و برجسته درونمرزی در مورد مسائل و مشکلات اقتصادی کشور اظهار نگرانی می کردند یا مورد بی اعتنایی و تمسخر قرار می گرفتند و یا ناگهان خود را در پشت میله های زندان می یافتند. نمونه یکی از این اقتصاددان های زندانی ایران دکتر علی رشیدی است. این مرد دانشمند، دارای دکترای اقتصاد از دانشگاه پنسیلوانیا (که در جهان از رتبه نخست دراین رشته برخورداراست ) استاد پیشین دانشگاه ورئیس انجمن اقتصاددانان ایران طی سی سال گذشته بیش از نیم عمر خود را در زندان، تحت نظر و یا زیر فشار مداوم گذرانده است. از آنجا که نتیجه اشتباهات اقتصادی حکومت برروی هم انباشته می شود، آنهایی که قضاوتشان بر مبنای ظاهر مسائل است، از درک آن عاجزند. در مورد احمدی نژاد مسأله از این هم پیچیده تر بود. این تحفه تحمیلی رهبر به ملت ایران در کمال نادانی به ادعای خودش نیازی به مشاورت اقتصادی احساس نمی کرد. مسأله اساسی آن نیست که آیا او و امثال او باید در مورد اقتصاد صاحب نظر باشند. در دنیای امروزبسیاری از رهبران سیاسی در مورد مسائل مالی و اقتصادی الزاماً دارای تخصص ویژه نیستند اما آنقدر عقل و درایت دارند که در پیرامون خود ازدانش وکارشناسی بهترین و شایسته ترین نخبگان جامعه خود بهره مند شوند.اندکی پیش از آنکه دامنه فساد و تباهی اقتصادی به جایی کشیده شود که مجبور شوند به جای احمدی نژاد به دامان حسن روحانی پناه برند، آنقدر گند فساد سپاه بالاگرفته بود که به مشام “خان” هم رسیده بود! حتی محسن رفیقدوست، نخستین وزیر سپاه و رئیس پیشین بنیاد به اصطلاح مستضعفان به هم قطارهای خود این چنین درس صداقت و اجتناب از آلودگی و فساد می داد: ” سپاه نباید سیاسی، تجاری و جناحی عمل کند. اگر یک سپاهی قرار است در سیاست دخالت کند باید از سپاه خارج شود. سپاهی نباید سیاسی شود”. رئیس سابق بنیاد مستضعفان می گوید:” من با این مسأله که سپاه تجارت کند مخالفم. با این مسأله که سپاه وارد صنایع نظامی شود یا در کار ساخت و ساز نیز ورود کند مخالفم”. وی سرانجام در آن زمان صحبت های خود را اینگونه جمع بندی می کند”: مردم باید نسبت به ورود سپاه به مسائل اقتصادی روشن شوند.” شوری کار به جایی رسیده است که حتی محسن رفیقدوست که اکثر شرکت ها، سازمان های اقتصادی- کشاورزی و تجاری بخش خصوصی را با زور سپاه مصادره کرد و زمانی مدعی شد که بر یکی از بزرگترین (و احتمالا فاسدترین و نامشروع ترین) ساختارهای اقتصادی جهان ریاست می کند، امروز در مصاحبه با ایسنا این چنین سخن از منع دخالت سپاه در امور اقتصادی به میان می آورد. باید اکنون که اقتصاد کشور در سراشیب سقوط هر لحظه سریعتر پیش می رود به مصداق مثل معروف که از کشتی در حال غرق شدن نخست موش ها وحشرات فرار می کنند، این چنین شاهد جا نماز آب کشیدن های عاملین اصلی فساد وتباهی باشیم.بی اعتنائی به اعلام خطرهای اقتصاددانان درونمرز.زمانیکه درمشکلترین شرایط اختناق و سرکوب، گروهی از استادان اقتصاد در درونمرز با تقبل خطر بازداشت، بازنشستگی زود هنگام و انواع واقسام دیگرمخاطرات معمول در جمهوری اسلامی، باکمال شهامت به بهانه ارسال نامه ای به احمدی نژاد شرایط انفجاری اقتصاد کشورراتشریح کردند مورد شماتت و استهزای وی قرارگرفتند.آن ها درنامه خود یادآورشده بودند که درنتیجه سوءسیاست های اقتصادی دولت ” بیم آن می رود که استمراراین بحران دردرازمدت به تشدید تعارضات اجتماعی و سیاسی منجرشود و کیان کشور را به مخاطره اندازد.” معلوم نیست چرا این کارشناسان هنوزدرجبین این کشتی به گِل نشسته نور رستگاری مشاهده می کردند و یا از روی “مصلحت” مینوشتند: “به گمان ما در شرايط کنونی، تداوم سياستهای گذشته به هيچوجه در جهت منافع نظام و ملت بزرگ ايران نيست. از اينرو مسئولان ارشد نظام را مصرانه به بازنگری اساسی در رويکردهای گذشته و کنونی دعوت میکنيم. در سالهای پيشِ رو، بيش از هر زمان ديگر، عزت ملت ايران به تصميمات مسئولان بلند پايه نظام و شيوه سياست گذاری آنان بستگی خواهد داشت. ضمن زنهار به مسئولان کشور، همه انديشمندان کشور را به مشارکت فکری در چارهجويی برای برون رفت از اين وضعيت دشوار، دعوت می کنيم.”اين صاحبنظران اقتصادی در آن هنگام یادآور شدند که در خردادماه سال ۱۳۸۵، يعنی يک سال پس از روی کار آمدن دولت محمود احمدی نژاد ۵۵ استاد اقتصاد دانشگاه های ایران در نامه ای به محمود احمدی نژاد نسبت به پيامدهای سياست های دولت وی هشدار داده بودند. آن ها در ارتباط با هدفمندی یارانه ها و تورم در کشورچنین نوشتند:” به نظر ما اجرای هدفمندی يارانه ها در شرايط بی ثباتی سياسی و اقتصادی نه تنها متضمن آثار مثبت متصور بر آن نيست بلکه می تواند به جهت تامين عدالت اجتماعی و تخصيص منابع، نتايجی برخلاف آن داشته باشد.” زنگ خطر و اعلام فروپاشی اقتصاد کشور را می توان در لابلای نامه این استادان اقتصاد در درونمرز گمانه زد: “در برنامه چهارم پيش بينی شده بود نرخ متوسط تورم ۹.۹ درصد در سال شود. اما، بر اساس آمار رسمی، تورم در دوران برنامه چهارم بهطور متوسط به ۱۶.۱ درصد رسيد. اين نرخ در دو سال بعد يعنی سالهای ۱۳۸۹ و ۱۳۹۰ به ترتيب ۱۲.۴ درصد و ۲۰.۶ درصد شد. آخرين گزارش بانک مرکزی جمهوری اسلامی حاکی از آن است که نرخ تورم در يکساله منتهی به پايان دی ماه سال ۱۳۹۱ به ۲۸.۷ درصد رسيده بود. سال آينده، با توجه به بحران ارزی موجود، ادامه تحريمهای اقتصادی و تشتت در نظام تصميم گيری کشور، نرخ تورم سير صعودی بپيمايد. برآورد بانک مرکزی برای سال۱۳۹۱،۳۲درصداست.”دولت روحانی مدعیست که خزانه کشور خالی است، بانک ها ورشکسته هستند وبودجه کشورازکمبود سرشاربرخوردار است. احتمالاً این آمار وحشتناک و بی سابقه است که عوامل رژیم را این چنین نگران کرده است که سعی می کنند همه کاسه کوزه ها را بر سر احمدی نژاد بشکنند و اورا قربانی سیستم سراپا فساد کنند. کار به جائی کشیده است که عوامل ودست نشاندگان رژیم نیز سعی میکنند با فریادهای اعتراضی مردم همصدا شوند. مسئولان نظام آنچنان سخن میگویند که امروزمتصدی امورشده اند. چراکسی نمی پرسد احمدی نژاد از کجا آمد وبا چه جنایاتی اورابه ملت تحریم کردند؟ آنچه امروز در ایران می گذرد شروع پایان یک رژیم فاسد، بی لیاقت و بسیار ظالم است. این حکومت مانند هر سیستم سیاسی و اقتصادی دیگر بسیار پیچیده و به هم تنیده است از اینرو نباید همه اشتباهات، فساد ، کجروی ها و ندانم کاری ها را یکسره به حساب احمدی نژاد رقم زد. امروز نظام جمهوری اسلامی برای برائت خود و لجن مال کردن احمدی نژاد این شیوه رابرگزیده است. فراموش نکنیم احمدی نژاد ثمره نظام جمهوری اسلامی است و نه موجد یا معمار آن. شکوه و شکایت از احمدی نژادها ورژیم پشتیبان او چاره ساز آینده ایران نیست.تنها درپناه یک برنامه جامع برای باز سازی کشوروایجاد شرایط لازم برای تامین وسائل وکادرضروری برای چنین پروژه ای می توان به نجات کشور وبه شکوفائی مجدداقتصاد ایران امیدوار بود. در پیروی از این مسیراکنون نوبت جامعه اقتصادانهای ایرانی در برونمرز است که به یاری همکاران درونمرزی خودوارد عمل شوند وبا یک بررسی وشناسائی دقیق از مشکلات بنیادی اقتصادی کشوربرنامه وراهکارهای سازنده خود راعرضه کنند.
نقش سید ابوالقاسم کاشانی در کودتای ننگین ۲۸ مرداد ۱۳۳۲
آذر ارحمی
” آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی ، کمتر از ۳ هفته پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و سرنگونی دولت محمد مصدق در گفتگو با روزنامه مصری اخبار الیوم دیدگاه های خود را درباره دولت مصدق و کودتای ۲۸ مرداد تشریح کرد.
وی در پاسخ به سوال اخبار الیوم مبنی بر اینکه بهنظر شما بزرگترین اشتباه مصدق کدام است؟
گفت: «پایمال کردن قانون اساسی و و عدم اطاعت از اوامر شاه». او همچنین اشتباه بزرگ مصدق را تلاش برای برقراری جمهوریت شمرد و گفت: «مصدق برای برقراری جمهوریت میکوشید. او شاه را مجبور کرد ایران را ترک کند؛ اما شاه با عزت و محبوبیت چند روز بعد برگشت. ملت شاه را دوست دارد.»
کاشانی در جواب روزنامهٔ مصری که پرسیده بود آیا عقیده دارید مصدق مستحق همین سرنوشتی بود که به او رسید؟ گفت:«خداوند عادل است و آنچه امروز بر مصدق گذشتهاست نتیجهٔ عدل خداوندی است.» او همچنین در این مصاحبه مصدق را به مرگ محکوم کرد: «این مصدق راه را گم کرده و مستحق چنین عاقبتی بودهاست. تمام هم و غم او این شده بود که مردم فریاد بزنند زنده باد مصدق. مصدق به من و کشورش خیانت کرد. طبق شرع شریف اسلامی مجازات کسی که در فرماندهی و نمایندگی کشورش خیانت کند مرگ است.»
آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی 3 هفته پس از کودتای 28 مرداد:
ملت شاه را دوست دارد/
بزرگترین اشتباه مصدق عدم اطاعت از اوامر شاه بود
آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی ، کمتر از ۳ هفته پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و سرنگونی دولت محمد مصدق در گفتگو با روزنامه مصری اخبار الیوم دیدگاه های خود را درباره دولت مصدق و کودتای ۲۸ مرداد تشریح کرد.
وی در پاسخ به سوال اخبار الیوم مبنی بر اینکه بهنظر شما بزرگترین اشتباه مصدق کدام است؟
گفت: «پایمال کردن قانون اساسی و و عدم اطاعت از اوامر شاه». او همچنین اشتباه بزرگ مصدق را تلاش برای برقراری جمهوریت شمرد و گفت: «مصدق برای برقراری جمهوریت میکوشید. او شاه را مجبور کرد ایران را ترک کند؛ اما شاه با عزت و محبوبیت چند روز بعد برگشت. ملت شاه را دوست دارد.»
کاشانی در جواب روزنامهٔ مصری که پرسیده بود آیا عقیده دارید مصدق مستحق همین سرنوشتی بود که به او رسید؟
گفت:«خداوند عادل است و آنچه امروز بر مصدق گذشتهاست نتیجهٔ عدل خداوندی است.» او همچنین در این مصاحبه مصدق را به مرگ محکوم کرد: «این مصدق راه را گم کرده و مستحق چنین عاقبتی بودهاست. تمام هم و غم او این شده بود که مردم فریاد بزنند زنده باد مصدق. مصدق به من و کشورش خیانت کرد. طبق شرع شریف اسلامی مجازات کسی که در فرماندهی و نمایندگی کشورش خیانت کند مرگ است
.»
آیت الله کاشانی در ادامه این گفت و گو ، محمد مصدق را به داشتن جنون متهم کرد: «مصدق برای کشور کاری نکرد. نه یک خرابی را تعمیر کرد نه خیابانی را افتتاح کرد نه خزانه را نجات داد و نه ملت را متحد ساخت. حتی در مورد نفت که او ادعا داشت صاحب فکر ملی ساختن میباشد اگر این اتحادی که من در صفوف ملت بوجود آوردم نبود هرگز ملی نمیشد. او خیانت کرد.
به من و کشور خیانت کرد. قبل از اینکه من با مصدق مخالفت کنم، ملت با او بود ولی پس از اینکه من با او مخالفت کردم ملت از دور او پراکنده شدند.مقام و کرسی صدارت مصدق را مسحور کرده بود. او دستخوش نوعی جنون شده بود.»
آیت الله کاشانی روی کار آمدن دولت کودتا را «سبب مسرت» دانست و ضمن تبریک به زاهدی گفت:«جای مسرت است که دولت جناب آقای زاهدی که خود یکی از طرفداران جبهه ملی بوده، تصمیم دارند که شرافتمندانه از حیثیت و آبروی ایران دفاع نموده و در راه صلاح و افق ملت حداکثر فداکاری را بنمایند.»آیت الله کاشانی همچنین در این مصاحبه گفت:«من از ژنرال زاهدی مادام که به منفعت ایران قدم برمیدارد پشتیبانی میکنم… هر وقت که نظرم برسد او بر خلاف مصلحت ایران عمل میکند با او مخالفت میکنم. تا این لحظه راجع به کار او نمیتوان قضاوت کرد
.»
سرانجام حمایت های کاشانی از دولت کودتا به کجا انجامید؟
دو روز پس از کودتا نیز آیت الله کاشانی و زاهدی با یکدیگر در منزل آقای مقدم در دزاشیب ملاقات کردند.
این ملاقاتها تا مدتی ادامه داشت. جریان دیدارهای ۳۱ شهریور، ۱۸ مهر، ۲ آبان و ۲۳ آذر سال ۱۳۳۲ در مطبوعات آن دوره درج گشتهاند.
اما آیت الله کاشانی در دوران زاهدی به مرور خانه نشین شده و لب به شکایت گشوده و گقت: «آزادی جز برای عمال انگلیس نیست.
مطبوعات و نشریات ملی هیچگونه اظهار عقیده ندارند و همه توقیفاند. بسیاری از میلیون و آزادیخواهان متدین در زندانها بسر میبرند.
این اختیارات را چه کسی به آقای زاهدی داده که این دیکتاتوری شدید و قرون وسطایی را با مردم شریف ایران مینماید؟»
«حیف که رادیو در اختیار من نیست که از افکار مردم و احساسات پاک این ملت استفاده کنم.»
آیت الله کاشانی در ۱۰ دی ۱۳۳۴ بازداشت و در سلول مجاور محمد مصدق در لشکر زرهی تهران محبوس شد.
همدردی با خوزستانیها؟
آرتا دادخواه
همدردی با خوزستانیها؟
در این روزهای اعتراضات خوزستان سؤالی که ذهن مرا بسیار درگیر کرده این است که من که در خوزستان نیستم و امکان پیوستن به معترضان را ندارم، چه کاری از دستم برمیآید؟
شاید مهمترین کار، یادآوری دائمی به خودم باشد که «بیتفاوت نباشم» و طوری رفتار نکنم که گویا این وضعیت عادی است. در شبکههای اجتماعی که میگردم، میبینیم که کمآبی خوزستان، کشته شدن معترضان و فضای شدیداً امنیتیِ خوزستان، دغدغهی بخشی از جامعه است، اما گروهی هم با انتشار پستهایی از زندگی روزمرهی خود (بهطور غیرمستقیم) به عادیسازی وضع موجود کمک میکنند.
به گمان من، بیتفاوتی باعث «عادیسازی» رنج میشود و این نوعی همسویی با ساختار تبعیضآمیز است.وضعیت مردم خوزستان دغدغهی من است و تلاش میکنم تا آن را به موضوع گفتوگوی روزمره با اطرافیانم تبدیل کنم. البته بیتفاوتنبودن و دغدغهی دیگری را داشتن، شاید یکباره ایجاد نشود.
اما در نهایت «تغییر و انقلاب حقیقی زمانی رخ میدهد که برای استیفای حقوق “دیگری” و نه “خود”، حاضر به پرداخت هزینه باشیم». بیتفاوتنبودن و ابراز همدردی کوچکترین کاریست که در وضعیت بحرانی از دستمان برمیآید.
همدردی با دیگران، بدون شناخت آنان و آگاهی از وضعیتشان امکان ندارد. مسئلهی مردم خوزستان، فقط کمآبی نیست: تبعیضهای گوناگون، محرومیت از اساسیترین امکانات مانند مدرسه، لولهکشی گاز و …، منع صحبت به زبان مادری (عربی) در مدارس و نهادهای دولتی، عربستیزی بعضی از هموطنان ناآگاه و استفاده از کلیشههای تبعیض آمیز و… فقط بخش کوچکی از رنجهایی است که گریبانگیر مردم خوزستان و مناطق اطراف آن است، بدون آنکه رسانههای رسمی، این مصائب را درست گزارش کنند.
ممکن است یک جوان تهرانی یا اصفهانی از قشر مرفه جامعه، رنج مردم عرب را تجربه نکرده باشد و هیچگاه هم تجربه نکند، اما با شناخت و آگاهیِ بیشتر دربارهی این مردم، احتمالاً بهتر میتواند با آنها همدردی کند. علاوه بر اینها، فکر میکنم در چنین شرایطی آگاهی دربارهی ضرورت حفظ همبستگی بین مردم، بسیار اهمیت دارد.
اما در وضعیت کنونی، بسیار میشنویم و میبینیم نظراتی را که میتواند به تفرقه و چنددستگی بدل شود. برخی افرادی که معترضاند به افرادی که سکوت کردهاند با پرخاش واکنش نشان میدهند و حتی به همدستی با حکومت متهمشان کنند. البته سکوت و بیتفاوتی در چنین وضعیتی میتواند زیانبار باشد، اما منشأ سکوت چیست؟
گاهی عدمآگاهی، گاهی رخوت و سستیِ ناشی از ناامیدی، گاهی ترسِ از دستدادن موقعیت، گاهی فشار خانواده و… . اما میشود تصور کرد که آرزوی بیشتر ما این است که در برابر ظلم و بیعدالتی یکصدا بایستیم و بیتفاوت نباشیم. همبستگی را با پرخاش و تحقیر و تکفیر دیگری و تحمیل نظر نمیتوان به دست آورد. خشم و هیجان شاید محرکی برای عدالتطلبی و مطالبهگری باشد، اما اگر با تدبیر همراه نشود، ممکن است بهراحتی درگیر چرخهی خشونت شد و بهجای مطالبهگری حقوق پایمالشدهی اساسی، بیشتر به دنبال انتقام و تسویه حسابهای شخصی بود. در شرایط بحرانی همیشه این خطر وجود دارد که وارد چرخه خشونت و افراطیگری شد. اما آیا هنوز اینها کافی است؟
آیا با صحبت راجع به رنج دیگری و با تبدیلِ رنج او به دغدغهی خود، کار مؤثری کردهام؟
سؤالی که بسیاری از کاربران شبکههای اجتماعی نیز در این چند روز مطرح کردهاند این است که «آیا کار فعالیت در فضای مجازی و ابراز همدردی با هموطنانمان دردی دوا میشود؟!» البته این فعالیتها (و نوشتن همین یادداشت) برای تشنگان به آب تبدیل نمیشود، همانطور که برای جنگزدگان به صلح تبدیل نشد و برای زلزلهزدگان به سرپناه… اما دستکم به این طریق میتوان نشان داد که درد دیگری درد من نیز هست و در شرایط بحرانی، حتی بدون در اختیار داشتن تریبون رسمی، میتوان صدایی برای هموطنان بود.
چرایی تعدّدِ “ قتلهای ناموسی”در ایران
بهار زرین پور
جوامع کثیرالملّه در ایران هر کدام دارای مشکلات خاص بە خود هستند که شاید تنها وجه مشترکشان وضعیت وخیم زنان در گسترهٌ سرزمین پهناور ایران می باشد.
اما متأسفانە وجود واقعیت چند ملیتی در ایران نە از سوی حکومتهای پیشین پهلویها و نە در جمهوری اسلامی، بە شیوەی قانونی و عملی و در راستای رفع نیازهای زنان و به شیوه های قانونی و عرفی جامه عمل نپوشاند.
این واقعیت در درون خود و زندگی روزمرەی مردمان موجود در سرزمین ایران و از ابعادِ فرهنگی، سیاسی ، اجتماعی، اقتصادی در ایران از چندگانگی و تبعیض و شکافهای عمیق برخوردار است که نتیجه تبعیضهای متمادی در چندین دهه اخیر روز به روز پررنگتر و در اقشارِ مختلف جامعه به وضوح نمایان است.
فراوانی پدیده قتلهای ناموسی در مناطق کمتر توسعه یافته ایران که بیشتر بوی مردونگی هم میدهند ، مُدِفراوانی بیشترین رقم ممکن را در سطح جغرافیایی کوچک نسبت به کل ایران به خود اختصاص می دهد.
شاید فقر فرهنگی این مردم که مردان نقش محوری و در مرکز دایره اختیارات خانواده را دارند و حدود اختیارات زنان حول محور وظایف مادری و خانه داری می چرخند ، تاثیر بسزایی در افزایش قتلهای ناموسی در ایران را داشته اند.
ناگفته نماند که مورد یاد شده وابستگی شدید اقتصادی زنان را به مردان و به دنبال آن خشونتهای اقتصادی و محکوم به تداوم زندگی جهنمی را برای زنان امری جدایی ناپذیر از سرنوشتشان مبدّل نموده است.
در طول مسیر رشد دختران شاید بیشترین فشار و تبعیض را نیز در خانواده تحمل داشته اند ، بطوریکه حتی اختیار برگزیدن شریک زندگی را از آنان ساقط نموده اند.
ارتباطهای پنهانی دختران با کسی که به قصد ازدواج و زندگی زناشویی برگزیده اند ، گاهاً با گرفتن جانشان از طرف مذکّرهای خانواده با عنوان بهانه هایی همچون « حیا ، حیثیت ، آبرو» هر روزه و به تکرّر قابل مشاهده است.
متأسفانه خلأ قانونی هم بر تداوم و افزایش این رویه دامن زده است.
نگاه عُرفی به این مسئله آنچنان بر جامعه سایه انداخته که حتی سکوت قانون نیز دیده نمی شود.
دین نیز در همین راستا نقش اساسی را ایفا کرده است.
احکام اسلامی همیشه تأکید بر اطاعت بی حدوحصر زنان از مردان چه در نقش پدر و یا برادر و یا همسر را داشته است.
حتی حکم تأئید و پذیرش نکاح از سوی پدر یا جد پدری می باشد.
باید افزود که فرهنگ مردسالاری نیز بر تداوم این مشکلات افزوده است .
شاید عنوان مرد سالار است و زن فرمانبر خود مهر تأئیدی بر بی اختیاری و سلطه مردان بر زنان باشد.
متأسفانه قتلهای ناموسی شرایطی را فراهم ساخته که مالکیت مردان بر زنان روز به روز فزونی یافته و عرصه را بر زنان تنگ تر کرده است.
نباید نادیده بگیریم که نقش زنان و تلاشهایشان برای برابری در راستای زندگی بهتر و رسیدن به آرامشی نسبی تنها گام و اولین گام می باشد تا حداقل آینده دخترکان نسلهای بعدی در گرداب روابط جامعه مرد سالار نچرخد.
همه ما به نوعی در قبال ناهنجاریهای جامعه مسئولیم .
شاید قدمهای ما برای دختران سرزمینمان برای داشتن انتخاب و عدم ترس از انتخاب و امنیت جانی بزرگترین و مهمترین باشد.
باشد که در راستای محکوم کردن قتلهای ناموسی و کمرنگ کردن و نابودی این فرهنگ و ضعفهای قانونی، تلاشی همگانی داشته باشیم.
آخوندهای بیریش و بیعمامه بیرون از کشور
مهران آهنگر
ما در داخل ایران آخوندها را نسلها است که تجربه کردهایم. از گذشتههای دور از موقعی که ایران یک کشور سنی بود با عالمان سنی سر و کار داشتیم، اکثر بزرگان کشور ما نیز سنی بودند، مانند خواجه نظام الملک، غزالی، عطار، مولانا و بسیاری دیگر … سپس در دوره صفویان ما با رگبار آخوندهای شیعی غیر ایرانی روبرو میشویم که از کوههای لبنان، از احصا، از عربستان و بحرین آمدند و در ایران تکثیر شدند.
این دین جدید در ایران فرهنگ خودش را ساخت و در کنار خدمت قدرتها ایستاد و هر لحظه به رنگی بت عیار درآمد تا سقوط دولت شاهنشاهی و آمدن جمهوری اسلامی، که به حاکمیت مطلق رسید و سکانهای کشور را در دست گرفت.
رهبران این حاکمیت، خمینی، طالقانی, منتظری و لاجوردی همه مسلمان بودند و هستند، البته طبیعی است که اینها از مذهب خود دفاع کنند اینها بر اساس دین و آیین بیابانی خود میکشند و میسوزند، میدزدند. و خیلی طبیعی است اگر اینها از اسلام دفاع بکنند ولی در کنار اینها ما با شاخههایی دیگر روبرو هستیم که ظاهرا عمامه و ریش و عبا ندارند حتی بعضیهایشان کراوات هم میزنند و برخی از آنها در رویای خود به دنبال تحقق یک اسلام رحمانی هستند.
اعتماد آنها میتواند صادقانه و به راستی مومن باشند. دسته دیگری از این مسلمانها هستند که در تمام عمرشان یک رکعت نماز نخوانده و یک روز روزه نگرفتهاند ولی به خاطر ایمان و یا سود خود و یا فقط به خاطر ایمان خود در کنار آخوندها ایستاده به آنها یاریهای تخصصی و فنی و مشورتی میدهند یعنی چرخ کشور را برای آخوندهای غیر متخصص و بیسواد به خوبی و در حد توانایی که دارند میچرخانند.
در میان این آخوندهای بیریش و بیریشه هستند کسانی که با حکومت زاویه سیاسی و یا اقتصادی هم پیدا میکنند و اما در نهایت با آنها سازش مینمایند و هستند کسانی که از اینها به سازش با رژیم نمیرسند ولی هنوز مدافع سرسخت اسلام و آخوند و انقلاب میباشند.
حتما دیدهاید بیشتر رسانهها و برنامههای سیاسی را همینها در اختیار دارند و مانند آچار فرانسه عمل میکنند و در نگهداری جمهوری اسلامی بسیار موثر هستند و تلاش میکنند.
دلیلش بسیار روشن است. هر دین و آیینی و هر ایدئولوژی مذهبی و سیاسی در طول تاریخ به دنبال پیدا کردن مشروعیت برای پایدار ماندن خویش است، مشروعیت اسلام از الله و محمد و مانیفست آنها قرآن است و بقیه پایگاههای مذهبی و سیاسی به همین تربیت برای خود مشروعیت ساختهاند تا پشت خود را به دیوار آن بچسبانند، مسلمانهای ردههای گوناگون که به ظاهر یا به باطن خود را مسلمان میدانند مشروعیتشان مشخص و معلوم است و به آن مینازند.
اما این شاخه آخری که مورد بحث این نوشته است از آنجا که مشروعیت سیاسی از نوع شاهنشاهی را که ندارند چون از فرزندان سرسخت انقلاب بودند، با آخوندها هم که سر سازگاری ندارند یعنی آخوندها آنها را خودی نمیدانند، مشروعیت حزبی و سیاسی محکم و مستقلی هم که در بیرون از کشور نتوانستند بسازند, به سخن دیگر این گروه هیچگونه مشروعیت از هیچ جهت برای خود ندارند تا به آن اتکاء داشته باشند، آنها خود را از همه جا رانده و مانده میبینند، تنها راه برایشان چسباندن خود به اسلام است، اسلامی ناشناخته که نه اسلام آخوندهاست و نه اسلام مومنین، اسلامی که به زعم آنها اسلام انقلابی است و توانسته جلوی شرق و غرب بایستند، این گروه بدون اینکه مسلمان باشد و واجبات آن را انجام دهد اما مدافع سرسخت اسلام عمل میکند تا بتواند راه برود و زنده بودنش را ثابت کند. این گروه منافق بدترین ضربه را به مبارزات مردم ایران میزننند
نظام آخوندی در مرحله پیش از فروپاشی
مصطفی حاجی قادرمرحومی
این بار سالگرد پیروزی انقلاب۵۷ با بیاعتنایی گسترده مردم روبرو شد؛ نظام حتی با وعده، تطمیع و تهدید هم نتوانست یک دههزارم جمعیت کشور را برای راهپیمایی به خیابان بیاورد.جمهوری اسلامی این روزها به نظامی ورشکسته تبدیل شده که به گفته رئیس کل بانک مرکزی، از پس عدهای فرصتطلب و رانتخوار که همگی «خودی» هستند هم بر نمیآید.در داخل ، بحرانهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی سراپای حکومت را فرا گرفته و در خارج جمهوری اسلامی آنقدر تضعیف شده که همه اقداماتش چه در برابر دوستان و همپیمانان و چه در برابر آنها که «دشمن» میداند فقط «واکنشی برای بقا»ست.هر چند مقامات نظام امیدوارند ساختار ناکارآمد حکومت را با شعار «اقتدار» همراه با سرکوب مردم حفظ کنند اما شواهد نشان میدهد که جمهوری اسلامی وارد مرحله پیش از فروپاشی شده است.نشست کارگروه ویژه اقدام مالی (FATF) در شرایطی از هفته آتی آغاز میشود که آخرین مهلت ارائه شده به جمهوری اسلامی برای اجرای کنوانسیون پالرمو و مبارزه با تروریسم پایان یافته و به نظر نمیرسد در روزهای باقیمانده تا برگزاری این نشست، مجمع تشخیص مصلحت نظام بخواهد لایحه الحاق ایران به کنوانسیون مقابله با تامین مالی تروریسم (CFT) و مبارزه با جرائم سازمانیافته فراملی (پالرمو) را تصویب کند.نه راه پیش نه راه پس.محسن رضایی دبیر تشخیص مصلحت نظام اعلام کرده که زمان بررسی این لوایح در مجمع تشخیص مصلحت نظام سپری شده و در این حالت از نظر آیین نامه داخلی مجمع تشخیص مصلحت نظام، وقتی زمان پایان پذیرد، نظر شورای نگهبان درباره لوایح، محکم است.چند روز پیشتر نیز صادق آملی لاریجانی رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام «فسادهای» تصویب این لوایح را بیش از «فواید» آن دانسته و مدعی شده بود تصویب آنها «خطر امنیتی بالایی دارد».با توجه به اینکه شورای نگهبان پیش از ارجاع این لوایح به مجمع تشخیص مصلحت نظام نظر مخالف خود با تصویب آن را اعلام کرده، پیشبینی میشود جمهوری اسلامی ایران در نشست پیش روی کارگروه ویژه اقدام مالی در فهرست سیاه آن قرار بگیرد؛ اقدامی که تنفس اقتصادی و مالی جمهوری اسلامی در شرایط تحریم را دشوارتر خواهد کرد.با اینهمه برخی معتقدند وضعیت اقتصادی کشور، انزوای بینالمللی خودخواسته از سوی مقامات جمهوری اسلامی و تحریمهای آمریکا همگی دست به دست هم داده تا اقتصاد را در بنبستی قرار دهد که بودن یا نبودن در فهرست سیاه کارگروه ویژه اقدام مالی چندان تاثیری در بدتر یا بهتر شدن شرایط ندارد.این وضعیت در حالیست که مقامات دولتی و افراد نزدیک به جناح اصلاحطلب برای تصویب این لوایح تلاش کرده و درباره عدم تصویب آن و قرار گرفتن ایران در فهرست سیاه هشدار دادند. اکنون که ظاهراً کار از کار گذشته و شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت انعطافی برای تغییر نظر خود نشان نمیدهند، آن مقامات هم اعتراف میکنند که اوضاع اقتصادی کشور خرابتر از آن است که بهبود آن در گرو تصویب این لوایح باشد.عبدالناصر همتی رئیس کل بانک مرکزی هفته گذشته افرادی را که پیشبینی قرار گرفتن ایران در فهرست سیاه FATF را مطرح میکردند، «سفتهباز» و «رانتجو» خوانده بود. اما او نیز هفته جاری در صفحه اینستاگرامش نوشت در شرایط فعلی که اغلب بانکهای خارجی به دلیل تحریمهای آمریکا با بانکهای ایران همکاری نمیکنند «تصمیم آتی افایتیاف، اعم از عدم تمدید یا عدم آن، نمیتواند تأثیر قابل توجهی بر شرایط ارزی کشورمان داشته باشد».او این جملات را در حالی نوشت که قیمت دلار در سالگرد پیروزی انقلاب۵۷ به ۱۴هزار تومان رسید و کارشناسان معتقدند موجی از افزایش نرخ ارز نیز پیش روی بازار ایران قرار دارد.بحرانهای نفسگیر و پریشانی مقامات.تحریم صد درصدی نفت ایران، درآمد هنگفت نفتی را از جمهوری اسلامی گرفت و مشکلاتی که با از میان رفتن زیرساختهای اقتصادی ایجاد شده در دوران پهلوی با ناکارآمدی مدیریتی جمهوری اسلامی ایجاد شده بود، یکی پس از دیگری در اقتصاد کشور نمایان شد.این مشکلات چنان بر سر دولت روحانی هوار شده که دولتمردان حتی قادر نیستند سادهترین مشکلات اقتصادی کشور را مدیریت کنند و موجی از پریشانی در گفتار و عملکرد مسئولان اقتصادی به چشم میخورد.یکی از بارزترین نمونههای این پریشانی را میتوان در بودجه سال ۱۳۹۹ دید که دولتمردان حتی نتوانستهاند دخل و خرج کشور را بر اساس واقعیتهای موجود ببندند. دولت در شرایطی بذل و بخشش را در ردیفهای هزینه با تخصیص بودجه به سازمانها و نهادهای حکومتی انجام داده که در بخش درآمدی بر اساس توهمات، انتظار افزایش ۳۰ تا ۴۰ درصدی درآمدهای مالیاتی و صادرات روزانه یک میلیون بشکه نفت را ایجاد کرده است!در آنسو اما نه اقتصاد پویایی در ایران وجود دارد که بتوان سیستم دریافت مالیات را تصحیح کرد و درآمدهای مالیاتی را افزایش داد و نه با بسته شدن شاهرگهای قاچاق نفت و دور زدن تحریمها توسط آمریکا امکانی برای فروش پنهانی نفت ایران دیده میشود. به ویژه آنکه مهمترین خریدار نفت تحریمی ایران، چین، نیز به دلیل درگیری با ویروس کرونا با کاهش شدید تقاضای نفت روبرو شده است.واقعیت اینست که جمهوری اسلامی این روزها به نظامی ورشکسته تبدیل شده که به گفته رئیس کل بانک مرکزی، حتی از پس عدهای فرصتطلب و رانتخوار که همگی «خودی» هستند هم بر نمیآید.این وضعیت اما یک پرسش اساسی ایجاد میکند: جمهوری اسلامی در ماههای پیش رو چگونه میخواهد نظام را اداره کند؟!ج مهوری اسلامی نه تنها از هوش و اراده برای مدیریت بحران اقتصادی موجود کشور برخوردار نیست بلکه فساد و تخلفهای اقتصادی چنان گسترده شده که از هر طرف میخواهند ظاهرسازی کنند، از سوی دیگر تشت رسوایی تخلفات خود مقامات به صدا در میآید و منابع اندک باقیمانده در کشور نیز در این میدان پر از دزدان و سودجویان، به فنا میرود.این روند موجب میشود ماههای پیش رو برای نظام و همچنین مردم، بسیار سخت و نفسگیر باشد. از یکسو مردم به دلیل تورم بیش از ۴۰ درصد و رکود شدید و فلج شدن کسب و کارها، زیرسختترین فشارهای معیشتی قرار دارند و دیگر توان ادامه این وضعیت را ندارند. از سوی دیگر دولت درآمدی ندارد و اکنون برای تأمین هزینهها به صندوق ذخیره ارزی و صندوق توسعه ملی دستبرد میزند. آنچه مسلم است در اقتصاد فلجی که رشد آن منفی ۷.۶ است نیز منابع این صندوقها نیز محدود و رو به پایان است.در این میان برخی مقامات دولتی مدعی هستند که دولت تلاش میکند تا به مردم فشار نیاید! از جمله محمود واعظی رئیس دفتر حسن روحانی و از چهرههای امنیتی دولت، روز پنجشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۹۸ گفته است: «دولت به فکر مردم است و همه تلاش خود را به کار می بندد که گرانیها به مردم فشار نیاورد».البته مقامات نظام به خوبی میدانند این شعارها و بودجهای که بستهاند با شرایط اقتصادی کشور هیچ همخوانی ندارد و شاید به همین دلیل است که محمدباقر نوبخت رئیس سازمان برنامه و بودجه ضمن اصرار به اعضای کمیسیون تلفیق بودجه در مجلس شورای اسلامی برای تصویب کلیات لایحه بودجه تخیلی سال آینده گفته است: «یک درصد فکر کنید تحریمها برداشته شود»!ویرانیهای چهار دهه گذشته، وضعیت بد معیشتی، سرکوب و کشتار علنی مردم در اعتراضات آبان۹۸ و ساقط کردن هواپیمای مسافربری اوکراین توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و دروغهای پیدرپی مقامات موجب شده که نظام حمایتاش را در میان برخی حامیاناش نیز از دست بدهد.مراسم فرمایشی ۲۲ بهمن تصویر روشنی از وضعیت جمهوری اسلامی در میان مردم و همچنین هواداران پیشیناش به نمایش میگذارد. چهل و یکمین سالگرد پیروزی انقلاب۵۷ با بیاعتنایی گسترده مردم روبرو شد و نظام حتی با اجبار، وعده، تطمیع و تهدید هم نتوانست یک دههزارم جمعیت کشور را برای راهپیمایی به خیابان بیاورد.بحران مشروعیت که دامان نظام اسلامی را گرفته با وضعیت پیچیدهی آن در حوزه بینالملل بهم آمیخته است. جمهوری اسلامی که سالها برای ایجاد یک جامعهی جهانی اُمتگرا در منطقه کوشید حالا چنان در بحران و فشار داخلی و خارجی قرار دارد که توان هر «کنش» را از دست داده است. به بیان دیگر بحرانهای اقتصادی و سیاسی پیچیده بر پیکر نظام، آن را به حدی تضعیف کرده که خوب میداند با «دست خالی» و «بدون پشتوانه مردم» دیگر به خط پایان نزدیک شده است؛ در نتیجه همه اقداماتش چه در برابر دوستان و همپیمانان و چه در برابر آنها که «دشمن» میداند فقط «واکنشی برای بقا» است.هر چند مقامات نظام امیدوارند ساختار ناکارآمد حکومت را با شعار «اقتدار» همراه با سرکوب مردم حفظ کنند اما شواهد نشان میدهد که دوران «انقلاب اسلامی» پایان یافته و جمهوری اسلامی به عنان نظام برآمده از آن انقلاب به ناچار وارد مرحله پیش از فروپاشی شده است.
معضل بی آبی در خوزستان
ایراندخت کیا
سرانجام معضل کمبود آب در خوزستان به بحرانیترین مرحله رسید. بحرانی که سالهاست فعالان محیط زیست، منتقدان، دلسوزان و مردم، آن را به دولتها گوشزد میکنند و درخواست جدی برای حل بحران آب شرب و کشاورزی مردم این استان زرخیز اما پربحران را دارند. حال پس از این همه سال که از ساخت سدهای ریز و درشت بر روی رودخانههای استان خوزستان میگذرد و نفس کارون هم با انتقال آب گرفته شده ، در کنار آن نه لایروبی اصولیی انجام شده و نه مشکل ورود فاضلاب به رودخانهها حل شده. مردم خوزستان تشنهاند. فریاد آنان از بیآبی بلند شده . البته این اولین فریاد اعتراضی مردم خوزستان نیست. تعداد اعتراضات آنها طی سالهای اخیر به مسائلی مانند بیآبی، خشکسالی، بیکاری، مطالبات کارگری، عدم جذب نیروی بومی در پالایشگاهها و شرکت نفت، سیل و بازگشت فاضلاب به آب شرب شهری از شمار، گذشته است. مشکل آب بهویژه در روستاهای خوزستان، از سالهای گذشته تاکنون به قوت خود باقی است. این در صورتی است که استان خوزستان یکی از پر آبترین استانهای کشور ایران است. حدود ۱۱ شهر استان خوزستان در بحران خشکسالی و بیآبی قرار دارد. ۶۶۰ روستا فاقد لــولهکشی آب و کل روستاهای استان با تانکــر سیار آبرسانی میشوند!
حدود ۷۰۰ روستا، دارای مشکل تامین و توزیع آب اعلام شده است. همین امر باعث شده که شماری از شهروندان در برخی از شهرهای استان خوزستان و شهرهای دیگر، نسبت به قطع آب و عدم دسترسی شهروندان به آب آشامیدنی اقدام به راهپیمایی و برگزاری تجمعات اعتراضی کنند. و همچنین با اعلام نارضایتی از وضعیت موجود، نسبت به عدم تامین حقآبه تالابها و رودخانهها و همچنین پروژههای انتقال آب کارون ابراز نگرانی کنند. روزگاری نهچندان دور، در رودخانه کارون به عنوان شریان اصلی حیات در خوزستان و تامین کننده آب اهواز، کشتیها در حال رفت و آمد بودند، اما اکنون این رودخانه به دلیل سد سازیهای در بالا دست رودخانه کرخه، کارون در شرف خشک شدن است. یعنی دیگر آبی درون آن باقی نمانده. کارشناسان آب نیز این موضوع را تایید میکنند و تاثیر سدسازیهای بیرویه و طرحهای انتقال آب از سرشاخه رودخانههای این استان را مهمترین عامل بروز خشکسالی در این استان میدانند. ۵
رودخانه مهم و بزرگ به نامهای مارون، زهره، دز، کرخه و کارون که سدهای زیادی روی هر کدام از آنها ساخته شده، در استان خوزستان وجود دارد. اما چه بلایی بر سر این ۵ رودخانه بزرگ آمده؟ ببینید چگونه مدیریت بی برنامه کشور یا بهتر بگوئیم مدیریت سودجو کشور،پرآب ترین و حاصلخیزترین جلگه فلات ایران را گرفتار بی آبی کرده؟ به همه این سدها که مجموعا میتوانند بیش از ۳۰ میلیارد مترمکعب آب را در خود ذخیره و نگهداری کنند، باید پروژه های بزرگ انتقال آب از سرچشمه بخشی از این رودخانه ها مثل کارون و دز را هم اضافه کرد که حجم زیادی از آب را به مناطق دیگر کشور منتقل کرده اند. حیات بخشی از مردم خوزستان بر کشاورزی و دامداری بنا شده، حال با اجرای طرح انتقال آب و خشک شدن هورالعظیم زندگی این مردم به خطر افتاده است. مردم فریاد «واعطشا» سر می دهند و به نبود آب و برق و مشکلات ناشی از آن از جمله تلف شدن دامها و از بین رفتن مزارعشان اعتراض دارند. استان خوزستان که به دلیل برخورداری از منابع غنی نفت و گاز بخشی از درآمد کل کشور را تامین میکند، خود به شدت محروم است.
مردم این استان همچنان گاز لولهکشی شده ندارند، برق در شهرهای مختلف خوزستان و در دمای بالای ۵۰ درجه بارها و برای مدت زمان طولانی قطع میشود، آب شرب در این استان کیمیا است. بخش گستردهای از مردم خوزستان در محرومیت شدید به سر میبرند و حال با نبود آب، دیگر حیاتشان به خطر افتاده است.
اجرای طرحهای مختلف آبی از جمله احداث چندین سد بر کارون و عدم تأمین حق آبه هورالعظیم، به بالا گرفتن تنش آبی و در نهایت مرگ محیط زیست در این منطقه از خوزستان منجر شده است. شغل بخش اعظمی از مردم خوزستان به ویژه روستاهای آن بر کشاورزی و دامداری استوار است به همین خاطر بستن آب به روی مردم، مشکلات عدیدهای را برای آنها ایجاد کرده است که به طور مستقیم زندگی آنها را تحت تاثیر قرار داده است. در پی تنش آبی در خوزستان حیات بخش اعظمی از محیط زیست این استان به خطر افتاده. مرگ گاومیشها و تلف شدن هزاران ماهی، بخشی از تلفات بی آبی در خوزستان است. پرورش گاومیش، منبع اصلی درآمد و شغل مردم هور خوزستان است. نبود آب، یکی از معضلات برای مردم و دامهایشان است و به گفته برخی از اهالی این منطقه در روزهای گذشته بسیاری از این گاومیشها به دلیل نبود آب، رم کرده و گم شدهاند، برخی دیگر هم از گرما و نبود آب تلف شدهاند. تب و گرما نفس خوزستان را به شمارا انداخته و حال کارون با آن عظمتش به نهری خشکیده تبدیل شده است؛ اتفاقی دردناک که اگر ۳۰سال قبل درباره آن سخن میگفتید بسیاری به آن میخندیدند.
حال کرونا، گرما، بیبرقی و بیآبی عفریتههایی شدهاند که به جان زندگی مردم خوزستان افتادهاند و مردم هم دیگر تاب و توان مقابله با آنها را ندارند. خشکی کارون و نهرهای مرتبط با آن که زندگی را برای مردم به ارمغان آورده بودند اکنون به عاملی برای گلایه و اعتراض اهالی نجیب و خونگرم خوزستان تبدیل شده است. بیش از ۷۰۰ روستا در خوزستان آب شرب سالم ندارند. در خوزستان بارش کم باران، مصیبت است.
بارندگی زیاد هم باعث تداخل فاضلاب و آب شرب میشود و خشکسالی نیز باعث شوری آب و غیرمصرف شدن آب شرب میشود. امسال مردم علاوه بر آب شرب، در تامین آب مصارف کشاورزی و دامها نیز با تنش جدی مواجه شده اند. تالابهای هزاران ساله و زیبای خوزستان در حال مرگ هستند. هورالعظیم محل زندگی دهها هزار کشاورز و دامدار بود. اما اکنون شاهد مرگ آخرین دسته های گاومیش های آبی است. ریزگردها هم از پیکر بی جان همین تالاب بلند می شود.
چرا؟ چون در یک قرارداد ننگین با شرکت های چینی، میدان نفتی آزادگان در این تالاب ایجاد شد.
آنها حتی از تجهیزات آبی استفاده نکردند. در عوض برای برداشت ارزان نفت دست به خشک کردن تالاب زدند. آبریزها را بستند ، ارتباط حوضچه های مختلف را قطع کردند و دهها هزار هکتار تالاب را خشک کردند. حتی وقتی در خوزستان سیل آمد، سدهای خاکی را باز نکردند، که آب وارد تالاب بشود و در عوض خانۀ مردم را سیل با خود برد. حال اکوسیستم خوزستان درست مانند بقیۀ مناطق ایران در حال نابود شدن است. عضو هیات رئیسه مجلس شورای اسلامی با اشاره به انتشار تصاویر مرگ ماهیان و تشنگی گاومیشها در تالاب خشک هورالعظیم گفت: سازمان حفاظت محیط زیست یک تشکیلات عریض و طویل دارد که خروجی آن صفر است و هیچ اقدامی برای هورالعظیم نکرده است در صورتی که این سازمان باید مطالبهگر حقآبه زیست محیطی تالاب هورالعظیم باشد. وی با انتقاد از وضعیت به وجود آمده برای تالاب هورالعظیم اظهار کرد: یکی از موضوعاتی که متاسفانه در کشور با آن مواجه هستیم، نگاههای بخشی و عدم نگاه متوزان در موضوعات مختلف از جمله مسائل زیست محیطی است که باعث شده برای مردم در مناطق مختلف مشکلاتی به وجود آید. تصمیمات غیر کارشناسی و عدم توجه به نظرات کارشناسان باعث شده است که مسائل و مشکلات جدی برای محیط زیست کشور به وجود بیاید. مرگ تدریجی تالاب هورالعظیم فاجعه زیستی دیگری را رقم خواهد زد. محیط زیست هیچ کاری برای “هورالعظیم” نکرده است. خوزستان یکی از پر آب ترین استانهای ایران است با دهها رودخانه و چشمه. اما تشنه.
چرا؟ ۱ – ساخت ده ها سد روی رودخانه های عظیم کارون ، دز، کرخه ، مارون، زهره .( دست کم۵ سد روی کارون ایجاد شده. که اغلب صنایع دولتی را تأمین می کند. تنها یکی از این سدها سد گتوند است که بر روی یک کوه نمک ۱۰۰ میلیون تنی بنا شده. و سالانه ۸ تا ۱۰ میلیون تن نمک را در آب خود حل می کند و به خوزستان می فرستد. به اعتراف عیسی کلانتری مسئول محیط زیست ایران که می گوید، سد گتوند آب شیرین کارون را شور کرده و خوزستان در حال ویران شدن است. دوسوم اراضی خوزستان، زیر سد گتوند است که سالیانه ۸ تا ۱۰ میلیون تن نمک اضافه وارد خاکها می کند). تا بحال یک میلیون درخت نخل در این استان از بین رفته.
۲ – هورالعظیم با وسعت ۱۲۰ هزار هکتار، برای برداشت نفت ارزان ، خشک شد.
۳ – انتقال آب سرچشمه کوهرنگ با ۳ تونل عظیم ، به صنایع فولاد در مرکز. کدام عقل سلیم، کوره های فولاد را که هزاران مترمکعب آب نیاز دارد، و در تمام دنیا کنار ساحل بنا می شوند، در دل کویر می سازد؟
و بعد با آب زلال چشمه های زاگرس، آنها را خنک می کند؟
و از طرفی، تأسیسات پوسیده تصفیه خانه آب که حداقل نیم قرن از عمرآنها می گذرد و هیچ ارتقاعی در این مدت نداشته اند. اینها بخشی از روایت زندگی مردم مظلومی است که در ثروتمندترین استان ایران، روزگار میگذرانند، اما حتی از امکانات اولیه زندگی نیز محرومند.
راه طولانی مشارکت سیاسی زنان؛ از شعار تا عمل
سمانه بیرجندی
زنان که حدود نیمی از جمعیت کشور را تشکیل میدهند، نقش مهمی در تعیین نتیجه هر انتخاباتی دارند. از این رو دفاع از مطالبات زنان در بزنگاه های انتخاباتی به ابزاری برای رای آوری بدل میشود. اما آیا باز هم توجه به حق زنان در عرصه سیاست به شعارهای طرح شده از سوی نامزدها محدود خواهد شد؟یکی از ابعاد توسعه سیاسی، مشارکت سیاسی است. زنان نیمی از جمعیت را تشکیل می دهند و مشارکت زنان در همه فعالیتهای سیاسی یک ضرورت است؛ به نحوی که می توان گفت اگر زنان در حوزه سیاسی، اقلیتی بشمار آیند، دموکراسی ناتمام است. به هر روی مشارکت زنان در امور سیاست، یکی از شاخصه های مهم جهانی شدن در ابعاد سیاسی است و زنان در کشور ما همچنان برای رسیدن به نسبت قابل قبولی از آمار حضور در چرخه سیاسی در حال تلاش هستند. خرداد ماه ۱۴۰۰، سیزدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری در کشور برگزار و احتمالا از اردیبهشت ماه به بعد، رقابت نامزدها به طور جدی آغاز می شود. به رسم معمول یکی از سرفصل های رقابت نامزدهای راه یافته به انتخابات، پرداختن به مطالبات زنان در عرصههای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و … را به خود اختصاص خواهد داد. در یازدهمین و دوازدهمین دوره از انتخابات ریاستجمهوری، روحانی هم مانند دیگر نامزد ها وعدههایی در خصوص بانوان مطرح کرد؛ وعدههایی که تلاش کرد در راستای تحقق آنها گام بردارد. در ادامه به برخی کارهای انجام شده و نشده در ارتباط با مشارکت و حضور زنان در عرصه های سیاسی می پردازیم.گامی مهم به سوی مطالبات زنان در دولت روحانی زنان یکی از پایگاههای رای قابل توجه در هر انتخاباتی به شمار میروند که به گفته رییس جمهوری در مراسم بزرگداشت روز زن، اگر در هر انتخاباتی، تصمیم بگیرند با هم وارد صحنه شوند، در هر انتخاباتی باشد آن کسی را که مورد نظر آنها هست، میتوانند پیروز کنند.روحانی در این زمینه گفت: ۵۰ درصد جامعه خانمها هستند و در انتخاباتها زنان حضور دارند و فعال هستند. هم در رای دادن، هم در تبلیغ کردن، هم در تبیین مسیر و هم برای کاندیداها. الان میبینید در انتخاباتهای گوناگون، شورای شهر و روستا، مجلس، در هر انتخاباتی، در ریاست جمهوری، حضور زنها بسیار پررنگ است و نقش آنها نقش بسیار زیادی است. این بسیار مهم است. یعنی در سرنوشت آینده کشور زنان جامعه ما هم پای مردان هستند.دولت یازدهم و دوازدهم در راستای برآورده کردن مطالبات زنان به رغم وجود موانع، تلاش بسیاری کرد. رئیسجمهوری بخشی از این اقدامات را درمراسم روز زن تبیین کرد.به گفته او، در بخش اداره کشور در استانها، بخشها و فرمانداریها حضور زنان و عدد خانمهایی که فعال بودند خیلی کم و محدود بود. در این دولت میبینیم که در بسیاری از استانها در استانداریها، در فرمانداریها، در بخشداریها زنان کاملا فعال هستند. در وزارتخانهها فعال هستند. از اول دولت به همه وزرا تاکیدم این بود که حداقل باید یکی از مشاورین و معاونان شما از خانمها باشند و در هر وزارتخانهای حداقل دو نفر خانم را در سطح مدیریت عالی باید بیاورید. این کار انجام گرفته و امروز در سطح معاونین وزرا نزدیک ۱۰۰ نفر، ۹۶ نفر از خانمها حضور دارند و فعالیت میکنند.روحانی افزود: از ابتدا برنامه این بود که ۳۰ درصد مدیریت میانی و عالی دولت در اختیار خانمها قرار بگیرد. در آغاز دولت در مدیریت میانی و عالی سهم خانمها ۵ درصد بود و ما از اول گفتیم این ۵ درصد باید ۳۰ درصد شود. امروز به ۲۵ درصد رسیدیم حدود ۲۵ درصد مدیریتهای میانی و عالی از آنِ خانمهاست. حال در این ۶ ماه هم میشود تلاش کرد و واقعا به ۳۰ درصدی که از ابتدا برنامه دولت بوده دست پیدا کرد. این کار بسیار بزرگ و مهمی است که انجام گرفته است.تحقق همین میزان از مطالبات زنان در دولت روحانی، با توجه به موانع و مخالفتهای بسیاری که وجود دارد، گامی مهم محسوب میشود. این در حالی است که حتی در دورههایی نه تنها دولتها درمسیر برآورده کردن مطالبات جامعه زنان گامی برنداشتهاند، بلکه با اتخاذ برخی سیاستها و راهبردهای مضیق در راستای کمرنگ کردن حضور زنان در جامعه حرکت کردهاند.نگاه ابزاری به رای زنان در انتخابات اگرچه اهتمام به مسایل زنان با توجه به جمعیت و اهمیت جایگاه آنان در خانواده و جامعه بسیار مهم است، ولی از دید ناظران در بسیاری از موارد پرداختن به مطالبات بانوان تنها به دوره رقابتهای انتخاباتی و تقلیل آن به ابزاری برای کسب آرای بیشتر تقلیل پیدا میکند.آنچه از برآیند مطالعات سیاسی و اجتماعی جامعه بر میآید، نشان میدهد که جریانهایی در داخل کشور، نه تنها مطالبات و خواستههای زنان به عنوان شهروندان جامعه را به رسمیت نمیشناسد، بلکه با نمودهای تغییرات اجتماعی و عرفی جامعه و مقتضیات زمان برای حضور زنان در جامعه مقابله میکنند. مطالبات زنان امروز کشور ما به واسطه افزایش سطح تحصیلات و آگاهی آنان، با دیروز متفاوت است و اگر ساختار اجتماعی و سیاسی زمینه تحقق این مطالبه جمعی را فراهم نکند،با گسستی عمیق مواجه میشود.اما و اگرهایی که در یک سال اخیر بر سر مجاز بودن زنان برای نامزدی در انتخابات ریاستجمهوری مطرح و مقاومتهایی که بر سر تبیین مفهوم گنگ «رجل سیاسی» در قانون اساسی نشان داده شد، در برابر خواسته برحق زنان برای مشارکت در امور سیاسی نشانگر فاصله معنادار مطالبات مطرح در جامعه در برابر روایت رسمی از قانون اساسی است.امروز این پرسش جدی در افکار عمومی مطرح است که آیا معنای واقعی نقش زنان در سیاست، تنها به رای دادن در بزنگاههای انتخاباتی محدود میشود؟این در حالی است که در چنین شرایطی دستکم دولتها میتوانند با اتخاذ سیاستها و تعیین آییننامه هایی در محدوده اختیارات خود، زنان را در امور مدیریت سیاسی بیش از پیش مشارکت دهند، چنانکه روحانی درمحدوده اختیارات خود توانست ۲۵ درصد مدیریت میانی و عالی دولت را در اختیار خانمها قرار دهد.
پیشنهاد سوم (فروش آب شیرین به کویت)
نامه مرحوم عباس امیر انتظام
به سید محمد خاتمی رئیس جمهور وقت ایران سال 1380
جناب آقاى خاتمى, چند ماهى است که روزنامه ها خبر از فروش آب شیرین سد کارون به مقدار ۲۸,۰۰۰,۰۰۰ لیتر در روز به کشور کویت, با لوله اى به قطر دو متر را مى دهند که احتمالاً قرار داد آن انجام شده و انجام کار لوله کشى با کمک یک شرکت انگلیسى در دست اقدام است. جناب آقاى رئیس جمهور, اینجانب بدلیل زندانى بودن و عدم دسترسى به جزئیات مسئله از کم و کیف آن اطلاعاتى ندارم, ولى آنچه درباره فروش آب مى دانم و احساس مى کنم برایتان مى نویسم تا از برنامه اى که صد در صد به زیان ملت ایران است به شما توجه دهم. ایران کشورى خشک و همانطور که خود جنابعالى بهتر از هر کس دیگرى می دانید, در چندین سال گذشته بدلیل کم آبى, میلیو نها و یا میلیارد ها دلار از نظر کشاورزى و از دست دادن احشام به مردم ایران خسارت وارد شده و هیچ دلیلى نمى تواند این کار غیر ملى را براى ملت ایران توجیه نماید.براى آگاهى جنابعالى به اطلاع مى رسانم که دولت آمریکا برای آبیارى جنوب ایالت کالیفرنیا بنام Death Valley (دره مرگ) که آب و هوایى شبیه جنوب ایران دارد و گرم و سوزان است, لوله آبى را از شمال کانادا به قطر بیش از دو متر و به طول بیش از شش هزار کیلومتر به آن منطقه کشیده و آن منطقه جهنمى را به یک سرزمین سبز و حاصل خیز تبدیل کرده است. بنابراین پیشنهاد روشن اینجانب به عنوان یک ایرانى شرافتمند و وطن دوست این است: آب مازاد بر احتیاج خوزستان را به استانهاى : فارس- بوشهر- سیستان و بلوچستان و … منتقل نمائید و با سیستم آبیارى قطره اى با پروژه هاى مطالعه شده , این سرزمینهاى حاصل خیز ولى خشک ایران را سبز و حاصل خیز نمائید. براى تهیه طرح و اجراى آن, وزارت نیرو- سازمان برنامه, هزاران متخصص در اختیار دارند. امیدوارم جنابعالى به پیشنهاد اینجانب توجه فرموده و دعاى خیر میلیونها مردم بى پناه این کشور را براى کارهاى خودتان به همراه داشته باشید. جناب آقاى خاتمى, کشور کویت داراى درآمد سرانه نزدیک به سی هزار دلار است و میتواند با صرف چند میلیارد دلار دستگاه هاى آب شیرین کن تهیه و استفاده نماید و و یا مانند امارات متحده عربى با کمک فنى ژاپن از آب شیرین کف خلیج فارس استفاده نماید, ولى ملت نجیب ایران که درآمد سرانه دوهزار دلارى سال ۱۳۵۷ او پس از ۲۳ سال به درآمدى در حدود پانصد دلارتبدیل شده و هر سال میلیارد ها دلار خسارت بى آبى را مى دهد استحقاق چنین جفا و ظلم مضاعفى را ندارد. جناب آقاى رئیس جمهور, امیدوارم وقت خواندن – فکر کردن و انجام این پیشنهادات ملى را داشته باشید و نام نیکى از خود در تاریخ بجاى گذارید. در صورت احتیاج , طرحهاى تفضیلى جهت پیشنهادات فوق را تقدیم خواهم کرد.
با تقدیم بهترین آرزوهابراى سلامت و توفیق جنابعالى
عباس امیرانتظام . زندان اوین
بیانیه سازمان اتحادفدائیان کمونیست درباره تحولات افغانستان
سازمان اتحاد فدائیان کمونیست 26مردادماه 1400
سرانجام گروه طالبان درافغانستان قدرت را تحویل گرفت. اینکه تصرف پی درپی شهرها ومناطق مختلف افغانستان وسپس پایتخت آن کابل، طی یکی دوهفته از قدرت و محبوبیت طالبان و یا نفرت مردم از نیروهای خارجی وآمریکا وناتو ودستگاه دولتی مافیائی دست نشانده شان که درفساد ورانت خواری و قتل وغارت شهره عالمند ناشی میشود و یا توطئه آمریکا وناتو برای تحویل سلاح وتسلیم بدون مقاومت ارتش افغان به گروه طالبان، حرف وحدیث بسیار است واما نقش امپریالیسم آمریکا و کشورهای غربی درساختن وپرداختن طالبان وانواع واقسام گروه های مرتجع جهادی وتقویت مالی وتسلیحاتی آنها برای استفاده درنقشه های راهبردی درمنطقه غیرقابل انکار است . امپریالیسم آمریکا ابتدا درمقابله با دولت سکولار ومورد حمایت اتحاد شوروی وسپس حضوردراز مدت بمنظورمقابله با رقبای بین المللی و منطقه ای خود وارد افغانستان شد . اکنون درمخالفت با برنامه ها وطرح های اقتصادی چین وقدرت نظامی روسیه از یکسو وگره خوردن آن با منافع پاکستان متحد آمریکا درمقابله با هند ازسوی دیگر زمینه بقدرت رسیدن دوباره طالبان را فراهم کرده است .این واقعیتی انکارناپذیراست که امپریالیسم آمریکا و متحدان غربی ومنطقه ای آن باتغییر سیاست راهبردی درجهان و مقابله با طرح های اقتصادی چین و قدرت نظامی روسیه ازمدتها قبل نقشه راه بقدرت رساندن طالبان بمنظور نا امن نگهداشتن منطقه را دردستورقرارداد ه بودند و امروز اگر میبینیم “ارتش ” دست آموز ومسلح به سلاح های امریکائی افغانستان با بیش از 300 هزار پرسنل یکی پس ازدیگری تسلیم گروه چند ده هزارنفری طالبان میشوند و روسای فاسد دولتی و مافیای مورد حمایت آمریکا یکی پس ازدیگری با دلارهای بادآورده و دسترنج مردم رنجکشیده، افغانستان را رها کرده و پا بفرارمیگذارند، نتیجه تغییر استراتژیک درسیاست های جهانی ومنطقه ای آمریکا و محصول زد و بند قدرت هائی است که منافع خود را در بازگرداندن طالبان به قدرت میدانند .
تردیدی نباید داشت که علاوه بردستگاه دولتی وارتش افغانستان که سالها توسط سازمانهای جاسوسی، امنیتی آمریکا و ناتو تعلیم دیده اند و اکنون تحویل طالبان داده شده اند افسار گروه مرتجع طالبان نیز بارشته های مختلف مرعی ونامرعی دردستان آمریکا و متحد همیشگی آن پاکستان است که کنترل کاملی بررهبری طالبان دارد وگروهی که مدام بوسیله کشورهای مرتجع منطقه نظیر عربستان سعودی امارات متحده و سایر شیوخ حاشیه خلیج فارس حمایت مالی و تدارکاتی و ایدئولوژیک شده اند کشورهائیکه تماما در ید اختیار آمریکا و ناتو میباشند وبه استراتژی آنها درمنطقه خدمت میکنند، کشورهائی که امیدوارند با تحویل قدرت به طالبان زمینه جنگ شیعه وسنی درمرزهای ایران را نیز دامن زده وموقعیت خود را در منطقه ودربرابر جمهوری اسلامی تقویت کنند. متقابلا جمهوری اسلامی نیز درکوتاه مدت با ترساندن مردم بپا خاسته ایران، این بار با لولوی طالبان، جنبشهای اجتماعی بویژه جنبش کارگری را که در سالهای اخیر امید تغییرات بنیادی را درایران و به تبع آن درمنطقه روشن کرده است سرکوب و به حاشیه براند. بدین ترتیب تمام مرتجعین و نیروهای ضد بشری جهانی ومنطقه ای درپی بهره جوئی بمنظور پیشبرد سیاست های داخلی ومنطقه ای خویشند ودراین میان مردم رنجدیده افغانستان همچنان درگرداب ستم واستثمار وتبعیض وسرکوب وقتل وکشتار گرفتار وسرنوشتی نامعلوم درپیش روی دارند.
زمینه های عینی واجتماعی وضعیتی که درافغانستان شاهد آنیم
این واقعیت را باید درنظرگرفت که درکنار دخالتگری نیروهای خارجی ، زمینه های عینی اجتماعی نقش اساسی درتحولات کشورها وجوامع مختلف انسانی بازی میکنند. قدرت های خارجی نیز درست با توجه به همین عوامل و زمینه های عینی اجتماعی و روبنائی و فرهنگی است که استراتژی های خود را تدوین وتاکتیکهای متناسب با آنرا برمیگزینند.
علاوه برنقش سطح تکامل نیروهای تولیدی ومناسبات مترتب برآن -که این بیانیه گنجایش پرداختن به انها نیست- اما یکی از عوامل مهم دست اندرکار وموثر درتحولات افغانستان واغلب کشورهای خاورمیانه که درگیر جنگهای مختلف داخلی و خارجی درطول سالیان متمادی هستند و برغم کوشش نیروهای آزادیخواه وسوسیالیست و چپ، حتی روزنه ای برای ازادی و برابری ودموکراسی درحد بورژوائی آن نیزگشوده نشده است، هما نا شیوه گذاراین جوامع به مرحله سرمایه داری وساختارهای متناقض اقتصادی، اجتماعی، ملی، مذهبی چند وجهی آنها است که به نوبه خود محصول دوران استعماری ونئو استعماری ودخالتگری قدرتهای جهانی درروند این گزارمیباشد.
از نزدیک به یک قرن پیش وازهنگامی که سرمایه داری وارد مرحله امپریالیستی خود شد روند طبیعی رشد سرمایه داری دراین کشورها بلحاظ رشد عقب مانده و از جمله درافغانستان که موضوع مورد بحث ما است، متوقف شد وساختارهای کهن درکنار تحولات نوین به حیات خود ادامه دادند . ترکیبی از جناح های مختلف بورژوازی نوپا وسران ایلات وعشایر، بزرگ مالکان و رهبران مذاهب مختلف درسازش باهم ساختاردولتهای استبدادی فاسد و دزد و مافیائی را برپاکردند. دراین کشورها برغم تلاشهای گاه گداری بورژوازی نوپا وطبقه متوسط وتحصیل کردگان، اماهرگز یک دولت ملی بمفهوم واقعی آن نتوانست شکل بگیرد. به عبارت دیگردراین کشورها روند رشد سرمایه داری هیچگاه به “دولت ملت” ارتقاء نیافت بلکه همبود هائی شکل گرفتند که بدون استبداد و دیکتاتوری مورد حمایت یک یا چند قدرت برتر خارجی نمیتوانستند به حیات خود ادامه دهند.هرگاه که بنا برگسترش نارضایتی عمومی و جنبشهای توده ای و یا درنتیجه تحولات بین المللی ومنطقه ای این همبود ها ترک برداشته است ازدل آن اختلافات ملی ومذهبی، قومی وقبیله ای سرکشیده ودرنتیجه این همبودها به اجزای تشکیل دهنده خود تقسیم شده اند و درپی آن هرج ومرج وجنگ های فرقه ای طولانی مدت جامعه را ازپویائی وتحول بازداشته است وازطرفی حمایت دول خارجی ازاین دسته جات در راستای منافع اقتصادی و سیاسی و ژئوپلتیک خود جامعه را درمنجلاب مذهب وخرافات وفقر واعتیاد وجنگ و کشتار گرفتار کرده است. دراین میان معمولا آن گروه هائی که با توسل به مذهب و یا قوم وعشیره ای قویتر انسجام لازم را بدست آورده و درموازنه قدرت دست بالا را پیدا میکنند و با حمایت قدرتهای خارجی ذینفع ازتاریک خانه تاریخ سربرآورده ومدعی منافع “ملی” و قدرت سیاسی میشوند. دراین جوامع وجود این ساختارهای چند وجهی و گروه ها و دسته جات قومی قبیله ای و مذهی همواره به قدرتهای امپریالیستی این امکان را میدهد تا با مبارزات دمکراتیک وسوسیالیستی طبقه کارگر وتوده های زحمتکش و نیروهای انقلابی به مقابله برخیزند وبه خونین ترین وجهی تحولات دمکراتیک را متوقف کنند. تاریخ کشورهای منطقه ازجمله افغانستان مبین همین واقعیت است که بنظرما بدون توجه به آن و درس آموزی ازآن وارائه برنامه و راه حل مبارزاتی درست، نیروهای چپ و دموکراتیک افغانستان قادر به تحولات بنیادین دراین کشور نخواهند بود.وضعیت امروز افغانستان که ترس وحشت برمردمان رنجدیده آن سایه گسترده است . محصول برنامه راهبردی قدرتهای امپریالیستی وعربستان سعودی وپاکستان است که ازچهار دهه قبل برای مقابله با تحولات دموکراتیک درافغانستان گروه های جهادی وقومی و قبیله ای را سازمان داده و با تامین مالی وتسلیحاتی آنها را بجان مردم انداختند وسرانجام با کمک تسلیحاتی ومالی وانسانی سنگین آمریکا ومتحدین آن ازجمله کشورهای مرتجع منطقه درسال 1371 وارد کابل شدند و با دست زدن به جنایاتی فجیع از جمله کشتن نجیب الله و برادرش که دردفترسازمان ملل پناه گرفته بودند وترتیب دادن اعدام های خیابانی، سنگسار زنان، بستن مدارس وقتل وغارت وازبین بردن آثار تاریخی وهرآنچه که نشانی از پیشرفت وتمدن داشت، تمام دست آوردهای چندین ساله مردم افغانستان را نابود کردند. ازآن پس افغانستان برزمینه ساختارهای متناقض اقتصادی، فرهنگی ومذهبی و قومی وقبیله ای وارد جنگ داخلی خانمانسوز بین گرو های مرتجع زینفع شد که هرکدام بربخشی ازاین کشور تسلط پیداکرده بودند .سرنوشتی که بعد ها درکشورهای دیگرخاورمیانه نظیر عراق و سوریه و کشورهای افریقای نظیر لیبی وغیره نیز تکرار شد.درحالیکه نیروهای مختلف مرتجع واسلامی افغانستان تحت حمایت امپریالیسم آمریکا و متحدین آن با نقض ابتدائی ترین معیارهای حقوق بشر تمامی دست آوردهای دموکراتیک افغانستان را نابود کردند و ازطریق چنگ انداختن به ثروت های عمومی گسترش کشت خشخاش ومشتقات آن به منابع سرشار دست یافتند اما گسترش نارضایتی از یکسو واختلاف برسر تصاحب ثروت ازسوی دیگر آنها را ازشکل دادن به یک شبه دولت با ثبات نسبی نیز بازداشت ودرنتیجه طالبان که درمدارس دینی پاکستان تعلیم دیده بودند بعنوان نیروی جهنمی بنیاد گرا زیر قانون شریعت اسلام متحد شده ودر1375با استفاده ازهرج ومرج حاکم قدرت را بدست گرفت وبرقراری امارت اسلامی را اعلام کرد .طی نزدیک به 5 سال حکومت قرون وسطائی طالبان مابقی دست آوردهای جمهوری دمکراتیک افغانستان درزمینه بهداشت، مسکن، آموزش، برابری حقوق زنان بکل ریشه کن گردید وافغانستان به مرکزی برای آموزش وتجهیز گروه های اسلامگرای مرتجع نظیر القاعده، داعش وغیره تبدیل شد که هرکدام تحت حمایت مالی وتسلیحاتی قدرت های رقیب درجنگهای نیابتی درمنطقه بکارگرفته شدند جنبشهای اجتماعی پیشرو ومترقی را سرکوب و به محاق بردند.
زمانیکه امپریالیسم آمریکا از تامین وحدت گروه ها ودسته جات بنیادگرای اسلامی که خودبوجود آورده بود عاجز شد ونتوانست برزمینه جامعه چند وجهی افغانستان دولت دست نشانده و متمرکزی را سازمان دهد وگروه هائی نظیرالقاعده ساز مخالف زدند، واقعه 11 سپتامبر و حمله به برجهای دوقلو بهانه ای بدست داد تا امپریالیسم آمریکا باتفاق کشورهای غربی و پیمان ناتو به اشغال افغانستان دست بزنند. این بار زیر چترحضور ارتش آمریکا و ناتو با به سازش کشاندن گروه ها و دستجات مختلف مذهبی و قومی و قبیله ای دولت دست نشانده ای را سرهم بندی کردند وتحت عنوان “جمهوری اسلامی افغانستان” کاریکاتوری از دولت برمردم جنگ زده و درفقر و نداری افغانسان و دنیا معرفی کردند که برای سرپا نگهداشتن چنین دولت فاسد و دست نشانده ای که جز فساد، دزدی، قاچاق تریاک وهروئین وانباشت ثروت به قیمت فقر و بدبختی توده های مردم کار دیگری از آن ساخته نبود در طول بیست سال بیش از دوهزار میلیارد دلار خرج کردند اگر این رقم راست باشد در واقع دسترنج زحمتکشان آمریکا و چپاول ثروت های کشورهای فقیر نصیب شرکتهای نظامی و امنیتی امپریالیستی و سران گروه ها و دسته جات قومی و قبیله ای و مذهبی شده است که در دولت پوشالی افغانستان لانه کرده بودند. در این میان آنچه که نصیب مردم شده ده هاهزار کشته و صد ها هزار مجروح و میلیونها آواره، معتاد و بیکار و گرسنه بوده است .ودرنهایت با تغییر سیاست راهبردی آمریکا ودرپی مذاکره وتوافق و سازش با گروه طالبان “دولت ملی” ودست نشانده “جمهوری اسلامی افغانستان” به سرکردگی اشرف غنی به سرعت باد ازهم پاشید واکنون گروه طالبان که دراین مدت کارش بمب گذاری درامکان عمومی، مدارس، بیمارستانها و کشتن بزرگ وکوچک وسنگ سار زنان و به بردگی گرفتن کودکان بود به یاری “عمو سام” قدرت را بدست گرفته است و تمام تجهیزات نظامی امنیتی و ارتش و دستگاه دولتی دست نخورده را تصاحب نموده است. قدرت گیری مجدد طالبان که برپایه توافق دولت ترامپ و ادامه این سیاست توسط بایدن ممکن شده است فجایع بیشتری را برتوده های مردم رنجدیده افغان تحمیل خواهد کرد وبدون تردید برغم حمایت امپریالیستها درموقعیت اقتصادی اجتماعی وجغرافیائی افغانستان “امارات اسلامی”طالبان نیز قادربه ادامه حاکمیت اش نخواهد بود جنگ برسرقدرت و ثروت ، سازشهای موقتی وساخت وپاخت بین گروه های مختلف مذهبی، اتنیکی و قومی وقبیله ای را ازهم خواهد پاشاند رقابت های قبیله ای تشدید خواهد شد و بدون تردید توده های مردم بویژه جوانان نیز به مبارزه روی خواهند آورد و دراینده شاهد شکلگری اعتراضات عمومی توده های مردم خواهیم بود و به تبع آن زمینه رشد و گسترش سازمانهای انقلابی آزادیخواه وسوسیالیست نیز فراهم خواهد شد.
چشم انداز آیندهروشن است که نه امپریالیسم آمریکا و نه هیچ قدرت خارجی دیگری نگران حال وآینده توده های مردم افغانستان نیست . همانطورکه “جوبایدن” رئیس جمهورآمریکا اخیرا اعلام کرد، آنها بخاطرمنافع خودشان افغانستان را اشغال کردند و بیست سال درآنجا ماندگارشدند واکنون نیز منافع شان ایجاب میکند تا آنجا را ترک کرده و تحویل طالبان بدهند. دست پروردگان و دست نشاندگان امپریالیستها نیز هرگز نه میخواهند ونه میتوانند به رشد و تکامل جامعه افغانستان وتحولات اقتصادی وسیاسی بنیادی به نفع زحمتکشان بیاندیشند آنها دشمنان آزادی، برابری وحق تعیین سرنوشت مردم بدست خودشان هستند . راه نجات توده های زحمتکش مردم افغانستان در دستان نیروهای جوان چپ وسوسیالیست و دردستان کارگران، زنان جوانان و زحمتکشان این کشور است و باتوجه به ساختاراقتصادی واجتماعی این کشور وسطح آگاهی توده های مردم و درجه تکامل نیروهای مولده که متاسفانه درسطحی پائین نگهداشته شده اند، نیروهای انقلابی و دموکراتیک افغانستان میباید با درس گیری از تمام تجارب یک صدسال اخیر و با اتکا به تحولات مهم درسطح جهان و منطقه و نظر به نقش وسائل ارتباط جمعی درارتقاء سطح آگاهی ومطالبات کارگران و زحمتکشان بویژه نسل جوان، خود را برای مبارزه ای طولانی تحت برنامه ای که منافع زحمتکشان، زنان، کارگران، جوانان و ملیت های گوناگون ساکن این سرزمین را نمایندگی کند، آماده کنند.
سرنوشت افغانستان و نیز عراق و لیبی و…باید درس عبرتی باشد برای همه آنهائی که درکشورهای منطقه ازجمله ایران وافغانستان دل در گرو دخالت قدرتهای خارجی دارند. دست پروردگان قدرتهای خارجی هرگزحال روزی بهتراز حکومت اشرف غنی، طالبان افغانستان، هیئت حاکمه عراق و لیبی وامثالهم نخواهند داشت . رهائی توده های تحت ستم واستثمار افغانستان از جنگ و کشتار، آوارگی وسرکوب و فقر ونداری تنها با مبارزه علیه قدرت های ارتجاعی فاسد نظیر جمهوری اسلامی ، “امارات” طالبان وامثالهم و با سازماندهی مبارزه انقلابی برای سرنگونی طبقات ارتجاعی حاکم ومبارزه با دخالت قدرتهای امپریالیستی و استقرار جمهوری فدراتیو شورائی قابل حصول خواهد بود .
اروپا و آخوندها؛ هزار حقارت نهفته در یک قاب عکس
علیرضا حجتی
هزار حقارت نهفته در یک قاب عکس وقتی تصویر انریکه مورا نماینده ٢۷ کشور اتحادیه اروپا در مراسم تحلیف ابراهیم رئیسی را در ردیف پُشتی حماس و گروه های نیابتی لبنانی و یمنی و غیره می بینی (تصاویر زیر), به عمق تحقیر و توهین جمهوری اسلامی به اتحادیه اروپا و اوج دریوزگی این اتحادیه پی می بریم.
این قاب عکس گویای هزار قصه خوار داشتن از یک سو و طمع داشتن از سوی دیگر است. جمهوری اسلامی جایگاه او را عامدانه نه تنها از منظر قاب تصویری در کنار حماس و حزب الله و حوثی ها قرار داد, که بدتر از آن بر روی زخم نمک نیز پاشید و وی را از نظر مقام یا جایگاه رسمی و یا به عبارتی از منظر پروتکل دیپلماسی و تشریفاتی در ردیف پشتی حماس و حزب الله و حوثی های خنجر به کمر قرار داد.
البته این اولین باری نیست که رهبران اسلامگرای منطقه خاورمیانه به مسئولین بلندپایه اتحادیه اروپا توهین آشکار می کنند.
رفتار زشت و زن ستیز رجب اردوغان با نگذاشتن صندلی برای خانم اورزولا فون درلاین رئیس کمیسیون اروپا دقیقا چهار ماه پیش که به نام “سوفاگیت” معروف شد هنوز در خاطره ها زنده است.
چه فضاحتی بود آن! در نتیجه دیکتاتورهای مذهبی خاورمیانه می دانند که چگونه مقامات اروپایی را تحقیر کنند.نکته آخر اینکه نگارنده در دوران کمپین خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا (بریگزیت) بارها نوشتم و گفتم که اتحادیه اروپا پروژه ای شکست خورده و ورشکسته و درهم برهم است و از بریگزیت حمایت کردم. این دو حادثه مهم در تهران و آنکارا ثابت می کند که بریگزیت کار درستی بود.
در مدارس دخترانهی ایران
افرا آزاد
این گزارش را در دوران پیش از همهگیریِ ویروس کرونا تهیه کردهام. روزی که به عنوان یک ناظر و به بهانهی شرکت در جلسهی اولیا و مربیان به یکی از مدارس دولتی اطراف تهران رفتم تا مشاهداتام را بنویسم. زنگ مدرسه میخورَد و دخترها با مانتوهای بلند دکمهدارِ تیره و همرنگ شلوار، و با مقنعهای که حفرهی تنگاش تنها به گردیِ صورت مجال تنفس میدهد؛ از درِ مدرسه بیرون میریزند. این تصویر آشنا بیش از یک سال است که به علت همهگیری کرونا در شهر دیده نمیشود اما در داخل فضای مدارس هم دختران دانشآموز با همین مانتو و مقنعه سر کلاس میروند. مانتوها بلند و دست و پاگیر و تیرهرنگاند زیرا بنا نیست که دختران تحرک و رنگ و تنوع را تجربه کنند.
در مدارس ابتدایی وضع کمی متفاوت است. مانتو و مقنعه رنگی است و برای جلوگیری از سُرخوردن مقنعه، کِشی آن را به پشت سرشان محکم میکند. سرآستینها و جیبها رنگی متفاوت دارند و گاهی همرنگ نواری هستند که شبیه به یک تِل روی مقنعه دوخته شده، تِلی که قرار بوده به موهایشان ببندند. دختران دانشآموز، اگر اندک تغییری در اجزاء صورتشان بدهند، باید پاسخگو باشند و تنبیه میشوند. این نظام اداریِ مدرسه است که نحوهی پوشش و آرایش آنها را تعیین میکند و برای تخطی از این مقررات، مصادیق جرمی تعریف میکند. مصادیق جرم در مدارس به همین سادگی است:
بلند کردن و تزیین ناخنها
صبحها بعد از مراسم صبحگاهی که دخترها به صف میشوند تا به نوبت وارد کلاس شوند، صدای زیارت عاشورا تمام محله را پر میکند. یکی دو نفر از گماشتگان که از میان خود دانشآموزان هستند و بازوبند انتظامات بستهاند، توی درگاه راهرو میایستند و ناخن دخترها را وارسی میکنند. تنها کسانی اجازهی ورود پیدا میکنند که ناخنهای تأیید شده داشته باشند. ناخن بلند جرم است.
ناخن لاک زده، هرقدر هم کمرنگ، جرم است. کسانی که لاک زدهاند، با توهین و تحقیر به سمت شیشهی استون و پنبه هدایت میشوند و کسانی که ناخن بلند دارند توی صف ناخن گرفتن میایستند. ناخنگیر بزرگی ــ بدون درنظر گرفتن اصول بهداشتی ــ دستبه دست میشود و همه از آن استفاده میکنند. یکی از دخترها که گلهای ظریفی روی ناخنهایش کاشته، در شُرف گریستن است. دختر مأمور اما بیتفاوت به او دست به کمر ایستاده بالای سرش و میگوید: «یالا پاک کن.» دختر انتظامات را بعد از مراسم صبحگاهی میبینم که در حال تاکردن چادرش است. با خنده به او میگویم:
«عجب ابهتی داری شما!» خوشاش میآید. از او میپرسم چه ویژگیای در او هست که به او این مأموریت را دادهاند؛ با خنده میگوید: «انتظامات دو دستهاند. یا بچه زرنگاند یا مثل من شیطوناند. من از اون شیطونا بودم که اینجوری خواستند سر به راهام کنند.» میپرسم: «تأثیری هم داشته؟» میگوید: «آره دیگه بالاخره مجبورم یه سری از کارایی رو که قبلاً میکردم الان نکنم.» همکلاسیاش که از قضا دختر خواهرم است، برایم تعریف کرده است که چگونه بعضی از این مأموران انتظامات، با عدهای تسویه حساب شخصی میکنند و به اصطلاح خودشان میفروشندشان و چطور از بزرگترین خطای دوستان نزدیکشان چشمپوشی میکنند.
مرتب کردن ابروها
حیاط از حضور دانشآموزان خالی میشود. زنگ کلاس است و از مقابل هر کلاسی که عبور میکنی صدای درس معلمی میآید. پشت درِ اتاقِ مدیر چند دانشآموز ایستادهاند. به محض آنکه پچپچهای میکنند، صدای مدیر به اعتراض بلند میشود. از آنها میپرسم آنجا چه میکنند و چرا سر کلاس نیستند. آن یکی که سعی کرده موهای مجعدش را زیر مقنعهی گشادش مهار کند میگوید:
«چون ابروهامونو برداشتیم اونقدر باید اینجا بایستیم تا ابروهامان پر بشه.» میپرسم کلاسهایشان چه میشود، میگویند: «هیچی دیگه.. عقب میمونیم تا آدم بشیم.» و سه تایی میخندند. آن یکی میگوید: «این که خوبه.. یه وقتایی بهمون تی میدن تا کف راهروها رو تمیز کنیم. اون دیگه خیلی ضایعه.» میگویم اگر جای آنها بودم غایب میشدم. میگویند: «اونوقت غیبتمون غیرموجه میشه و از نمرهی انضباطمون کم میکنن.»
یاد دوران مدرسهی خودمان میافتم که برداشتن موهای پشت لب قدغن بود. در دوران بلوغ، با آن حساسیتهای ذاتیاش، آن تیرگیِ پشت لب، چقدر اعتماد به نفس را از ما میگرفت و چه متلکهایی که بابت همین سبیلهایمان حوالهمان نمیشد.
بازرسی بدنی
گاهی پیش میآید که تیم معاونها با همراهی انتظامات، سرزده وارد کلاس معلم میشوند، همه را از کلاس بیرون میکنند و در غیاب دخترها کیفها را میگردند. هدف، پیدا کردن لوازم آرایشی، گوشی تلفن همراه و هر نوع وسیلهی زینتی است.
گاهی پیش میآید که تیم معاونها با همراهی انتظامات، سرزده وارد کلاس معلم میشوند، همه را از کلاس بیرون میکنند و در غیاب دخترها کیفها را میگردند. هدف، پیدا کردن لوازم آرایشی، گوشی تلفن همراه و هر نوع وسیلهی زینتی است. در مواردی آینهی جیبی هم از زمرهی وسایل زینتی گزارش شده. موبایل، طلا و اشیاء گرانقیمت فقط به والدین تحویل داده میشود و بدلیجات و لوازم آرایشی هرگز به صاحباناش برگردانده نمیشود. اینها روایت دخترهایی است که نشستهاند کف آسفالت حیاط و معلم ندارند. میپرسم چند وقت یک بار چنین اتفاقی میافتد. یکی از دخترها جواب میدهد: «زمانی که به کسی مشکوک شوند یا کسی گزارش داده باشد که یک نفر موبایل آورده… این که چیزی نیست. یک وقتهایی بازرسی بدنی هم میشویم و آبدارچی مدرسه را وادار میکنند که لباس زیرمان را هم بگردد.»
با آبدارچی مدرسه که خانم مسنی است صحبت میکنم. سر درد دلش باز میشود: «آخر عمری ببین به چه کارهایی وادارم میکنند! برای خودشان عار است ولی مرا میفرستند جلو تا تن و بدن دخترهای مردم را بگردم.» میپرسم اگر سرپیچی کند چه؟ میگوید: «برای اینها که کاری ندارد. اگر کمی گوش به فرمان نباشی، اخراج. ما که رسمی نیستیم. بیرون این در هم پُرِه از آدم نیازمند. شما خودت ببین! نظافت کل این مدرسه با من است. فقط گاهی سرایدار دستی به حیاط میکشد.»
رعایت حجاب در حضور زنان
هیچ ساختمانی به حیاط مدرسه مشرف نیست. بجز سرایدار مدرسه ــ که او هم میتواند در ساعتهای حضور دانشآموزان بیرون از مدرسه باشد ــ هیچ اثری از حضور مردانه نیست؛ معلمها، و کادر اجرایی همگی زن هستند و با این حال رعایت حجاب در همهی بخشهای مدرسه اجباری است، به طوری که در صورت تمرد، به آنها گوشزد میشود. از یکی از معاونها میپرسم توی راهروها و کلاسها که دیگر نامحرم نیست، چرا دخترها اجازه ندارند که آزاد باشند؟ میگوید: «این قانونی است که همیشه بوده و دیگر جاافتاده. فرم مدرسه این است و باید رعایت شود دیگر. حیاط و کلاس ندارد. قانون، قانون است. ضمن اینکه خیلی وقتها والدین بچهها میآیند، بازرس میآید و ما نمیتوانیم دم به دقیقه آنها را چک کنیم که آیا حجابشان را رعایت کردهاند یا نه. این است که رعایت حجاب کلاً اجباری است.»
به نظر میرسد که معلم حسابداری با معلمهای دیگر تفاوت دارد. او میگوید: «من اصولاً بچهها را سر کلاس راحت میگذارم که اگر دوست دارند مقنعههایشان را از سرشان دربیاورند؛ با این حال، تعداد کمی از آنها هستند که دلشان میخواهد این کار را بکنند. توی این ده دوازده سال که در مدرسه درس خواندهاند، دیگر به این پوشش عادت کردهاند؛ همانطور که خود ما عادت کردهایم.» میپرسم: «اگر معاونها متوجه شوند که بچهها سر کلاس حجاب ندارند ایراد میگیرند؟» میگوید: «معمولاً کاری ندارند ولی اگر کسی گزارش بدهد ممکن است مورد بازخواست قرار بگیرم.» میپرسم: «چه کسی ممکن است گزارش بدهد؟» میگوید: «کادر اجرایی در همهی کلاسها یک جاسوس دارند؛ صراحتاً این را از بچهها میخواهند.
حتی گاهی از خود دبیران هم خواسته میشود که موارد انضباطی دانشآموزان را گزارش دهند و اصولاً خبرچینی یک چیز متداول و جاافتاده است در مدارس.
تو میدانی همیشه و در همهحال تحت نظارتای.» میپرسم خودش چه؟
آیا تا به حال شده که حجابش را سر کلاس از سرش بردارد؟
جوابش منفی است: «نه راستش. بچهها زیاد ظرفیتش را ندارند. از بس عادت کردهاند که معلمهایشان را با حجاب ببینند، وقتی هم حجابت را برداری، کلاس را به هم میریزند و دیگر نمیتوانی جمعشان کنی. از طرفی هم که بیبروبرگرد گزارش میشود و تو باید بعداً پاسخگو باشی و مجموع اینها من را به این نتیجه میرساند که ارزشاش را ندارد.»
اینها نمونههایی بسیار عادی از تجربهی روزانهی دختران دانشآموز در مدارس ایران است. مدرسهای که بناست دانشآموز را با اصول و معیارهای انسانی تربیت کند، مبتلا به فرهنگ تجسس و تظاهر شده و حریم شخصی در آن رنگ باخته است.
تازه این روایتها، گزارشِ یک از هزار از مدارس ایران است. چه بسیار روایتهای خاموش و پنهان که در دل این مدارس اتفاق میافتد و هرگز جایی درج نمیشود.
خط مشی حکومت اسلامی ایران، فقیرنگاه داشتن عامدانه بلوچ
محمد رسول پورتندرست
پس از انقلاب سال ۵۷ و روی کار آمدن روحانیون شیعه، حکومت جدید مبتنی بر ایدئولوژی مذهبی، استراتژی خود را بر اساس افزایش جمعیت شیعه تدوین کردند و مقابله با سایر مذاهب و اقلیتهای عقیدتی که از قضا اکثریت اقوام بلوچ و کرد و عرب و… را تشکیل میدادند را، در پیش گرفتند. بهعبارتدیگر، نگاه امنیتی جمهوری اسلامی به اهل سنت یا دیگر مذاهب و اقلیتها مبتنی بر همین ایدئولوژی رسمی تایید شده در قانون اساسی است.در همین راستا، آیتالله مکارم شیرازی، از مراجع شیعه نزدیک به حکومت، از افزایش جمعیت اهلسنت در ایران ابراز نگرانی کرد. او روز ۲۵ مهرماه سال ۹۲ در جمع دستاندرکاران کنگره بینالمللی امام سجاد گفت: «اکنون در اطراف مشهد میبینیم که اهلسنت در حال خرید زمین و خانهها از شیعیان هستند تا نسبت جمعیتی خود را افزایش دهند.»وی مجدداً در مرداد سال ۹۳ با اشاره به مهاجرت مردم سیستان و بلوچستان اظهار داشت: «اخیراً مهاجرتهای مشکوکی از سیستان و بلوچستان به حاشیه شهر مشهد شده؛ عده زیادی از نقاط مختلف جمع شدهاند که اگر گسترش پیدا کند، تبدیل به یک خطر بزرگ میشود. بسیجیان در حاشیه شهر مشهد باید حضور داشته باشند.»نگاه امنیتی به مسئله مهاجرت مردم بلوچ و این قبیل سخنان در حالی مطرح میشود که بر اساس شواهد موجود، فقر فراگیر در سیستان و بلوچستان، دلیل اصلی مهاجرت از این استان به منظور یافتن شغل و تأمین معیشت است. بااینحال حتی امکان مهاجرت نیز برای بسیاری از مردم ساکن این منطقه فراهم نیست. در این استان همچنان مردم بسیاری در کپرها زندگی میکنند و به آب آشامیدنی، مدرسه، جاده و حتی دستشویی و امکان استحمام دسترسی ندارند. بسیاری از آنها با روزی یک وعده غذا و یا حتی چند روزی یک وعده غذا سر میکنند.شاید به نظر برسد که سیستان و بلوچستان مزیتهای اقتصادی لازم برای تأمین زندگی مردم ساکن آن منطقه را ندارد، اما واقعیت این است که برخلاف تصور عمومی، این استان وضعیت مناسبی برای تولید ثروت دارد. وجود ساحل طولانی با دریای عمان، امکان کشت برخی محصولات کشاورزی مانند موز و خرما و همچنین مسیر ترانزیتی این استان از چابهار بهعنوان تنها بندر ایران که به آبهای بینالمللی متصل است کافی است تا این استان شرایط بهتری داشته باشد.اما همانطور که پیشتر ذکر شد، نگاه امنیتی حاکمان باعث شده تا انتقال افراد غیربومی به استان امکان تصدی شغلهای موجود را برای مردم بومی از بین ببرد. از سوی دیگر، اولویت دادن به افراد معتقد به مذهب شیعه برای مدیریتهای کلان، آن هم در شرایطی که در بسیاری مناطق اهلسنت در اکثریت هستند نشان میدهد که حکومت ایران قصد ندارد توزیع ثروت را به طور طبیعی انجام دهد.بهعبارتدیگر، به نظر میرسد که جمهوری اسلامی به شکل عامدانه سعی کرده تا با بستن مجراهای اقتصادی مردم بلوچ و سنی ساکن آن مناطق، فشار را بر روی آنها افزایش دهد تا همانطور که در نظر دارند، افزایش جمعیت سنی را در ایران کنترل کنند.
در واقع فقیر نگهداشتن مردم سنی و بلوچ استراتژی حکومت جمهوری اسلامی برای مقابله با افزایش جمعیت اهلسنت عنوان میشود.در این شرایط تنها راه باقیمانده برای امرارمعاش مردم تنگ دست بلوچ، استفاده از اختلاف قیمت سوخت بین ایران و کشور همسایه است.
آنها هیچ راه دیگری جز اینکه سوخت را در ایران بخرند و به پاکستان انتقال دهند، ندارند. فقر گسترده که با نگاهی امنیتی و بر اساس استراتژی بلندمدت از ابتدای انقلاب بر مردم بلوچ، کرد، عرب و سایر اقلیتهای قومی و دینی تحمیل شده، آنها را وادار کرده تا در راستای تلاش برای بقا، به شرافتمندانهترین راه یعنی سوختبری یا کولبری روی بیاورند.اما درحالیکه بر همگان روشن است که اقدامات خشونتبار جمهوری اسلامی علیه مردم سنی حاشیه کشور، بهدوراز ادعاهای مطرح شده تنها در راستای کنترل و سرکوب آنها صورت میگیرد، برخی افراد وجود همین مسیر معیشتی را نیز برنمیتابند.بسیاری از افراد مرتبط با نیروهای امنیتی و تبلیغاتی جمهوری اسلامی در داخل و خارج از کشور با حملات گوناگون، مردمی را که به کار دشوار و پرخطر سوختبری و کولبری میپردازند، «قاچاقچی» نامیدند.
در حالی که حتی خود حکومت طی چند سال اخیر با تصویب قوانینی به طور ضمنی پذیرفته این مشاغل تحمیل شده به مردم مناطقی مثل سیستان و بلوچستان و کردستان را نباید مصداق «قاچاقچی» شناخت.اما نکته مهمتر این است که چنین برچسبزنیهایی، زمینه را برای توجیه خشونت و کشتار متعاقب آن فراهم میآورند.در این شرایط، مردم فقیر، ستمدیده و محروم بلوچ که برای بقای خود دست به اعتراض میزنند، با اتهامهای گوناگون مجدداً سرکوب و کشته میشوند.
همانطور که سالهاست این روند ادامه داشته، بعید به نظر میرسد که خشونت و کشتار مردم اهلسنت و بلوچ پایان کار باشد و یا بتوان به محاکمه عاملان قتل سوخت بران امیدی داشت.
بااینحال، این موضوع حالا به نمادی از «استراتژی فقر سیستماتیک» تبدیل شده که نشان میدهد مسئله بلوچستان، تنها یک موضوع محلی و قومی نیست. بلکه سرکوب غیرخودیها، مسئلهای ملی است.
یرخودی میتواند بلوچ، عرب، کرد، سنی، همجنسگرا، بهائی و هر دگراندیش دیگری باشد.
تابهحال ابزارهای گوناگونی از سوی حکومت ایران استفاده شده است. اگرچه این بار ابزار سرکوب در بلوچستان، «فقر» است.
دلنوشته و درد دل های من
لیلا ابوطالبی آدرگانی
امروز دست بر قلم شدم تا حسی که به مسیح دارم را بر قلم بیاورم،ولی آنقدر این حس عجیب و زیباست که قلم عاجز در دستان من مانده است.می نویسم :مسیح از آن روز که وارد قلبم شدی من فهمیدم عشق چیست؟
و تو شدی عشق زندگی من و دانستم که چقدر سالیان قبل از آشنایی ام با تو را بیهوده گذراندم.ولی اینک تو کنارم هستی و من با تمام وجودم دوستت دارم و تمام کلمات من در برابر حس من به مسیح عاجزند.
پدر آسمانیم چه خوب است که دارمت و من چقدر خوشبختم که مسیح را یافتم.این دنیا همیشه به من استرس ترس و نگرانی داده ولی زمانی که برای اولین بار پا در کلیسا گذاشتم برای پرستش چشمانم را بسته بودم.اولین باری بود که چنین حس آرامش را با تمام وجود حس میکردم.وقتی تعمید گرفتم حسم عجیب تر شد مسیح را دیدم که باردای بلند و سفید نزدیکم شد و مرا در آغوش پر مهرش کشید و همان شد که من آن لحظه آرامش را چشیدم که هیچ وقت در سال های زندگی ام این حس را درک نکرده بودم.که تو مرا که در ترس و نگرانی بودم و مرده بودم زنده کردی به من قلب تازه ای دادی شکرت میکنم مسیحم و خوشالم که دارمت.عاشقانه میستایمت.
سال ها بود که باغ دلم ویرانه بود
بی گل و برگ و شاخه بود
بی خبر از سنبل و آلاله بود
زندگی می کردم اما بیهوده بود
چشمه آب دلم خشکیده بود
جای عشق خونش در من جوشیده بود
تا که بعد ها شناختم مسیح را
مردی ز دیار رب را
توماه آسمان من شدی
برای من تمام معنای بودنم شدی
زندگی روی دگر را نشانم داد
مسیح جان تازه ای به من داد
ای مسیح عاقبت یک روز
بر شانه هی مقدست سجده میکنم
و خود به صلیب این فاصله های بی دین میکشم
کافر می شوم به همه ی دین های بدون تو
تو شدی سرشار از عشق و آرامش
در زندگیم یافتم تو را و به آرامش رسیدم.
کولبر یعنی کسی که باری را به پشتش می بندد و به دوش می کشد.
این واژه دردناک برای کردهایی است که در کوهستان های صعب العبور زندگی می کنند.
کولبر باید از یک نقطه کوهستانی که از دید مرزبانان پنهان است عبور کند، در گرما،سرما باید کارکند در نقطه ای از کوه های بلند که نگاه کردن آن از بالا به پائین هر فردی را به وحشت می اندازد.کولبر باری سنگین را بر دوش میکشد و از پیچ و تاب کوه های خطرناک عبور میکند.او به هر دلیلی کولبر شده تا لقمه نانی بر سر سفره خانواده ببرد.کولبران گاهی با پای پیاده و گاهی با قاطر بارهای خود را جا به جا می کنند.و کار آنها در شب است که مامور ها آنها را نبینند.
خانواده همیشه نگران و ناراحت که آیا همسرش به سلامتی به خانواده باز می گردد یا خیر…شغلی که با پر خطرترین دست و پنجه نرم می کند با حقوق اندکی قلب انسان به درد می آید….
کولبرها از سر خوشی و ما جراجویی کولبر نشده اند بلکه به دلیل شرایط بد اقتصادی آنها را مجبور به کولبری کرده.باید به آن مرزبانان گفت کشتن کولبر یعنی کشتن نان آور خانواده.کشتن پدری که هر لحظه خانواده چشم انتظار اوست.
تا به حال از خود پرسیده اید چرا به جای کشتن کولبران به کشتن بیکاری دست نمی زنید.باید برای کولبری که کشته می شود نوشت:ای مرد میخوابی و هیچ هراسی دیگر از فرداهایی پر از استرس و نگرانی نداری میدانی چرا چون تو برای نان جان دادی….
مسئولان مرزبان بی آگاه بیدار باشید که چگونه جواب این مردهای زحت کش را باید فردا روزی جواب دهید شما انسان نیستید گفتن جمله ای در وصف شما هیچ چیزی پیدا نمی شود.
کولبر میدانم شانه هایت شکسته
پاهایت خسته،
قامتت خمیده،
دستهایت زخمی،
برای لقمه نانی
تو زیر آن آفتاب سوزان
یا آن سرمای زمستان کجا می شود شکوهمندانه مرد
با صدای گلوله یا شیهای اسب ها صدای هولناک و ترسناک
که بوی خون بوی نان و خاک بوی مرگ می دهد
میدانی ناگهان جوانی ات ،
چه شتابان به دست هم نوعت تمام می شود.
مناطق مرزی از نقاط حساس و استراتژیک کشور ایران بوده است.ناتوانایی بالقوه در تولید فقدان اشتغال نازل بودن در آمد و عدم دسترسی به نیاز های اولیه عمده ترین مشخصه ی اقتصادی ،اجتماعی این مناطق است که زمینه را برای معظلات و نابسامانی هایی چون مهاجرت، قاچاق کالا،شورش و نا امنی در این مناطق فراهم آورده است.
واقعیت این است که مرز نشینی و مشکلات توسعه نیافتگی منطق کرد نشین وضعیتی را خلق کرده است که بخش کثیری از ساکنان آن به خصوص روستا نشینان یا مهاجرین روستایی برای گذراندن روزی دست به شغلی خطرناک و کم درآمد به نام کولبری بزنن.کولبران کالاهای مورد نیاز بازارچه های مرزی را که طبق تعریف دولت مرکزی قاچاق محسوب می شود بر روی پشت حمل کرده از مناطق صعب العبور مرزی به داخل شهر و روستاهای مرزی انتقال می دهند میتوان به صراحت گفت بیش از 16 هزار نفر از این طریق امرار معاش و زندگی می کنند.
کولبران بیشتر در استان های آذربایجان غربی کردستان،کرمانشاه و ایلام مشغول به کار هستند. در آمد هر کولبر ماهیانه به طور میانگین 3 میلیون تومان گزارش شده است.
کولبری در استان های مرزی بیشتر رواج دارد و جزء یکی از خطرناک ترین کارها در ایران محسوب می شود.
هزاران نفر از کارگران کولبر جان خود را در مرزهای ایران از دست داده اند.بیشترین آمارکشته شدگان کولبر به شهرهای مریوان، سردر، اشنویه، بانه و نوسرد و کرمانشاه تعلق دارد.
باید متوجه شد که هر کشته شده ای در این زمینه می تواند خانواده ای را به همراه داشته باشد که آن خانواده از فردی که مسئول زندگی و کسب درآمد آن خانواده محسوب می شود محروم می شود.
کشته شدن هر کولبر وضع اقتصادی آن خانواده دچار نابسامانی بیشتر و معضلات روحی روانی بیش تری می شوند.
نگاه منزه به مواد اعلامیه جهانی حقوق بشر (مواد 1 تا 4 )